🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
🔹 #او_را ... ۷۸ شال رو دوباره سرم کردم و اسپری رو از کیفم دراوردم. حواسم بود زیاد از حد استفاده ن
🔹 #او_را ...۷۹
احساس میکردم به اندازه ی یک کوه سنگین شدم!
چندین ساعت بی هدف تو خیابونا پرسه میزدم و به اتفاقی که افتاده بود فکر میکردم...!
بار اولی بود که یه پسر منو از خودش میروند!
هوا تاریک شده بود که به خونه برگشتم.
مرجان رو به بهونه ی امتحان ، از سر خودم باز کرده بودم و دلم میخواست فقط بخوابم!
جوری بخوابم که دیگه بیدار نشم...
بدون شام به اتاقم رفتم،
احساس حماقت بهم دست داده بود.
تقصیر خودم بود.
اون حتی تا به حال بیشتر از دو ثانیه منو نگاه نکرده بود،
نباید الکی برای خودم اینهمه فکر و خیال میکردم.
ولی چرا اینجوری شده بود....!
زانوهام رو بغل کردم و رفتم تو فکر!
-باید دلیل این کارهاش رو بفهمم...
یه روز میگه میخوام کمکت کنم،
یه روز میگه دیگه روم حساب نکن!
یه روز میگه تا هروقت خواستی بمون تو خونم،
یه روز میگه دیگه بهم زنگ نزن!
اخه چرا اینجوری میکنه....😣
دو هفته فرجه برای امتحانات داشتم
ولی تنهاچیزی که نبود،حس درس خوندن بود!
تا ساعت سه ،کلافه تو اتاقم قدم میزدم،
یه بار اهنگ گوش میدادم،
یه بار سیگار،
یه بار دراز میکشیدم و سقف رو نگاه میکردم،
دیگه نمیتونستم به خودکشی فکر کنم!
من دنبال آرامش میگشتم،
اما اون موجود سیاه،اون شب بهم فهمونده بود که بعد مرگ هم خبری از آرامش نیست!
من دنبال آرامش میگشتم،
اما پیداش نمیکردم!
من دنبال آرامش میگشتم،
و "اون" ، توی آرامش غرق بود!
پس هرچی بود،همونجا بود!
پیش اون!
باید میفهمیدم چی به چیه!
باید پیداش میکردم!
با فکری که به سرم زد،
لبخندی به نشونه ی پیروزی زدم و رفتم رو تخت.
صبح بعد رفتن مامان و بابا، با عجله حاضر شدم و رفتم بیرون.
نمیدونستم کاری که میکنم درسته یا نه،
حتی ممکن بود ساعت ها معطل بشم،
اما مهم نبود.
برای منی که حوصله ی هیچ کاری رو نداشتم و حالا یه نقطه ی نور پیدا کرده بودم،
همین کار شاید بهترین کار بود!
ساعت نزدیک یازده بود که رسیدم.
نمیدونستم چقدر باید صبرکنم
و اصلا شاید امروز قصد بیرون رفتن نداشت!
چاره ای نداشتم،سر محلهشون ماشین رو پشت یه نیسان پارک کردم و عینک آفتابیم رو زدم.
چندتا خوراکی خریده بودم که باهاشون سرگرم بشم!
نیم ساعت گذشته بود که ماشینش رو از سر خیابون دیدم،خودم رو کشیدم پایین تا منو نبینه!
از اینکه با ماشین خودم اومده بودم پشیمون شدم!
اگر شک میکرد خیلی بد میشد!
بعد چند لحظه اومدم بالا و دیدم که یکم عقب تر از من پارک کرده!!
با دستم زدم رو پیشونیم!
فکرکردم حتما لو رفتم ...
اما اون اصلا حواسش به من نبود!
داشت با گوشیش صحبت میکرد،
بعدم سرشو تکیه داد به صندلی و چشماشو بست!
نمیدونستم چرا نرفته خونه!
منتظر چیه؟
منتظر کیه؟
بعد حدود پنج دقیقه چهارتا مرد،با لباسای زشت و گشاد و کثیف رفتن سمت ماشینش و سوار شدن!!😳
بیدار شد و با لبخند با همشون یکم صحبت کرد و دنده عقب از خیابون خارج شد!!
با تعجب نگاهش کردم!
دوست داشتم بفهمم کجا میره اما حماقت بود که با این ماشین بیفتم دنبالش!
از دست خودم حرصم گرفت و به ناچار برگشتم خونه.
از فردا باید حواسمو جمع میکردم که یه وقت سوتی ندم!!
به مرجان زنگ زدم و خبر دادم که میرم پیشش.
"محدثه افشاری"
🇮🇷 @AXNEVESHTESYIASI
#ختم_صلوات امروز به نیت :
🌷مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی باغملک خوزستان
🍃ولادت: 68/12/24
🍂شهادت: 90/12/18
🕊محل شهادت:خرمشهر، مقابل پادگان دژ، ستاد راهیان نور کشور
🌹 مسئولین یادشان باشد برای این انقلاب بهای سنگینی پرداخت کرده ایم.
#سهم_هر_بزرگوار_5صلوات
🌼 هر روز مهمان یک شهید 👇
🇮🇷 @AXNEVESTESIYASI
#اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
#ختم_صلوات امروز به نیت : 🌷مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی باغملک خوزستان 🍃ولادت: 68/12/24
🌹🍃 اتاقش همچون يك سنگر پر از عكسها و ياد رزمندگان۸ سال دفاع مقدس بود. روح بلندی داشت. هر سال كه به راهيان نور می رفت وصيتنامهای مینوشت و در انتهای وصيتنامهاش محل شهادت را خالی میگذاشت. حجت چهار سالی میشد كه خادم الشهدا شده بود و ما نمیدانستيم، فقط میدانستيم كه رفته است به مناطق عملياتی، همين.
🌹🍃 همه تلاشش برا ی #خدا بود. مسئول گروهشان در راهيان نور كه آمد تازه ما متوجه شده بوديم كه چه كاره است و چه ميكند. خيلی از مسائل را ما در تشييع جنازهاش متوجه شديم. او عاشق شهدا بود و از همه بيشتر هم عاشق #شهيد_همت. خودش هم شبيه اوست دوستدارانش او را به #شهيد_همت_نسل_سوم لقب دادهاند و میشناسند. در فتنه سال ۱۳۸۸بسيار نگران بود بيشتر از همه نگران #حضرت_آقا بود، می گفت: «نمیدانم چرا ايشان را ناراحت میكنند. شعرهای زيادی هم در همين زمينه سرود. بيشتر در بحث بصيرتافزايی بود. اكثر سرودههايش در مدح ولايت بود و خدايي.»
هميشه ذكرش يا #فاطمهالزهرا بود با هر كسي هم كلام میشد ابتدا و انتهای صحبتش يازهرا بود و يا علی.
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
#سیلی_پهپادی به گوش آمریکا
⁉️آیا می دانستید
♨️بزگترین رزمایش پهپادی جهان با بکارگیری ۵۰ پهپاد پیشرفته نظامی در ایران برگزار گردید؟
✳️یکی از ویژگی های مهم این رزمایش؛ برگزاری آن با استفاده از پهپادهایRQ170 و MQ1 است.
↗️این دو مدل پهپاد، از پیشرفته ترین پهپادهای نظامی جهان و برترین پهپادهایی است که آمریکا در اختیار دارد.
👌پهپاد RQ170 درسال ۱۳۹۰بعد از ورود به آسمان ایران هک و سپس شکار شد و بعد از آن نوبت به شکار پهپاد فوق پیشرفته MQ1 رسید که از مدرن ترین پهپادهای جهان به حساب می آید و ارزش هر فروند از آن ۲۱ میلیون دلار (بیش از ۲۰۰۰ میلیارد تومان) تخمین زده می شود.
☀️رزمایش پهپادی الی بیت المقدس ۱ با مدل های ایرانی این پهپادها که از روی نمونه ی به غنیمت گرفته شده ساخته شده اند، برگزار شد تا سیلی محکمی باشد به گوش آمریکا باشد
☝️آمریکا امروز به چشم خودش می بیند کشوری که در دوران نوکری آمریکا هواپیما هایش با اجازه مهندسان آمریکایی از زمین بلند می شدند، امروز به برکت جمهوری اسلامی، تنها کشور جهان است که می تواند پیچیده ترین دستاورد طراحان و مهندسان هوافضای آمریکا را در آسمان شکار کرده و بعد از مدتی، نمونه ی ایرانی آن را در مقابل بهت و حیرت متخصصان نظامی آمریکا به پرواز در می آورد.
📚منبع:
▫️http://yon.ir/XQz0V
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI