eitaa logo
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
538 دنبال‌کننده
615 عکس
189 ویدیو
2 فایل
نوشته‌های احمدکریمی @ahmadkarimii کتاب‌ها #تحــفه_تدمر #من_ماله_کش_نیستم (حاشیه‌نوشتی بر سفر شهید سیدابراهیم‌رییسی به استان یزد، با مشارکت نویسندگان محفل منادی) با محفل منادی همراه باشید https://eitaa.com/monaadi_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#بیستُ_نه شما فکر کن طی حدود پانزده و نهایتش بیست روز حدود بیست و پنج میلیون نفر آدم از یک جاده رد
این نحوه‌ی پذیرایی یک جای دنیا مرسوم است و آن هم در جاده نجف‌کربلاست، به وقت پیاده‌روی اربعین... زانو زدن و سینیِ غذا یا آب معدنی یا خرما یا میوه روی سر گرفتن یعنی نه تنها از مال و منال خودم برای تویِ زائرالحسین خرج می‌کنم، که آن را دو دستی روی سرم نگه می‌دارم تا برداری! احترام گذاشتن قطعاً مراحل زیادی دارد که نمونه‌های مختلف و متنوع آن را دیده و تجربه کرده‌ایم، اما بعضی از مراحلِ احترام گذاشتن در همه دنیا به جز مشّایه قفل است و فرصت دیدن نمونه‌هاش فقط توی جاده‌ی نجف‌کربلا ممکن‌ست. اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
صهیونیست‌ها در لانه‌های موش! شهروندان نظامی اسرائیل از ترس پاسخ ایران، چند روز است اینطوری زندگی می‌کنند... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
روایتی از مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهوری با اشاره‌ای زیبا به «زیلوی میبدی» در سایت دفتر رهبری انقلاب اینجا بخوانید👇 https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=57251 اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#سی این نحوه‌ی پذیرایی یک جای دنیا مرسوم است و آن هم در جاده نجف‌کربلاست، به وقت پیاده‌روی اربعین..
این چیزی که می‌گویم را حتماً تجربه کرده‌اید! دوستی‌های واقعی؛ دوستی‌های غیرواقعی...! مثلاً حواس‌تان بوده که شما را به خاطر موقعیت اجتماعی، پول، تحصیلات یا ماشین‌تان دوست می‌دارند و کافی‌ست آن چیزی که دارید یا همیشه بی‌منت در اختیار کسی گذاشته‌اید را از یک جایی به بعد ندهید! آن وقت‌ست که بدترین آدم دنیا می‌شوید، از چشم‌شان می‌افتید و حالشان از دیدنتان به هم می‌خورد...! این که نوشتم به عکس ربط دارد یک‌جورهایی! می‌خواستم بپرسم هیچ وقت تجربه‌ی یک دوستیِ بی‌مِنت و خالصانه را داشته‌اید؟! اصلأ بپرسم که شده به خاطر چیزی یا کسیْ دوست بدارید و دوست داشته بشوید که از این دوستی خاطرتان در آرامش و آسایش واقعی باشد؟! این آدم بزرگ‌هایی که دارند پای این جوان‌ها را می‌شورند و ماساژ می‌دهند را می‌بینید؟! اینها فقط به خاطر امام حسین علیه السلام است که اینطوری خودشان را زار و ذلیل زائر می‌کنند... و یکی از علت‌های مهمی که افراد رها نمی‌کنند پیاده‌روی اربعین را، همین عشق و دوستی ناب و واقعی‌ست که شاید نمونه آن در هیچ کجای دنیا پیدا نشود... شما با اولین سفری که به مشّایه می‌روید، عاشق می‌شوید؛ چون مزه‌ی دوستی‌های واقعی را با همه وجود می‌چشید... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
✅ #محفل_نویسندگان_منادی برگزار می‌کند: 💠 هفتمین نشست نقد‌ کتاب #سِره 📚 با محوریت کتاب «#نمک_گیر»
عکس/ بچه‌های منادی و جمعی از فرهیختگان استان در جلسه نقد کتاب «نمک‌گیر» پیشنهاد می‌کنم کتاب رو که مربوط به یک میبدی هم هست، بخونید... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
روایت این اتاقکِ کاهگلی را اینجا بخوانید 👇 @alef_kaf_nevesht
