eitaa logo
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
534 دنبال‌کننده
625 عکس
196 ویدیو
2 فایل
نوشته‌های احمدکریمی @ahmadkarimii کتاب‌ها #تحــفه_تدمر #من_ماله_کش_نیستم (حاشیه‌نوشتی بر سفر شهید سیدابراهیم‌رییسی به استان یزد، با مشارکت نویسندگان محفل منادی) با محفل منادی همراه باشید https://eitaa.com/monaadi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
انا اعطیناک الکوثر... مادر... مادر #حسین_ستوده اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
آخرین لحظه‌های توی این آمبولانس خواستنی را با این مداحی دم می‌گیریم... انا اعطیناک الکوثر... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
در تابوت را هادی باز کرد. مثل همیشه. و از بالا دارم تک‌تک صحنه‌ها را ثبت می‌کنم که یک حجم سفیدی کوچولو را توی بغل یکی می‌بینم. توی چشم می‌زند چون رنگ صحنه، سیاه است بیشتر. آدمِ دست به بلندگو را یادم رفته اما گفت این بچه امشب عمل قلب باز دارد! می‌دانید؟! دیدن بچه‌های چند ماهه همینطوری برای شیعه‌ها همراه است با یک حس غمِ تعریف‌نشدنی، چه برسد به اینکه آن بچه توی موقعیت خوبی دیده نشود و به خاطر نیاید؛ شبیه واقعه‌ی دهم محرمِ ۶۱ هجری قمری! بچه وسط گریه‌ی بیشتر شده‌ی مردم دست به دست شد تا تابوت تازه باز شده‌ی شهید گمنام. من نزدیک نیستم و نمی‌دانم دقیقاً چه اتفاقی افتاد، اما لابد تبرک دادند به کفن‌ی که استخوان‌های آقای شهید توی‌ش بوده... امشب این بچه که تا قبل از این ماجرا بچه‌ی پدر و مادری بوده و حالا شده بچه‌ی دوست‌داشتنیِ مردم یک شهر، می‌رود زیر عمل قلب باز. آقای شهید گرهِ کار دست خودِ خودت باز می‌شود. و من چقدر که دوست دارمْ روایت حال خوبِ آن بچه را بعداً روی همین مطلب بازنشر دهم... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
عکس بچه‌ی دوست‌داشتنیِ مردم یک شهر را محمدصالح از نزدیک ثبت کرده... توی تابوت تازه باز شده‌ی شهید گمنامی که آخرین لحظه معلوم شد سر در بدن نداشته... آقای خوبِ شهید، بسم الله...! اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
46.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
الیاس وقتی بیاید پای کار تا حد زیادی خیالم راحت می‌شود که حق مطلب ادا شده... و همیشه عکس و فیلم‌هاش همان چیزی بوده‌اند که خیلی دوست داشته‌ام... الیاس می‌گوید توی ماجرای تشییع پیکر شهید گمنام پارک غدیر عنایت شهید به ما هم رسید! می‌گوید اصلأ تصویر هوایی نداشتیم، پیگیری هم نکردیم اما تصاویر دو تا پهپادِ فعال توی مراسم از طریقی به ما رسید... جلوه‌های خوشگلی از یک مراسم باشکوه را می‌بینید که کارِ دستِ رفقای دوست‌داشتنی من‌است. پی‌نوشت؛ با کیفیت بیشتر فرستادند و من حجم کلیپ را کم کردم. البته هنوز هم کمتر می‌شود ولی حیف‌م آمد... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
