امیرالمؤمنین عليه السلام در وصيت خود پيش از شهادت فرمود: درباره يتيمان از خدا بترسيد و مبادا يك روز سيرشان كنيد و يك روز گرسنه بمانند و مبادا كه با حضور شما آنان از بين بروند؛ زيرا از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود: هر كس يتيمى را سرپرستى كند تا آنكه بى نياز شود، خداوند عزّوجلّ با اين كار بهشت را بر او واجب گرداند، همچنان كه آتش دوزخ را بر خورنده مال يتيم واجب ساخته است
ميزان الحكمه جلد13 صفحه566
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
بیش از ۵۰ استیکر با موضوع افطار هم اکنون در کانال استیکر ما👇
@AXNEVESHTESTICKER
@AXNEVESHTESTICKER
@AXNEVESHTESTICKER
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❗️دوران بزن و درو تمام شد
⚡️ در صورتی که غلطی از آمریکا سر بزند، اینبار خلیج فارس را گورستان ناوهایش خواهیم کرد
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
⭕️ نظامیانتان را اینجا دفن میکنیم
🌹 امام خمینی:
ما را نترسانيد از اينكه ما نظامى میآوريم. ما نظاميهاى شما را اينجا دفنشان میكنيم. و ما را نترسانيد از اينكه به شما براى خاطر انساندوستى گرسنگى میدهيم تا بميريد. نخير، اينطور نيست. روزى ما با خداست. و ما قدرت اين را داريم كه از اين زمين خدا روزيمان را بيرون بياوريم.
📗صحیفه امام ج۱۱ ص۲۶۰ | قم ۲۵ آذر ۱۳۵۸
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
هدایت شده از محرمانه
محرمانه
☑️ تجمعی علیه حجاب
امروز (دوشنبه) اتفاق مهمی در #دانشگاه_تهران افتاد. تعدادی از دانشجویان در مخالفت با اجرای قانون تجمع اعتراضی برگزار کردند. خواسته دانشجویان این بود که قانون را اجرا نمی کنیم.
این اتفاق از جهات مختلف اهمیت دارد.
وجه اول خطابش دانشجویان معترض است.
ما هنوز به این سطح از بلوغ نرسیدیم که اعتراض به قانون با قانون شکنی متفاوت است. تجمع این دانشجویان، در اعتراض به قانون نیست بلکه در تقابل با اجرای قانون است. انشالله که فرقش روشنست. برای همین در شعارها می گفتند تا ریشه کنی حجاب یک یاحسین دیگر.
معترض به قانون، مانع اجرای قانون نمی شود و قبل از اصلاح قانون، قانون را زیر پا نمی گذارد ...
معترض به قانون می داند که اعتراض را نباید نزد حراست دانشگاه ببرد و باید مجوز تجمع بگیرد و قس علی هذا.
روشنست.
وجه دوم این ماجرا خطابش به مسوولین کشورست.
وقتی شهر را رها می کنیم تا چهارشنبه ها و باقی روزهای هفته راعده ای با اباحه گری مانور ابتذال دهند، طبیعی است که از آزادی یواشکی برسیم به تجمع برای قانون شکنی علنی.
حجاب و غیر حجابش بماند. کجای دنیا اجازه می دهند، قانون کشورشان را اینطور بی حیثیت کنند؟
اما وجه سوم ابعاد سیاسی این ماجراست.
حجاب هیچ، قانون هم هیچ. چرا آقایان متوجه نیستند که پروژه کشف حجاب، پروژه امنیتی است. صاحب این پروژه علنا با پهلوی ها و پمپئو و غیره عکس یادگاری دارد تا نشان دهد که کشف حجاب را در خدمت تحریم ها و علیه مردم آورده است. موضوع چهارشنبه های سفید، موضوع حجاب و بدحجابی نیست. موضوع قانون و بی قانونی هم نیست. مشخصا علیه مردم است.
چرا در غفلتیم؟
✍ محسن مهدیان
👌 #محرمانه کانال حرفهایها
http://eitaa.com/joinchat/361299968Ca15e2013ea
محرمانه را به دیگران هم معرفی کنید
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
بعد از اینکه سمانه رو رسوندم رفتم بازار پنج تا عروسک سیب زمینی کچل بزرگ خریدم برا سپیده حتما اینا ر
زینب:ما فردا بیمارستان برا بچه های سرطانے مراسم داریم —واجبه باید حتما باشم
مامان:ببین بعد از مدتها پدرت وقت برا ما گذاشته میخوایم دسته جمعی بریم مسافرت خواهشا خرابش نڪن
زینب:مامان خوشگلم خرابش نمیڪنم جوش وحرص نخور
میریم میریم😃😘
مامان:آفرین حالا شد!
زینب:پس من برم چمدونمو ببندم
رفتم تو اتاق گوشی 📱رو برداشتمو یه زنگ به خانم ڪبیری زدم
زینب:سلام خانم ڪبیری
خانم ڪبیری:سلام دخترم
زینب:خانم ڪبیری یه آقایی قراره به شما زنگ بزنه
خانم ڪبیری:مادر جان زنگ زد. برا فردا ساعت دوازده ونیم بیمارستان قرار گذاشت به من گفت بهت خبر بدم —خوب شد خودت زنگ زدی
زینب:خوب پس هماهنگ شدید
فقط میخواستم بگم من فردا نمیتونم مراسم باشم تا یڪ هفته ای نیستم
حواستون به سپیده باشه
خانم ڪبیری:خیره ایشالله
زینب:مسافرت داریم می ریم توفیق اجباریه پدر امر ڪردن حتما باید باهاشون برم
خانم ڪبیری: خیالت از بابت سپیده جمع
خوش بگذره ایشالله
زینب:خیلی ممنون دیگه فرمایشی ندارین؟
خانم ڪبیری:مواظب خودت باش
خدافظ
زینب:خانم ڪبیری !خانم ڪبیری!
خانم ڪبیری:چی شد مادر جان
زینب:دیگه توصیه نڪنم مواظب سپیده باشید
خانم ڪبیری:باشه مادر جان خیالت راحت . ڪاری نداری؟
زینب: نه دیگه خدافظ
خانم ڪبیری:خدافظ دخترم
در زدند—بفرمائین
بابا:سلام بابا جان میبینم کِ داری ساڪ میبندی
زینب:سلام بابا . چی ڪار کنیم دیگع دستور شماست
بابا :دو هفته ای بریم دور دنیا رو بگردیم
زینب:دو هفته 😱 ! نگین دیگه همون یک هفته زیاد ه
بابا : برا چی زیاد ؟
زینب:بابا همون یک هفته خوب😞 میخوام این روزا ڪنار سپیده باشم
بابا:باشه دخترم فقط یه آب و هوایی عوض ڪنیم بر میگردیم
زینب:قربوون بابا جونم برم
بابا:خودتو لوس نڪن دیگه
ساعت پنج صبح با صدای زهرا از خواب بیدار شدم
زهرا :عمه عمه پاشو پاشو چقد میخوابی میخوایم بیم مسافت
زینب:او وو این موقع صبح تو اینجا چی ڪار میڪنی ؟!
زهرا :ببین چی آودم سه تا چیپس دو تا پاستیل دو تا آماس
زینب:گو گولی من اینا برا تو خوب نیست
زهرا :خوبه به مامان نگو خوب 😁
زینب:باااشه
زینب:سلام به همگی
برم وضو بگیرم نمازم قضا نشده
سمیه:سلام خانم افتخار دادین با ما مسافرت میاین
زینب:ای بابا
_حواسم نبود روسریمو در آوردم ڪه وضو بگیرم یه دفعه زهرا سرمو دید
زهرا :مامااااااان عمه ڪچل شده مامااااان بدو بیا
سمیه:چی شده؟
عه موهات ڪو ؟
مهدی :عه عه چی ڪار ڪردی
زینب :هیچی هیچی برم نمازمو بخونم
—از خجالت آب شدم رفتم تو زمین
نمازمو ڪه خوندم طه اومد تو اتاق گفت :عمه هممون منتظر شماییم بابابزرگ میخواد زنگـ بزنه تاکسی بریم فرودگاه اگه آماده ای بگم زنگ بزنه
زینب:آره عشق عمه بگو زنگ بزنن😊
نیم ساعت دیگه به ڪیش می رسیدیم زهرا تو بغلم خوابیده بود
مامان قرآن میخوند
بابا مجله
سمیه هم از همون اول ڪه سوار
هواپیما ✈ شده بودیم هی برا مهدی
میوه 🍊🍏🍌 پوست میڪند
—نمی دونم نمیترکه مهدی اینقد میخوره
طه هم با هواپیما ی اسباب بازی که مهماندار بهش داده بود بازی میکرد
رسیدیم ڪیش
بابا گفت :اول میریم ساحل مرجان بعد میریم وسایلامون رو میذاریم هتل
الانم یه ماشین ڪرایه می ڪنم که تو این چند روز برا رفت وآمد راحت باشیم
مامان :نمیخواد اینقدر خودتو به خرج بندازی تاکسی بگیریم بهتره
طه :مامانبزرگ ماخسته ایم نمیتونیم زیاد را ه بریم
مامان :ای فسقلی هنوز اول سفره تو خسته شدی
زینب: من ڪه میخوام بهم خیلی خوش بگذره
طه :آره زهرا رو تو این چند روز اذیت کنیم بخندیم
بابا ماشین اسپرتیج قرمز ڪرایه ڪرد
رسیدیم ساحل مرجان