17.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در روایت نهم نوشته بودم از خانم یزدی... بچه‌های جبهه فرهنگی میبد لطف کردند و به ایشان سری زدند و ازشان تقدیر کردند. دمتون گرم رفقا اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#سیُ_یک این چیزی که می‌گویم را حتماً تجربه کرده‌اید! دوستی‌های واقعی؛ دوستی‌های غیرواقعی...! مثلاً
17.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینطوری جا افتاده که بلافاصله بعد از نماز سفره می‌اندازند، این البته مال داخلیِ موکب‌هاست و غذا دادنْ به بیرون از موکب و توی جاده هم سرریز می‌کند. یعنی بخش بیشترِ ناهار یا شام میآید توی جاده و به زائرِ در حال حرکت تعارف می‌شود... حالا مثل روایت شانزدهم و بیست‌و‌هفت نبینید که دوربین گذاشته‌ام و راحت دارم کمک می‌کنم و فیلم می‌گیرم! چند باری به‌م گفتند بنشینم مثل یک زائرْ غذایم را بخورم و گوش نکرده‌ام! دوست ندارند مهمان دست به کار بشود، خوش ندارند یک‌طورهایی و می‌خواهند خودشان سرآوری کنند... غذا هم که می‌بینید استامبولی با ماست به همراه میوه هست که نسبت به بعضی دیگر از پذیرایی‌ها خیلی سر ساده انجام شده؛ یعنی اهلِ دل حواس‌شان هست که گاهی نوع پذیرایی از آن چیزی که توی مهمانی‌های جناب پادشاه عربستان رواج دارد هم سطح‌ش می‌رود بالاتر! باور نمی‌کنید؟! باید چند سال خاک جاده بخورید که تجربه‌ی ناب این مدل پذیرایی نصیب‌تان شود :) اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#سیُ_دو اینطوری جا افتاده که بلافاصله بعد از نماز سفره می‌اندازند، این البته مال داخلیِ موکب‌هاست و
پای ناصر یکی دو هفته مانده به رفتن‌مان برای پیاده‌روی شکست! از چند جای‌ش را نمی‌دانم ولی محتاج به عصا شد و یکی از ستون‌های بدنش گچ‌کاری شد ناجور. حالا حساب کنید آدمی که برای پیاده‌روی می‌خواهد برود، به چیزی مثل پا نیاز ندارد و آن را هم گذاشته توی زمین فوتسال؛ حتماً دلش ریش‌ریش می‌شود، نمی‌شود؟! برای هر کسی ممکن است اینطوری باشد اما نه برای کسی مثل ناصر که اگر جفت پاش از زانو هم می‌رفت، پیاده‌روی اربعین‌ش نمی‌رفت... ناصر آن سال البته خودش می‌گفت که راحت پیاده آمده و اصلأ فشاری تحمل نکرده؛ من حتماً حرفش را قبول دارم و دلیل هم برایش دارم! یک مصرع شعری هست که می‌نویسم و شما حالش را ببرید؛ بی‌ستون را عشق کند و شهرتش فرهاد برد... همین دیگر! این عشق بود که هشتاد نود کیلومتر ناصر را با پای شکسته آورد... عشق... حالا که بعضی می‌ترسند از گرمای هوا و تب دنگی و داعش و اسرائیل و تاول پا و هزار تا چیز دیگر، باید به‌شان گفت که پایِ رفتنِ عاشقانه پیدا کنند، خود به خود مشکلات حل می‌شود... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«تا آخرین خبرنگار...!» یادداشتی برای خبرنگاران فلسطینی، برای روز خبرنگار... @ALEF_KAF_NEVESHT
تا آخرین خبرنگار... امروز داشتم با خودم فکر می‌کردم اگر مثل سابق خبرنگار بودم و شرایط ایجاب می‌کرد در غزه کار رسانه‌ای کنم، چقدر پای کار اطلاع‌رسانی می‌ماندم؟! دل خودم را آرام کردم که لابد من هم مثل همه خبرنگارانی که اصولاً کله‌شان بوی قرمه‌سبزی می‌دهد و سرشان درد می‌کند برای دردسر، پای کار مشکلات مردمم می‌ماندم، همان‌طور که خدا خواست و در ماجرای کرونای منحوس ماندم... اما وجدانم می‌گوید فلانی، تو هنوز نزدیکِ جنگ هم نشدی، حتی صدای توپ ضدهوایی پدافند را از فاصله صد دویست متری شنیدی و زهره‌ترک شدی و فرق داری با آنهایی که وسط ماجرای جنگ‌ند... حالا که روز خبرنگار است و مدام پیام تبریک دریافت کرده‌ام، بگذارید یادی کنم از ۱۶۵ خبرنگار شهیدی که جانشان کف دستشان بود تا آرمانِ بزرگ خبررسانی حتی جلویِ زامبی‌های صهیونیست به زمین نخورد؛ یادی از شهدایی مثل «شیرین ابوعاقله» که