eitaa logo
🌷عکسنوشته شهدا 🌷
1.2هزار دنبال‌کننده
7.5هزار عکس
1.7هزار ویدیو
15 فایل
🌷 اینجا با شهدایی آشنا میشی که حتی اسمشونم نشنیدی کانال های دیگر ما سیاسی 🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI حجاب 🌸 @AXNEVESHTEHEJAB تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/302448687Cd7ee6e0c16
مشاهده در ایتا
دانلود
آن نامی که هرگز گُم نخواهد شد و آن مزاری که تبدیل به زیارتگاه‌هایِ حقیقی خواهد شد ؛ قبور شهدا است ... 🌷 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
⭕️ آقا جان به جمع دانشجویان که میرسی، قامت "استاد" برازنده توست و در میان نظامیان که میایی، هیبت "فرمان‌دهی"‌ات، دل دوستان را شاد و دل دشمنانت را می‌لرزاند‌ یادمان نرود خدا نعمتی چون شما را به ما داده است و خدا را برای این نعمت، شکر میگوییم آقا جان تولدتان مبارک🌹 👤 امین اسدی 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
✍️ 💠 عباس بی‌معطلی به پشت سرش چرخید و با همان حالی که برایش نمانده بود به سمت ایوان برگشت. می‌دانستم از یوسف چند قاشق بیشتر نمانده و فرصت نداد حرفی بزنم که یکسر به آشپزخانه رفت و قوطی شیرخشک را با خودش آورد. 💠 از پله‌های ایوان که پایین آمد، مقابلش ایستادم و با نگرانی نجوا کردم :«پس یوسف چی؟» هشدار من نه‌تنها نکرد که با حرکت دستش به امّ جعفر اشاره کرد داخل حیاط شود و از من خواهش کرد :«یه شیشه آب میاری؟» بی‌قراری‌های یوسف مقابل چشمانم بود و پایم پیش نمی‌رفت که قاطعانه دستور داد :«برو خواهرجون!» نمی‌دانستم جواب حلیه را چه باید بدهم و عباس مصمم بود طفل را سیر کند که راهی آشپزخانه شدم. 💠 وقتی با شیشه آب برگشتم، دیدم امّ جعفر روی ایوان نشسته و عباس پایین ایوان منتظر من ایستاده است. اشاره کرد شیشه را به امّ جعفر بدهم و نصف همان چند قاشق شیرخشک باقی‌مانده را در شیشه ریخت. دستان زن بی‌نوا از می‌لرزید و دست عباس از خستگی و خونریزی سست شده بود که بلافاصله قوطی را به من داد و بی‌هیچ حرفی به سمت در حیاط به راه افتاد. 💠 امّ جعفر میان گریه و خنده تشکر می‌کرد و من می‌دیدم عباس روی زمین راه نمی‌رود و در پرواز می‌کند که دوباره بی‌تاب رفتنش شدم. دنبالش دویدم، کنار در حیاط دستش را گرفتم و با که گلویم را بسته بود التماسش کردم :«یه ساعت استراحت کن بعد برو!» 💠 انعکاس طلوع آفتاب در نگاهش عین رؤیا بود و من محو چشمان شده بودم که لبخندی زد و زمزمه کرد :«فقط اومده بودم از حال شما باخبر بشم. نمیشه خاکریزها رو خالی گذاشت، ما با قرار گذاشتیم!» و نفهمیدم این چه قراری بود که قرار از قلب عباس برده و او را به سمت معرکه می‌کشید. در را که پشت سرش بستم، حس کردم از قفس سینه پرید. یک ماه بی‌خبری از حیدر کار دلم را ساخته و این نفس‌های بریده آخرین دارایی دلم بود که آن را هم عباس با خودش برد. 