eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی
83 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
☑️ پیش بینی آیةالله مولوی قندهاری ▪️پیش‌بینی شیخ ژولیده؛ شیخ فضل‌الله بر دار می‌شود و شیخ عبدالکریم مؤسس حوزه علمیه قم و فتنه اکبر ... ▪️آیت‌الله روح الله قرهی عضو مجلس خبرگان: یک‌بار مرحوم آیت‌الله بهجت فرمودند که آقای شیخ فضل الله نوری می‌گوید: ▪️من به مجلس میرزای بزرگ (میرزای شیرازی) رفته بودم و در آنجا بودم، دیدم شیخی ژولیده ای آمد، صاحب مجلس به احترام ایشان تمام قامت بلند شد. مجلس بحثی بود و هرکس پرسشی داشت و ایشان پاسخ می دادند. ▪️من یک سوال فقهی داشتم و به نزد این فرد رفتم تا سوال خود را بپرسم. تا سلام کردم گفت: سلام باباجان اسمت چیست؟ گفتم من فضل‌الله نوری هستم، گفت عجب، نکند تو همان شیخ شهید ما باشی که در تهران به دار آویخته می‌شوی؟ شیخ گفت من جا خوردم. حالم تغییر کرد و با خود گفتم من از طبرستان به نور آمده‌ام تا درس بخوانم و نهایتاً قصد کرده‌ام اگر در نجف مردم، در قبرستان وادی‌السلام دفن شوم و اگر بخواهم به ایران بروم به نور می‌روم و با تهران کاری ندارم. ▪️متحیر بودم که این فرد چه می‌گوید، دیدم یک شیخ یزدی نیز برای سوال فقهی آمد و سلام کرد و این فرد به او گفت: عمو اسمت چیست؟ گفت عبدالکریم حائری یزدی، گفت به‌به! آقای حائری مؤسس حوزه علمیه قم، و بلافاصله بعد از بنده ایشان هم متحیر شد که حوزه علمیه قم چیست؟ این فرد چه می‌گوید؟ ▪️شیخ فضل‌الله نوری می‌گوید: دیگر این فرد را رها نکردم و تا جایی که آن آقا بعدها فرمودند خداوند به تو فرزندی می‌دهد که پای دار تو کف می‌زند و تو ناراحت می‌شوی. اما بعد می‌فرمایند تو ناراحت نباش و نباید از حب پدر بودن خود بکاهی. عوام‌الناس می‌گویند این فرد چگونه می‌تواند خوب باشد و ادعای اصلاح امت داشته باشد، در حالی که فرزندش مخالف است. ▪️بعدها، مرحوم حائری، حوزه علمیه را تاسیس نمود و مرحوم فضل الله نوری به همان کم و کیف به دار آویخته شدند... ☑️ پیش‌بینی آیت‌الله مولوی قندهاری از فتنه‌های آینده انقلاب ▪️آیت الله قرهی: شش ماه آخر عمر آیت‌الله مولوی قندهاری بود؛ ما نشسته بودیم و برای ما تعریف می‌کردند و می‌فرمودند فتنه ‌هایی می‌آیند که من در آن زمان نیستم و شما باید سینه‌هایتان را سپر این سید عظیم‌الشأن -اشاره به آیت‌الله خامنه‌ای رهبر معظم انقلاب کنید. گفتند ایشان سپهسالار امام زمان (عج) هستند. ایشان این سخنان را درحالی مطرح می‌کردند که از رهبر_انقلاب ۴۰ سال بزرگتر بودند. ▪️بارها مشاهده کرده بودم که علی رغم این فاصله سنی و کسالت جسمی که آیت‌الله قندهاری داشتند هربار که رهبر انقلاب به مشهد سفر می‌کردند این آیت‌الله قندهاری بودند که به ملاقات ایشان می‌رفتند. می‌گفتند ایشان که می‌آید سریع به من خبر دهید و به دیدن ایشان می‌رفتند. خیلی عجیب بود این مرد، همه چیز را می‌دانست. بعد فرمود من نیستم می‌بینید روز به روز به جمال و کمال این سید افزوده می‌شود و طوری می‌شود که مثل آقا سیدابوالحسن اصفهانی یکه‌تاز می‌شود. حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://eitaa.com/darolsadeghiyon
