﴾﷽﴿
❤️ذهن زیبا ....
بهترین طبیب شماست!
💚اگر می خواهید جسم خود را تقویت کنید ، ذهنتان را تقویت کنید ؛ اگر می خواهید جسم خود را احیا کنید ، ذهنتان را زیبا کنید .....
❤️افکار پلید ، افکار توام با حسرت ، یاس ، رنج و اندوه ، سلامتی و نشاط جسم را از میان می برند....
💚چهره عبوس حاصل بخت و اقبال نیست ، بلکه حاصل افکار زشت و ناپسند است....
❤️در کسانی که با صداقت زندگی کرده اند ، سالخوردگی ماننده منظره غروب خورشید ، همراه با متانت و نشاط است...
💚هیچ طبیبی مانند اندیشه ای شادی آفرین برای از بین بردن بیماریهای جسمانی نیست....
❤️ هیچ داروی آرام بخشی مانند نیت خیر برای کاهش غم و اندوه وجود ندارد...
💚زندگی همراه با سوءنیت ، بدبینی ، سوءظن و حسادت ، مانند سیاهچالی است که خود ساخته ایم و خود را در زندانی کرده ایم.
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨💫
10.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺برای موضوع حجاب این کار قشنگیه
آفرین به این بانوان شجاع و با بصیرت
⚠️دختران حزب اللهی و دختران چادری ، بیایین وسط میدون ✌️ نزارید جبهه خالی بشه
دیگه گذشت زمانیکه دختران و زنانِ باحیای ما در خانه و مثلاً پشت پستو بودن تا نامحرم نبینتشون ، البته درست بود و هست و تا لازم نباشه نباید نامحرم ببینتتون ، ولی الآن دیگه وسط جنگیم و اتفاقاً باید در صحنه و وسط میدون حضور داشته باشید
حضرت زینب علیهاالسلام پرده نشین خانه بودند ولی وقتی کار به جنگ و عملیاترسانه کشید ، ایشان وسط میدون و تو دل دشمن در کاخ یزید چنان حضوری داشتند و جوری عملیات انجام دادند که در تاریخ ثبت شده
پس بصیرت و شرایطِ زمان ایجاب میکنه که استراتژی عوض بشه
به خصوص این فتنه که فتنهٔ حجاب است و بیشتر مربوط میشه به خانمها
#حجاب
#پایان_مماشات
#لبیک_یا_خامنه_ای
📘#داستانهایبحارالانوار
💠عاقبت قرآن خوانِ بی تقوا!
🔹در یکی از شبها امیرالمؤمنین علیه السلام از مسجد کوفه به سوی منزل خود حرکت کرد.
کمیل بن زیاد که از یاران خوب آن حضرت بود امام را همراهی مینمود. گذرشان از کنار خانه مردی افتاد که صدای قرآن خواندنش بلند بود و آیه ۹ سوره زمر را با صدای دلنشین و زیبا میخواند.
🔹کمیل از حال معنوی این مرد بسیار لذت برد و در دل بر او آفرین گفت. بدون آنکه سخنی در زبان بگوید.
حضرت به حال کمیل متوجه شد و رو به او کرد و فرمود:
«ای کمیل! صدای قرآن خواندن او تو را گول نزد زیرا او اهل دوزخ است (چه بسا قرآن خوانی هست که قرآن بر او لعنت میکند) و بزودی آنچه را که گفتم به تو آشکار خواهم کرد!»
کمیل از این مسئله متحیر ماند، نخست اینکه امام علیه السلام به زودی از فکر و نیت او آگاه گشت، دیگر اینکه فرمود: این مرد با آن حال روحانیش اهل دوزخ است.
🔹مدتی گذشت. حادثه گروه خوارج پیش آمد و کارشان به آنجا رسید که در مقابل امیرالمؤمنین ایستادند و علی علیه السلام با آنان جنگید در حالی که حافظ قرآن بودند.
پس از پایان جنگ که سرهای آن طغیان گران کافر بر زمین ریخته بود، امیرالمؤمنین علیه السلام به یکی از سرها اشاره کرد و فرمود:
«ای کمیل! این همان شخصی است که در آن شب قرآن میخواند و از حال او در تعجب فرو رفتی.» آنگاه کمیل حضرت را بوسید و استغفار کرد.
📚بحارالانوار ج ۳۳، ص ۳۹۹.