💠 پای ایوان که رسیدم امّ جعفر هنوز به کودکش شیر می‌داد و تا چشمش به من افتاد، دوباره تشکر کرد :«خدا پدر مادرت رو بیامرزه! خدا برادر و شوهرت رو برات حفظ کنه!» او می‌کرد و آرزوهایش همه حسرت دل من بود که شیشه چشمم شکست و اشکم جاری شد. 💠 چشمان او هم هنوز از شادی خیس بود که به رویم خندید و دلگرمی داد :« و جوونای شهر مثل شیر جلوی وایسادن! شیخ مصطفی می‌گفت به حاج قاسم گفته برو آمرلی، تا آزاد نشده برنگرد!» سپس سری تکان داد و اخباری که عباس از دل غمگینم پنهان می‌کرد، به گوشم رساند :«بیچاره مردم ! فقط ده روز تونستن مقاومت کنن. چند روز پیش وارد شهر شده؛ میگن هفت هزار نفر رو کشته، پنج هزار تا دختر هم با خودش برده!» 💠 با خبرهایی که می‌شنیدم کابوس عدنان هر لحظه به حقیقت نزدیک‌تر می‌شد، ناله حیدر دوباره در گوشم می‌پیچید و او از دل من خبر نداشت که با نگرانی ادامه داد :«شوهرم دیروز می‌گفت بعد از اینکه فرمانده‌های شهر بازم رو رد کردن، داعش تهدید کرده نمی‌ذاره یه مرد زنده از بره بیرون!» او می‌گفت و من تازه می‌فهمیدم چرا دل عباس طوری لرزیده بود که برای ما آورده و از چشمان خسته و بی‌خوابش خون می‌بارید. 💠 از خیال اینکه عباس با چه دلی ما را تنها با یک نارنجک رها کرد و به معرکه برگشت، طوری سوختم که دیگر ترس در دلم خاکستر شد و اینها همه پیش غم حیدر هیچ بود. اگر هنوز زنده بود، از تصور اسارت بیش از بلایی که عدنان به سرش می‌آورد، عذاب می‌کشید و اگر شده بود، دلش حتی در از غصه حال و روز ما در آتش بود! 💠 با سرانگشتان لرزانم نارنجک را در دستم لمس کردم و از جای خالی انگشتان حیدر در دستانم گرفتم که دوباره صدای گریه یوسف از اتاق بلند شد. نگاهم به قوطی شیر خشک افتاد که شاید تنها یکبار دیگر می‌توانست یوسف را کند. به‌سرعت قوطی را برداشتم تا به اتاق ببرم و نمی‌دانستم با این نارنجک چه کنم که کسی به در حیاط زد. 💠 حس کردم عباس برگشته، نارنجک و قوطی شیر خشک را لب ایوان گذاشتم و به دیدار دوباره عباس، شالم را از روی نرده ایوان برداشتم. همانطور که به سمت در می‌دویدم، سرم را پوشاندم و به سرعت در را گشودم که چهره خاکی آینه نگاهم را گرفت. خشکم زد و لب‌های او بیشتر به خشکی می‌زد که به سختی پرسید :«حاجی خونه‌اس؟»... ✍️نویسنده: 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ختم صلوات امروز به نیت : 🌺 سهم هر بزرگوار 5صلوات 🌺 🌷 @AXNEVESHTESHOHADA
🍃🌹در دست‌نوشته شهید آمده است:  خدا را شاکرم ملتی را درک کردم که به گفته رهبر فقیدم از امت رسول‌الله در صدر اسلام بالاتر، بهتر و برتر است. ملتی که در دوران حیات خود ثابت کرد شاید تنها ملتی است که از صدر اسلام تاکنون درحالی‌که زر و زور و تزویر در یک‌طرف جهت انحراف این ملت از مسیر خود باهم جمع شدند تا این ملت از مسیر حقی که انتخاب کرده است دست بردارد اما این ملت با بصیرت تمام در برابر زر و زور و تزویر حق را انتخاب کرد و این در تاریخ بی‌مانند است. 