◀️پیشگویی اول حضرت ابوطالب علیه السلام
حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها هنگام ولادت پیامبردصلی الله علیه و آله خندان و مسرور نزد همسرش حضرت ابوطالب علیه السلام آمد و ولادت حضرت را به او مژده داد. و سخن حضرت آمنه سلام الله علیها را برای آن حضرت نقل کرد که هنگام ولادت پیامبر صلی الله علیه و آله سرزمین فارس و قصرهای شام را از آن راه دور دیده است
حضرت ابوطالب علیه السلام به او فرمودند:
از این مسئله تعجب کرده ای؟! سی سال صبر کن تا تو را بشارت به فرزندی مثل او دهم جز در نبوت ! تو حامله می شوی و جانشين و وزیر او را به دنیا می آوری!
این در حالی بود که آن دو هیچ فرزندی نداشتند، و از داشتن فرزند ناامید شده بودند!
📚بحارالانوار ج 35 ص 6 ح 5_6
اصول کافی ج 1 ص 452📚
نسیم رحمت (تفسیر صوتی قرآن ):
🖕تفسیر صوتی آیات 200الی204 سوره مبارکه بقره ، تقدیم به شما همراهان باوفای قرآن مجید💜💜💜
✨✨🌺✨✨
✨ 🌺
🌺
✨
❣﷽❣
✡ #اولـــــين_سمبـــــݪ #کـــــاباݪا ✡
➯1⃣
🌀 در ابتدای حضور آدم، ابلیس را در کنار او حاضر میبینیم که در ماجرای سجده بر آدم رسماً اعلام کرد:
〖لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعینَ، إِلاَّ عِبادَک مِنْهُمُ الْمُخْلَصین〗
آدم و نسلش همگی را اغواء خواهم کرد. مگر بندگان خالص شدهی تو.
☜ و میبینیم که اولین برنامهی او دربارهی آدم و حوا لخت کردن آن دو است که وادارشان کرد از آن درخت ممنوعه خوردند و پوشششان ریخت.
❂ ابلیس فوراً فهمید که اشتباه کرده است زیرا به نفع او بود که آدم و حوّا در همان لاک سخت خود میماندند و اینک به دست خود موجبات کمال آن دو را سرعت بخشیده است. اگر از آن درخت نمیخوردند نسلها طول میکشید تا انسان از لباس لاکی و سختپوستی به در آید.
💯 در همان حین متوجه یک نقطهی حساس روحی آن دو شد: میدید آنان به سرعت و با دستپاچگی تمام، به پوشانیدن عقب و جلو خود پرداختند گویا با یک حادثهی ناخوشایند بزرگ روبهرو شدهاند، رفتاری که ابلیس تا آن روز چنین رفتاری را از هیچ موجود دیگر (حتی موجودات دو پای پیش از آدم) ندیده بود.
⚡️ فهمید که این اولین و پایهایترین انگیزش است که انسان را از حیوان متمایز میکند.
تصمیم گرفت که او هم باید کارش و پایهی برنامهاش را از همین نکته شروع کند تا انسان را از سیر انسانیت باز داشته و در مسیر حیوانها که قبلاً دیده بود قرار دهد.
#آخرالزمان #اولین_سمبل_کابالا
______________
#ادامه_دارد....
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
✨
🌺
✨🌺
✨✨🌺✨✨
✨✨🌺✨✨
✨ 🌺
🌺
✨
❣﷽❣
✡ #اولـــــين_سمبـــــݪ #کـــــاباݪا ✡
➯2⃣
⇚ در پیش اشاره شد که انسان موجودی است که از لختی دو عضو عقب و جلو، به شدت مضطرب میشود.
✨ این اقتضای همان روح سوم
【فطرت】است که انسان (علاوه بر روح غریزه که حیوان هم دارای آن است) دارای آن میباشد.
💥 و منشأ تاریخ، خانواده، جامعه، اخلاق، هنجار و ناهنجار (باید و نباید)، قانون، زیباییخواهی، حتی خنده و گریه در انسان، همین روح سوم است.
که قرآن از آن با⇐ 【نفس لوّامه】 از روح غریزه با⇐ 【نفس امّاره】 تعبیر میکند.
