💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#فراخوان 🔸آموزش کار با نرمافزارهای (کاین مستر، اینشات و ویوا کات) در ویدئونار. 🔸آموزش رسمی و حر
جلسه اول این کلاس،
امشب،
۱۲ بهمن ماه...
#شازده_کوچولو
#نیم_ساعت_خواندن
سنتاگزوپری در شهر لیون و در یک خانوادهٔ کاتولیک و نخبهسالار متولد گردید. شجرهنامهٔ این خانواده تا چندین قرن قدمت داشت. او سومین فرزند از ۵ فرزند مارتن لوی ماری دو سنتاگزوپری و ویکنتس آندره لوییز ماری دو فونسکلمب بود. پدر وی مدیر اجرایی کارگزاری بیمه بود که در ایستگاه قطار بر اثر سکته، قبل از چهارمین سال تولد آنتوان درگذشت. آنتوان در سال ۱۹۳۱ با کانسوئلو سنتاگزوپری ازدواج کرد.
سنتاگزوپری تا قبل از جنگ جهانی دوم، خلبان تجاری موفقی بود که در خطوط پست هوایی میان اروپا، آفریقا و آمریکای جنوبی به فعالیت میپرداخت اما با آغاز جنگ، هر چند از دیدگاه سن و وضعیت سلامتی در شرایط مطلوبی نبود اما به نیروی هوایی فرانسه آزاد در شمال آفریقا پیوست. در ماه ژوئیه ۱۹۴۴ هواپیمای او در یک پرواز شناسایی بر فراز دریای مدیترانه ناپدید شد و اعتقاد بر این بود که در همان زمان کشته شدهاست.
سنتاگزوپری برندهٔ جوایز ادبی معتبر فرانسه و همچنین برندهٔ جایزهٔ کتاب ملی آمریکا گردید. عمده شهرت وی به واسطه کتاب شازده کوچولو و نوشتههای تغزلی او با عنوان زمین انسانها و پرواز شبانه است. آثار او، از جمله کتاب شازده کوچولو به ۳۰۰ زبان و گویش ترجمه شدهاست.
به هنگام گشایش جبهه دوم و پیاده شدن قوای متّفقین در سواحل فرانسه، بار دیگر با درجه سرهنگی نیروی هوایی به فرانسه بازگشت. در ۳۱ ژوئیه ۱۹۴۴ برای پروازی اکتشافی برفراز فرانسه اشغال شده از جزیره کرس در دریای مدیترانه به پرواز درآمد، و پس از آن دیگر هیچگاه دیده نشد.
دلیل سقوط هواپیمایش هیچگاه مشخص نشد اما در اواخر قرن بیستم و پس از پیدا شدن لاشه هواپیمایش اینطور بهنظر میرسد که برخلاف ادعاهای پیشین، او هدف آلمانها واقع نشده است زیرا روی هواپیما اثری از تیر دیده نمیشود و احتمال زیاد میرود که سقوط هواپیما بهدلیل نقص فنی بوده است.
#M
#991112
@ANARSTORY
#نیم_ساعت_خواندن
#شازده_کوچولو
۱۹۴۳ شاهکار سنتاگزوپری به نام شازده کوچولو Le Petit Prince انتشار یافت که حوادث شگفتآنگیز آن با نکتههای دقیق و عمیق روانی همراه است. شازده کوچولو یکی از مهمترین آثار اگزوپری به شمار میرود که در قرن اخیر سوّمین کتاب پرخواننده جهان است.
این اثر از حادثهای واقعی مایه گرفته که در دل شنهای صحرای موریتانی برای سنت اگزوپری روی داده است.
آنتوان دوسنت اگزوپری کتاب هایش را با اقتباس از تجربه های شخصی اش نوشته است.
اگزوپری در همان سال بار دیگر به آلمان رفت و به همراه اوتو آبتز مرد سیاسی آلمان هیتلری و مدیر انجمن روابط فرهنگی آلمان و فرانسه از مدارس برلن و از دانشگاه دیدن کرد.
به هنگام بازدید از دانشگاه، از استادان پرسید که آیا دانشجویان میتوانند هرنوع کتابی را مطالعه کنند و استادان جواب دادند که دانشجویان برای مطالعه هرنوع کتابی که بخواهند آزادند ولی در شیوه برداشت و نتیجه گیری اختیار ندارند، زیرا جوانان آلمان نازی به جز شعار «آلمان برتر از همه» نباید نظر و عقیدهای داشته باشند.
اگزوپری در همان چند ساعتی که در دانشگاه و دبیرستانها به بازدید گذرانید، از فریاد مدام «زنده باد هیتلر» و از صدای برخورد چکمهها و مهمیزها ناراحت بود، در هنگام بازگشت به اوتو آبتز گفت: من از این تیپ آدمها که شما میسازید خوشم نیامد. در این جوانها اصلاً روح نیست و همه به عروسک کوکی میماند.
