eitaa logo
به امید خدای مهربان🌴🇮🇷🌷
47 دنبال‌کننده
9.8هزار عکس
5.1هزار ویدیو
141 فایل
🌴🇮🇷با توکل بخدای بخشنده مهربان + توسل به مقربان الهی(کتاب الله و عترتی)🇮🇷🌷 یا علی(ع) گفتیم و عشق آغاز شد،ان شاءالله......
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از جهاد تبیین
✨ اما او گفت: «ول کن محمد! ته تهش کتکتم می‌زنند دیگر!» ✨ تو نگران او بودی و او نگران تو. چند روز پشت سرهم می‌بردند و شکنجه‌ات می‌دادند و با چوب‌های قطور و کابل‌های ضخیمِ فشارقوی برق، که در 3لایه بهم بافته شده بود، وحشیانه به جانت می‌افتادند. می‌دانستند راه رسیدن به جهنم را برای دوستان شان کوتاه کرده‌ای. می‌گفتند: بگو چه کسانی آن موقع همراهت بودند؟ بعد اتو را داغ می‌کردند و به پوستت می‌چسباندند و تو در جواب آن‌ها نفس‌هایت را با ناله بیرون می‌دادی: «یا زهرا(س)... یا حسین(ع)...»  بدنت می‌سوخت و تاول می‌زد. با کابل بر تاول‌هایت می‌کوبیدند و تاول‌ها پاره می‌شدند. می‌گفتند: «باید به امام خمینی توهین کنی. بگو... »  از درد به خود می‌پیچیدی و جواب می‌دادی: «یا زهرا(س)... یا حسین(ع)...»  و نمی‌گفتی آن‌چه را که آنان مشتاق شنیدنش بودند و باران کابل و چوب بر پیکرت باریدن می‌گرفت. تَن‌شان که به عرق می‌نشست، نوشابه‌های خنک را قُلپ قُلپ از گلو پایین می‌دادند. می‌رفتند استراحت می‌کردند و ساعتی بعد دوباره بازمی‌گشتند. و باز ضربه‌های چوب بود و کابل و اتوی داغ و خدا بود و تو بودی و ناله‌های یا زهرا(س) و یا حسین(ع). یکی از بچه‌ها به تو گفت: محمد! این‌ها می‌کشنت! امام گفته: آن‌ها که در اسارتند، اگر دشمن از آن‌ها خواست که عکس مرا پاره کنند یا به من توهین کنند، این کار را انجام دهند.  اما تو گفتی: «امام وظیفه داشته این حرف را بزند. اما من وظیفه ندارم برای این‌که جانم سالم بماند، به رهبرم توهین کنم.» ضعیف شده بودی و بی‌رمق. چند روز پشت سرهم کتک و شکنجه توانی برایت نگذاشته بود. بدن رنجور و نیمه‌جانت را کشان‌کشان به سمت حمام‌ها بردند. لباس‌هایت را درآوردند. بدن کبود، سوخته و تاول زده‌ات را زیر دوش آب داغ گذاشتند و با کابل بر آن کوبیدند. چند بطری شیشه‌ای آوردند و به در و دیوار حمام کوبیدند. بطری‌ها، شیشه‌های تیز و برنده‌ای می‌شدند و کف حمام می‌ریختند. تو را روی شیشه‌ها می‌غلتاندند و با کابل بر بدنت می‌کوبیدند و با پوتین‌های زمخت شان روی بدن رنجور و نحیفت می‌رفتند. شیشه‌های برنده، پوستت را می‌شکافتند و در گوشتت فرو می‌رفتند. خون، از تاول‌ها، از سوختگی‌ها، از زخم‌ها، از ردپای خرده شیشه‌ها بیرون می‌دویدند. همه چیز نشان می‌داد که واقعا تو را به حمام آورده‌اند؛ به حمام خون. ✨می‌گفتند: «باید