💭هدف ما مشخص است:
بنویسیم؛ بنویسیم و بنویسیم...
کسی شویم که وجودش و قلمش، برای اطرافیان و جامعه اش مفید باشد..
بتوانیم اثر بگذاریم.. بیدار کنیم.. درد کسی را التیام دهیم... با تخیّل، کسی را از مشکلاتش برهانیم و در دنیایی زیبا و دل انگیز فرو ببریم.
رسالت ما این است که آن قدر قوی شویم که موثّر باشیم. به قدری که احساسات مخاطب داستان هایمان، مانند مومی در دستان ما باشد و آن جا که لازم است بگریانیم و در جای دیگر بتوانیم بخندانیم..
پس کمربند هایتان را ببندید و به افق این باغ چشم بدوزید تا هیچگاه از روند رشد آرام، اما استوار این نهال های کوچک و بزرگ نا امید نشوید.
از همین حالا، درخت های ستبر را می بینم...
#بسم_الله_و_بالله
#باغ_انار
https://eitaa.com/anarstory
#آموزش
#توصیف
توصیف یعنی تبدیل تفکر به کلمات و جملات معنی دار. به بیانی دیگر یعنی تصویرسازی قوه تخیل نویسنده و نحوه بیان تفکرات او.
وقتی نویسنده ای می خواهد به یاری توصیف مطلبی را توصیف کند، بهتر است از کلمات کوتاه، زیبا و خوش آهنگ استفاده کند، او باید معانی لغات متشابه، متضاد و هم معنی و غیره را دریابد تا بتواند به موقع از آنها استفاده کند. به طور مثال کلمات «عطر، بوی خوش، رایحه، نکحت، شمیم» به یک مفهوم به کار می روند، اما این نویسنده است که با توجه به کارآمد بودن هر واژه و جایگاه آن در جمله، کلمه مناسب را برمی گزیند.
توصیف نوعی از بیان است که مربوط به تأثیری می شود که دنیا بر روی حواس ما می گذارد. توصیف، کیفیت، اشیاء، اشخاص، مکان و زمان، اعمال و رفتار و... را ارائه می دهد. هدف توصیف القای تصویر و تجسم موضوع است، به گونه ای که خواننده فکر کند دقیقا دارد با چشمان خودش آن موضوع را مشاهده می کند. پس ایجاد تصاویر ذهنی و «ایماژ»ها بر اساس فعالیت ذهنی نویسنده و فکر خلاق او صورت می گیرد.
برای اینکه توصیف و تصویر ما زنده و جاندار باشد و خواننده را تحت تأثیر قرار دهد، باید کامل و همه جانبه باشد. در واقع باید نویسنده هنگام خلق جهان مادی پیرامون شخصیت از حواس پنجگانه خود استفاده کند. در این صورت مکان مسطح پیرامون شخصیت تبدیل به محیطی چند بعدی خواهد شد. با بکارگیری پنج حس، شخصیتها نیز بهتر توصیف می شوند.
بینایی: در توصیف دیداری، تمام چیزهایی را که با چشم قابل دیدن هستند، وصف می کنیم. دختری که قد بلندی دارد، پیرزنی که زشت است، مردی که یک پایش می لنگد، خانه مخروبه ای که بسیار وحشتناک است، باغچه ای که پر از گل است و ...
شنوایی: در توصیف شنیداری، هر آنچه را که قابل شنیدن است توصیف می کنیم. صدای آن فرد بسیار گوشخراش بود. صدای شوم جغد در گوشهایش پیچید، کولر بدجوری صدا می کرد، جیغ و داد بچه های توی کوچه حسابی کلافه اش کرده بود...
بویایی: هر چیزی که بشود با بویش آن را توصیف کرد. بوی نفرت انگیز الکل در بیمارستان خفه اش می کرد، عطر خوش بهاری در شامــه ام پیچید، خانه بوی گچ خیس می داد،، بــوی خاک نـم خورده را استشمام کـرد، بـوی تعفـن زبـاله ها در محـله پیچیده بود.