🍃🌹خدا را شاکرم در دوره‌ای نفس کشیدم که بهترین افراد بشر را به‌نوعی درک کردم، در محلی کارکردم که بهترین انسان‌ها را دیدم، درزمانی زیستم که حق و باطل را توانستم از هم تشخیص دهم و الحمدالله جزء سربازان کوچکی از جناح حق باشم. 🍃🌹اتفاقاتی که امروز در منطقه در حال رخ دادن است شاید به‌نوعی دارد همان خوارج دوره امام علی(ع) را به ما نشان می‌دهد، همان معاویه و یزیدهای زمین در منطقه در حال جولان هستند و این با چشم عادی هم قابل‌دیدن است. 🍃🌹ما اگر در تاریخ درباره قوم مغول خواندیم شاید بعضی شرایط و اوضاع برایمان قابل‌درک نبود ولی با ظلم و ستم‌هایی که از به‌ظاهر مسلمان‌های این دوره دیدیم تازه متوجه شدیم که به‌نوعی قوم مغول هم شاید خیلی قوم بدی نبوده این اصحاب داعش و سگ‌های آل سعود و آل یهود الحق که روی سفیدی برای قوم مغول گذاشتند. 🍃🌹خون جاری بر پیشانی شهید است که زنگار از آینه وجودمان پاک می‌کند تا اوج بندگی، سیر و سلوک در عالم معنویت را از فداکاری آن‌ها درس بگیریم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
می گفت: خانوم اگه یه روزی من شهید شدم یه وقت پیراهن مشکی نپوشید.  پیراهن مشکی فقط برای امام حسین است. صدای گریه شما رو کسی نشنوه، مبادا ناشکری کنید. 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
🔵 دعوت مسجد مقدس جمکران برای شرکت در طرح نذر سلامتی امام‌زمان(عج) و کمک به مستضعفان در ماه رمضان 🔹قائم مقام تولیت مسجد مقدس جمکران با اشاره به تشکیل قرارگاه مردمی «گامی به سوی جامعه مهدوی» در لبیک به رزمایش مواسات و همدلی مدنظر رهبری، گفت: این قرارگاه با رویکرد مرجعیت مهدوی مسجد مقدس جمکران، زمینه معرفت‌افزایی و انس آحاد مردم با امام زمان(عج) را ایجاد می‌کند. 🔹 وی با دعوت از همه آحاد مردم برای مشارکت در این قرارگاه، گفت: عاشقان و ارادتمندان به حضرت ولی‌عصر(عج) می‌توانند جهت سهیم شدن در قربانی برای سلامتی امام زمان و خدمت‌رسانی به مستضعفین در ایام ماه مبارک رمضان، نذورات و هدایای نقدی خود و اعضای خانواده ‌و بستگان را از طریق شماره‌های زیر واریز نمایند: 📌شماره کارت بانکی: ۶۱۰۴۳۳۷۴۳۱۳۱۰۴۳۰ 📌شماره حساب بانک ملت: ۵۱۲۱۰۷۷۴۴۰ (بنام مسجد مقدس جمکران)
5.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یه جوون بوشهری یه عصر جدید دیگه رو با حاج قاسم رقم زده ... *علی رنجبر* 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA
ای انسان هایی که خالق خود را فراموش نموده اید اگر میزان اشتیاق خداوند متعال را نسبت به خود می دانستید همان دم از شوق دیدار حق جان می دادید. بیچاره هایی که به خدا پشت کرده اید، برگردید، برگردید که خداوند منتظر شماست، خداوند منتظر است که انسان شوید و به جوار او در آیید و به او نظر کنید. ای انسانهای به خواب رفته بیدار شوید دیگر وقت هوشیاری است. نکند که خواب مرگ، گریبان شما را بگیرد. زنده شدن شما بستگی به لبیک گفتن به ندای حق دارد. 🌷 🌹 @AXNEVESHTESHOHADA