┏━━━━━━━━🌺🍃━┓
#یک_داستان_یک_پند
✍پیرمردی شبی به پسر جوانش گفت: بیا با هم به خانۀ خواهرم برویم. پیرمرد عصای خود برداشت و با پسر جوانش به راه افتادند. در تاریکی شب به ناگاه عصای پدر شکست و پدر بر کتف پسر دست نهاد و ادامۀ مسیر دادند تا به خانۀ خواهر رسیدند. ساعتی صلۀ ارحام کردند و خواستند برگردند که پسر از خانۀ عمّه شاخه درختی برید و برای پدر عصایی ساخت تا به منزل برگردند. پدر در راه گریه کرد. پسر جوان پرسید: چرا گریه میکنی؟! پدر گفت: عمری تو را زحمت و رنج کشیدم و بعد از مرگ مادرت، مادر شدم و نفس خویش بر خود حرام کرده و تو را بزرگ کردم، ساعتی نتوانستی سنگینی مرا بر کتف خود تحمل کنی! قربان خدای خود بروم از درختی شاخهای بریدی که من بر آن درخت هیچ رنجی نکشیده بودم که بیمنّت سنگینی مرا بر خود خواهد کشید. چه دیر آموختم که باید همیشه فقط بر قدرت خدای خود تکیه کرد و بس!!!
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌹چند داستان آموزنده🌹
از افلاطون پرسیدند برادرت را بیشتر دوست داری یا رفیق دیرینهات را؟ گفت برادری که رفیقم باشد.
🌹
دو دوست صمیمی قدیمی که نان ونمک یکدیگر را خورده بودند با هم به مشکل مالی خوردند و به بحث و جدل پرداختن؛ دوست مشترکشان در كافیشاپ به آنها گفت اگر فقط پول چایی که بارها با یکدیگر خوردهاید را جمع کنيد از اختلاف حسابتان بیشتر میشود! جدل نکنید که هزاران نفر دوستانی چون شما را برای خود آرزو دارند! آن دو چون حرف او را حساب دیدند از موضع خود کوتاه آمدند و با هم کنار آمدند…
🌹
امام باقر عليهالسلام به يكي از شيعيان خود به نام اسماعيل فرمود:
ای اسماعيل! آيا در ميان مردمي كه میزيستی، اين برنامه وجود داشت كه اگر فردي عبا و روپوش نداشت و نزد يكي از برادرانش عبايی اضافی وجود داشت، آن را به برادر نيازمندش رد كند تا او هم از نداري بيرون آيد؟ اسماعيل میگويد: خير.
امام فرمود: اگر فردی از آنان پيراهن اضافی داشت، آيا آن را براي برادر نيازمندش میفرستد؟
اسماعيل مي گويد: خير. امام با دست بر زانو مي زند (و با ناراحتي) مي فرمايد: آنان برادر نيستند. (تنبیهالخواطر۳۲۰).
🌹
در روايتی امام باقر علیهالسلام (در جواب به عدهای که گفتند ما حق دوستی و برداری را به جا میآوریم) فرمودند: آيا شما به گونهای با هم يك دل هستيد كه يكی از شما دست در جيب دوست خود فرو برد و آنچه لازم دارد بردارد؟ (و از سوی دوستش مورد اعتراض قرار نگيرد؟) حاضران گفتند: خير، ما اين چنين نيستيم.
امام فرمود: پس شما آن گونه كه فكر میكنيد برادر نيستيد. (کشفالغمة۲/ ۳۲۰)
🌹
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
💠 توصیه های امروز حضرت آقا به بسیجیان
نصیحت اول:
✅بسیجی بمانید!
نصیحت دوم:
✅قدر خودتان را بدانید!
نصیحت سوم:
✅دشمنتان را بشناسید. (کیست؟ ضعفش کجاست؟ نقشه هایش را بشناسید.)
نصیحت چهارم:
✅رشد معنوی خودتان را اندازه بگیرید. (محاسبه نفس) سعی کنید جلو بروید.
نصیحت پنجم:
✅امروز مهمترین شیوه دشمن، دروغ پردازی است. پس تبیین کنید.
نصیحت ششم:
✅یکی از آسیب پذیریهای دشمن، روشن بینی (بصیرت) شماست. روشن بینی خود را افزایش دهید.
نصیحت هفتم:
✅آمادگی عملی را حفظ کنید و غافلگیر نشوید.
نصیحت هشتم:
🔴مراقب نفوذ دشمن در درون مجموعه بسیج باشید.
توصیه آخر:
✅ولَا تَهِنُواْ وَلَا تَحْزَنُواْ وَأَنتُمُ ٱلْأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
از همون روز اول میدونستم
به کسی دارم دل میبندم...❤
که به چیز باارزش تری دل بسته و...❤
اگه راهی پیدا کنه،
واسه رسیدن بهش،
نباید مانعش بشم!