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 عتبه بن ربيعه از بزرگان قريش بود، در روزهايى كه حضرت حمزه (ع) اسلام آورده بود، سراسر محفل قريش را غم و اندوه فرا گرفته بود و سران بيم آن را داشتند كه دامنه اسلام بيش از اين توسعه بيابد. در آن ميان عتبه گفت: من به سوى محمد مى روم و مطالبى را پيشنهاد مى كنم، شايد او يكى از آنها را پذيرد و دست از اين آيين جديد بردارد. سران جمعيت قريش نظر وى را تصويب كردند، لذا او برخاست و به سوى پيامبر (ص) كه در مسجد نشسته بود و او را با جمله هايى ستود، امورى را از قبيل ثروت، رياست و طبابت پيشنهاد نمود. هنگامى كه سخنان عتبه پايان يافت پيامبر (ص) فرمود: آيا سخنان تو پايان پذيرفت؟ عرض كرد بلى. پيامبر به او فرمود: اين آيات را گوش ده كه پاسخ تمام پرسشهاى تو است: بسم الله الرحمن الرحيم حم تنزيل من الرحمان الرحيم كتاب فصلت آياته قرآنا عربيا لقوم يعلمون بشيرا و نذيرا فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون. سوره فصلت آيه ۱. به نام خداى رحمان و رحيم، حا ميم، اين كتاب از جانب خداى بخشنده و مهربان نازل گرديده است كه آيه هاى آن براى گروهى كه دانا هستند توضيح داده شده است. قرآنى است عربى بشارت دهنده و ترساننده است اما بيشتر آنها روى گردانيده اند و گوش نمى دهند. پيامبر (ص) آياتى چند از اين سوره خواند، وقتى به آيه سى و هفتم رسيد، سجده كرد، پس از سجده رو به عتبه كرد و فرمود: از ابا وليد، پيام خدا را شنيدى؟ عتبه به قدرى مسحور و مجذوب كلام خدا شده بود در حالى كه دستهاى خود را پشت سر نهاده و بر آنها تكيه زده بود، مدتى به همين حالت بر روى پيامبر (ص) نظارت نمود، گويا قدرت سخن گفتن از او سلب شده بود سپس از جاى خود برخاست و مركز قريش را پيش گرفت، سران قريش، از وضع و قيافه او احساس كردند كه وى تحت تاءثير كلام محمد (ص) واقع شده و با حالت انكسار تؤ‌ام با شكستگى بازگشته است. عتبه گفت: به خدا سوگند كلامى از محمد شنيدم كه تاكنون از كسى نشنيده بودم. والله ما هو بالشعر و لا بالسحر و لا بالكهانة: به خدا قسم، كلام محمد (ص) نه شعر است، نه سحر و نه كهانت. من چنين صلاح مى بينم كه او را رها كنيم تا در ميان قبايل تبليغ كند، هرگاه پيروز گردد و ملك رياست سلطنتى بدست آورد از افتخارات شما محسوب مى گردد و شما را نيز در آن خطى است و اگر در آن ميان مغلوب گردد ديگران او را كشته اند و شما را نيز راحت نموده اند. قريش ، سخن و راءى عتبه را به باد مسخره گرفتند و گفتند: عتبه مسحور كلام محمد (ص) واقع شده است. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🌼مراقب رخنه دیگران در روابط خانوادگی‌ات باش ✍دوستی نقل می‌کرد که پدرِ بسیار بهانه‌گیر و بدخلق و بددهان و بداخلاقی داشتم. روزی پدرم در خانۀ من میهمان بود. خانواده همسرم هم بودند. همسرم برای او چای آورد و او شروع به ایراد گرفتن کرد که چرا چای کم‌رنگ آورده است. ناراحت شد. قهر کرد و بعد از کلی فحش و ناسزا خواست که برود. دستش را بوسیدم و التماس کردم ببخشد، اما پدرم پیش همه سیلی محکمی بر گوشم زد و گفت: تو پسر من نیستی و... با این شرایط نتوانستم مانع رفتنش شوم. پدرزنم که از این اتفاق زیاد هم ناراحت نبود، به من گفت: واقعا تحمل زیادی داری، با این پدر بداخلاق و بددهان چگونه می‌سازی؟