هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
📌 «5 اثر برتر داستانی از نظر اعضای گروه» 📌
1) ⭐️ نخل و نارنج (وحید یامین پور) 4️⃣ رای
2) من زنده ام (خاطرات معصومه آباد) 3️⃣ رای
3) من او (رضا امیرخانی) 3️⃣ رای
4) دعبل و زلفا (مظفّر سالاری) 3️⃣ رای
5) شازده کوچولو (آنتوان دوسنت اگزوپری) 3️⃣ رای
#سوال
هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
#سوال
دوستان لطفا 5 اثر داستانی که دوست داشتند رو نام ببرند.
با ذکر نام نویسنده.
هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
#سوال
آیا کتابی خوانده اید که آرزو داشته باشید مثل آن را بنویسید؟
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین1
درختان عزیز همین الان مزه ای که در دهانتان دارید توصیف کنید. در چند خط...
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#فراخوان 📌آغاز عضوگیری دوازدهمین کلاس خصوصی نویسندگی #ظرفیت_محدود شهریه: هرسه ماه ۵۰ هزار توم
#تمرین2
قوی ترین حسی که جگرتان را کنده روایت کنید.
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
دانا: همه چیز سیاه بود. مثل شب. مه غلیظ و اندوهباری آرام آرام خانه را در بر میگرفت. هرچه به مه خزند
#تمرین3
پنج صدایی که همین الان می شنوید را توصیف کنید.
#تمرین5
روزی که از شب تا صبح با چشمانی خیس بیدار بوده اید را توصیف کنید. اگر نداشته اید خلق کنید.
چهارزانو نشست کمی خودش را رو به جلو کشید ، دستش را دراز کرد و استکان چای را از جلوی پایش برداشت وبه پیشانی اش چسباند . وقتی پیشانی اش داغ شد لبخندی بر لب نشاند و با خود گفت
آخیش چه آرامشی ، خانه مادر ، چای داغ ، بوی آبگوشت و لیمو عمانی و دیدن اهالی خانه بهترین داروی سردرد است
با شنیدن صدای مادر استکان را از پیشانی فاصله داد و به صورت مادر نگریست، چشمانش را ریز کرد مادر دوباره تکرار کرد
چه خوب شد دست زن و بچت رو گرفتی و آوردی اینجا خسته شدن تو خونه
سرش را بلند کرد نگاهی از پنجره کنار دستش به حیاط انداخت پسرانش سخت با کودکان فامیل مشغول بازی بودند ، با خود گفت
خداروشکر سرشان با هم گرمه منم چند دقیقه آرامش دارم
استکان چای را به لبانش نزدیک کرد چشمانش را با آرامش بست لبانش را از هم فاصله داد ناگهان چیزی محکم به دستش برخورد کرد چشمانش را تاا آخر باز کرد و به توپ پلاستیکی کنار دستش خیره شد ، سوراخ دماغش تند باز بسته میشد چاقوی میوه خپری کنار دستش را برداشت و محکم در شکم توپ فرو کرد و با خشم از پنجره به حیاط پرتاب کرد و فریاد زد
زن بلند شو جمع کن بریم خونه . نگاهی به انتهای بلوزش انداخت و نالید
آی سوختم .
...راعی ...
#تمرین7
فقط لحظه عصبانیت را در سه چهار خط بسط دهید بدون روایت اضافات...حس داخلی شخصیت...حس بیرونی دانای کل...حس همسرش...حس مادرش...حس بچه های توی کوچه...حس آفرینش از عصبانیت یک نفر...
#تمرین8
بی حساب به بهشت رفتن چه لذتی دارد؟ لحظه ای که این خبر را به شما میدهند توصیف کنید.
#نکته
#آموزش
در نمایشنامۀ مرغ دریایی چخوف، تریگورینِ نویسنده رو به نینا میکند و از رنج نوشتن اینگونه میگوید:
«وقتی یک نفر شب و روز به جز ماه به هیچچیز دیگری فکر نکند، کمکم یک خیال ثابت، خیال ماه، تمام زندگیاش را دربرمیگیرد. من هم برای خودم یک ماه دارم، شب و روز گرفتار یک فکر ثابتم: اینکه باید بنویسم، باید…
@anarstory