فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لشگر فرشتگان
استودیو ایستاده
@iatafan
11.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ آتش نشان ها
از حامد زمانی
آهنگی که زمان آتش سوزی پلاسکو برای شهدای آتش نشان توسط حامد زمانی خونده شد
@istafan
کتابخوانی ایستاده ها- بوی سیب- @hamedzamanimusic .m4a
842.8K
کتاب خوانی حامد زمانی
کتاب بوی سیب
@istafan
✍منقال ۱:
▪️#دست_خالي_جنگيدن رايادبگيريد!
بعضي وقتها خداهمه چيزرا از شماميگيرد تا ياد بگيريد دست خالي بجنگيد!
اين تمام معني و لذت دنياست...
✍منقال ۲:
▪️بچه ها یادتون باشه آدم زندگی میکنه تا #بهای خوب بودنش رو بده!
✍منقال ۳:
▪️اگه فكر ميكنيد #زندگی داره #كوچيك تون تون میکنه؛ یه كار #بزرگ ازتون میخواد!
✍منقال ۴:
▪️كسيكه از #پايين به دنياش نگاه ميكنه؛اول عيبای #خودش رو ميبينه!
✍منقال ۵:
▪️این دنیا پُره از آدمایي که
با #جاده آشنا هستند و با #مقصد بیگانه...
✍منقال ۶:
▪️احمق نيستم #كينه اي باشم
چراكه اگر قرار بود كينه بدل بگيرم؛
عمرم به آن كفاف نميداد!
✍منقال ۷:
▪️توي دنيايي كه تا كسي به كسي #آزار ي نرسونه بهش #اعتنا يي نميشه؛عجيب نيست اينهمه #مردم_آزاري ...
✍منقال ۸:
▪️#درد کشیدن؛ نشونه ی #قد کشیدنه!
✍منقال ۹:
▪️چرا فک میکنی آدمایی که با #تو خوبن؛ آدمای خوبی ان؟
و آدمایی که با #تو بد؛ آدمای بد؟؟!!
✍منقال ۱۰:
▪️ما آدما جوری خلق شدیم که اگه به #پشت_سرمون نگاه کنیم، دیگه نمیتونیم جلومون رو ببینیم!
✍منقال ۱۱:
▪️تلاش اکثر آدم ها در دنیا، تلاشی است در زندان برای #فتح_زندان!!!
✍منقال ۱۲:
▪️برنده اونی نیست که مُشت بیشتری بزنه...
#برنده اونیه که مُشت بیشتری رو #تحمل کنه...
✍منقال ۱۳:
▪️شما نباید محصول دنیایتان باشید، بلکه دنیایتان باید #محصول_شما باشد!
✍منقال ۱۴:
▪️دخترانِ خوب را جامعه میسازد؛
تا دختران بتوانند جامعهی خوب بسازند!
#حامد_زمانی
✍منقال ۱:
▪️#دست_خالي_جنگيدن رايادبگيريد!
بعضي وقتها خداهمه چيزرا از شماميگيرد تا ياد بگيريد دست خالي بجنگيد!
اين تمام معني و لذت دنياست...
✍منقال ۲:
▪️بچه ها یادتون باشه آدم زندگی میکنه تا #بهای خوب بودنش رو بده!
✍منقال ۳:
▪️اگه فكر ميكنيد #زندگی داره #كوچيك تون تون میکنه؛ یه كار #بزرگ ازتون میخواد!
✍منقال ۴:
▪️كسيكه از #پايين به دنياش نگاه ميكنه؛اول عيبای #خودش رو ميبينه!
✍منقال ۵:
▪️این دنیا پُره از آدمایي که
با #جاده آشنا هستند و با #مقصد بیگانه...
✍منقال ۶:
▪️احمق نيستم #كينه اي باشم
چراكه اگر قرار بود كينه بدل بگيرم؛
عمرم به آن كفاف نميداد!
✍منقال ۷:
▪️توي دنيايي كه تا كسي به كسي #آزار ي نرسونه بهش #اعتنا يي نميشه؛عجيب نيست اينهمه #مردم_آزاري ...