اجازه ندادم حرفش را ادامه دهد و گفتم: اشک چشم شور است و نمک هم شور؛ اما اشک چشم چون از خود چشم تراوش می‌کند، هرگز چشم را نمی‌سوزاند! فحش و ناسزا و سیلی پدرم که من شیرۀ جان او هستم هرگز مرا نسوزاند، اما این کلام تو مانند شوری نمک بود که از بیرون در چشم من ریختی!شرمنده شد و تا پایان میهمانی سکوت کرد. ما هرگز نباید اجازه دهیم دیگران بین ما و والدین و خواهر و برادرانمان رخنه و شکاف ایجاد کنند. باید هوشیار باشیم. هرگز بین دو سنگ آسیاب که روی هم می‌چرخند، انگشت فرو نکنیم. https://eitaa.com/darolsadeghiyon
❤️آقای محترم ❗️ وقتی همسرت از کوره در میره چند دقیقه با خودت فکر کن که همه دلخوشیش تویی❗️ اون به تو بله گفته تا همه ی عمرش رو به پای تو بزاره، همون موقع بغلش کن ببین چطور آروم می گیره. با آموزش های زناشویی پایدار حال زندگیت رو متحول کن 🦋 https://eitaa.com/Zanashuie_paedar
•═┄•※🍃🌸🍃※•┄═• 💠 💠 🔴 شاخه هاى حيا عبارتند از👇 🔸نرمش، 🔹مهربانى، 🔸در نظر داشتن خدا در آشكار و نهان، 🔹سلامت، 🔸دورى از بدى، 🔹خوشرويى، 🔸گذشت، 🔹بخشندگى، 🔸پيروزى و خوشنامى در ميان مردم، 👈 اينها فوايدى است كه خردمند از می‌برد. خوشا به حال كسى كه نصيحت را بپذيرد و از رسوايى خودش بترسد. ❌ ‌ ✨پیامبر صلی الله علیه 📙تحف العقول، ص ۱۷ ............................... ‌ 🔴 حیاء تمام است. ✋ ‌ ✨پیامبر صلی الله علیه 📚بحارالانوار، ج۱۰۰، ص۲۵۱ ............................... ‌ 🔴 دارای ده قسم است، ۹ قسم آن در زنان، و یک قسم آن در مردان است. 👌 ‌ ✨پيامبر صلی الله علیه 📕كنزالاعمال، ج ۷۶۹ ............................... ‌ 🔴 حيا زيباست، ولی از جانب زيباتر 💗 ‌ ✨پيامبر صلی الله علیه 📗المره و البيان، ص ۶۸ ‌ •═┄•※🍃🌸🍃※•┄═•
🔴 خاطره جالب مصطفی امینی خواه از تندخوانی رهبر انقلاب در تاریخ ۱۰/۱۲/۹۷ : ☑️در صف نماز جمعه حرم مطهر رضوی (ع) نشسته بودم که حضرت آیت‌الله شیخ احمد عابدی در نزدیکی نشستند. پس از نماز، خدمتشان عرض کردم: «شنیده‌ام جنابعالی در تندخوانی ید طولایی دارید.» تواضع فرمودند. گفتم ممنون می‌شوم پاسخ بفرمایید. گفتند: «بیست سال پیش مقداری کارکردم.» پرسیدم در چه حد مهارت دارید؟ گفتند: «در دقیقه، ۱۲۰۰ کلمه می‌خوانم.» گفتم: «شنیده‌ام بحارالانوار را چند بار خوانده‌اید.»گفتند: «سه دور!» (هر دور، ۱۱۱ جلد است.) هر دور، سه ماه! گفتم: «شنیده‌ام حضرت آقا هم تندخوانی دارند.» گفتند: «بله؛ ایشان و مرحوم آیت‌الله خزعلی هم در همان مجموعه‌ای که ما تندخوانی آموختیم، آموزش دیدند.» اینجا که رسید، شیخ احمد عابدی با یک جمله مرا مبهوت کرد. گفتند: «ابتدایی که در تهران به مجموعه نصرت رفتم تا مهارت تندخوانی بیاموزم، تابلویی بر دیوار موسسه دیدم که نوشته بود: «حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در مجموعه نصرت تندخوانی فراگرفته‌اند و در میان هنرجویان، رتبه اول رادارند.» خدا را شکر می‌کنم نعمت زندگانی مرا قرین دوره زعامت یکی از بندگان استثنایی و تکرار نشدنی‌اش قرارداد. ✍مصطفی امینی خواه 😘 رهبری داریم نعمت الهی خدا بهمون داده که ماشاء الله مثل سانتریفیوژ سرعت تندخوانی داره 😂 ➖ ➖ ➖ ➖ ➖ ➖
