🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
بعد از اینکه سمانه رو رسوندم رفتم بازار پنج تا عروسک سیب زمینی کچل بزرگ خریدم برا سپیده حتما اینا ر
زینب:ما فردا بیمارستان برا بچه های سرطانے مراسم داریم —واجبه باید حتما باشم
مامان:ببین بعد از مدتها پدرت وقت برا ما گذاشته میخوایم دسته جمعی بریم مسافرت خواهشا خرابش نڪن
زینب:مامان خوشگلم خرابش نمیڪنم جوش وحرص نخور
میریم میریم😃😘
مامان:آفرین حالا شد!
زینب:پس من برم چمدونمو ببندم
رفتم تو اتاق گوشی 📱رو برداشتمو یه زنگ به خانم ڪبیری زدم
زینب:سلام خانم ڪبیری
خانم ڪبیری:سلام دخترم
زینب:خانم ڪبیری یه آقایی قراره به شما زنگ بزنه
خانم ڪبیری:مادر جان زنگ زد. برا فردا ساعت دوازده ونیم بیمارستان قرار گذاشت به من گفت بهت خبر بدم —خوب شد خودت زنگ زدی
زینب:خوب پس هماهنگ شدید
فقط میخواستم بگم من فردا نمیتونم مراسم باشم تا یڪ هفته ای نیستم
حواستون به سپیده باشه
خانم ڪبیری:خیره ایشالله
زینب:مسافرت داریم می ریم توفیق اجباریه پدر امر ڪردن حتما باید باهاشون برم
خانم ڪبیری: خیالت از بابت سپیده جمع
خوش بگذره ایشالله
زینب:خیلی ممنون دیگه فرمایشی ندارین؟
خانم ڪبیری:مواظب خودت باش
خدافظ
زینب:خانم ڪبیری !خانم ڪبیری!
خانم ڪبیری:چی شد مادر جان
زینب:دیگه توصیه نڪنم مواظب سپیده باشید
خانم ڪبیری:باشه مادر جان خیالت راحت . ڪاری نداری؟
زینب: نه دیگه خدافظ
خانم ڪبیری:خدافظ دخترم
در زدند—بفرمائین
بابا:سلام بابا جان میبینم کِ داری ساڪ میبندی
زینب:سلام بابا . چی ڪار کنیم دیگع دستور شماست
بابا :دو هفته ای بریم دور دنیا رو بگردیم
زینب:دو هفته 😱 ! نگین دیگه همون یک هفته زیاد ه
بابا : برا چی زیاد ؟
زینب:بابا همون یک هفته خوب😞 میخوام این روزا ڪنار سپیده باشم
بابا:باشه دخترم فقط یه آب و هوایی عوض ڪنیم بر میگردیم
زینب:قربوون بابا جونم برم
بابا:خودتو لوس نڪن دیگه
ساعت پنج صبح با صدای زهرا از خواب بیدار شدم
زهرا :عمه عمه پاشو پاشو چقد میخوابی میخوایم بیم مسافت
زینب:او وو این موقع صبح تو اینجا چی ڪار میڪنی ؟!
زهرا :ببین چی آودم سه تا چیپس دو تا پاستیل دو تا آماس
زینب:گو گولی من اینا برا تو خوب نیست
زهرا :خوبه به مامان نگو خوب 😁
زینب:باااشه
زینب:سلام به همگی
برم وضو بگیرم نمازم قضا نشده
سمیه:سلام خانم افتخار دادین با ما مسافرت میاین
زینب:ای بابا
_حواسم نبود روسریمو در آوردم ڪه وضو بگیرم یه دفعه زهرا سرمو دید
زهرا :مامااااااان عمه ڪچل شده مامااااان بدو بیا
سمیه:چی شده؟
عه موهات ڪو ؟
مهدی :عه عه چی ڪار ڪردی
زینب :هیچی هیچی برم نمازمو بخونم
—از خجالت آب شدم رفتم تو زمین
نمازمو ڪه خوندم طه اومد تو اتاق گفت :عمه هممون منتظر شماییم بابابزرگ میخواد زنگـ بزنه تاکسی بریم فرودگاه اگه آماده ای بگم زنگ بزنه
زینب:آره عشق عمه بگو زنگ بزنن😊
نیم ساعت دیگه به ڪیش می رسیدیم زهرا تو بغلم خوابیده بود
مامان قرآن میخوند
بابا مجله
سمیه هم از همون اول ڪه سوار
هواپیما ✈ شده بودیم هی برا مهدی
میوه 🍊🍏🍌 پوست میڪند
—نمی دونم نمیترکه مهدی اینقد میخوره
طه هم با هواپیما ی اسباب بازی که مهماندار بهش داده بود بازی میکرد
رسیدیم ڪیش
بابا گفت :اول میریم ساحل مرجان بعد میریم وسایلامون رو میذاریم هتل
الانم یه ماشین ڪرایه می ڪنم که تو این چند روز برا رفت وآمد راحت باشیم
مامان :نمیخواد اینقدر خودتو به خرج بندازی تاکسی بگیریم بهتره
طه :مامانبزرگ ماخسته ایم نمیتونیم زیاد را ه بریم
مامان :ای فسقلی هنوز اول سفره تو خسته شدی
زینب: من ڪه میخوام بهم خیلی خوش بگذره
طه :آره زهرا رو تو این چند روز اذیت کنیم بخندیم
بابا ماشین اسپرتیج قرمز ڪرایه ڪرد
رسیدیم ساحل مرجان
طه ملخی رو ڪه گرفته بود میخواست بندازه رو زهرا دنبالش میڪرد
زهرا هم هی جیغ میزدو ڪمک میخواست
دست طه رو از پشت گرفتمو ملخ رو انداختم تو آب
زهرا پرید تو بغلم گفت:عمه نجاتم دادی
بابا اومد پیشمون گفت:زینب بابا جان امیدوارم بهت خوش بگذره
منم میدونستم بابا به خاطر اینڪه از فضای بیمارستان دور بشم این تصمیمو گرفته گفتم :بابا خیلی مهربونی
راستی جواب آزمایشو از همڪارتون پرسیدین؟
بابا:عه چی بگم
یه دفعه گوشیم📱 زنگ خورد خانم ڪبیری بود
زینب:سلام خانم ڪبیری
خانم ڪبیری !خانم ڪبیری چی شده چرا گریه میکنید؟!
#ابریشم_سرخ
#داستان_واقعی
#قسمت_21
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
┅─═ঊঈ🌸🎀🌸ঊঈ═─┅
🇮🇷 عکسنوشتہسیاسی 🇮🇷
ختم صلوات امروز به نیت : 🌷شهید مدافع حرم، #محمد_استحکامی_جهرمی 🍃 ولادت: ۶۴/۴/۱۴ 🍂 شهادت: ۹۴/۷/۲۷ 🕊
عاشقان چون عهد با جانان كنند
جان شيرين بر سر پيمان كنند
تا به صدق آرند سوي دوست رو
رشته الفت برند از غير او
شسته دست از جان به دريا دل زنند
سينه بر درياي بي ساحل زنند
همچو قطره تا در او فاني شوند
موج خيزي ژرف و توفاني شوند
نقد جان بر كف سوي ميدان روند
زير تيغ عشق دست افشان روند
***🌹🌹
#شهید
#مدافع_حرم
#شهید_محمد_استحکامی
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
یه لحظه فکر کنید قضیه برعکس بود چه واویلایی که راه نمیوفتاد!
سلبریتیها: چهل ساله داریم جفتک میخوریم
مسیح علینژاد: ضرب و شتم زنان مظلوم کشورم، که برای رساندن صدای خود در مورد طبیعی ترین حق خود، آزادی پوشش، تحصن مسالمت آمیز کرده بودند توسط تندرو های مذهبی
رسانه های خارجی: مزدوران رژیم جمهوری اسلامی ۱۰ زن آزادی خواه و فعال حقوق بشر را به ضربه گلوله کشتند!
#دانشگاه_تهران
#حجاب
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI
اختصاصی_عکسنوشته_سیاسی
دعای روز هشتم ماه مبارک رمضان
اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي فِيهِ رَحْمَةَ الْأَيْتَامِ وَ إِطْعَامَ الطَّعَامِ وَ إِفْشَاءَ السَّلامِ وَ صُحْبَةَ الْكِرَامِ بِطَوْلِكَ يَا مَلْجَأَ الْآمِلِينَ
خدایا در این روز نصیبم فرما ترحّم به یتیمان و اطعام به گرسنگان و افشاء سلام و مصاحبت نیکان، به حق انعامت ای پناه آرزومندان
🇮🇷 @AXNEVESHTESIYASI