✍منقال ۸:
▪️#درد کشیدن؛ نشونه ی #قد کشیدنه!
✍منقال ۹:
▪️چرا فک میکنی آدمایی که با #تو خوبن؛ آدمای خوبی ان؟
و آدمایی که با #تو بد؛ آدمای بد؟؟!!
✍منقال ۱۰:
▪️ما آدما جوری خلق شدیم که اگه به #پشت_سرمون نگاه کنیم، دیگه نمیتونیم جلومون رو ببینیم!
✍منقال ۱۱:
▪️تلاش اکثر آدم ها در دنیا، تلاشی است در زندان برای #فتح_زندان!!!
✍منقال ۱۲:
▪️برنده اونی نیست که مُشت بیشتری بزنه...
#برنده اونیه که مُشت بیشتری رو #تحمل کنه...
✍منقال ۱۳:
▪️شما نباید محصول دنیایتان باشید، بلکه دنیایتان باید #محصول_شما باشد!
✍منقال ۱۴:
▪️دخترانِ خوب را جامعه میسازد؛
تا دختران بتوانند جامعهی خوب بسازند!
✍منقال ۱:
▪️#دست_خالي_جنگيدن رايادبگيريد!
بعضي وقتها خداهمه چيزرا از شماميگيرد تا ياد بگيريد دست خالي بجنگيد!
اين تمام معني و لذت دنياست...
✍منقال ۲:
▪️بچه ها یادتون باشه آدم زندگی میکنه تا #بهای خوب بودنش رو بده!
✍منقال ۳:
▪️اگه فكر ميكنيد #زندگی داره #كوچيك تون تون میکنه؛ یه كار #بزرگ ازتون میخواد!
✍منقال ۴:
▪️كسيكه از #پايين به دنياش نگاه ميكنه؛اول عيبای #خودش رو ميبينه!
✍منقال ۵:
▪️این دنیا پُره از آدمایي که
با #جاده آشنا هستند و با #مقصد بیگانه...
✍منقال ۶:
▪️احمق نيستم #كينه اي باشم
چراكه اگر قرار بود كينه بدل بگيرم؛
عمرم به آن كفاف نميداد!
✍منقال ۷:
▪️توي دنيايي كه تا كسي به كسي #آزار ي نرسونه بهش #اعتنا يي نميشه؛عجيب نيست اينهمه #مردم_آزاري ...
✍منقال ۸:
▪️#درد کشیدن؛ نشونه ی #قد کشیدنه!
✍منقال ۹:
▪️چرا فک میکنی آدمایی که با #تو خوبن؛ آدمای خوبی ان؟
و آدمایی که با #تو بد؛ آدمای بد؟؟!!
✍منقال ۱۰:
▪️ما آدما جوری خلق شدیم که اگه به #پشت_سرمون نگاه کنیم، دیگه نمیتونیم جلومون رو ببینیم!
✍منقال ۱۱:
▪️تلاش اکثر آدم ها در دنیا، تلاشی است در زندان برای #فتح_زندان!!!
✍منقال ۱۲:
▪️برنده اونی نیست که مُشت بیشتری بزنه...
#برنده اونیه که مُشت بیشتری رو #تحمل کنه...
✍منقال ۱۳:
▪️شما نباید محصول دنیایتان باشید، بلکه دنیایتان باید #محصول_شما باشد!
✍منقال ۱۴:
▪️دخترانِ خوب را جامعه میسازد؛
تا دختران بتوانند جامعهی خوب بسازند!
@istafan
اين منم باز #متهم ميشم/
اين منم كه هميشه #كم ميشم/
اين #جنون كار لحظه های منه/
تازه از اين بدترم ميشم /
چند ساله كه حال من خوش نيست/
چند قرنه كه آرزو دارم/
جاي اين #جغد شوم لونه كنه/
يه #كبوتر به روي ديوارم/
من بيچاره تازه فهميدم/
بعد عمري #سكوت معنيتو/
#من بي #تو هميشه يعني #هيچ/
#تو بي #من دوباره يعني #تو/
@istafan
دلناله ٣ @hamedzamanimusic.m4a
993.2K
دلناله ای کمتر شنیده شده از حامد زمانی
@istafan
#هوالعشق❤
توی دلم آرامش عجیبی سرازیر شد...
مطمئنم تصمیمم درسته و خدا مدافع و پشتیبانه منه...
دلمو از یاد خدا پر کردم و قرآن رو بستم و سرمو گرفتم بالا و به آینه جلوم خیره شدم که صورت خندون مهدی توش افتاده بود.
به یاد آوردم تمام بدبختی هایی که توی این مدت خودم و خانوادم کشیدیم... محمدمو بیاد آوردم...
محکم و باصدای بلندی گفتم:
_نه😑
*چییییی؟
صدای همه همزمان بلند شد و گفتن : چی؟؟؟
چیشده دختر؟؟؟ فائزه دیوونه شدی؟؟؟
قبل اینکه کسی چیزی بگه از جام بلند شدم و به صورت متعجب همه و مبهوت مهدی خیره شدم.
_تو مکر آخر شیطان بودی مهدی😡 ولی حتما نشنیدی که میگن والله خیر المکرین😏
از وسط سفره عقد رد شدم و داشتم از اتاق میرفتم بیرون.
بابا: فائزه صبرکن
به طرف بابا برگشتم و با شرمندگی نگاهش کردم😔
بابا به طرف مهدی رفت و بین اون همه صدای پچ پچ که بلند شده بود یه سیلی محکم به مهدی زد👋
خاله ناهید یه جیغ خفیف کشید و مامانم گفت: چیکار میکنی؟؟؟😱
مات و مبهوت نگاهش کردم... باورم نمیشد...😢
بابا بهم نزدیک شد و سوییچ ماشین رو گذاشت توی دستم و سرمو بوسید...
بابا: برو دنبالش فائزه... برو پیداش کن
علی: اینجا چه خبره فائزه؟
بابا: تو برو دختر من به همه توضیح میدم.
با گریه دست بابارو بوسیدم و سریع رفتم روی حیاط و از خونه اومدم بیرون با چادر رنگی سفید😭
پشت ماشین نشستم و با یه یاعلی ماشین رو روشن کردم🚗
ظبط ماشین رو روشن کردم و صدای آهنگ لشگر فرشتگان حامد پخش شد... شدت گریه ام بیشتر شد... یاد اون روز روی کوه افتادم که محمد اینو برام خوند😭
باید پیداش کنم... باید برم پیشش... خدایا ازت ممنونم... خدایا محمدمو بهم پس دادی... حضرت زهرا ممنونم... 😭
سرگردون توی خیابونای شهر میگشتم و گریه میکردم😭
به خودم که اومدم دیدم نزدیک مزارشهدام... 😢
نمیدونم چه نیرویی ناخداگاه منو کشیده بود اینجا😭
یه حسی بهم گفت محمد اینجاست... اره... قلبم دروغ نمیگفت... قلبم منو تا اینجا کشونده بود...😢
ماشین و پارک کردم و پیاده شدم.
از پله های گلزار پایین رفتم و مرد خسته ای رو دیدم که کنار مزار شهید مغفوری نشسته بود...😭
آره خودشه... اون مرده منه... اون محمده منه....😭
#قسمت_صد_و_ششم
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
@istafan
#هوالعشق❤️
بقیه پله هارو با دو اومدم پایین و به طرف قبر شهید مغفوری رفتم.
محمد پشت به من نشسته بود...
همه جا تاریک بود و صدای دعای کمیلی که از مهدیه مصلی میومد سکوت شب رو میشکست...
چند قدم به طرف جلو برداشتم و ایستادم...
مردد بودم برای صدا کردنش...
میترسیدم...
بعد شیش ماه میخواستم اسمشو صدا بزنم...😢
_محمد...😭
محمد مثل فنر از جاش پرید و به طرف من برگشت...
نگاهش توی نگاهم گره خورد...
دیگه مثل وقتی که نامحرم بودیم نگاهشو ازم نگرفت...
خیره شده بود به چشمام و من مست چشماش بودم...
شاید این تاریکی شب باعث شد بهتر ببینم... چماش قهوه ای روشن بود نه عسلی...
خدای من...
چه رنگ فوق العلاده ای...
یه قدم به محمد نزدیک شدم و اون ثابت سرجاش وایساده بود...
چشمام پر از اشک بود و گلوم پر از بغض...
فقط یه تلنگر کافی بود تا مثل بارون ببارم... صدای محمد شد همون تلنگر...😭
محمد: فائزه...😢
با صدایی که میلرزید گفتم: جانِ فائزه😢
محمد با صدایی پر از بغض: باهاش ازدواج...😭 _نهههه😣 نهههه محمد😣
محمد: پس چی...؟
_محمد باید بهت توضیح بدم... خیلی چیزا هست که نمیدونی...😔
محمد پشت کرد بهم و نشست روی نیمکت مزار شهیدمغفوری...
با فاصله کنارش نشستم و میون گریه هام شروع به حرف زدن کردم...😭
_یکی بود... یکی نبود.... 😢
و شروع کردم به گفتن همه چیز...😭
#قسمت_صد_و_هفتم
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
@istafan
#هوالعشق❤️
همه چیزو براش تعریف کرده بودم و یه نفس راحت کشیدم...
سرم رو بالا آوردم و به چشمای غرق اشک محمد خیره شدم😢
محمد: چرا... مگه این دنیا چقدر ارزش داره... لعنت به من که نفهمیدم چرا فاطمه این قدر دور و برم میچرخه این چندوقت... لعنت به من که اون مهدی عوضی میخواست زنمو ازم بگیره... آخه خدایا چرا... اونا همه به کنار... تو چرا فائزه...چرا بهم نگفتی فائزه... چرا.... فائزه چطور تونستی با یه حرف دروغ قضاوت کنی و حکم بدی... فائره چرا بهم اعتماد نداشتی...😔
با صدایی لرزون و کلماتی مقطع گفتم: محمد... من شرمنده ام... من... و... ببخش... محمد... من...بد...کردم😭
محمد گوشه چادرمو گرفت و سرشو گذاشت روش و شروع به گریه کرد... با صدای بلند...😭
گریه هاش داشت قلبمو له میکرد😢
_محمد... تورو خدا... گریه نکن😢
هردو ایستادیم...
این بار با کفش پلنه بلند تا وسط گردنش بودم...
محمد سرشو بالا گرفت و خیره شد به چشمام... قرص ماه کامل بود و نورش افتاده بود روی صورت محمد...
نور ماه خدا صورت ماه منو روشن کرده بود... محمد بهم نزدیک تر شد و دهنش رو گذاشت کنار گوشم....
آروم و تب دار توی گوشم زمزمه کرد: دوست دارم فائزم...❤️
گرم شدم از گرمای حرفش و به خلصه شیرینی فرو رفتم....
اشک شوق از چشمام می بارید و سعی کردم تمام عشقمو توی صدام بریزم و آروم گفتم: دیوونتم محمدم...❤️
محمد خیره به چشمام بود و گفت: چقدر دلم برای صدات تنگ شده بود دختر... برا محمدم گفتنات...
خندیدم و سرمو انداختم پایین...
محمد دستشو اورد سمت صورتمو و سرمو اورد بالا...
لرزیدم و ....
محمد: چه تضاد قشنگیه...
با صدای لرزون گفتم: چی؟
محمد: چشم و ابرو مشکی و روسری سفیدت...
گر گرفته بودم و حالم دست خودم نبود.
نور ماه حالا کامل روی صورتمون افتاده بود...
صورت محمد بهم نزدیک و نزدیکتر شد...
سعی کردم به هیچ چیز فکرنکنم و فقط چشمامو ببندم...
#قسمت_صد_و_هشتم
#خدا_ایستاده_ها_رو_به_پا_هم_نوشته
@istafan