#آخرالزمان #اولین_سمبل_کابالا
________
#ادامه_دارد...
🌤اَلَّلهُمـّ؏جِّللِوَلیِڪَالفَرَج🌤
✨
🌺
✨🌺
✨✨🌺✨✨
اما جریان چایی نخوردن امام زمان جان 👇
👌نظر امام زمان راجع به چای و دخانیات به آیت الله مرعشی نجفی(ره)
📝در کتاب شیفتگان حضرت مهدی(عج) احمد قاضی زاهدی از کتاب قبسات در شرح زندگی مرحوم آیت الله العظمی نجفی مرعشی(ره) سه حکایت در رابطه با تشرف این مرجع بزرگ به خدمت حضرت ولی عصر ارواحنا الفداء که نکات جالبی را دارا است؛ نقل فرموده اند که یکی از آنها به شرح زیر است:
🔷مرجع بزرگوار تقلید شیعیان حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) که از بزرگان حوزه علمیه قم بود و کتابخانه عظیم وی در حال حاضر یکی از بزرگترین مرجع های استفاده طلاب و عموم مردم در خصوص کتاب های دینی است.این زعیم بزرگوار شیعه در تعریف سرگذشت زندگی خود به نحوه تشرف خود به محضر حضرت ولی عصر ارواحنا فداه اشاره می کند که در پی می آید :
✳️.....مدت ها بود قصد عزیمت به نجف اشرف را داشتم ولی هربار به دلیلی نمی شد . قصد کرده بودم که بعد از نجف به سامرا هم بروم بلکه شاید بعد از این همه انتظار بتوانم مولایم امام زمان (عج) را زیارت کنم. مقدار زیادی راه رفته بودم که در تاریکی شب مسیر حرکت را گم کردم و هرچه کردم خسته و درمانده نتوانستم راه را بیابم . خیلی ناراحت شدم در آن تاریکی صحرا و گم شدن و ترس حمله حیوانات وحشی همه باعث شد در دل شب از ته دل از خدا بخواهم من که به شوق دیدن ولی عصر آمده بودم را کمک کند. ناگهان دیدم سواری بر اسب به سمت من آمد و من را با اسم صدا زد . خیلی ترسیده بودم که نکند راهزن باشد اما سید بزرگواری بود با چهره ای نورانی که من اینقدر درمانده شده بودم اصلا توجهی نکردم که اسم من را از کجا می داند.جلو آمد و پرسید: چرا ناراحتی؟ قضیه را بازگو کردم .
😍آن سید بزرگوار گفت با من بیا که من راه را بلدم و من هم بی اختیار با او همسفر شدم.اصلا نمی دانم چرا به او اعتماد کردم.راه زیادی به سمت کوفه رفتیم و خسته در جایی چادر زدیم .
☺️ سپس با آن بزرگوار به حرف نشستم و گفتم که برای دیدار محبوبم به سمت سامرا میروم .سپس آن آقا سوالاتی از من در خصوص احکام دین پرسید و بعضی اشکالات من را در مسائل فقهی برطرف کرد .مثلا در خصوص نحوه استخاره با تسبیح و ... مطالبی را به من آموخت و بعد از کمی استراحت به سمت مسجد کوفه راه افتادیم . بعد از رسیدن به مسجد کوفه نماز های مقام های مسجد را ناخودآگاه به امامت ایشان اقامه کردم و سپس راهی نجف شدیم . در راه نجف می رفتیم که بعد از طی مسیر طولانی در جایی اطراق کردیم تا خستگی در کنیم .👇
⭕️ به آن سید بزرگوار میوه و نان تعارف کردم وگفتم #سیگار یا #چایی کدام یک را میل دارد برایتان آماده کنم ؟
🔻🔻اما با کمال تعجب شنیدم که گفت ما از این #فضولات_دنیایی_شما مصرف نمیکنیم.
☺️کمی با هم میوه خوردیم و آن سید بزرگوار بلند شد که برای نماز صبح وضو بگیرد، سر که برگرداندم دیدم که نیست هرچه صدایش کردم جوابی نشنیدم . تازه آن جا بود که بعد از این همه وقت فهمیدم آن سید بزرگوار محبوب دل من و همه شیعیان جهان حضرت ولی عصر (عج) بوده است.