eitaa logo
@Imam7tom
413 دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
15.7هزار ویدیو
1.5هزار فایل
کانال امام موسی کاظم علیه االسلام حاوی مطالب مذهبی
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️ سخنان شهید مطهری درباره سفرهای تفریحی در ایام : ⚠️ در این ایام، دنبال و نرویم... 👌 این به حسین بن علی است که در ایام محرم به تفریح برویم ....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بنۅیسید بر روے لَحَدم... مݩ فقط «؏شق» حُسیݩ بݩ علے را بݪدم... ننۅیسید ڪھ او خادم بد عہدے بۅد... ببنویسید ڪھ اۅ منٺظر مهدی بۅد..😞
✨﷽✨ ▼ارزش يك قطره اشك براى اباعبدالله عليه السلام▼ ✍چون روز قیامت شود و بنده را در موقف حساب و کتاب بیاورند، وقتی نامه عملش را از حسنات تهی می بیند، با یأس راه جهنم را در پیش می‌گیرد. خطاب می رسد ای بنده به کجا می روی!؟ می‌گوید خود را مستحق آتش می دانم. در این هنگام خطاب می رسد که صبر کن، زیرا نزد ما امانتی داری. پس دانه‌ای از درّ می آورند که شعاع نورش همه عرصات را روشن می‌نماید. می پرسد من چنین دانه گرانبهایی نداشتم! ندا می‌رسد: این دانه، قطره اشکی است که در فلان مجلس در مصیبت حسین بن علی (عليه السلام) از دیدگانت جاری شد و ما آن را برای این روز که یوم الحسرة است، ذخیره کردیم تا به کارت آید. حالا این درّ را از تو خریداریم. آن را نزد انبیاء ببر تا قیمت گذاری کنند. نزد آدم صفی الله (عليه السلام) می برد و آن حضرت می فرماید من سررشته قیمت این درّ را ندارم. نزد نوح (عليه السلام) و سایر انبیاء هم می آورد و همه به دیگری حواله می‌نمایند تا نزد خاتم الانبیاء (صلى الله عليه وآله) می آورد. حضرت می‌فرماید نزد علی مرتضی (عليه السلام) ببر. امیرالمؤمنین نیز او را نزد فرزندش حسین ‌(عليه السلام) می فرستد. وقتی درّ را به حضرت اباعبدالله (عليه السلام) می دهد آن حضرت، درّ را نزد خداوند می آورد و عرض می‌کند خدایا قیمت دانه این است که این بنده را به همراه پدر و مادرش به من ببخشی و ایشان را با من محشور کنی. خطاب می رسد که او را با پدر و مادرش به تو بخشیدیم و همسایه‌ات در بهشت خواهند بود. 📚 از کتاب ارزشمند حسینیه نوشته ملا حبیب الله شریف کاشانی (ره)، ص۳۴و۳۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😭😭😭 مرتضی در چهره اکبر به تصویر آمده حق بده در کربلا بوی علی را حس کنند
🖤 بنا نبود که آفت به باغ ما بزند پسر بزرگ نکردم که دست و پا بزند...
😭💔 دیدی آخر همه زانو زدنم را دیدند دیدی آخر همه‌ی دشت به من‌ خندیدند... 😭😭😭
😭💔 چشم من تار شده یا که تو کوچک شده‌ای چند باری علی‌اصغر شده‌ای در نظرم...
😭💔 دنبال صدای دلبرم افتادم با سر به کنار اکبرم افتادم تا پهلوی نیزه خورده‌اش را دیدم یک لحظه به یاد مادرم افتادم