اوتو آبتز بسیار کوشید تا با تشریح آرا و نظرات حزب نازی نظر نویسنده جوان را با خود همداستان کند ولی موفّق نشد. پس از تسلیم کشور فرانسه به آلمان، اگزوپری به آمریکا تبعید شد و کتابهای زیبایی چون «قلعه»، «شازده کوچولو» و «خلبان جنگی» را در سالهای تبعید نوشت.
با خواندن این قسمت از زندگی آنتوان دوسنت اگزوپری لحظه هایی که شازده کوچولو با پادشاه، خودپسند،میخواره و... ملاقات کرده بود، برایم تداعی شد
در سال ۱۹۲۳ بعد از اتمام خدمت سربازی قصد داشت به زندگی معمولی خود بازگردد و حتی مدتی نیز به کارهای گوناگون پرداخت، ولی بالاخره با راهنمایی و اصرار یکی از فرماندهان نیروی هوایی که سخت به او علاقهمند بود، به خدمت دائمی ارتش در آمد.
در این قسمت اگزوپری به حرف آدم بزرگ ها گوش داد و مانند داستان که نقاشی را رها کرد نویسندگی را رها کرد اما بعد شازده کوچولوی زندگی اش را یافت و به نویسندگی اش ادامه داد
#F
#991112
@ANARSTORY
#مادر
#دل_نوشته
💙❤️دلنوشتهای برای همهی مادران❤️💙
مادر جان دوستَت دارم. مادر جان، تو بالایی و من پایین؛ تو بی گناهی و من گناهکار؛ تو دریایی و من قطره؛ تو جنگلی و من برگ؛ تو آسمانی و من ابر؛ تو کویری و من شِن؛ تو خورشیدی و من شمع. مادر جان دوستَت دارم.
مادر جان، ای کاش پادشاه بودم و صدای خندهات را سرود ملی میکردم. ای کاش مالک بودم و زمین را به نامَت میزدم. ای کاش...
مادر جان دوستَت دارم. مادر جان اگر تا آخر عمر هم نوکریات را بکنم، یک هزارم زحماتت هم جبران نمیشود. مادر جان، حاضرم جانم را هم فدایت کنم، ولی حیف که نمیتوانی داغ فرزندت را تحمل کنی.
مادر جان دوستَت دارم. ای قلب خانه و خانواده، ای که تو ذره ذره وجودت را صرف من کردی تا بزرگ بشوم، قد بکشم و در حالی که قدم از تو بلندتر است، بگویم که خاک پایت هستم! مادر جان در ظاهر تو کوتاهتر از من هستی، اما در باطن تاج سر مایی! مادر جان حاضرم لبخندت را با کل دنیا عوض کنم.
مادر جان دوستَت دارم. مادر جان ببخش که گاهی صدایمان بالاتر از صدایت میرود. ببخش که گاهی حوصلهی مهربانی و محبتهایت را نداریم. ببخش که توجهت را گیر دادن تلقی میکنیم. ببخش که روزی تنهایت میگذاریم؛ در حالی که تو ما را به دنیا آوردی و از تو زاده شدیم.
مادر جان، عاشقانه دوستت دارم و امیدوارم سالیان سال سایهات روی سرمان باشد؛ آمین یا رب العالمین...💙❤️
#امیرحسین
#991114
#سیده_ستایش
به نام خدا
(فرشته ی زمینی من )
✨ تقدیم به مادر های سرزمینم ✨
دل تون شاد لبتان خندون )
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
_مامااااااااااا.....خوابم میاددددد. ..
_ای وای پاشوووو ساعت ده و نیم شد ...ستایش از مدرسه جا موندی
ای وای بدبخت شدم ...
کوله پشتی ام برداشتم مقنه ام کج و کوله گذاشتم روی سرم گذاشتم داشتم از در میرفتم بیرون نگاهم به عقربه های ساعت افتاد
ساعت پنج و نیم صبح نشون میداد
نگاه مامان کردم که داشت برام لقمه میگرفت
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
لقمه چپوند توی دهنم ...
_مام.پل.هه.خههه .مرخم. (مامان پره دهنم خفه شدم مردمم.)
_بخور ضعیف نشی ....
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
_مامان این جوراب های من کو؟کل اتاق گشتم
_کوری اون پشته ..
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨
_مامان بریم بیرون ...جان من ....بریم ...
_نه اصلا ...به هیچ وجه. ..
دو دقیقه بعد ..
_پاشو بریم
✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨.
وقتی خدا بخشید بهشت اش را زیر پای تو ..
من چه دارم برای تو ....
تا حالا شده از گریه کسی گریه ات بگیره ...
تاحالا شده از غم کسی غم خودتو فراموش کنی ...
تا حالا شده از جونت برای کسی مایه بذاری ...
تا حالا شده برای کسی از خودت بگذری ..
مامان ها از خودشون برای بچه هاشون گذاشتن
و بهشت و روی زمین گذشتن تا فرزندشون در آغوش بگیرند...