eitaa logo
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷 اینجا با شهدایی آشنا میشی که حتی اسمشونم نشنیدی کانال های دیگر ما سیاسی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/302448687Cd7ee6e0c16
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃 از زبان همسر محترم شهید ⬇️ 🌷 شهید تولی در قلب من زنده است . 🌷 شهید همیشه می گفتند : باید به مسلمانان کمک کرد حال چه داخل کشور و چه خارج از کشور باشد . 🌷 بحث در میان بود و شهید برای حفاظت از حریم بی بی زینب و ناموس برای مقابله با دشمنان رفتند . 🌷 همسرم بعد از ازدواجمان مکرر به جبهه میرفتند و گاهی سه ماه از ایشان خبری نداشتم . وقتی برای مرخصی می‌آمد جبران همه نبودن‌هایش را می‌کرد . هرگز من را با اسم صدا نمی‌زد . همیشه اسم من عزیز بود و من هم با همین اسم صدایش می‌کردم . ، بهترین و شیرین‌ترین هدیه‌ای بود که به من می‌داد. شیرین‌ترین لحظات عمرم را در کنار شهید گذراندم . 🌷 وقتی شهید تصمیم به رفتن گرفت من خیلی ناراحتی می‌کردم . ایشان سعی می‌کرد دل من را به دست بیاورد تا رضایت دهم . حتی به من گفته بود دعا کن رفتم شهید شوم! این من را بیشتر اذیت می‌کرد . تا یک هفته به من بیشتر از قبل توجه داشت . دیدم نمی‌توانم جلوی رفتنش را بگیرم بالاخره رضایت دادم. 🌹🍃 پسر شهید تولی : شهید تولی آرزو داشت پیکرش بازنگردد .
ختم صلوات امروز به نیت : 🌷شهید مدافع حرم، 🌺ولادت: ۵۳/۸/۲۹ 🍂شهادت: ۹۵/۳/۱۴ 🕊محل شهادت: سوریه، 🍁 نحوه شهادت: توسط عامل انتحاری جبهه النصره 🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم. 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#شهید رضا خرمی 🌹
🔰سلام دوستان من شهید رضاخرمی هستم من و حاج مرتضي مسيب زاده چهارده خرداد امسال با هم دیگه به آرزوی دیرینمون رسیدیم و دوتایی باهم همسفر بهشت شدیم😊 🌹🍃 سال ۵۳ بود به عنوان سومین فرزند و تنها پسر خانواده به دنیا اومدم. با توجه به اینکه دوره نوجوونی من با فضای جبهه و دفاع مقدس همراه بود و اکثر اوقات با مادرم در تشییع شهدای دفاع مقدس شرڪت میکردیم از همون موقع آرزوم شده بود ڪه منم باید راه این شهدا رو ادامه بدم و از خودم شجاعت نشون بدم برای عقیده و وطنم . 🌹🍃 بخاطر همین وقتی ۲۰سالم شد ڪه جذب سپاه شدم. تو سپاه وقتی توانایی های منو دیدن و ازمون آزمون موتور سواری گرفتن، من اولین نفری بودم ڪه قبول شدم. من از همون ڪودڪی موتور سواری میکردم و یه موتور سوار حرفه ای بودم این شد ڪه به عنوان محافظ حاج قاسم سلیمانی انتخابم ڪردن و اینطوری شد ڪه چهار ساله بیشتر اوقاتم ڪنار بودم. 🌹🍃 اما وقتی فتنه تو سوریه شروع و شد یکی یکی خبر شهادت دوستام رو میشنیدم . دیگه دلم طاقت نمیاورد و دلم میخواست منم برم و برای چیزی ڪه از ڪودڪی آرزو شو داشتم یعنی ادای دین برای اسلام، اهلبیت و ڪشورم خودمو فدا ڪنم. اما حاج قاسم رضایت نمیداد من از گروهش جدا شم تا اینکه گفتم حاجی منم دیگه طاقت ندارم میخوام برم تو دل معرڪه،میخوام اگه قسمتم باشه روزی شهادتم رو از بی بی زینب(سلام الله علیها) بگیرم. حاج قاسم هم گفت به شرطی ڪه همسرت رضایت بده اجازه میدم بری. وقتی با همسرم در میون گذاشتم اونم علیرغم میلش نتونست بگه نه نرو ، چون ایشون هم میدونست پای دفاع ازحرم حضرت زینب درمیونه ، به همین خاطر ایشون هم رضایت داد به رفتنم. من هم غسل شهادت ڪردم و راهی شدم. موقع اومدن دختر مهربونم رضوان هم ڪلی باهام شوخی میکرد ڪه بابا شهید نمیشی مطمئنم . منم به شوخی بهش گفتم : میرم شهید میشم و میبینی ڪه عکسمو میزنن سر اتوبان همت اونوقت باورت میشه دخترم ولی قول بده درساتو خوب بخونی ڪه من آرزوی دڪتر شدنتو دارم . خیلی سخت بود از دخترم، پسرم و همسرم دل بکنم اما چه میشد ڪرد من راهمو انتخاب ڪرده بودم و باید از عزیزانم دل میکندم. 