چشایی: با این حس می توان چیزهایی را که قابل خوردن هستند و یا در اصطلاح می توان طعم آن را چشید، توصیف کرد. سیبی که از درخت چیدم بسیار خوشمزه بود، طعم فقر و بدبختی را می چشید، ثروت در دهانش مزه کرده بود، شربت مزه آب می داد.
بساوایی: در این طریق با لمس کردن هر چیزی می توان آن را توصیف کرد. بدن سرد و بی حرکت او در وجودم وحشت می افکند، وقتی دستم را روی میز کشیدم، از گرد و خاک روی آن فهمیدم که وی هنوز خانه را تمیز نکرده است، دستانش به لطافت گلهای بهاری بود، کتری چنان داغ بود که دستهایم را سوزاند.
همان طور که نویسنده از پنج حس خود استفاده می کند، شخصیت داستانی نیز، باید با تمام حواسش در برابر واقعیات محیطی واکنش نشان دهد.
توصیف عملی
عمل و توصیف عمل معادل کلمه «اکسیون» در زبان فرانسه و هم معنی واژه «اکشن» در زبان انگلیسی است. توصیف عملی یعنی اینکه هر چیزی به واسطه اعمال و کردار خاصی توصیف شود. به فرض اگر شخصی بداخلاق است، در عمل و در مقابله با افراد دیگر اخلاق او را توصیف کنیم نه این که بخواهیم مستقیما عنوان کنیم او فردی بداخلاق است.
همان طور که قبلاً هم گفته شده، توصیف به دو صورت مستقیم و غیرمستقیم است. در شکل مستقیم می توان با صراحت همه چیز را عنوان کرد. یعنی شخصیت، کشمکش، فضا، زمان و مکان و غیره را توضیح داد. اما در توصیف غیر مستقیم نویسنده به وسیله «اکسیون» و «گفتگو» و با یاری از خلاقیت خویش این مهم را انجام می دهد.
به طور مثال، به توصیف ساده و مستقیم زیر دقت کنید:
«در آن اتاق سرد فقط یک گلدان و میز و صندلی کهنه دیده می شد. تلفنی هم روی میز بود. مرد با عصبانیت سیگار می کشید و دودش را به هوا می فرستاد.»
حال به توصیف عملی همین قسمت توجه کنید:
«وارد اتاق که شد، سرما در چهار ستون تنش آویخت و بوی تند سیگار در شامه اش پیچید. از کنار گلدان رد شد و به طرف میز رفت. تا خواست چیزی بگوید تلفن به صدا در آمد و مرد در حالی که برافروخته بود و دستش می لرزید، گوشی تلفن را برداشت.»
همانطور که متوجه شدید، این دو قسمت توصیف مستقیم و غیرمستقیم یک فضا و یک شخصیت بود. به جای این که به طور صریح بگوییم در اتاق چه بود و شخص چه حالتی داشت، با عمل شخصیتی که به اتاق وارد شده، همه چیز را به خوبی توصیف کرده ایم و تا میزان لازم از حواس مختلف بهره گرفته ایم.
#بخش_اول
@anarstory
#آموزش
#توصیف
#بخش_دوم
این را همیشه به یاد داشته باشید که به جای توصیف مستقیم حالت شخصیت مثل ترس، نگرانی، غم و شادی و... به جای استفاده از این کلمات، به طور غیرمستقیم، از جملاتیاستفاده کنید که غم و یا حالات دیگر شخص را نشان دهد. به فرض هرگز ننویسید «آن مرد بسیار بسیار غمگین بود.» بلکه با توصیف چهره، نگاه و فیزیک بدن او و... این غم پنهان در وجود شخص را توصیف کنید. «مرد در خود جمع شده بود و توجهی به اطراف نداشت. دلش به اندازه پرواز تمام پرنده ها گرفته بود. دوست داشت اشک بریزد ولی مبهوت و افسرده در خود فرو رفته بود.»
از سویی دیگر سعی کنید همیشه از توصیفات تازه و غیرتکراری استفاده کنید و این آسان به دست نمی آید مگر اینکه با یاری از تخیل و تفکر خویش توصیفاتی بسازید که مختص خودتان است و قبلاً کس دیگری از آن یاد نکرده است.
راه دیگر تصویرسازی و توصیفات زیبا، استفاده از مفهوم سوم است. به فرض اگر می خواهید شخصی را به گل تشبیه کنید باید چنان ماهر باشید که مخاطب به مفهوم برتر جمال و کمال که حرف سوم شماست پی ببرد و بتواند در ذهن خویش تصویر زیبایی بسازد. پس توصیفی که خیال خواننده را برانگیزاند و او را به توصیفات زیباتر دیگر برساند، بهترین و خیال انگیزترین توصیف خواهد بود. در ضمن سعی کنید توصیفات را هرگز در یک جا انباشته نکنید، بلکه آن را به فراخور مطلب در طول داستان پخش کنید.
تصادف
اگر اتفاقی بدون خواست و تصمیم شخصیت در داستان رخ دهد، به آن تصادف داستانی می گوییم. به فرض شخصی که یک مشکل اداری دارد بعد از چند بار رفتن و آمدن، متوجه شود که رئیس اداره دوست قدیمی او است و ناگهان مسیر داستان و تلاش
شخصیت تغییر یافته و جناب رئیس همه مشکلات را حل کند.
این را همیشه به خاطر داشته باشید که فقط وقتی می توان از تصادف استفاده کرد که به ضرر شخصیت داستان تمام شود و نه به نفع او. به طور مثال، اگر این رئیس، دوست قدیمی از آب در بیاید و مثلاً به واسطه یک کینه دیرینه، به جای خدمت، بدتر مشکل شخص اصلی را پیچیده تر کند، آن وقت ماجرا جالب می شود، چون در این حالت تصادف باعث پیچیدگی بیشتر و ایجاد حوادث دیگر شده، داستان را جذابتر کرده و خواننده را دنبال خود می کشد، ولی اگر این دوست قدیمی به راحتی پیدایش می شد و مشکل شخصیت را حل می کرد، آن وقت خواننده خواهد گفت: پیداست که نویسنده خلاقیتش تمام شده و راه دیگری جز این به ذهنش نرسیده است. همین طور است در فیلمها و یا داستانهایی که در وسط بیابان، شخصیت در اوج ناامیدی، ناگهان شخصی یا چیزی را می یابد که به او کمک کند. در چنین مواقعی مخاطب فقط می گوید نویسنده یا کارگردان چنین تصادفی را ایجاد کرده، و گرنه امکان ندارد ناگهان آن اتفاق بیفتد و همه چیز به خوبی و خوشی پایان یابد و داستان گره گشایی شود.
حادثه
اندیشه اصلی داستان، حادثه عمده داستان را ایجاد می کند. نویسنده به واسطه حوادث کوچک و بزرگی که خلق می کند، باعث ایجاد انتظار در خواننده شده و در انتها داستان را در اوج خود، که مهمترین حادثه است به پایان می برد.
حوادث به دو دسته اصلی و فرعی تقسیم می شوند. حوادث اصلی، حوادثی هستند که وجودشان برای طرح داستان ضروری است.
این حوادث، همان رشته وقایعی هستند که در فکر نویسنده، به هم گره خورده و بر روی هم، طرح داستان را بوجود می آورند. در عوض حوادث فرعی، وقایعی هستند که نویسنده به یاری آنها طرح داستانش را گسترش می دهد. این حوادث به وقایع اصلی متصل است و به توصیف اشخاص و محیط داستان و در کل توصیف عملی، کمک می کند، ولی حذف آنها تغییر عمده ای در داستان ایجاد نخواهد کرد.
باید حوادث طوری بیان شوند که خواننده آنها را باور کند و برای این کار حتما باید نویسنده با اطلاعات کافی در مورد اشخاص و محیط داستان، قدم جلو بگذارد.