به مسئولان مملکتت توهین کنی.» اما تو مظلومانه ناله می‌کردی: «یا زهرا(س)... یا حسین(ع)...» ✨و آن کابل‌ها که حالا دیگر مَرکب لخته‌های خون شده بود، محکم‌تر از قبل بر پیکرت فرود می‌آمد. صدای خِرِش‌خِرِشِ شیشه‌ها، شکسته شدن استخوان‌ها و ناله‌های ضعیف یا زهرا(س) و یا حسین(ع)ات نسیمی شده بود تا اهالی آسمان را نوید دهد که مسافری از فرزندان روح‌الله در راه است و تو ذره‌ذره به دروازه‌ی بهشت نزدیک می‌شدی.  نعره می‌زدند: «باید به امام خمینی توهین کنی. بگو... و تو با آخرین نفس‌هایت جواب می‌دادی: «یا...ز...ه...ر...ا(س) یا...ح...س...ی...ن(ع)» کابل‌ها قوس می‌گرفتند و با قدرت بر پیکرت می‌نشستند. گوشت و پوست بدنت باضربه‌های کابل کنده می‌شد. کابل‌ها به سمت بالا تاب برمی‌داشتند و تکه‌های پوست و گوشت بدنت را به سوی سقف و در و دیوار حمام پرتاب می‌کردند. بارها و بارها ازت پرسیدند: «افسران و سربازان ما را تو کشتی. چه کسان دیگری همراهت بودند؟ نام ببر!» و تو که نای حرف زدن نداشتی، با اشاره‌ی ابرو جواب می‌دادی: «نه!»
هدایت شده از جهاد تبیین
✨ از حمام آوردنت بیرون و با پارچه روی بدن پاره‌پاره و پر از زخم و سوختگی‌ات، آب و نمک ریختند. آخرین ناله‌های جانسوزت، آرام، راه شان را به آسمان باز می‌کردند. عدنان که از مقاومت و سرسختی تو به ستوه آمده بود، فریاد زد: «تمامت می‌کنم!»آن‌گاه پیکر تو را به داخل حمام کشیدند. قالب صابونی را در دهانت گذاشتند و با پوتین‌هایشان آن را در حلقت فرو کردند.  از حمام بیرون آوردنت و روی زمین خاکی اردوگاه انداختنت. بعد رفتند سراغ یکی از بچه‌های اردوگاه که از امداد و کمک‌های اولیه سررشته داشت. او نبضت را گرفت. چهار، پنج‌بار در دقیقه بیش‌تر نمی‌زد. ضربان قلبت به حدی کند و ضعیف شده بود که شهادتت قطعی بود. صدایی که از گلویت بیرون می‌آمد، صدای نفس کشیدن نبود. صدای خُرخُر کردن بود. یک استخوان سالم در بدنت نمانده بود. هرطور دست و پایت را تکان می‌دادند به همان شکل باقی می‌ماند. آخرین خُرخُر را که از گلو بیرون دادی، گفتند: «ماتَ.»؛ یعنی تمام کرد. یعنی شهید شدی! بعد پیکر بی‌جانت را روی سیم خاردارها انداختند و از آن عکس گرفتند تا بگویند تو در حال فرار بوده‌ای و آن‌ها مجبور شده‌اند تو را بزنند! تاخت و تازهای عدنان شروع شد. عربده می‌کشید و به سربازها دستور می‌داد. تمام اردوگاه به حالت آماده‌باش درآمده بود. چند نفر دویدند و پتویی را از یکی از آسایشگاه‌ها بیرون آوردند. یک پتوی راه‌راهِ سبز و سفید. از همان پتوهای زِبر اسرا. آسایشگاه به آسایشگاه می‌دویدند و دستور می‌دادند: «همه کف آسایشگاه دراز بکشند. سرها روی زمین. بلند کردن سر، ممنوع . نگاه کردن، ممنوع. صحبت کردن، ممنوع.» هرچند درهای آسایشگاه‌ها قفل بود، ولی می‌خواستند با این کارشان حصار در حصار ایجاد کنند. این دستورات که از آسایشگاهی به آسایشگاه دیگر ابلاغ می‌شد، همه را متوجه این کرد که یا اتفاقی افتاده یا قرار است حادثه‌ی مهمی رخ دهد. کنجکاوی عده‌ای، تحریک شده بود. خوب که نگاه می‌کردی، سرهایی را می‌دیدی که از پشت پنجره‌ی آسایشگاه‌ها، چشم در حیاط اردوگاه می‌گرداندند تا آن‌چه که از آن منع شده بودند را ببینند. آن‌گاه تو افق نگاهشان می‌شدی؛ آن پتوی زِبر را دور تو پیچیده بودند و با سیم‌خاردار دورش را بسته بودند. سپس ماشینی آمد و تو را به نقطه‌ی نامعلومی برد. بعد چند نفر از اسرا را به زور کتک و شکنجه، مجبور به امضای برگه‌ای کردند تا طی گزارشی صوری به صلیب سرخ ادعا کنند؛ تو در حال فرار بوده‌ای و آن‌ها مجبور شده‌اند تو را با گلوله بزنند!   تعدادی از بچه‌ها را هم به حمام فرستادند تا آثار جنایت شان را که به در و دیوار حمام مانده بود، پاک کنند....✨ مرداد 81 بود. آن روز مشهدالرضا(ع) میزبان 22 شهید بود. یکی از آن‌ها هم تو بودی. بالاخره بعد از پانزده سال به خانه برگشتی. پدرت آمده بود معراج‌الشهدا. 21 شهید آن‌جا بودند، ولی تو نبودی. ✨حاج‌رمضان‌علی پرسید: محمد رضایی کجاست؟✨ پاسخ شنید: پدر جان! پیکر محمدت سالمِ سالم است. او را در سردخانه گذاشته‌ایم. حاج‌رمضان‌علی، بین شهرهای فاروج و شیروان، درست در کنار جاده، مسجد امام سجاد(ع) را ساخته بود و جلوی مسجد برای خودش مزاری تهیه کرده بود. تو که آمدی، آن را داد به تو.✨روز تشییع پیکرت، مردم زیر تابوتت را گرفته بودند و تو را تا مزارت همراهی کردند. تشییع تمام شد؛ جمعیت تازه متوجه‌ی خونابه‌هایی شدند که از تابوتت گذشته و بر شانه‌ی آن‌ها چکیده بود! منبع: سایت امتداد، به قلم سمیه مهربان جاهد وبلاگ اردوگاه تکریت
هدایت شده از جهاد تبیین
. 🎥 این دو فیلم را با هم مقایسه کنید! در چین برای نهادینه کردن فرهنگ احترام به پدر ومادر و تحکیم بنیاد خانواده،درمدارس فیلم کار کردن پدر و مادر دانش‌ آموزان را نمایش می‌دهند تا قدرشان دانسته شود. 🎥 ولی در دنیای خود فروخته‌ های مزدور داخلی ، کسانی که از جنبش زن ، زندگی ، آزادی حمایت می‌کنند ، فیلمی ساخته می‌ شود که در آن والدین با رکیک‌ ترین الفاظ خطاب می‌‌شوند ، دختر به صورت پدرش سیلی می‌ زند تا ؛ جشنواره‌ های خارجی برایشان کف بزنند❗️ ♦️جهاد تبیین ، جهاد این روزگار ما
هدایت شده از پایگاه اطلاع رسانی گلستان یکم
هدایت شده از پایگاه اطلاع رسانی گلستان یکم
هدایت شده از پایگاه اطلاع رسانی گلستان یکم
این کتاب را حتما بخوانید. 🔰بدون توجه به تقدیرجاری در زمان، نمیتوان یار ولایت شد. 🔰ولایت، تفسیرکننده مقدرات الهی است. 🔰منطق عقلی و خودسازی برای رسیدن به حکمت قلبی و فهم طرح ولایت است. 🔰اخلاص و تقوایی که فرقان و بصیرت و حکمت برای ما نیاورد ابتر است. 🔰 شهید اوینی چرا فرمود، کارتان را برای خدا نکنید بلکه برای خدا کار کنید!! 🔰منظور چه بوده است؟! 🔰ایا بغیر این است که انسان باید طرح تقدیری ولایت را کشف کند و طبق آن حرکت کند؟ 🌴🔰🌴🔰🌴
🔻انتخاب دوره یادمان های ملی در راهیان غرب و شمالغرب ♦️مراجعه به صفحه شخصی در سایت khademin.koolebar.ir بازه های خادمی را انتخاب و درخواست حضور نمایید. ✅ویژه 🗓بازه اول ۱۴۰۲/۰۴/۰۵ الی ۱۴۰۲/۰۴/۱۲ «ویژه خادمین استانهای» (فارس/قزوین/مازندران/استان تهران/لرستان/ کردستان) 🗓بازه دوم ۱۴۰۲/۰۴/۱۲ الی ۱۴۰۲/۰۴/۱۹ «ویژه خادمین استانهای» (فارس/قزوین/مازندران/استان تهران/تهران بزرگ/لرستان ) 🗓بازه سوم ۱۴۰۲/۰۴/۱۹ الی ۱۴۰۲/۰۴/۲۷ «ویژه خادمین استانهای» (اصفهان//مازندران/تهران بزرگ/قم) 🗓دهه محرم ۱۴۰۲/۰۴/۲۷ الی ۱۴۰۲/۰۵/۰۸ «ویژه خادمین استان کردستان» 🗓بازه چهارم ۱۴۰۲/۰۵/۰۹ الی ۱۴۰۲/۰۵/۱۸ «ویژه خادمین استانهای» (اصفهان//گیلان/گلستان/کردستان) 🗓بازه پنجم ۱۴۰۲/۰۵/۱۸ الی ۱۴۰۲/۰۵/۲۷ «ویژه خادمین استانهای» (اصفهان//گیلان/گلستان/کردستان) ✨ ✨ ✅ویژه خادمین ۱۵سال کامل و ۱۵سال به بالا) ✅ رفت با خادم و برگشت با کمیته می باشد. ✅ صرفاً برای خادمین دارای پرونده در سامانه کوله بار ✅ اعزام صرفا پس از تایید کمیته خادمین شهدا استان می باشد ✅اولویت اعزام با خادم ها و نیز خادمینی که از لحاظ رفتاری و اخلاقی منتخب و ویژه هستند. ✅آدرس خادمین متعاقبا اعلام می شود. 📌اطلاعات تکمیلی آی دی @bisimchi67 در شبکه ایتا 🔸کمیته خادمین شهدا استان البرز https://eitaa.com/khademin_alborz
هدایت شده از احد صاحب پناه
😴خواب خوب با گل محمدی 🌸 میدونستید که گل محمدی استرس رو کاهش میده و باعث آرامش اعصاب میشه؟ 🌸خوردن دمنوش گل محمدی قبل از خواب به داشتن خواب آروم و راحت کمک میکنه! 🌸برای آرامش اعصاب و خواب راحت می تونید مقداری گلاب روی پارچه نخی بریزید و موقع خواب جلوی بینی بگیرید یا مقداری گلاب تو فضای اتاق خوابتون اسپری کنید 🌸روغن بنفشه به پیشانی بزنید 🌸دمنوش عناب میل شود قبل از خواب @tebosalamat1200
هدایت شده از فرهنگ
8.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شناسایی زنان بی‌حجاب با هوش مصنوعی 🔹این تصاویر در خیابان ولیعصر تهران و در چند روز گذشته ضبط شده است. ضابطان پلیس از زنان بی‌حجاب تصویر گرفته و با استفاده از هوش مصنوعی هویت آن‌ها را شناسایی می‌کنند. در برخی موارد نیز پرونده قضایی تشکیل و به قوه‌قضائیه ارسال شده است. @Farsna