🌹🍃 تو آخرین اعزامم به سوریه دیگه از تیم حاج قاسم جدا شدم و تو حلب مستقر شدم حسابی سر ڪیف بودیم و با هم دیگه بگو بخند داشتیم انگار میدونستیم ڪه قراره تا چند ساعت دیگه به آرزومون برسیم و مزد این همه نوڪری و مجاهدت بگیریم. چهارده خرداد 1395 بود ڪه خورشید داشت به آرومی از شهر حلب غروب میکرد ڪه یه عامل انتحاری ڪه از ملعونین جبهة النصره با یه نفر پر از مواد منفجره خودشو به ساختمون محل استقرار ما زد ، من و حاج مرتضي مسيب زاده همون جا به شهادت رسیدیم و شهد شیرین شهادت رو از دست آقا و مولامون حضرت سید الشهدا(علیه السلام) نوشیدیم . 🌹🍃 شهید قدرت عبدیان هم تقریبا یک ساعت بعد تو انفجار دوم اون لعنتی ها به شهادت رسید. نمیتونم براتون بگم ڪه لحظه شهادت چه لحظه نابی بود اما امیدوارم ڪه مرگ همه تون با شهادت رقم بخوره و خیلی چیزا ڪه تو این دنیا شنیده بودیم رو به چشم ببینید. 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
ختم صلوات امروز به نیت : 🌷 شهید مدافع حرم 🌻 ولادت: ۱۳۳۷/۷/۶ 🍂 شهادت: ۱۳۹۴/۱۱/۱۳ 🕊محل شهادت : سوریه، 🍁نحوه شهادت : توسط تک تیرانداز داعش از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار می گیرد و آسمانی میشود. 🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم. 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#شهید مرتضی ترابی کمال🌹
🌹🍃 از همان کودکی حتی قبل از اینکه به سن تکلیف برسد نماز و روزه اش ترک نمی شد و پدر و مادرش از داشتن چنین پسری همیشه خوشحال بودن و به او افتخار میکردند . ایشان بسیار به پدر و مادر خود رسیدگی میکردند و به شدت به آنها احترام میگذاشت . 🌹🍃 در جبهه های غرب و جنوب کشور مشغول جنگ با دشمنان بود . در مرزهای مریوان، بانه، نوسود خدمت میکرد . در جنوب هم در شهرهای شلمچه، آبادان در خط مقدم جبهه بود . بارها مورد اصابت گلوله و ترکش خمپاره قرار گرفته بود و از ناحیه گوش چپ کتف، بازو و پشتش زخمی شده بود حتی هنگامی که به او مرخصی می دادند که برای بهتر شدن جراحتش به خانه برگردد می گفت دوستان من دارن یکی یکی پر میکشن من نمیتوانم آنها را تنها بگذارم و برای استراحت به خانه بروم. روی این مسائل بسیار متعصب و حساس بود . 🌹🍃 ایشان بسیار مرد خوش اخلاق و مهربانی بود بسیار خوش تعریف بود و همه دوست داشتند همیشه کنار این عزیز باشن و ایشان از خاطراتش تعریف کند بسیار به سادات و افراد مسن احترام می گذاشت تا جایی که اگر افرادی از این قبیل بیمار می شد برایشان دارو و غذا تهیه می کرد به آنها رسیدگی می کرد و جویای احوالشان می شد . افراد مسنی که زمین گیر شده بودند از دوستان و آشنایان به انها سر می زد زخم بسترشان را عوض میکرد و به نظافت و استحمام آنها رسیدگی می کرد . 🌹🍃 در جوانی اسب سواری و دوچرخه سواری و کوه نوردی از فعالیت های ورزشی ایشان بود در میانسالی هم به ورزش پیاده روی و کوهنوردی و شنا علاقه داشت و جز تفریحاتش بود . 🌹🍃 تیشان پاسدار نمونه ای بود بسیار با نظم و در کارش بسیار دقیق بود بارها مربی کلاس های عقیدتی و سیاسی بود و همینطور مربی کلاس های نظامی وتخریب . 🌹🍃 ایشان وقتی در سپاه استخدام شد تا زمانی که بازنشسته بشود بیشتر در ماموریت بود و درگیری با اشرار و قاچاقچیان اما با این حال بخاطر علاقه ای که به خانواده اش داشت هر جا که بود باید با ما تماس می گرفت و جویای حال تک تک مان می شد.