اگر حوادث اصلی بر پایه هایی منطقی استوار نباشد و رابطه علت و معلولی حوادث در آن دیده نشود، طرح دچار کمبود شده و حوادث غیر واقعی و داستان پر از ضعف می شود.
نویسنده می تواند با ایجاد حوادث و اتفاقات کوچک و بزرگ برای شخصیتها، داستان را پیش ببرد. او می تواند با بیان یک حقیقت، کنجکاوی خواننده را برانگیزاند و پایه حادثه اصلی را بریزد، سپس با حوادث دیگری شخصیت اصلی را توصیف کرده و او را در کنار دیگر اشخاص نشان دهد. بعد با وقایع کوچکتری اطلاعات دیگری را به خواننده بدهد و حتی به خوبی محیط داستان را برای خواننده خلق کند، تا او بدون توضیح و توصیف مستقیم، در جریان کار قرار بگیرد.
@anarstory
هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
📌 «5 اثر برتر داستانی از نظر اعضای گروه» 📌
1) ⭐️ نخل و نارنج (وحید یامین پور) 4️⃣ رای
2) من زنده ام (خاطرات معصومه آباد) 3️⃣ رای
3) من او (رضا امیرخانی) 3️⃣ رای
4) دعبل و زلفا (مظفّر سالاری) 3️⃣ رای
5) شازده کوچولو (آنتوان دوسنت اگزوپری) 3️⃣ رای
#سوال
هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
#سوال
دوستان لطفا 5 اثر داستانی که دوست داشتند رو نام ببرند.
با ذکر نام نویسنده.
هدایت شده از 🇮🇷عِمران واقفی🇮🇷
#سوال
آیا کتابی خوانده اید که آرزو داشته باشید مثل آن را بنویسید؟
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#تمرین1
درختان عزیز همین الان مزه ای که در دهانتان دارید توصیف کنید. در چند خط...
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
#فراخوان 📌آغاز عضوگیری دوازدهمین کلاس خصوصی نویسندگی #ظرفیت_محدود شهریه: هرسه ماه ۵۰ هزار توم
#تمرین2
قوی ترین حسی که جگرتان را کنده روایت کنید.
💎•﴿ باغ انار ﴾•💎
دانا: همه چیز سیاه بود. مثل شب. مه غلیظ و اندوهباری آرام آرام خانه را در بر میگرفت. هرچه به مه خزند
#تمرین3
پنج صدایی که همین الان می شنوید را توصیف کنید.
#تمرین5
روزی که از شب تا صبح با چشمانی خیس بیدار بوده اید را توصیف کنید. اگر نداشته اید خلق کنید.
چهارزانو نشست کمی خودش را رو به جلو کشید ، دستش را دراز کرد و استکان چای را از جلوی پایش برداشت وبه پیشانی اش چسباند . وقتی پیشانی اش داغ شد لبخندی بر لب نشاند و با خود گفت
آخیش چه آرامشی ، خانه مادر ، چای داغ ، بوی آبگوشت و لیمو عمانی و دیدن اهالی خانه بهترین داروی سردرد است
با شنیدن صدای مادر استکان را از پیشانی فاصله داد و به صورت مادر نگریست، چشمانش را ریز کرد مادر دوباره تکرار کرد
چه خوب شد دست زن و بچت رو گرفتی و آوردی اینجا خسته شدن تو خونه
سرش را بلند کرد نگاهی از پنجره کنار دستش به حیاط انداخت پسرانش سخت با کودکان فامیل مشغول بازی بودند ، با خود گفت
خداروشکر سرشان با هم گرمه منم چند دقیقه آرامش دارم
استکان چای را به لبانش نزدیک کرد چشمانش را با آرامش بست لبانش را از هم فاصله داد ناگهان چیزی محکم به دستش برخورد کرد چشمانش را تاا آخر باز کرد و به توپ پلاستیکی کنار دستش خیره شد ، سوراخ دماغش تند باز بسته میشد چاقوی میوه خپری کنار دستش را برداشت و محکم در شکم توپ فرو کرد و با خشم از پنجره به حیاط پرتاب کرد و فریاد زد
زن بلند شو جمع کن بریم خونه . نگاهی به انتهای بلوزش انداخت و نالید
آی سوختم .