وعده های خدا رو باور كرده بودم...
واسه همين
وقتي اومد خواستگاريم🚶💐
نپرسيدم
چقدر پول دارے؟💵
مدل ماشينت چيہ؟🚗
به #ضمانت_خدا ايمان داشتم و ميدونستم
مثل بعضی از بنده هاش...
زير حرفش نميزنه❌
بله رو گفتم 💞💍
زندگی تازه ای رو كنار ايّوب شروع كردم😊💕
همه ميدونستن كہ
قصد دارم با يه #جانباز ازدواج كنم💕
يه روز با هم از خيابون رد میشدیم👫
دوستم ما رو با هم ديد...
با لحن خاصی تو گوشم گفت:😏
تو كه ميخواستی زن یه جانباز بشے...!
چے شد پس...؟!
ظاهرش هیچ نشونی از جانبازے نداشت
ولے كسی نميدونست...
نوک پا تا سرش...
یه جای سالم واسش نمونده از ترکشا😔
"ایوب بلندی"
اگرچہ جسم سالمے نداشت اما...
روح بلندی داشت...
هر چی از عمر زندگیمون میگذشت...💕
بيشتر باورم ميشد...
كه تو بله گفتن بهش اشتباه نكردم...❤
#گویند_چرا_تو_دل_به_ایشان_دادی…
#و_الله_که_من_ندادم__ایشان_بردند…
کلاسم که تموم شد،
دیدمش دم در ایستاده...👨
واسم دست تکون داد...👋❤
اخمام رفت تو هم 😒
بازم اومدی از وضع درسیم بپرسے...؟
مگـه من بچّم...؟!😒
که هر روز میای با استادم حرف میزنے؟
زد زیر خنده و گفت:😄
#گر_تو_را_با_ما_تعلق_نیست_ما_را_شوق_هست
#ور_تو_را_بی_ما_صبوری_هست_ما_را_تاب_نیست
حالا بیا و خوبی کن.
آخه کدوم مردے این قدر به فکر عیالشه؟
که من به فکرتم...؟❤😊
استادم ما رو با هم دید...
به هم سلام کردن...
از خجـالت سرخ شده بودم☺️
وقتی تو جمع صحبت ميكرد،
مدام نگاش به من بود😌
انگار تو اون جمع فقط منم...❤
گفتم:ایّوب...
حرف كه ميزنے به بقیه هم نگاه کن...
ناراحت ميشن آخہ
گفت:چشم خانوم...❤
اما باز فراموش ميكرد...
✍خانم شہلا غیاثوند،
همسر شهید ایوب بلندی
#همسر_جانباز
#همسر_شهید
#شهید_ایوب_بلندی
#خانم_شهلا_غیاثوند
🥀🕊 🥀🕊🥀🕊🥀🕊 🥀🕊
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
📝 #یادمون_باشه
✖️ یکجور غذا، کافی نیست؛ زشته بابا مهمونا چی میگن!
✖️بعد از اینهمه سال زندگی، بریم چند تا منطقه پایینتر خونه بگیریم؟ ... فامیلها چی میگن؟
✖️ بعد از بیست سال سابقه، الآن تازه شروع کنم توی محل کارم چادر بپوشم؟ ... همکارام چجوری قضاوتم میکنن؟
✖️ برای عروسی طلا نخریم؟ ... دوستام چی فکر میکنن؟
و .....
💥 اگر آنچه که خواندید، و هزاران مثال و نمونه از آن وجود دارد ... هنوز جزو دغدغههای ماست؛ باید بپذیریم شبیهِ کودکانمان، در مرحلهی خالهبازی سِیر میکنیم، و به ماجرای حقیقی زندگی وارد نشدهایم!
🔺کسی که نگاه مهمتری را در زندگی، یافته است؛
نگاههای کوچکتر، برایش اصلاً به چشم نمیآیند، چه رسد به آنکه نگرانشان باشد ❗️
#استاد_شجاعی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
👨👩👦👦 بهترین روش تربیت کودک، از نظر قرآن کریم چیست؟
🔸بیگمان بهترین روش تربیت که مبتنی بر شناخت حقیقت انسان و همه نیازهای روحی و روانی اوست، راه وحی است و قرآن کریم آئین خود را بهترین آیین تربیت برای کل بشر معرفی کرده است.
🔸در آیه 9 سوره اسرا در این رابطه آمده است: «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ أَنَّ لَهُمْ أَجْرًا کَبِیرًا؛ قطعا این قرآن به [آیینى] که خود پایدارتر است راه مىنماید و به آن مؤمنانى که کارهاى شایسته مىکنند مژده مىدهد که پاداشى بزرگ برایشان خواهد بود».
🔸هر چند که به روش تربیت کودک در قرآن تصریح نشده و لکن این مطلب، از لابهلای برخی از آیات و داستانهای قرآن کریم به زیبایی نمایان است.
☘☘☘☘☘☘☘
💫🌟💫🌟💫🌟💫
💢 جمـلاتی زیبـا 💢
✨به راحتی میشود در مورد
اشتباهات دیگران قضاوت کرد
ولی به سختی میشود اشتباهات خود را
پیدا کرد
✨به راحتی میشود بدون فکر کردن
حرف زد،ولی به سختی میشود
زبان را کنترل کرد
✨به راحتی میشود کسی را که
دوستش داریم از خود برنجانیم
ولی به سختی میشود این رنجش را
جبران کنیم
✨به راحتی میشود کسی را بخشید
ولی به سختی میشود از کسی
تقاضای بخشش کرد
✨به راحتی میشود قانون را تصویب کرد
ولی به سختی میشود به آنها عمل کرد
✨به راحتی میشود به رویاها فکر کرد
ولی به سختی میشود برای
به دست آوردن یک رؤیا جنگید
✨به راحتی میشود هر روز از زندگی
لذت برد، ولی به سختی میشود
به زندگی ارزش واقعی داد
✨به راحتی میشود به کسی قول داد
ولی به سختی میشود به آن قول عمل کرد
✨به راحتی میشود اشتباه کرد
ولی به سختی میشود از آن اشتباه
درس گرفت
✨به راحتی میشود گرفت
ولی به سختی میشود بخشش کرد
↩️ مواظب این به راحتی ها باشیم
تا زندگی را به راحتی هدر ندهیم!
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
💫💫چهار #نفرينى كه #مستجاب شد!
✨مردى كه دو پا و دو دست او قطع شده بود و هر دو چشمش نيز كور بود، و همواره فرياد مى زد:
- خدايا مرا از آتش نجات بده !
به او گفتند:
- از براى تو #مجازاتى باقى نمانده ، باز مى گويى خدايا مرا از آتش نجات بده ؟
گفت :
- من در كربلا با افرادى بودم ، كه امام حسين (ع ) را كشتند، وقتى امام شهيد شد، مردم لباسهاى او را به تاراج بردند، شلوار و بند شلوار گران قيمتى در تن آن حضرت ديدم ، دنياپرستى مرا به آن داشت تا آن بند قيمتى را از شلوار درآورم .
🍃به طرف پيكر حسين (ع ) نزديك شدم ، همين كه خواستم آن بند را باز كنم ، ناگاه ديدم آن حضرت دست راستش را بلند كرد و روى آن بند نهاد! من هر چه سعی کردم نتوانستم دست آن مظلوم را از شلوار و بند آن كنار بزنم ، لذا بناچار دستش را قطع كردم !
همين كه خواستم آن بند را بيرون آورم ، ديدم حضرت دست چپ خود را بلند كرد و روى آن بند نهاد! دو باره هر چه سعی و تلاش كردم نتوانستم دستش را از روى بند بردارم ، بدين جهت دست چپش را نيز بريدم !
🍂باز تصميم گرفتم آن بند را بيرون آورم ، در این حال صداى وحشتناك زلزله اى را شنيدم ! ترسيدم و كنار رفتم
🌷وقتی که هوا تاریک شد و شب همه جا را فرا گرفت به ناچار در همان بیابان و در همان جا كنار بدن هاى پاره پاره شهدا خوابيدم .
🌼ناگاه ! در عالم خواب ، ديدم كه گويا محمّد(ص ) همراه على (ع ) و فاطمه (س ) آمدند و فاطمه زهرا فرزندش امام حسین (ع ) را بوسيد و سپس فرمود:
- پسرم تو را كشتند، خدا كسانى را كه با تو چنين كردند بكشد!
🔆شنيدم امام حسين (ع ) در پاسخ فرمود:
- شمر مرا كشت و اين شخص كه در اينجا خوابيده ، دست هايم را قطع كرد.
فاطمه (س ) به من روى كرد و گفت :
- خداوند دست ها و پاهايت را قطع و چشم هايت را كور نمايد و تو را داخل آتش نمايد!
از خواب بيدار شدم . دريافتم كه كور شده ام و دست ها و پاهايم قطع شده و دریافتم که سه دعاى فاطمه (س ) به استجابت رسيده و هنوز چهارمى آن يعنى ورود در آتش - باقى مانده ، اين است كه مى گويم :
- خدايا! مرا از آتش نجات بده !
📚بحارالانوار جلد ۵ ص ۳۲۵
🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