eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی
83 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
🌟 امام علی علیه السلام : 💎به خدا سوگند من از پروردگار خود، نه فرزندانی زیبا رو خواستم و نه فرزندانی خوش قد و قامت، بلکه فرزندانی خواستم که فرمانبردار خدا باشند و از او بترسند تا وقتی دیدم که از خداوند فرمان می برد شاد شوم. 📗 مناقب آل ابی طالب علیهم السلام، ابن شهرآشوب، ج۳، ص۳۸۰ 🌟🌟🌟🌟🌟
5.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💔 قلب که می‌شکند، فقط یک احساس نیست؛ بلکه واقعاً آسیب می‌بیند! تحقیقات علمی نشان داده‌اند که استرس‌های عاطفی شدید می‌توانند تأثیر مستقیم روی قلب داشته باشند و حتی منجر به "سندروم قلب شکسته" شوند. این وضعیت می‌تواند به ضعیف شدن ماهیچه‌های قلب منجر شود و درد واقعی شبیه به حمله قلبی ایجاد کند. بیایید در روابط‌مان مهربان‌تر باشیم و از شکستن دل‌های اطرافیان خود پرهیز کنیم. مراقبت از احساسات دیگران، مراقبت از سلامت آن‌هاست. 🍁🍁🍁🍁🍁
🌾🌾🌾🌾🌾🌾 🔅بابام هر وقت که وارد اتاقم میشد میدید که لامپ اتاق یا پنکه روشنه ومن بیرون اتاق بودم بمن میگفت چرا خاموشش نمیکنی وانرژی رو هدر میدی؟ وقتی وارد حمام میشد ومیدید آب چکه میکنه با صدای بلند فریاد میزد چرا قبل رفتن آب رو خوب نبستی وهدر میدی!!! همیشه ازم انتقاد میکرد... بزرگ وکوچک در امان نبودند ومورد شماتت قرار میگرفتن... حتی زمانی که بیمار هم بود ول کن ماجرا نبود. تا روزی که منتظرش بودم فرا رسید وکاری پیدا کردم... 🔅امروز قرار است در یکی از شرکت های بزرگ برای کار مصاحبه بدم! اگر قبول شدم این خونه کسل کننده، این دارالمجانین رو برای همیشه ترک میکنم تا از بابام و توبیخاش برای همیشه راحت بشم. صبح زود ازخواب بیدار شدم حمام کردم بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم بزنم بیرون! داشتم گرده های خاک را از روی کتفم دور میکردم که پدرم لبخند زنان بطرفم اومد با وجود اینکه چشاش ضعیف بود و چین وچروک چهره اش هم گواهی پاییز رو میداد بهم چند تا اسکناس داد و گفت: مثبت اندیش باش و خودت رو باور کن، از هیچ سوالی تنت نلرزه!! نصیحتشو با اکراه قبول کردم و تو دلم غرولند میکردم که در بهترین روزای زندگیم هم از نصیحت کردن دست بردار نیست... مثل اینکه این لحظات شیرینو میخواد زهرمار کنه! اسنپ گرفتم؛از خونه بسرعت خارج شدم و بطرف شرکت رفتم... به دربانی شرکت رسیدم. خیلی تعجب کردم!هیچ دربان و نگهبان و تشریفاتی نداشت فقط یه سری تابلو راهنما!! به محض ورودم متوجه شدم دستگیره ازجاش در اومده ...اگه کسی بهش بخوره میشکنه. یاد پند آخر بابام افتادم که همه چیزو مثبت ببین. فورا دستگیره رو سرجاش محکم بستم تا نیوفته!! همینطوری و تابلوهای راهنمای شرکت رو رد میکردم و از باغچه ی شرکت رد میشدم که دیدم راهروها پرشده از آبِ سر ریز حوضچه ها. با خودم گفتم که باغچه ی ما پر شده است یاد سخت گیری بابم افتادم که آب رو هدر ندم .. شیلنگ آب را از حوضچه پر، به خالی گذاشتم وآب رو کم کردم تا سریع پر آب نشه. در مسیر تابلوهای راهنما وارد ساختمان اصلی شرکت شدم پله ها را بالا میرفتم متوجه شدم... چراغهای آویزان در روشنایی روز بشدت روشن بودن از ترس داد و فریاد بابا که هنوز توی گوشم زمزمه میشد، اونارو خاموش کردم! 🔅به محض رسیدن به بخش مرکزی ساختمان متوجه شدم تعداد زیادی جلوتر از من برای این کار آمدن. اسممو در لیست، نوشتم ومنتظر نوبت شدم! وقتی دور و برمو نیم نگاهی انداختم چهره ولباس وکلاسشنو دیدم، احساس خجالت کردم؛ مخصوصا اونایی که از مدرک دانشگاهای آمریکایی شونو تعریف میکردن! دیدم که هرکسی که میره داخل کمتر از یک دقیقه تو اتاق مصاحبه نمیمونه و میاد بیرون! با خودم میگفتم اینا با این دک وپوزشون و با اون مدرکاشون رد شدن من قبول میشم ؟!!!عمرا!!! فهمیدم که بهتره محترمانه خودم از این مسابقه که بازنده اش من بودم سریعتر انصراف بدم تا عذرمو نخواستن...!!! یاد نصحیت پدرم افتادم:مثبت اندیش باش و اعتماد بنفس داشته باش... نشستم و منتظر نوبتم شدم انگار که حرفای بابام انرژی و اعتماد به نفس بهم میداد واین برام غیر عادی بود😳 🔅 توی این فکر بودم که یهو اسممو صدا زدن که برم داخل. وارد اتاق مصاحبه (گزینش) شدم روی صندلی نشستم و روبروم سه نفر نشسته بودن که بهم نگاه کردن... یکیشون گفت کی میخواهی کارتو شروع کنی؟ دچار اضطراب شدم، لحظه ای فکر کردم دارن مسخرم میکنن یا پشت سر این سوال چه سوالاتی دیگه ای خواهد بود؟؟؟ یاد نصیحت پدرم درحین خروج از منزل افتادم: نلرز و اعتماد بنفس داشته باش! پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم: ان شاءالله بعد از اینکه مصاحبه رو با موفقیت دادم میام سرکارم. یکی از سه نفر گفت تو در استخدامی پذیرفته شدی تمام!! باتعجب گفتم شما که ازم سوالی نپرسیدین؟! سومی گفت ما بخوبی میدونیم که با پرسش از داوطلبان نمیشه مهارتهاشونو فهمید، به همین خاطر گزینش ما عملی بود، تصمیم گرفتیم یه مجموعه از امتحانات عملی را برای داوطلبان مدّ نظر داشته باشیم که در صورت مثبت اندیشی داوطلب در طولانی مدت از منافع شرکت دفاع کرده باشد و تو تنها کسی بودی که از کنار این ایرادات رد نشدی وتلاش کردی از درب ورودی تا اینجا نقص ها رو اصلاح کنی ودوربین های مداربسته موفقیت تو را ثبت کردند!!!!!!! در این لحظه همه چی از ذهنم پاک شد؛ کار، مصاحبه، شغل و ...هیچ چیز رو بجز صورت پدرم ندیدم! 🔴 پدرم آن انسان بزرگی که ظاهرش سنگ‌دلیست اما درونش پر از محبت و رحمت و دوستی و آرامش است. دیر یا زود تو هم پدر یا مادر میشوی و نصیحت خواهی کرد... دلزده نشو از نصایح پدرانه. ماوراء این پندها محبتی نهفته است که حتما روزی از روزگاران حکمت آن را خواهی فهمید. چه بسا آنها دیگر نباشند...😔 🌾🌾🌾🌾🌾🌾
8.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هشدار 👆وقابل توجه بازنشستگانی که قبلا بازنشست شدن وشاغلینی که در آستانه بازنشستگی میباشند خود دانی از ما گفتن بود🤣🤣🤣
﷽❣ ❣﷽ دلم گواهی می دهد که در یکی از همین روزها پرده های غیبت کنار می رود و تو با ارمغانی از امید و صلح و آرامش از راه می رسی و چشمانِ خیسِ به راه مانده مان را روشن می کنی و دل های پراضطرابِ بیقرارمان را آرام می نمایی ... به همین زودی ... به همین زیبایی ... به همین روشنی .... 🌼 🍃 ✧════•❁❀❁•════✧ ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج 🌾🌾🌾🌾