حمید مرا کشیده کنار که «سوریه داره از دست می‌ره، چه خبره احمد؟!» می‌ایستم به تحلیل‌های سراپاییِ وسطِ سالن تولید! و زدن حرف‌های امیدوارکننده‌ای که وسطِ موج رسانه‌ای غالبِ ناامیدانه دارد فراموش می‌شود. حمید را با دلِ قرص می‌فرستم سراغ کار و زندگی‌ش، هر چند نمی‌دانم چقدر حرف‌هایم را قبول کرده؛ اما من با قلب مطمئن درباره آینده‌ی نزدیک صحبت می‌کنم و به این حرف‌ها اعتقاد هم دارم... پشت سرش از مربی‌های فرهنگیِ کاربلد تماس می‌گیرد که پیشنهادِ مسئولیت میدانِ تیر را به او داده‌اند. مخالفم! با اینکه مربیِ کاربلدِ فرهنگی برود درگیر کار میدانیِ کم‌نتیجه‌ای بشود که مانورِ گزارشیِ خوبی دارد اما سنار سه شاهی به درد زندگی اجتماعی بچه‌ها نمی‌خورد شدیداً مخالفم. از طرفی وقت و انرژی مربی صرف کارهایی می‌شود که از اصل ماجرا دورش می‌کند، از تربیتِ نسلی که توی مسخره‌بازی‌های سیاسی و رسانه‌ای و حتی اقتصادی رها شده و کسی هم مثل آدم آن را مدیریت نمی‌کند... آن قدر هم مخالفم که آدرنالین‌م سرریز می‌کند و یک جلسه‌ی مفصل حدوداً چهل و پنج دقیقه‌ایِ صریحِ تلفنی برگزار می‌کنیم. من به این باور عمیق رسیده‌ام که جبهه‌ی جنگِ ما خیلی وقت است توی خانه و مدارس شکل گرفته و برخی از ما، من جمله خودم تا مدتی قبل، فکر می‌کردیم و فکر می‌کنیم که باید برویم سوریه جلوی دشمن بایستیم! (+) از طرفی بچه‌هایمان جلوی چشم‌مان دارند پر پر می‌شوند و نتایج جلساتِ فرهنگی ما هنوز در سطح تغییر اسم‌ها، برگزاری همایش‌ها، تجلیل از فلان آدم‌ها و همچین چیزهایِ پیش پا افتاده‌ی بیهوده‌ای از این قبیل مانده و بالاتر نیامده! فکر می‌کنم هر کدام از ما اگر نسبت‌ش با خودش، با موقعیتی که در آن است و با جامعه و زمانه‌ای که در آن زیست می‌کند، مشخص شود، کار دنیای ما زودتر از آنچه باید به صلاح می‌رسد... ——————————— (+) البته این را نمی‌توانم جلوی بگویم! خوشش نمی‌آید و دوست هم ندارد، چون چشم‌وچارش این روزها فقط سوریه را می‌بیند! اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
جمهوری عربی سوریه رسماً به دست تروریست‌های تحریرالشام سقوط کرد و اسرائیل از سمت جولان آمد توی سوریه! و من ایمان قلبی دارم که دنیا از پس این سیاهی محض و ظلمِ مشهود و کشتار عظیم، صبح زیبایی را به نظاره خواهد نشست؛ و من و خیلی‌های دیگر بی‌صبرانه منتظر فدا کردنِ جان‌مان برای ظهور حضرت یار هستیم ... و تا آن صبح دل‌انگیز لحظه‌ای آرام نخواهیم نشست... که او چه خوب فرمود: ... إِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
حالا که بساط تحلیل‌های ریز و درشت به راه است و دارند سقوط نظام سوریه را نقد می‌کنند، من هم چند جمله‌ای بنویسم... به نظرم سقوط سوریه یکی از ابعاد مهمِ ابرقدرتی ایران در جهان را به خوبی نشان داد! حالا چه ربطی دارد؟ بگذارید برایتان کمی باز کنم؛ چهارده سال پیش در تونس مردی خودسوزی کرد و این خودسوزی باعث شروع یک جریان اعتراضی بزرگ بر علیه دیکتاتورهای کشورهای عربی شد. حکومتِ تونس با فرار دیکتاتوری به نام «بن‌علی» به عربستان ساقط شد، پشت سر آن حسنی‌مبارک در مصر کله‌پا شد و رسید به سقوط موجودی به نام «قذافی» در لیبی. این بهار عربی یا به قول ما ایرانی‌ها بهار اسلامی کشیده شد تا به بحرین و عربستان و بقیه کشورهای عربی هم رسید. همان وقت‌ها که جریانی توی سوریه هم این ماجرا را تکرار کرد، رهبری تذکر داد این را با بقیه اعتراضات دیگر کشورها قاتی نکنید! توی سوریه، هدف چیز دیگری بود که اتفاقاً پشت آن دولت‌های غربی و اروپایی قرار داشتند. همان روزها همه‌ی دنیا می‌گفتند «بشار اسد» رفتنی‌ست و حتی توی ایران هم این حرف از طرف دولتی‌ها شنیده می‌شد. یک نفر نظر دیگری داشت اما؛ امام خامنه‌ای پای این حرف ایستاد که بشار ماندنی‌ست و باید هم بماند...! هشت سال توی سوریه بین محور مقاومت و تروریست‌هایی از ده‌ها کشور دنیا جنگ در گرفت. جالب اینکه مردم سوریه هم کم‌کم با کشتار وسیعی که در رأس این گروه‌ها توسط داعش، ارتش آزاد، تحریرالشام و جبهه‌النصره و ده‌ها گروه تروریستی دیگر قرار داشتند، فهمیدند ماهیت اعتراضی داخل کشور آنها هیچ سنخیتی با بهار عربی ندارد! اما دیر شده بود. سوریه نزدیک به هفتصد هشتصد هزار کشته داد توی این جنگ و خیلی از زیرساخت‌هایش نابود شد. اما حرف سید علی خامنه‌ای به کرسی نشست و دولت سوریه ساقط نشد. سردار سلیمانی در آخرهای همان جنگ قول داد دو سه ماهه داعش را نابود می‌کند و کرد! گرفتید ماجرا را؟ الان تطبیق بدهید با شرایط کنونی سوریه! آن روزها مردم سوریه هم حال‌شان از دولت و حکومت‌شان به هم می‌خورد؛ همه دنیا آمدند که بشار نباشد؛ هر چه تروریست توی دنیا بود از هر کشوری، راهش را کشید رفت سوریه بجنگد، جهاد نکاح و این مسخره‌بازی‌ها هم در کار بود و دشمن از هر ابزاری کمک گرفت که حکومتِ طرف مقاومت را بزند و موفق نشد! اما این تحریرالشام که یکی از گروه‌های تروریستی آن سال‌ها بود، با قدرتی کمتر، آن هم در زمانی که بشار اسد به مراتب محبوبیت بیشتری نسبت به 14 سال قبل داشت، آمد و چند روزه حکومت سوریه را کله‌پا کرد! فرق این جنگ با آن جنگ یک چیز مهم بود؛ عدم حضور نظامی و مستشاری ایران توی سوریه! آن هم با زد و بندهایی که دولت‌های عربی با بشار کرده بودند. ایران این بار با درخواست کمک سوریه مواجه نشد و نقشی در جنگ نداشت. و اتفاقاً بر همه ثابت شد که در آن هشت سال جنگ وحشتناک ایران بوده که توانسته موازنه قدرت را به نفع سوریه به هم بزند... البته از دست رفتن سوریه برای ما می‌تواند خیلی گران تمام شود. هر چه باشد، هدف همه اینها زدن رأس قدرت مقاومت در منطقه و جهان، یعنی ایران است. همین الان هم که متعرض حرم‌های ائمه نمی‌شوند از ترس ایران است و بس! یاد حرف امام خمینی می‌افتم که در زمان جنگ تحمیلی دنیا علیه ایران گفته بود «کاری می‌کنیم که دیگر هیچ ابر قدرتی به خودش جرأت ندهد به ایران حمله کند.» طبیعتاً از حالا باید منتظر اتفاقات بزرگ‌تری باشیم و در انها طبیعتاً حمله به ایران یک حماقت است و اتفاق نمی‌افتد. فعلاً اما باید منتظر درگیری‌های داخلی در سوریه باشیم بر سر قدرت! یعنی رسیدن به زمانِ صفرِ «جنگ گرگ‌ها و کفتارها و لاشخورها!» نوش جانتان، بکشید و کشته شوید تا خودمان ان ‌شاءالله به زودی جمع‌تان کنیم...! اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
آنهایی که رفته‌اند منطقه عملیاتیِ دشت ذوالفقاری و راوی باحال آن را دیده‌اند می‌فهمند که چرا اصرار دارم این مستند را ببینید! مستندِ «جامانده دشت» رو اینجا ببینید👇 https://ifilo.net/v/42xjr05 اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
حالا که بساط تحلیل‌های ریز و درشت به راه است و دارند سقوط نظام سوریه را نقد می‌کنند، من هم چند جمله‌
«نبردِ منِ» آدولف هیتلر را که خواندم، فهمیدم زیستِ دیکتاتورهای خون‌ریزِ دنیا هم چیزی شبیه امثالِ منی‌ست که داریم عادی زندگی می‌کنیم، همراه با خیلی از علایق و سلایقی که داریم و تجربه می‌کنیم! بعد که درباره استالین خواندم این باور تقویت هم شد! یعنی دیکتاتورِ خشن و نچسبِ شوروی هم از آن آدم‌هایی‌ست که علاقه داشت به مطالعه و زیستی داشت شبیه یکی مثل ما...! شبیه همین آدمی که عکس‌ش را گذاشته‌ام! یک خوشتیپِ خوش‌قد و بالا که دارد توی مطلبی سیر می‌کند و خیلی هم آدم هوس می‌کند یکی باشد شبیه او! اما به خاطر همین جناب آقای ، آن قدر این روزها آدم کشته شده و سنگ‌بنایِ کشتن آدم‌های دیگر گذاشته شده که آمارش از دست در رفته! دیروز داشتیم اتفاقاً به «هومن» همین را می‌گفتم. به هر میزان علم و دانش ما بیاید بالا، شیطان بیشتر از آن بلد است و علم دارد؛ اینجا فقط آن اخلاق و معنویت و فطرت است که می‌آید به کمک آدم تا دانسته‌هایش به درد خودش و مردم بخورد... آدم‌کش‌های بزرگ تاریخ با همین اندوخته‌های علمی و فکری بوده که سربازان خوبی برای پیاده کردن اهداف شیطان شده‌اند. روی خودمان کار کنیم که این علم و دانش و خوانده‌ها برای صلاحِ دنیا و آخرت‌مان خرج شود، نه برای رفتن‌مان به جهنم... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
عکس بچه‌ی دوست‌داشتنیِ مردم یک شهر را محمدصالح از نزدیک ثبت کرده... توی تابوت تازه باز شده‌ی شهید گ
حدوداً ده و نیمِ پریشب به خودم گفتم «الانِ سرمای استخوان‌سوز هیچ بنی‌بشری راهش را نمی‌کشد برود پای یک قبر، ان هم توی فضای باز بنشیند!» بعد از جلسه‌ای بود و کج کردم سمت فجر بیده... از لا و لویِ بنرها و بلوک‌های بزرگ سیمانی اما جمعیت بود که خودش را پای قبر شهید نشان می‌داد. دمای بدنم صفر بود، سقوط کرد زیر صفر! روی همان موتور پیاده هم نشدم، یک سلام از دور دادم و برگشتم خانه... امروز صبح به خودم گفتم «شب که نشد، مردم هم بیکار! همیشه هم قرار است همین باشد، صبح بروم که ملت دنبال راهی کردن بچه به مدرسه‌اند، یا راهی کار و زندگی‌شان!» سرما اذیت کرد ولی رفتم یک فاتحه بخوانم برای همشهری جدید که به دل خیلی‌ها نشسته! باز آدم پای قبر بود. رفتم و فاتحه را خوانده نخوانده دیدم ملت دارند سرازیر می‌شوند آنجا. راهم را کشیدم و زودتر از انچه باید خالی کردم! یک اُنس‌ی انداخته توی دل و قلب مردم که خودم حتی تجربه کردم؛ شهدای دیگرِ میبد هم این قدر دلبری نکرده‌اند که این آقای شهید کرده! محمدجواد حتی آدرس داد یک آقایی داریم زیاد اهل این حرف‌ها نیست! اما هر شب سری می‌زند به آقای شهید و یک سیگار پای قبر دود می‌کند! و به رسم همنشینی و رفاقت پنج دقیقه‌ای همان‌جا می‌پلکد و می‌رود خانه... زیاد هم نمی‌خواهم خواب این و آن را برای‌تان تعریف کنم ولی گفته شده توی خواب یکی آمده و سید بوده! من که این روزها مدام درگیر دریافت و گاهی نوشتنِ برخی از تجربه‌های افراد از برخوردشان با این شهید بوده‌ام، حس می‌کنم این آقای شهید با بقیه فرق دارد؛ خیلی انگار فرق دارد! اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
یک وقت‌هایی غم دست می‌اندازد صنوبریِ قلب را چنان توی مشت می‌گیرد و فشار می‌دهد که داد آدم در می‌آید! الهی هیچ وقت گرفتارِ دست قدرتمند غم نشوید؛ لاکردار زور عجیبی دارد که فیل را زمین می‌زند؛ چقدر دلم هوس کرده بروم بنشینم پای تا بکوبدم و از نو بسازدم...! اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT