﷽
📜موسي كليم دارد كه:﴿إِنَّ مَعِيَ
رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾ اول از خود شروع مي كند، بعد نام الله، رب را مي برد ﴿إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ﴾. امّا وجود مبـارك پيغمبر(صلّي االله عليه و آله و سلّم)از قوس نزول اول از بالا می آيد. نمي گويد با مـا خداسـت، مي گويـد خـدا بـا ماست. ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ اول رؤيت الله است بعد رؤيت خود. ولی در جريان حضرت موسی اول رؤيت خود است
بعد رؤيت، تازه رب نه الله.
🎙تفسیر سوره توبه،استاد جوادی آملی، جلسهٔ53، دقیقه22_21
﷽
🔷نسبت نفس رحمانی با تعین اول
📜باید دانست که نفَس رحمانی و تعین اول، دو حقیقت متمایز و جدا از یکدیگر نیستند، بلکه در واقع یک حقیقت با هویتی واحد هستند که تنها تفاوت آنها از نظر اجمال و تفصیل است؛ یعنی با حقیقتی واحد روبه رو هستیم که به لحاظ اجمال، تعین اول و به لحاظ تفصیل و انبساط، نفَس رحمانی خوانده می شود.
📘مبانی و اصول عرفان نظری، استاد یزدان پناه،ص549
﷽
📜وجهی از قلب که به دنبال روح است جایگاهی نورانی است که با نور روح روشن شده و عقل نامیده می شود.. اما وجهی از قلب که به دنبال نفس است از ظلمت صفات تاریک می باشد و صدر نامیده می شود. صدر محل وسوسه شیطان است. چنان که فرمود: «الذی یوسوس فی صدور الناس»
📘تأویلات قرآن حکیم(مشهور به تفسیر ابن عربی)،ترجمه:سید جواد هاشمی علیا، ج1، ص676
👤عبدالرزاق کاشانی قدس الله سره
📢 معارف دین را از چه کسی اخذ کنیم!؟
➖ رجال الکشی حَمْدَوَیْهِ وَ إِبْرَاهِیمُ ابْنَا نُصَیْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الرَّازِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَبِیبٍ الْمَدَائِنِیِّ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ السَّائِیِّ قَالَ: کَتَبَ إِلَیَّ أَبُوالْحَسَنِ الْأَوَّلُ وَ هُوَ فِی السِّجْنِ وَ أَمَّا مَا ذَکَرْتَ یَا عَلِیُّ مِمَّنْ تَأْخُذُ مَعَالِمَ دِینِکَ لَا تَأْخُذَنَّ مَعَالِمَ دِینِکَ عَنْ غَیْرِ شِیعَتِنَا فَإِنَّکَ إِنْ تَعَدَّیْتَهُمْ أَخَذْتَ دِینَکَ عَنِ الْخَائِنِینَ الَّذِینَ خَانُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ...
✍🏻 ابن سوید سائی میگوید: امام کاظم علیه السلام از زندان بمن نامه نوشتند و فرمودند:
مسائل دینی خود را از غیر شیعیان ما مپرس، در غیر این صورت، دین خود را از خیانتگران به خداوند و رسولش گرفتهای...
📚بحارالانوار، ج٢، ص٨٢
🟢
🟨@ALTAFHIM
🔶🟢🟢🟢
چه کرده جناب حکیم خاقانی شروانی رحمت الله علیه :
دوش =دیشب
دلو=برج یازدهم... بهمن ماه
یوسف زرین نقاب=خورشید
انقلاب=همه چیز را دگرگون کرد
یوسف رسته ز دلو =حضرت یوسف ع را وقتی خواستند از چاه در بیاورند دلو یا کوزه ای را پایین فرستادند تا سوار شود
حوت=ماهی بزرگ... نهنگ..
یونس به حوت =داستان بلعیده شدن حضرت یونس ع در دهان ماهی
ناب=دندان ماهی...
حوت =اینجا استعاره از ابر
یعنی دانه های برف از ابر فرو ریخت...
و کلا جناب خاقانی شروانی میخواهد بگوید بهمن تمام شد داریم میریم تو اسفند
..@ALTAFHIM
«شبکهٔ هستی» چیست؟ چرا و چگونه؟
مسألهٔ بحث:
برای انجام یک تحقیق معتبر، نیاز به تشخیص موقعیت پدیده در کل شبکهٔ هستی داریم نقشه عالم هستی که در آن موقعیت و مختصات موجودات و عوالم و روابط آنها با یکدیگر مشخص شده باشد چگونه است؟
پیشفرض:
شبکه، مجموعهای بهمپیوسته از «سیستمها» است که هدف واحد یا اهداف متعددی را پوشش میدهند؛ و «سیستم» مجموعهای از عناصر است که با یکدیگر ارتباط برقرار میکنند و برای تحقق یک هدف واحد در تلاشاند. در هر شبکه، تغییر یک جزء بر دیگر اجزاء و بر کلّ، تأثیردارد و هیچیک از عناصر، اثر مستقل و جدا از مجموعه ندارند. بعضی اوقات اصطلاح «شبکه» معادل با اصطلاح «سیستم» به کار میرود.
فرضیهٔ بحث:
برهان در فلسفهٔ اسلام، منجر به نظریهٔ “شبکهای بودن هستی” شده است. مقصود از شبکه هستی، برقراری رابطه علت و معلولی، اثرگذاری واثرپذیری میان کل پدیدهها در تمام لایههای عالم وجود است.
تبیین بحث:
بر اساس نظریهٔ فوق، هیچ حرکتی در هستی، بدون تعامل با اجزاء دیگر آن انجام نمیشود. عوالمی در ماوراء دنیا وجود دارند که منشأ و سرچشمهٔ موجودات مادی هستند و فعلوانفعالات موجود در دنیا و موجوداتِ آن، تابعی از فعلوانفعالات موجود در جهآنهای آسمانی است و ایجاد اثری در جهان مادی (که به سبب فعّال شدن عللی در ماوراء بوده است)، سبب تأثیر در نقاط دیگر ماورایی شده و در نتیجه آثار جدیدی در جهان مادی پدید میآید واین چرخهٔ فعلوانفعالات که سررشتهٔ آنها متصل به ارادهٔ خداوند است، به همین منوال استمرار مییابد؛ بدن در روح اثر میگذارد و روح در بدن و هر دو در محیط و محیط درهر دو، و هر سه در مجاری ماورایی و سرچشمهای موجودات تأثیر میگذارند و این مجاری در یکدیگر و در کل دنیا نفوذ دارند. کل این تعاملات، تشکیل شبکهٔ واحدی را میدهدکه به صورت سیستمی منسجم و یکپارچه، برای تحقّق هدفی در ارتباطند. شاید نموداری ابتدایی از شبکهٔ هستی بر اساس فلسفهٔ اسلام را، بتوان به صورتی که میآید تصویر کرد:
@ALTAFHIM
بر اساس حکمت متعالیهٔ اسلام، هستی از مراتب تشکیکی وجود، از وجود بینهایتِ خداوندآغاز شده و به قابلیتِ وجود یافتن (هیولی) ختم میگردد و این مراتب ارتباط علتومعلولی با یکدیگر دارند و یک مجموعهٔ یکپارچه را تشکیل میدهند. هر رتبه از وجود، خواص و آثاری به خود میگیرد و قوانینی بر اساس آنها در آن فضای وجودی حاکم میگردد. عالمِ قیامت، عالمِ برزخ و عالم دنیا، سهلایهٔ کلّی هستی میباشند.
این تصویر، برش و مقطعی معرفتی از «هر نقطه در هستی» میباشد و اینکه خداوند با یک نقطه نشان داده شده است به معنی محدود کردن او در آنجا نیست بلکه در هر نقطه در عالم هستی، این مخروط فعال است و در هر نقطه از عالم وجود، وجود از خداوند تجلی پیدا میکند و به کل لایههای هستی منتشر میشود.
از خدا آغاز شده (انا لله) و به دنیا میرسد (ثم رددناه اسفل سافلین) و به خدا برمیگردد (انا الیه راجعون). روح همه انسانها از «عالم امر» نشأت میگیرد (الا له الخلق و الامر + قل الروح من امر ربی)، تنازل میکند (ان من شیء الا عندنا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم) از نقطهای به دنیا وارد میشود (برزخ نزولی یا عالم ذر)، به بدنی تعلق میگیرد، در محیط مادی قرار میگیرد، با همنوع ارتباط برقرار میکند، از نقطهای از دنیا خارج میشود (برزخ صعودی) و به سوی خداوند بازمیگردد. هر کدام از خطوط داخل شکل، نمایاننده نیرویی است که به ما وارد میشود یا ما وارد میکنیم.
نیروهای مثبت (فرشتگان) و نیروهای منفی (شیاطین) در این عالم مشغول به اثرگذاری هستند و ما انسانها در نقطهای خارج از برزخ و نزدیک به برزخ، در عالم مادی قرار گرفتهایم (نقطه اراده)؛ به هر طرف که بخواهیم میتوانیم حرکت کنیم (اختیار داریم)، اما نمیتوانیم خارج از ساختار شبکهٔ هستی و خارج از قوانین آن حرکت کنیم (اختیارمان محدود به جبرساختاری است).
کلیه عناصر هستی بر ما اثر میگذارند و ما نیز میتوانیم برآنها اثر بگذاریم، و از آنجایی که تمام حرکتها در این عالم برآیندی است، لذا برای اینکه بتوانیم به سمت و سویی حرکت کنیم باید کلیه نیروهایی که به ما وارد میشود و ما می توانیم بر آنها نیرو وارد کنیم را محاسبه کنیم تا بتوانیم برآیند آنها را به سوی هدفمان به دست آوریم؛ بنابراین باید هر کدام از خطوط موجود در شکل که نمایاننده یک نیرو وارده به ما هستند یک «معادله» تعیین کنیم یعنی تعیین کمیت و کیفیت و جهت نیرو در هنگام ارتباط، تا بتوانیم برآیند این معادلات را طوری به دست آوریم که رو به سوی هدف باشد.
چقدر و چگونه باید به بدن بپردازیم (تعیین کلیه عوارض زمانی مکانی کمی کیفی جهتی و…) تا برآیندش با نحوه پرداختن به محیط و نحوه پرداختن به همنوع و نحوه توجه به فرشتگان و نحوه توجه به شیاطین و…، رو به سوی خدا باشد. دقّت دراین نمودار نشان میدهد که کوچکترین تغییر در هر یک از نقاط ارتباطی به دیگر نقاط هم سرایت میکند، هر نقطه را که حرکت دهید تمام نقاط دیگر هم حرکت خواهند کرد. اگر بخواهیم جهت حرکتِ “انسان به سوی خدا” را تنظیم کنیم، بدون تنظیم ارتباطات نقاط دیگر، نمیتوان جهت مطلوب را ایجاد کرد. وقتی انتخاب یک رنگ یا مدل لباس، در روحیه انسان تأثیر دارد و تغییراتی در احساسات و در پی احساس در افکار ایجاد میکند و این تغییرات در دراز مدت سبب تغییر جهت حرکت زندگی میشود، آیا میتوان بدون ارائه برنامه برای جوانب مختلف زندگی و ایجاد اثرات حساب شده درفکر و روحِ فردی و جمعی، انسان را در کوتاهترین و سریعترین و باکیفیتترین حرکت به سوی خدا بُرد؟ @ALTAFHIM
نتایج، آثار و لوازم پذیرش فرضیه:
با توجه به نظریهٔ “هستی شبکهای” و ملاحظهٔ تعریف و اهداف دین، دین باید برای سؤالات زیر پاسخ داشته باشد (یعنی دین باید برای موارد زیر که عناصر حیاتی زندگی انسان هستند طرح و برنامه ارائه دهد تابتواند هدف نهایی خود را محقق کند):
چگونه ارتباط مطلوب با خدا داشته باشیم؟
چگونه به هدف زندگی برسیم؟
چگونه قلب و روح سالم داشته باشیم؟
چگونه فکر و ذهن فعال و خلّاق داشته باشیم؟
چگونه بدن سالم داشته باشیم؟
چگونه ارتباط مفید با دیگر انسانها داشته باشیم؟
چگونه محیط زندگی سالم داشته باشیم؟
چگونه نیازهای خود را به درستی برطرف کنیم؟
موارد زیر نیز برخی از جوانب و لایههای زندگی هستند که بنابر مقتضای شبکهای بودنِ هستی، دین تا برای آنها طرحوبرنامه نداشته باشد نمیتواند انسان را به هدف موردنظر خود برساند و یک دینشناس باید الگو و مدلی را که دین برای آنها بیان کرده است شناسایی و ارائه کند:
نظام عبادی، نظام اخلاقی، نظام تربیتی، نظام آموزشی، نظام تولید و مصرف غذایی، مدل لباس و مسکن و استراحت، نظام بهداشتی، نظام حقوقی و قضایی، نظام امنیتی، نظام تجاری و اقتصادی، نظام زندگی اجتماعی و تعاون و فعالیتهای گروهی، نظام حکومتی و تصمیمگیری، الگو و مدل فرهنگی، نظام خانوادگی و نظام رسانهای…
(تفصیل بحث تمدن و تمدنسازی در: «نقشهٔ یک تمدن»)
مباحث و مفاهیم کلیدی مرتبط به این بحث:
فلسفه، حکمت متعالیه، هستیشناسی، نقشه هستی، هرم هستی، مخروط هستی، نظام علت و معلولی، فرمول حرکت
این نمودار الهام گرفته از نمودار زیر است که در کتاب”معادشناسی”، تألیف مرحوم علامه آیت الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدسسره، انتشارات حکمت، ج۶ ص۲۰۰ آمده است. مبانی فلسفی نمودار نیز در همان قسمت از کتاب تشریح شده است.
در کتاب”هرم هستی”، ص۱۷۵ نیز آمده است: “وجه تشبیه جهان هستی به مخروط یا هِرَم این است که همانگونه که راس مخروط بسیط و ناپیداست و در عین بساطت، محیط و فراگیرندهٔ تمام جسم مخروط یا هرم است، مقام غیبالغیوب و غیبمکنون نیز به همینگونه است که در عین احاطه و حضور قیومی در تمام مراتب هستی، اختصاص و تعین مخصوصی به هیچیک از نقاط مخروط ندارد؛ و نیز به خاطر این است که در عین اتصال مستقیم و ناگسستنی که میان تمام نقاط جسم مخروط و راس حاکمیت بنیادی وجودی دارد، مراتب قرب و بُعد ذاتی و شدت و ضعف تعلّقی میان مراتب متکثره حکمفرماست که میتواند از کثرت تشکیکی حکایت کند و از همه گذشته در هرم هستی میتوان قاب قوسین را به خوبی ترسیم ریاضی نمود و راس مخروط را در قاب قوسین قرار داد.”