✨﷽✨ ✅ امروز به امام زمانت مراجعه کن! به ظاهر مسلمان بود، امّا نفاق درونش نهیبش می‌داد، حَکَم این اختلاف، کعب بن اشرف یهودی باشد! ولی آن یکی که خودش مثل کعب یهودی بود، می‌دانست که کعب، اهل رشوه است ولی محمد صلّی الله علیه و آله و سلّم نیست! یهودی، محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم را پیشنهاد کرد! امّا هیچ یک نپذیرفتند. آیه نازل شد: يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا الله وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد! خدا را اطاعت كنيد! و پيامبر خدا و اولو الأمر را اطاعت كنيد. نساء: 59                                            تا برای همیشه تکلیف مشخّص شود! آن روز، و امروز ای مردم! اگر ایمان دارید، فقط به رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و علی و جانشینان معصوم علی علیهم‌السّلام مراجعه کنید و فقط از آنان اطاعت کنید! 📚 به نقل از مجمع البیان، ج 2، ص 264 🌟🌟🌟🌟🌟
🍁🍁🍁🍁🍁 📝اول قبر كُلَينى را بشكافید! 🔹 حاج شیخ عباس قمی "رضوان الله علیه" می نویسد: ✍یکى از حكام بغداد كه از دشمنان آل رسول (علیهم السلام) بود، وقتى گنبد و بارگاه باعظمت و جلالت كاظمين (عليهما السلام) را مشاهده و شدت علاقه و محبت جماعت را به آن بزرگوار ديد خشمناك شد! تصميم گرفت كه ضريح قبر آن بزرگوار را خراب كند. گفت : اگر اين طايفۀ شيعه راست مى گويند كه پيشوايانِ آنان معصومند و بدنشان پوسيده نمی شود، قبر را خراب كنيد... 🔹اگر راست بود و بدن آنها صحیح و سالم مانده، دوباره قبر را درست مى كنيم و گرنه مردم را از اجتماع در اطراف اين قبر جلوگيرى مى كنيم. بعضى از اطرافیان حاکم که دوستدار اهل بیت بودند برای اینکه حاکم را از نبش قبر امام منع کنند گفتند : در كنار اين قبرها، قبرى است متعلق به يكى از علماء شيعه كه معروف است و اسم او محمد بن يعقوب كلينى است كه شيعه را به او اعتقادِ زيادى است. 🔸اول قبر او را بكنيد! اگر بدن او نپوسيده بود، بدانيد كه قبر اين دو امام هم نپوسيده و ديگر احتياجى به خراب كردن و تعمير كردن ندارد. پس امر كرد قبر مرحوم كلينى را كندند و ديدند بدن آن عالم جليل بدون تغيير، تازه مانده مانند كسى كه يك ساعت پيش دفن شده. 🔹پس حاكم امر كرد به تعظيم آن قبر و روى آن قبۀ عظيمى بنا كرد پس محل زيارت مؤمنين گرديد. 📗 فوائد الرضويه ، صفحه ۶۵۸ . 🍁🍁🍁🍁🍁
🌱🌱🌱🌱🌱 قرآن در چند جا می فرماید : کُلوا یعنی بخورید،اما هر جا فرموده کلوا به دنبالش یک مسئو لیتی به عهده ما گذاشته* : جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : واشکروا خوردی شکرکن جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : اطعموا خودت خوردی به دیگران هم بده جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : انفقوا بخور وانفاق کن جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : واعملوا صالحا خوردی نیرو گرفتی ، کار نیکی انجام بده جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : ولا تسرفوا خوردی اسراف نکن جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : لاتطغوا خوردی  بد مستی نکن جایی میفرماید : کلوا...