‍ 🌺معجزه شق القمر پيامبر(ص) چگونه بود؟ ❤️چگونگى ماجرا در روایات اسلامی آمده که کفار مکه از پیامبر اسلام(صلی الله علیه واله وسلم) تقاضا کردند برای صدق دعوی خود ماه را به دو نیم بشکافد و به او قول دادند که اگر چنین نماید به دین اسلام و صدق گفتار او ایمان خواهند آورد… آن شب آسمان صاف و ماه به صورت کامل(بدر) بود، پیامبر(صلی الله علیه واله وسلم) از خداوند خواست تا آنچه را که کفار مکه از او خواسته اند به آنها نشان بدهد تا ایمان بیاورند …خداوند دعای پیامبرش را اجابت کرد… و سپس ماه به دو نیم شکافته شد نیمی در کوه صفا و نیم دیگر در کوه قیقعان در مقابل آنان قرار گرفت. ❤️شق القمر در نگاه ناسا ناسا، شق القمر کردن پیامبر اکرم(صلی الله علیه واله وسلم) را ثابت کرد.به گزارش حفا نیوز، سازمان فضانوردی " ناسا " به دو نیم شدن کره ماه و سپس پیوند خوردن این دو نیمه به یکدیگر پی برد. پایگاه اینترنتی روزنامه عربی " الوطن " چاپ آمریکا به نقل از یک محقق اردنی علوم فلکی در این زمینه نوشت: سفینه فضایی آمریکایی " کلمنتاین " که سال ها در مدار کره ماه کار تحقیقاتی انجام می دهد به این نتیجه رسیده است که کره ماه صدها سال پیش به دو نیمه متساوی تقسیم شده و دوباره به یکدیگر متصل شدند. ❤️الله اکبر... 🌍
💼قربون بند کیفتم، تا پول داری رفیقتم !!💵 مردی ثروتمندی پسری عیاش داشت. هرچه پدر نصیحت می کرد که با این دوستان ناباب معاشرت مکن و دست از این ولخرجی ها بردار اینها عاشق پولت هستند، جوان جاهل قبول نمی کرد تا اینکه لحظه مرگ پدرفرا می رسد. پسرش را خواسته و میگوید فرزند با تو وصیتی دارم، من ازدنیا می روم ولی درمطبخ (آشپزخانه) را قفل کردم و کلید آن را به تو می دهم، آنجا یک طناب از سقف آویزان است و هر وقت از زندگی ناامید شدی و راه به جایی نبردی برو و خودت را دار بزن. پدراز دنیا می رود و پسر در معاشرت با دوستان ناباب و زنان آنقدرافراط می کند که بعد از مدتی تمام ماترک و ثروت بجا مانده به پایان میرسد. کم کم دوستانش که وضع را چنین می بینند از دوراو پراکنده می شوند. پسر در بهت و حیرت فرومی رود و به یاد نصیحت های پدرمی افتد و پشیمان می شود اما سودی نداشت. روزی در حالی که برای ناهار گرده نانی داشت کناری می نشیند تا سد جوع (رفع گرسنگی) کند، در همان لحظه کلاغی از آسمان به زیر آمده و نان را برداشته و میرود. پسرناراحت و افسرده با شکم گرسنه به راه میافتد و در گذری دوستانش را میبیند که مشغول خنده و شوخی هستند. نزد آنها رفته سلام میکند و آنها به سردی جواب او را میدهند. سرصحبت را باز می کند ومی گوید گرده نانی داشتم کلاغی آن را برداشت وحال آمدم که روزخود را با شما بگذرانم. رفقایش قاه قاه خندیدند و مسخره اش کردند. پسر ناراحت و دلشکسته راهی منزل می شود و در راه به یاد حرف های پدرمی افتد کلید مطبخ را برداشته قفل آن را باز میکند و به درون میرود. چشمش به طناب داری میافتد که از سقف آویزان است. چهارپایه ای آورده طناب را روی گردنش می اندازد و با لگدی چهارپایه را به کناری پرت میکند که در همان لحظه طناب از سقف کنده شده او با گچ و خاک به همراه کیسه ای کف زمین می افتد. با تعجب کیسه را باز کرده درون آن پراز جواهر و سکه طلا میبنید. به روح پدر رحمت فرستاده و از فردای آن روز با لباسهای گرانقیمت در محل حاضر میشود و دوستانش همدیگر را خبر کرده و یکی یکی از راه میرسند و گردش را گرفته و شروع به چاپلوسی میکنند. او هم وعده گرفته و آنها را برای صرف غذا به منزل دعوت کرده و از طرفی ده نفر گردن کلفت با چماق در گوشه ای پنهان میکند و وقتی همه آنها جمع میشوند به آنها میگوید: دوستان بزغاله ای برای شما خریده بودم که ناگهان کلاغی از آسمان بزیر آمد و بزغاله را برداشت و فرار کرد. دوستان ضمن تائید حرف او دلداریش دادند که مهم نیست از این پیش آمدها میشود و امروز ناهار بازار را میخوریم که در این لحظه پسر فریاد میزند: بی مروتها در روزگار فقر و محنت بشما گفتم نان مرا کلاغ برد به من خندیدید، حال چطور باور میکنید که کلاغ بزغاله ای را برده است؟ و چماق دارها را خبر می کند و آنها هجوم آورده کتک مفصلی به رفقایش می زنند و از آن روز به بعد طریق درست زندگی را پیش میگیرد. https://eitaa.com/darolsadeghiyon
یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد. همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد : خواهرم حجابت !! 😳 خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!. نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده. به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید. تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه‌ وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن.. پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت : خدایا این کم رو از من قبول کن !! شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد. فردای اون روز دوباره آینه وآرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت. توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد : خانمی برسونیمت؟ لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید. دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد اما کسی جلو نمیومد ، اینبار با صدای بلند التماس کرد  اما همه تماشاچی بودن ، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه : آهای ولش کن بی غیرت !! مگه خودت ناموس نداری ؟؟ وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !! دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه  ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد : وقتی خواستن به زور سوارش کنند ، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت : خواهرم حجابت !! همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید.. اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود💪 دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود 🌹این جوون کسی نبود جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر 🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