...راعی ...
#تمرین7
فقط لحظه عصبانیت را در سه چهار خط بسط دهید بدون روایت اضافات...حس داخلی شخصیت...حس بیرونی دانای کل...حس همسرش...حس مادرش...حس بچه های توی کوچه...حس آفرینش از عصبانیت یک نفر...
#تمرین8
بی حساب به بهشت رفتن چه لذتی دارد؟ لحظه ای که این خبر را به شما میدهند توصیف کنید.
#نکته
#آموزش
در نمایشنامۀ مرغ دریایی چخوف، تریگورینِ نویسنده رو به نینا میکند و از رنج نوشتن اینگونه میگوید:
«وقتی یک نفر شب و روز به جز ماه به هیچچیز دیگری فکر نکند، کمکم یک خیال ثابت، خیال ماه، تمام زندگیاش را دربرمیگیرد. من هم برای خودم یک ماه دارم، شب و روز گرفتار یک فکر ثابتم: اینکه باید بنویسم، باید…
@anarstory
#قوانین
#آموزش
#نکته
برای خوب نوشتن باید یک نویسندۀ تماموقت باشی.
رماننویس بیشتر از آدمهای معمولی زندگی میکند چون نیاز به سوژههای دستاول و دقیق دارد. پس باید دقیقتر ببیند، هدفمندتر گوش کند و در کل، بیشتر زندگی کند.
کسی که هرروز مشقِ نوشتن نمیکند هم میتواند بنویسد، اما سرنوشت چیزی که مینویسد مانند میلیونها نوشتۀ دیگر، قرار گرفتن در زبالهدان کتابها یا زبالهدان فکر و اندیشۀ دیگران است.
در ضمن میشود بدون یادگیری اصول و قواعد نویسندگی هم به نوشتن رمان فکر کرد اما این کار مثل اختراع دوبارۀ چرخ است. زمان شروع رماننویسی را میشود از سال ۱۶۵۰ و با انتشار دن کیشوت در نظر گرفت. وقتی بارها و بارها در طول چهارصدسال رماننویسهای مختلف این مسیر را طی کردهاند و قواعدش را دستهبندیشده در اختیار ما قرار دادهاند، چه لزومی به آزمونوخطاهای بیهوده است؟
درست است که با مطالعه کردن دربارۀ قواعد و اصول نویسندگی کسی به یک نویسندۀ چیرهدست تبدیل نمیشود اما نمیتوان بدون گذار از این مرحله هم انتظار رشد واقعی در زمان مناسب را داشت.
@anarstory
#آموزش
یادگیری اصول و قواعد رماننویسی، شرط کافی برای خوب نوشتن نیست اما شرط لازم است.
با این مقدمه برویم سراغ یادگیری مهمترین اصول نوشتن رمان.
در اینجا شما با سه مرحلۀ کلی نوشتن رمان آشنا میشوید:
مرحلۀ اول: آمادگی برای نوشتن رمان
مرحلۀ دوم: نوشتن رمان
مرحلۀ سوم: بعد از نوشتن رمان
هرکدام از این مراحل سهگانه سرنوشت قسمتی از رمان را شکل میدهد و در کل مدل ذهنی رماننویس را برای خلق یک اثر استاندارد و مردمپسند تعریف میکند.
#سوال
وقتی از شما بپرسند «برای چه میخواهی رمان بنویسی؟» اولین چیزهایی که به ذهنت میرسد چیست؟
#آموزش
مرحلۀ اول: آمادگی برای نوشتن رمان
چرا نوشتن رمان؟
وقتی از شما بپرسند «برای چه میخواهی رمان بنویسی؟» اولین چیزهایی که به ذهنت میرسد چیست؟
اغلب کسانی که به نوشتن رمان روی میآورند در جواب خواهند گفت: «برای رسیدن به موقعیت بهتر، شهرت، پول».
متأسفانه باید گفت این طرز فکر میتواند به بزرگترین مانع نوشتن تبدیل شود. وقتی بنای نویسندگی بر رسیدن به شهرت و ثروت ساخته میشود نویسنده انتظارات غیرواقعی از خودش پیدا میکند، برای رسیدن به نتیجه عجله میکند، تواناییهایش را در نوشتن فدا میکند و چیزی را مینویسد که به نوشتههای زرد نزدیک باشد تا شاید با اقبال بیشتری مواجه شود و او را سریعتر به هدفش برساند.
ممکن است محصول جانبی نوشتن، رسیدن به شهرت و موقعیت بهتر مالی و اجتماعی باشد اما نمیتوان این موارد را هدف اصلی دانست.
انگیزۀ نوشتن رمان باید درونی باشد تا نویسنده را به جایگاه برتری برساند. مهمترین انگیزۀ درونی، عشق به نوشتن و احساس نیاز به گفتن آن چیزی است که درون فکر نویسنده وجود دارد و هرلحظه منتظر است تا خلق شود.
از طرفی باید گفت که هنوز کتابهای داستانی در بازار نشر با استقبال نسبتاً خوبی مواجه میشوند. مشروط بر اینکه خواننده با چیزی متفاوت از آنچه تاکنون بوده است مواجه شود.
پس شرط ابتدایی برای وارد شدن به چنین بازاری، متفاوت نوشتن است. آنچه این تفاوت را ایجاد میکند عشق به نوشتن و تلاش برای نوشتن از عمیقترین دغدغههای درونی است.
نقش استعداد در نوشتن رمان
«من ده سال از عمر نویسندگیام را به خاطر یک دروغ بزرگ تلف کردم. در دهۀ بیستسالگی، از خیر رؤیای نوشتن گذشتم چون میگفتند نویسندگی آموختنی نیست. میگفتند نویسندهها از شکم مادر، نویسنده به دنیا میآیند.»
جیمز اسکات بل چندین سال از عمرش را به پای این دروغ از دست داده است پس دیگر لازم نیست من و شما هم چنین توهماتی را باور کنیم.
نویسندگی به استعداد نیاز ندارد.
چه کسی میخواهد به شما بگوید که استعداد نوشتن دارید یا نه؟
آیا متر و معیاری برای سنجش استعداد نویسندگی وجود دارد؟
البته که وجود ندارد.
در ضمن این را هم باید بدانیم که همۀ ما قدری استعداد نوشتن داستان را داریم.
همۀ ما داستاننویس هستیم. وقتی چشمهایمان را میبندیم و صحنهای از زندگی را در ذهن خودمان خلق میکنیم، برای اطرافیانمان دیالوگهایی میآفرینیم و تصور میکنیم که آنها دارند این دیالوگها را میگویند.
ما حتی در خواب هم برای خودمان داستان تعریف میکنیم.
ذهن همۀ ما قصهگو متولد شده است. ما هرروز چندین و چند قصه برای خودمان میبافیم، با آنها خوشحال میشویم یا از فرط ناراحتی با این قصههای خیالی گریه میکنیم.
وقتی نوشتن، یک استعداد ذاتی نباشد پس مهارت است؛ یعنی چیزی که میشود آن را با تمرین و تکرار فراگرفت. اینجاست که نقش کلاسهای نویسندگی پررنگ میشود.
قرار نیست این کلاسها فرمولی جادویی برای نوشتن رمان را تجویز کنند اما یک کلاس خوب نویسندگی میتواند راه را از بیراهه جدا کند، اصول را یاد بدهد و شما را از آزمونوخطاهای بیهوده نجات بدهد.
این جملۀ طلایی از سامرست موام را فراموش نکنید:
«رماننویسی سه فرمول بیشتر ندارد اما متأسفانه هیچکسی نمیداند این فرمولها چیست.»
@anarstory
#آموزش
مدل ذهنی رماننویس
الیزابت گیلبرت که نویسندهای موفق و جهانی است نگاهش را در مورد شغل نوشتن اینگونه توصیف میکند:
«من همیشه احساس کردهام اینکه از خلاقیتتان انتظار داشته باشید که بهطور منظم به شما چک دستمزد بدهد، خیلی بیرحمانه است.
من تمام مدتی که در حال تمرین نویسندگی بودهام، شغل داشتم. حتی بعد از اینکه کتابم چاپ شد شغلم را رها نکردم چون نمیخواستم مسئولیت هزینههای زندگی را به دوش نویسندگی بگذارم. چون میخواستم خلاقیتم را امن و آزاد نگه دارم.
من همیشه بهسختی کار کردهام تا خلاقیتم امن و آزاد بازی کند. این کار باعث شد من حامی خودم باشم.»
همۀ نویسندهها باید حامی خودشان باشند تا خلاقیتشان مجالی برای بروز پیدا کند.
بهعنوان یک رماننویس باید قبل از هر چیز به خودتان اعتماد داشته باشید. ایمان داشته باشید که خلاقیت لازم برای نوشتن را دارید.
باید ارادهای قوی داشته باشید تا از عهدۀ روزهایی که هیچچیزی در ذهنتان وجود ندارد و بهاصطلاح دچار خشکطبعی شدهاید رهایی پیدا کنید. دارا بودن ارادۀ قوی به شما کمک میکند تا از عهدۀ ناملایمات این کار برآیید و بتوانید خلوت خوبی برای نوشتن ایجاد کنید.
اگر به خودتان ایمان نداشته باشید وقتی با سختی نوشتن مواجه میشوید ممکن است جا بزنید و برای همیشه از خیر نوشتن بگذرید.
بهعنوان یک رماننویس لازم است استقلال فکری داشته باشید. شما اصول و قواعد نوشتن را یاد میگیرید تا آن فکر منحصربهفردی را که در ذهنتان هست به بهترین شکل روی کاغذ بیاورید.
@anarstory
#آموزش
یک رماننویس باید شامهای حساس داشته باشد. باید به هر چیز و هر کسی بهعنوان یک سوژۀ خوب برای نوشتن فکر کند. بهترین رمانها آنهایی هستند که از دل اتفاقات روزمره بیرون میآیند. مردم با این نوشتهها همذاتپنداری میکنند.
برای اینکه توانایی نوشتن رمانهای همدلانه را در خودتان تقویت کنید، لازم است نویسندهای تماموقت باشید. با شامهای حساس، هر چیزی را در اطرافتان به خوراک نوشتن تبدیل کنید و از هر اتفاقی یک سوژۀ جدید بسازید.
ممکن است این سؤال برایتان پیش آمده باشد که درستنویسی مهمتر است یا زیبانویسی؟
به عبارتی، مهارت داستانگویی مهمتر است یا ادبیات رماننویسی؟
بهعنوان یک رماننویس باید یک داستانگوی ادیب باشید؛ یعنی هم محتوای خوبی داشته باشید و هم بتوانید این محتوا را به درستترین و شفافترین شکل ممکن منتقل کنید.
اینجاست که به اهمیت خواندن و نوشتن بهطور همزمان پی میبریم.
یک رماننویس برای اینکه بتواند مهارت فارسینویسی و درستنویسی را در خودش تقویت کند باید برنامۀ مطالعاتی منظم داشته باشد و با خواندن متنهای خوب و استاندارد به شیوۀ درستنویسی پی ببرد. در کنار این موضوع باید مهارت داستانگویی را با زیاد نوشتن و تمرین نویسندگی تقویت کند.
فاکنر میگوید: «نویسندگی، ۹۹ درصد ذوق، ۹۹ درصد انضباط و ۹۹ درصد کار و کوشش است.»
@anarstory
#سوال
ممکن است این سؤال برایتان پیش آمده باشد که درستنویسی مهمتر است یا زیبانویسی؟
به عبارتی، مهارت داستانگویی مهمتر است یا ادبیات رماننویسی؟
#آموزش
مثل هر کار جدی دیگری باید به رماننویسی هم بهعنوان یکی از اولویتهای زندگی نگاه کنید تا بتوانید در آن موفق شوید. ممکن است مجبور باشید از خیلی از تفریحات یا روابط خودتان بگذرید تا داستانی را تمام کنید. ممکن است مجبور شوید اتاقی یا مکانی بهدور از شلوغی مهیا کنید و ساعتها در تنهایی در آن بنویسید. همین جدیت است که باعث تولید یک اثر خارقالعاده میشود.
تولستوی میگوید: «من زیاد کتاب میخوانم و کم مینویسم. این غلط است. فلان نویسنده برعکس، زیاد مینویسد و کم میخواند. این هم غلط است.»
باید بین نوشتن و خواندن تعادل برقرار کرد؛ اما فراموش نکنید که شرط لازم برای تبدیل شدن به یک رماننویس حرفهای رمانخوانی حرفهای است.
مطالعۀ جدی هر رمان میتواند یک کلاس نویسندگی باشد. همینطور که نوشتن هر متن کوتاه و انتشار آن روی وبلاگ یا وبسایت میتواند بهترین مشق نوشتن رمان باشد.
@anarstory
#سوال
وقتی از شما بپرسند «برای چه میخواهی رمان بنویسی؟» اولین چیزهایی که به ذهنت میرسد چیست؟
افسون:
دلتنگی هایی را که قابل گفتن نیستند،را جان ببخشم.نوشتن یعنی درد و دل با قلم و کاغذ
S:
نمی دونم یه صدایی توی ذهنم میگه منو بنویس
محمد:
من با نوشتن به آرامش می رسم
اما خب هدف هم دارم
دوست دارم برای دین و ایمانم قلم بزنم
و از مبلغان قلم باشم
ذاڪِرُاݪُحُسِیݩعڵیھسَݪآم..":
بانوشتن میتوان روح ها را زنده ڪرد
تاریڪی ها را روشن ڪرد..
هدف داد..
بانوشتن میتوان زندگی ڪرد..
اما..
میخواهم آنقدر زیبا قلم بزنم..
تا مخاطب با خواندن نوشته هایم وصل خدا شود..
و..
آرزو دارم رهبرم با خواندن حرف هایم..
فقط لبخند بزند
نون والقلم:
برای اینده جوانان سرزمینم
برای شناخت
برای معرفت
و برای رهنمایی
Atefeh_ahm313:
چون من دوست دارم تو دنیا؛با احساس بنویسم و چیزایی که بهشون فکر میکنم و خلق میشه رو با قلم بنویسم؛
وقتی خداوند توانایی مثبتی رو در انسان قرار میده ادم موظفه از اون استفاده کنه در راه خدا و به عشق خدا
[گـــمـنـــامــ213ـــ]:
برای محک زدن و شناختن قلمم...
برای نشر دادن اعتقاداتم و ایجاد کردن تاثیری مفید در افراد برای تمدن اسلامی...
برای گرفتن نشان سربازی ام با ایجاد لبخند و شادی اقایم...
برای مفید بودن...
برای زمینه سازی ظهور امامم...
عطر نرگس:
کلمه اثری دارد ک تصویر و صوت ندارد
عمیق ترین حس ها و حرفهارا میتوان بکلام کشید اما الزاما ب تصویر نه
وگرنه چرا معجزه اصلی پیامبر ما از جنس کلمه است؟
من با خوندن کتابه ایی درباره چمران عاشقش شدم
در حالی ک اصلا با دیدن فیلمهاش این اتفاق نمیفته
هدایت شده از 💎•﴿ باغ انار ﴾•💎