درادامه میفرماید : ولا تتبعوا خطوات الشیطان از نعمت خدا خوردی دنبال شیطان نرو 🌷پس فقط بخور بخور نیست بلکه با هر خوردنی مسئولیتی هست 🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اتفاق عجیب در گلستان شهدای اصفهان: همانگونه که در فیلم می‌بینید کودک پس از گذاشتن گل بر روی مزار شهید مدافع حرم در گلستان شهدا اصفهان جمله‌ای نامفهوم می‌گوید و آن جمله این است: میگه دستت درد نکنه برام گل گذاشتی❤️ 🔻مادر بچه می‌گوید: ابتدا نفهمیدم چه گفت، منزل که آمدیم، فیلم را که دیدم از او پرسیدم: کی این جمله را بهت گفت!!! دخترم در جوابم گفت: همون شهیدی که براش گل گذاشتم با صدایی زیبا از زیر زمین بهم گفت: دستت درد نکنه برایم گل گذاشتی.❤️ ✅ به درستی که خداوند متعال در قرآن به زنده بودن شهدا اینگونه اشاره می‌فرمایند: وَلا تَحسَبَنَّ الَّذينَ قُتِلوا في سَبيلِ اللَّهِ أَمواتًا ۚ بَل أَحياءٌ عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ (شهدا زنده هستند و نزد خدا روزی می‌گیرند) ✅️این ویدئو را با دقت ببینید و اگر دلتان شکست، برای شهدا این امام‌ زاده‌های عشق صلواتی هدیه کنید‌. ‌‎‌‌࿐჻ᭂ⸙🍃🌸🍃⸙჻ᭂ࿐ اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج
🌸 السَّلامُ عَلَیْكَ یا خَلیفَةَ اللَّهِ وَ ناصِرَ حَقِّهِ... سلام بر تو اي خليفه خدا و ياور حقّش 📘فرازی از زیارت آل یاسین سلام بر تو ای نماینده پروردگار بر روی زمین که آینه وجودت نمایانگر اوست. سلام بر تو ای مولایی که حق خدا به دست تو احیا خواهد شد و همه خلایق را زیر پرچم توحید جمع خواهی کرد... ☘☘☘☘☘
🔹ذكري كه توفيقات سلب شده را باز ميگرداند🔹 ماه رجب ، ماه توبه است. يكي از اذكاري كه اگر به معناي آن توجه كنيم بسيار موثر است ، ذكر " يا مُقيل العَثَرات" است. (اي خدايي كه لغزش ها را اقاله ميكند و ناديده ميگيرد ) ما خدايي داريم كه بسيار مهربان است و گناهان ما را اقاله ميكند ، اقاله ي لغزش ها به اين معناست كه اگر پشيمان شويم و توبه كنيم ، خداوند با ما طوري معامله ميكند مثل اينكه گناهي مرتكب نشده ايم! گاهي مواقع دراثر گناه ، بعضي توفيقات از انسان سلب ميشود ؛ اگر اين ذكر را با توجه و حضور قلب در قنوت يا سجده خود بگويد ، توفيقات بازميگردد. اللهم عجل لولیک الفرج🌹 🌟🌟🌟🌟🌟
🌱🌱🌱🌱🌱 🔆تشنه اى كه مشك آبش به دوش بود اواخر تابستان بود و گرما بيداد مى كرد، خشكسالى و گرانى ، اهل مدينه را به ستوه آورده بود، فصل چيدن خرما بود. مردم تازه مى خواستند نفس راحتى بكشند كه رسول اكرم به موجب خبرهاى وحشتناكى مشعر به اينكه مسلمين از جانب شمال شرقى از طرف روميها مورد تهديد هستند فرمان بسيج عمومى داد. مردم از يك خشكسالى گذشته بودند و مى خواستند از ميوه هاى تازه استفاده كنند. رها كردن ميوه و سايه بعد از آن خشكسالى و در آن گرماى كشنده و راه دراز مدينه به شام را پيش گرفتن ، كار آسانى نبود. زمينه براى كارشكنى منافقين كاملاً فراهم شد. ولى نه آن گرما و نه آن خشكسالى و نه كارشكنيهاى منافقان ، هيچكدام نتوانست مانع فراهم آمدن و حركت كردن يك سپاه سى هزار نفرى براى مقابله با حمله احتمالى روميان بشود. راه صحرا را پيش گرفتند و آفتاب بر سرشان آتش مى باريد. مركب و آذوقه به حد كافى نبود. خطر كمبود آذوقه و وسيله و شدت گرما كمتر از خطر دشمن نبود. بعضى از سست ايمانان در بين راه پشيمان شدند. ناگهان مردى به نام ((كعب بن مالك )) برگشت و راه مدينه را پيش گرفت . اصحاب به رسول خدا گفتند: يا رسول اللّه ! كعب بن مالك برگشت . فرمود:((ولش كنيد، اگر در او خيرى باشد خداوند به زودى او را به شما برخواهد گرداند و اگر نيست خداوند شما را از شر او آسوده كرده .)) طولى نكشيد كه اصحاب گفتند: يا رسول اللّه ! مرارة بن ربيع نيز برگشت . رسول اكرم فرمود:((ولش كنيد اگر در او خيرى باشد خداوند به زودى او را به شما برمى گرداند و اگر نباشد خداوند شما را از شر او آسوده كرده است )). مدتى نگذشت كه باز اصحاب گفتند: يا رسول اللّه ! هلال بن اميه هم برگشت . رسول اكرم همان جمله را كه در مورد آن دو نفر گفته بود تكرار كرد. در اين بين شتر ابوذر كه همراه قافله مى آمد از رفتن باز ماند. ابوذر هر چه كوشش كرد كه خود را به قافله برساند ميسر نشد. ناگهان اصحاب متوجه شدند كه ابوذر هم عقب كشيده ، گفتند: يا رسول اللّه ابوذر هم برگشت . باز هم رسول اكرم با خونسردى فرمود:((ولش كنيد، اگر در او خيرى باشد خدا او را به شما ملحق مى سازد و اگر خيرى در او نيست خدا شما را از شرّ او آسوده كرده است )). ابوذر هر چه كوشش كرد و به شترش فشار آورد كه او را به قافله برساند، ممكن نشد. از شتر پياده شد و بارها را به دوش گرفت و پياده به راه افتاد. آفتاب به شدت بر سر ابوذر مى تابيد. از تشنگى له له مى زد. خودش را از ياد برده بود و هدفى جز رسيدن به پيغمبر و ملحق شدن به ياران نمى شناخت . همان طور كه مى رفت ، در گوشه اى از آسمان ابرى ديد و چنين مى نمود كه در آن سمت بارانى آمده است . راه خود را به آن طرف كج كرد. به سنگى برخورد كرد كه مقدار كمى آب باران در آنجا جمع شده بود. اندكى از آن چشيد و از آشاميدن كامل آن صرف نظر كرد؛ زيرا به خاطرش رسيد بهتر است اين آب را با خود ببرم و به پيغمبر برسانم ، نكند آن حضرت تشنه باشد و آبى نداشته باشد كه بياشامد. آبها را در مشكى كه همراه داشت ريخت و با ساير بارهايى كه داشت به دوش كشيد، با جگرى سوزان پستيها و بلنديهاى زمين را زيرپا مى گذاشت . تا از دور چشمش به سياهى سپاه مسلمين افتاد؛ قلبش از خوشحالى طپيد و به سرعت خود افزود. از آن طرف نيز يكى از سپاهيان اسلام از دور چشمش به يك سياهى افتاد كه به سوى آنها پيش مى آمد. به رسول اكرم عرض كرد: يا رسول اللّه ! مثل اينكه مردى از دو به طرف ما مى آيد. رسول اكرم :((چه خوب است ابوذر باشد!)). سياهى نزديكتر رسيد، مردى فرياد كرد: به خدا خودش است ، ابوذر است . رسول اكرم :((خداوند ابوذر را بيامرزد، تنها زيست مى كند، تنها مى ميرد و تنها محشور مى شود)). رسول اكرم ابوذر را استقبال كرد، اثاث را از پشت او گرفت و به زمين گذاشت . ابوذر از خستگى و تشنگى بى حال به زمين افتاد. رسول اكرم :((آب حاضر كنيد و به ابوذر بدهيد كه خيلى تشنه است )). ابوذر:((آب همراه من هست )). ((آب همراه داشتى و نياشاميدى ؟!)) ((آرى پدر و مادرم به قربانت ! به سنگى برخوردم ديدم آب سرد و گوارايى است . اندكى چشيدم ، با خود گفتم از آن نمى آشامم تا حبيبم رسول خدا از آن بياشامد)). 📚ابوذر غفارى ، تاءليف عبدالحميد جودة السحار، ترجمه (با اضافات ) على شريعتى . 🌱🌱🌱🌱🌱