جشن میلاد با سعادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ولادت آقا امام صادق علیه السلام بعد از مراسم پر فیض دعای ندبه روز جمعه ۲۲ مهرماه در جوار استان مقدس امامزاده سیدجلال الدین اشرف نوق رفسنجان با سخنرانی استاد روشندل کربلایی رضا غلامرضا زاده و مداحی آقای عسکری
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ 🔴سلطنت ماندگار ♦️ سلیمان بن داوود (علیه السلام) در موکب خود از جایی عبور می کرد و پرندگان بر او سایه افکنده و جن و انس از چپ و راستش ملازم او بودند. ♦️ راوی می گوید: سلیمان به عابدی از بنی اسرائیل رسید. عابد گفت: سوگند به خدای پسر داوود! خدا به تو سلطنتی بس بزرگ داده است. ♦️ سلیمان گفت: یک که در نامه عمل مؤمن ثبت شود، بهتر از آن چیزی است که به پسر داوود داده شده است؛ زیرا آن چه به پسر داوود داده شده از بین می رود؛ ولی ذکر خدا می ماند. 📚 راه روشن، ج 5، ص 490 ᪥࿐࿇🌺✶🌺✶🌺࿇࿐᪥
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• بلال حبشى پدر و مادر وى كسانى بودند كه از حبشه به حالت اسارت وارد جزيرة العرب شده بودند، بلال كه بعدها موذن رسول خدا شد غلام اميه بن خلف بود. اميه، از دشمنان سرسخت پيشواى بزرگ مسلمانان بود، چون عشيره رسول خدا (ص) دفاع از حضرت را به عهده گرفته بودند وى براى انتقام غلام تازه مسلمان خود را در ملاء عام شكنجه مى داد، او را در گرمترين روزها با بدن برهنه روى ريگهاى داغ مى خوابانيد، سنگ بسيار بزرگ و تفتيده اى را روى سينه او مى نهاد و او را با جمله زير مخاطب مى ساخت: دست از تو برنمى دارم تا اين كه به همين حالت جان بسپارى، يا از اعتقاد به خداى محمد برگردى و لات و عزى را پرستش كنى ولى بلال در برابر آن همه شكنجه، گفتار او را با دو كلمه كه روشنگر پايه استقامت او بود پاسخ مى داد و مى گفت: احد احد يعنى خدا يكى است ، خدا يكى است، و هرگز به آيين شرك و بت پرستى ايمان ندارم. استقامت اين غلام سياه كه در دست سنگدلى اسير بود، مورد اعجاب ديگران واقع گشت. حتى ورقه بن نوفل دانشمند مسيحى عرب بر وضع رقت بار بلال گريست و به اميه گفت: به خدا سوگند هرگاه او را با اين وضع بكشيد من قبر او را زيارتگاه خواهم ساخت. گاهى اميه شدت عمل بيشترى نشان ميداد، ريسمانى به گردن بلال مى افكند و به دست بچه‌ها مى داد، تا او را در كوچه‌ها بگردانند. در جنگ بدر نخستين جنگ اسلام و كفر، اميه با فرزندش اسير شدند، برخى از مسلمانان به كشتن اميه راءى نمى دادند، ولى بلال مى گفت: او پيشواى كفر است، بايد كشته شود و بر اثر اصرار او پدر و پسر به كيفر اعمال ظالمانه خود رسيدند و هر دو كشته شدند. و بعدها بلال حبشى مؤ ذن رسول خدا شد، پيامبر (ص) از اين طريق مى خواست به مردم بفهماند كه در دين اسلام فضيلت و برترى انسان نسبت به ديگر انسانها بستگى به تقواى انسان نه مال و ثروت، دارد نه قوميت، رنگ و نژاد. بلال حبشى به خاطر برترى در ايمان و تقوى نسبت به بعضى ديگر از مسلمين، به عنوان مؤ ذن پيامبر وجودى كه چهره او سياه و لكنت زبان هم داشت. •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•