مورد اصابت گلوله‌ی مستقیم صهیونیست‌ها قرار گرفت و یادی از اسماعیل الغول که مورد اصابت پهپاد اسرائیلی قرار گرفت و حتی عرض ارادتی کنم به خبرنگاران زنده‌ای مثل خانم اِسراء البُحَیصی که شهید زنده‌اند در این هیاهوی ظلم و جنگ؛ و نگذاشتند لرزه‌های تن کودکان غزه و گریه‌های بی امان مادران فرزند از دست داده در غبار بمب‌ها و غرش انفجارها گم شود... آری... من دو سالی هست از حوزه‌ی اطلاع‌رسانی بیرون آمده‌ام اما هنوز با افتخارْ خبرنگارم و از این بدنه‌ی مقدس؛ هر چند کاری از من بر نمی‌آید جز دیدن رجزخوانی همین خبرنگاری که کنار پیکر شهید اسماعیل الغول برای دنیای کفر و ظلم، خط و نشان می‌کشد؛ و اشک ریختن...! خبرنگارها جگر شیر دارند مردم و خبرنگارها فدای مردم خودشانند؛ مبارک‌شان باد این زنده بودن و این شجاعت و این ایستادگی و این ایثار و این شهامتِ در میدان ماندن و این ابهتِ انسان بودن و انسانیت را نباختن و این نترسیدن از ایستادگی بر حق و حقیقت، مبارک‌شان باد... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
یادواره شهدای مدافع حرم 🎙️راوی: امیرحسین احمدی (راوی کتاب تحفه تدمر) همراه با اهدای جوایز به شرکت کنندگان مسابقه حفظ زیارت عاشورا ⏰پنجشنبه ۱۴۰۳/۵/۱۸ بعد از نماز مغرب و عشا ⏺️حسینیه ابوالفضلی بارجین(حاجی قدرت) 🌷🌷🕊🌷🌷 ┅═✼🍃🌺🍃✼═┅ # @Khademine_shohada_Meibod
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
#سیُ_سه پای ناصر یکی دو هفته مانده به رفتن‌مان برای پیاده‌روی شکست! از چند جای‌ش را نمی‌دانم ولی مح
در این چند سالِ گرمِ گذشته که می‌رویم مشّایه، یک‌چیزی‌ش خیلی دلبری می‌کند! شربت‌های رنگارنگ و متنوع و خوش‌مزه‌ی عراقی‌ها که نمی‌دانم فرمول ساختنش را از کجا آورده‌اند... حالا کار به عکس نداشته باشید که دست‌ها سمت کتریِ موکب‌دار ایرانی دراز شده و من بالای بلندیِ رویِ سرش عکاسی کرده‌ام؛ یک‌جورهایی این عکس را اصلأ تزیینی به حساب بیاورید؛ منظورم شربت دادن عراقی‌هاست با آن تنوع عجیب غریبش... مثلاً من هلاک و شکارِ شربت لیمو عمانی هستم؛ حتی دو سه سال قبل که تجربه‌اش کردم، برگشتم ایران و رفتم تا خودم توی خانه درستش کنم؛ باور کنید وقتی قیمت یک کیلوی آن را مغازه‌دار گفت، بی خیال ماجرا شدم! چه می‌دانستم آن شربت عراقی که گونی‌گونی لیمو عمانی خرجش شده این قدر گران از آب درمی‌آید؟! ترجیح دادم همان سالی چند روزِ پیاده‌روی مشتری خود عراقی‌ها باشم تا خودم بخواهم درستش کنم... هر چند خودِ من که استاد پیدا کردنِ این نوشیدنی بهشتی شده‌ام و همین چشم آستیگماتم از چند صد متری آن را شکار می‌کند، گاهی به اشتباه رفته‌ام سمت شربتیْ شبیه لیمو عمانی که مزه‌ی لواشک می‌دهد! که خدایی دوستش ندارم! نه البته شربت عراقی را که روی چشم جا دارد، بلکه اصلأ هیچ وقت لواشک‌خور نبودم... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
برشی از کتاب «تحفه تدمر» به مناسبت سالروز شهادت شهید محسن حججی ✂️ نیروها که از داوود آباد به سدالوعر منتقل شدند، به تدمر رفتم. همراه با سید علی، سید محمد، عباس و چند نفر از نیروهای خودمان. در تدمر، خبر تلخی خیال ما را راحت کرد! شهادت نیروی ایرانی پایگاه سوم که در اسارت داعش بود. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم از شهادت یکی از بچه‌های خودی خوشحال شوم! خوشحالیِ ناراحت‌کننده برای آزادی اسیرمان از دست زامبی‌های داعشی. بچه‌ها فیلمی از لحظه درگیری دو روز قبل و اسارت محسن حججی داشتند که اشکم را درآورد. طلوع آفتاب، چادرهای آتش‌گرفته و همه آن چیزی که دقیقاً زمان دفاع ما از عباس‌آباد، در پایگاه سوم اتفاق می‌افتاد. صحنهْ صحنه‌ای بود که عصر همان روز و پس از درگیری از نزدیک دیدم. تفاوتش آرامشی غم‌انگیزی بود که بر پایگاه سوخته و تخریب‌شده حکومت می‌کرد... 📖 تحفه تِدمُر ✍🏻 به قلم: احمد کریمی ✅ مشاهده و تهیه کتاب https://manvaketab.com/book/380547/ 📌 انتشارات‌شهیدکاظمی 🖇 شبکه بزرگ تولید و توزیع کتاب خوب درکشور اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ
رزمایش داشتیم و قرار بود رهبری هم به صورت ویدئوکنفرانسی شاهد آن باشند. سال ۸۹ بود و هنوز ابتدای تشکی
من تازه امروز فهمیدم خون اهدا کردن چه پیچیدگی‌های جالب‌توجهی دارد! جالب است بدانید وقتی خون می‌دهید روی تک به تک کیسه‌های خون آزمایش‌های ویژه‌ای انجام می‌شود و وقتی طی زمانی محدود این خون‌ها آزمایش شد، می‌افتد توی مسیر انتقال و تحویل به آدم‌های نیازمندش؛ جالب‌تر اینکه حتی آدمی که خون شما به بدنش تزریق شده هم مشخص است، اسم و نشان و آدرس و علتش حتی! حالا یک قضیه جالب بشنوید که امروز صبح توی دورهمیِ دوستانه‌ای از زبان دکتر آقایی عزیز، رییس انتقال خون استان شنیدم؛ دکتر می‌گفت شهید حسین انتظاریان از مشتری‌های ثابت ما بوده و مدام خون اهدا می‌کرده؛ بعد از شهادتش به خاطر اینکه یزد معینِ سیستان و بلوچستان است به این فکر می‌کنند که پیگیری کنند خون شهید حسین به چه کسانی منتقل شده. جالب اینکه آخرین دفعات انتقال خون حسین به سیستان بوده و شاید به بیماری محتاج در اتاق عمل یا بچه‌ای دچار تالاسمی یا هر محتاج به خون دیگری تزریق شده، همان جایی که آخرین قطره‌های خونش برای دفاع از مردم سیستان و ایران روی زمین ریخته... این یکی از دفعات اهدای خون بوده لابد که جزئی از وجود حسین در شهروندی سیستان‌بلوچستانی به جریان افتاده، ممکن است دفعات دیگری هم این اتفاق افتاده باشد... بعضی‌ها خوش‌روزی هستند، خوشگل زندگی می‌کنند، خوشگل هم می‌میرند، خوش به حال و روزگارشان... پی‌نوشت؛ برای خواندن بقیه خاطرات حسین، هشتک زیر را لمس کنید 👇 اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
پرس زیرسینه می‌زدم با دمبل که کتف‌م خالی کرد و دمبل آمد روی سینه‌ام! یک آن اتفاق افتاد، سریع‌تر از آن چیزی که فکرش را می‌کردم. درد آن قدر شدید بود که توی حالتی از غش و اغما خودم را از میز پرس پایین کشیدم و رفتم گوشه‌ای افتادم؛ و این درد همیشه هست، حتی بعد از جا افتادن و حتی بعد از گذشت سال‌ها از آن ماجرا؛ الان هم که دستم را خیلی بالا بیاورم، درد کهنه خودش را از میان خاطرات دور می‌آورد جلوی چشم‌م... امشب و بعد از مسابقه‌ی حسن یزدانی و وقتی پزشک تیم ملی از در رفتن کتف او، آن هم پنج بار در طول مسابقه گفت، آن درد مزخرف دوباره یادم آمد. و من فکر می‌کنم همین‌که حسن یزدانی تا آخر روی پای خودش ایستاد و مبارزه را تمام کرد، حق مردم و کشورش را ادا کرده... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
هم‌زمان با جنایت فوق‌العاده‌ای که مجدداً صهیونیست‌ها در زدن مدرسه‌ای و شهادت صد نفر زن و بچه مرتکب شده‌اند، دارم «از کشمیر تا کاراکاس» را می‌خوانم... این کتاب روایتِ کاروانی‌ست که مسلمان و مسیحی و یهودی و حتی کمونیست را در خود جا داده و می‌رود حصر غزه را در پنجمین سالِ محاصره کامل غزه، بشکند. البته یک صفحه‌ی طنز آن را برای نمونه گذاشته‌ام، وگرنه امروزه همه دنیا به خاطر نسل‌کشی فلسطینی‌ها داغ‌دار هستند... اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT
به ساعتِ صفر حمله به اسرائیل نزدیک می‌شویم ان‌شاءالله...! امشب یا فرداشب یا... فقط می‌دانم هر چه زودتر، بهتر و هر چه زودتر، خون‌ریزی صهیونیست‌ها در فلسطین کمتر... یا حیدر اَلِفـْـــ ــکٰافـْـ @ALEF_KAF_NEVESHT