امروز به نیت : 🌷 شهیده 🍃ولادت: 1347 🍂شهادت: 1361/1/1 🕊 نحوه شهادت: هنگام برگشت از مسجد توسط منافقین ربوده شد و با خفه کردن او با او را به شهادت رساندند. 🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم. 🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
#شهیده زینب کمایی🌹
#شهیده زینب کمایی🌹
🌹🍃 از زبان مادر شهیده ⬇️ 🌷 زینب بین بچه‌هایم (7 بچه، 4 دختر و سه پسر) از همه بود. از هیچ چیز ایراد نمی‌گرفت.صبور اما فعال بود. از بچه‌گی به من در کارهای خانه کمک می‌کرد. بیشتر از اینکه دنبال لباس و خوردن و بازی باشد، دنبال نماز و روزه و قرآن بود. و خیلی مؤمن بود. دوران دبستان به کلاسهای می‌رفت. بعد از شرکت در این کلاس قرآن علاقه شدیدی به پیدا کرد. کلاس با حجاب شد. 🌷 زینب علاقه زیادی به داشت. مرا سر قبر (یکی از شهدای انقلاب) می برد و گفت مامان نگاه کن، فقط مردها شهید نمی‌شوند. زن‌ها هم شهید می‌شوند. همیشه ساعتها سر قبر زهره بنیانیان می‌نشست و قرآن می‌خواند. 🌷 یک شب سر نماز، سجده‌اش خیلی طولانی شد و حسابی گریه کرد. بلندش کردم. گفتم «مامان، تو را به خدا این همه گریه نکن. آخر تو چه ناراحتی داری؟» با چشم‌های مشکی و قشنگش که از شدت گریه سرخ شده بود. گفت: «مامان، برای گریه می‌کنم، امام تنهاست. به امام خیلی فشار می‌آید. به خاطر جنگ، مملکت خیلی مشکل دارد. امام بیشتر از همه غصه می‌خورد.» 🌷 زینب، مورد غضب قرار گرفته بود چونکه با آن سن کم کتابهای را میخوانده و در محافل عمومی و آموزشی با کمونیستها و منافقین بحث میکرده و رسوایشان میساخته . زینب قبل از شهادت توسط منافقین تهدید شده بود. 🌷 در اول فروردین سال 1361 هنگام برگشت از مسجد توسط منافقین ربوده شد و با خفه کردن او با چادرش او را به شهادت رساندند و پیکر پاکش بعد از جستجوی نیروهای امنیتی و خانواده کشف گردید. منافقین در طی ارسال نامه و تماس تلفنی مسئولیت ترور زینب را برعهده گرفتند. زینب و همراه با شهدای عملیات فتح‌المبین (160 شهید) در اصفهان تشییع شد و در گلستان شهدای اصفهان به خاک سپرده شد.
امروز به نیت : 🌷شهیدی که به حرمت مادرش در قبر خندید 🍃ولادت: ۱۴\۱\۱۳۴۱ 🍂شهادت: ۹\۳\۱۳۶۳ 🕊محل شهادت: در منطقه و در عملیات آسمانی شد . 🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم. 🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA