eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی
82 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
‌🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 📚 داستان کوتاه خیلی زیباست بخونید لطفا ♦️مرد میانسالی در محله ی ما زندگی میکند که من از بچگی او را میشناسم، آدم تو دار و خنده روییست... همیشه صورتش سه تیغ و پیراهن شاد میپوشد... او حتی محرم هم پیرهن سفید میپوشه، من هرگز اونو توی هیات و مسجد و امامزاده ها ندیدم... به قول بابام اصلا شاید کافر باشه... ولی هیچوقت کسی ازش بدی ندیده سرش تو کار خودشه... زنش هم تقریبا حجاب آنچنانی نداره خیلی عادی میپوشه، همیشه دوست داشتم بدونم که چرا اهل مسجد و هیات نیست... تا اینکه یه روز دل و به دریا زدم و توی یه مسیر که با هم بودیم ازش پرسیدم آقا رضا دوست داری یه سفر بری خونه ی خدا... با خنده گفت تو چی، دوست داری؟ گفتم اره چرا که نه... بابام هم همیشه حسرت حج رفتن و کربلا رو داره، گفت انشالا نصیبش میشه... گفتم جوابمو ندادی دوست داری بری؟ گفت من خونه ی خدا زیاد رفتم‌، اصلا هم حسرتش رو ندارم... چشام داشت از کاسه در میومد پرسیدم شوخی میکنی؟ گفت شوخی چرا؟ گفتم اخه ندیدم کسی تو محل بگه شما حج رفته باشید: گفت شما پرسیدید خونه ی خدا ،منم گفتم اره زیاد رفتم، اگه بخوای تو رو هم میبرم... خندم گرفت گفتم چطور، گفت کاری نداره فردا صب آماده باش ببرم خونه ی خدا..اونجا خیلیا هستن خدا هم منتظره دیدنمونه... خلاصه شب تا صب خوابم نبرد، همش فکر میکردم جادوگره یا هم فکرایی تو سرشه... خلاصه صبح که شد رفتم در خونشون و صداش زدم و اونم با صورت تراشیده و پیرهن شاد و موهای براق و سیگار وینستون روی لب اومد بیرون و با ماشینش رفتیم... وسط راه پرسیدم میخای ببریم امامزاده درسته؟ گفت به زودی میبینی... با هزاران سوال بی جواب توی سرم سکوت کردم تا اینکه رسیدیم به آسایشگاه بچه های بی سر پرست... داشتم شاخ در میاوردم فقط نگاه میکردم، همینکه رفتیم داخل بچه ها دویدن بغل آقا رضا و اونو عمو صدا میزدن آقا رضا هم از وسایلی که تو مسیر خریده بود بهشون میداد وصدای خنده ی بچه ها بلند شد... آقا رضا برگشت طرف من و گفت اینم خونه ی خدا ،دیدی که چقدر خونش نزدیکه، ادامه داد: خدا توی آسایشگاه معلولان ذهنی، توی بیمارستان محک، توی آسایشگاه سالمندان، و همیشه چشم به راهه... چرا ملاک اعتقاد مردم را از ظاهر تشخیص میدهید، چرا همش فکر میکنید خدا توی امامزاده ها و مساجده... خانه های خدا خیلی نزدیکتره اگه دقت کنیم... 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
حضرت داود عليه السلام عرض كرد: پروردگارا! همنشينم را در بهشت به من معرفى كن و نشان بده كسى را كه مانند من از زندگى بهشتى بهره مند خواهد شد؟ خداوند فرمود: همنشين تو در بهشت متّى پدر حضرت يونس است . داود اجازه خواست به ديدار متى برود خداوند هم اجازه داد. داود با فرزندش سليمان به محل زندگى او آمدند. خانه اى را ديدند كه از برگ خرما ساخته شده . پرسيدند: متى كجاست ؟ در پاسخ گفتند: در بازار است . هر دو به بازار آمدند و از محل متى پرسيدند. در جواب گفتند: او در بازار هيزم فروشان است . در بازار هيزم فروشان نيز سراغ او را گرفتند. عده اى گفتند. ما هم در انتظار او هستيم . داود و سليمان به انتظار ديدار او نشستند. ناگاه متى ، در حالى كه پشته اى از هيزم بر سر گذاشته بود آمد. مردم به احترام او برخواستند و پشته را از سر او گرفته ، بر زمين نهادند. متى پس از حمد خدا هيزم را در معرض فروش گذاشت و گفت : چه كسى جنس حلالى را با پول حلال مى خرد؟ يكى از حاضران هيزم را خريد. در اين وقت داود و سليمان به او سلام دادند. متى آنها را به منزل خود دعوت نمود و با پول هيزم مقدارى گندم خريد و به منزل آورد و آن را با آسياب آرد كرد و خمير نمود و آتش ‍ افروخت ، مشغول پختن نان شد. در آن حال با داود و سليمان به گفتگو پرداخت تا نان پخته شد. مقدارى نان در ظرف چوبى گذاشت و بر آن كمى نمك پاشيد و ظرفى پر از آب هم در كنارش نهاد، آورد و به دو زانو نشست و مشغول خوردن شدند. متى لقمه اى برداشت ، خواست در دهان بگذارد، گفت : بسم الله و خواست ببلعد گفت : الحمدالله و اين عمل را در لقمه دوم و سوم و... نيز انجام داد. آنگاه كمى از آب با نام خدا ميل كرد. هنگامى كه خواست آب را بر زمين بگذارد خدا را ستود، سپس چنين گفت : الهى ! چه كسى را مانند من نعمت بخشيدى و درباره اش احسان نمودى ؟ چشم بينا و گوش شنوا و تن سالم به من عنايت كردى و نيرو دادى تا توانستم به نزد درختى كه آن را نه ، كاشته ام و نه ، در حفظ آن كوشش ‍ نموده ام ، بروم و آن را وسيله روزى من قرار دادى و كسى را فرستادى كه آن را از من خريد و با پول آن گندمى خريدم كه آن نان پخته و با ميل و رغبت آن را خوردم تا در عبادت و اطاعت تو نيرومند باشم ، خدايا تو را سپاسگزارم . پس از آن متى گريست . در اين موقع داود به فرزندش سليمان فرمود: فرزندم ! بلند شو برويم ، من هرگز بنده اى را مانند اين شخص نديده بودم كه به پروردگار سپاسگزارتر و حق شناس تر باشد بحار: ج 14، ص 402 ✨اللّهُم صلی علی محمدوال محمد✨ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌_❁ 🌸
ا•┈┈••••✾🕊🦋﷽🦋🕊✾•••┈┈• ❓ أَیْنَ الرَّجَبِیُّونَ؟ 🌷 امام صادق علیه‌السلام می فرماید: «روز قیامت منادی از درون عرش ندا می‌دهد کجایند رجبیون( اهل ماه رجب)؟ گروهی برمی‌خیزند که چهره‌ هایشان برای مردم محشر می‌درخشد، بر سرشان تاج پادشاهی آکنده از مروارید و یاقوت است. همراه هر یک از ایشان هزار فرشته از سوی راست و هزار فرشته از سوی چپ ایستاده‌اند..... سپس امام صادق(ع) می فرماید: این پاداش کسی است که چیزی از ماه رجب را روزه بگیرد، هر چند یک روز از دهه اول یا دوم یا آخر آن باشد.» 🌹 وَ قَالَ الصَّادِقُ ع إِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نَادَی مُنَادٍ فِی بُطْنَانِ الْعَرْشِ أَیْنَ الرَّجَبِیُّونَ فَیَقُومُ أُنَاسٌ یُضِیءُ وُجُوهُهُمْ لِأَهْلِ الْجَمْعِ عَلَی رُءُوسِهِمْ تِیجَانُ الْمَلِکِ مُکَلَّلَةً بِالدُّرِّ وَ الْیَاقُوتِ مَعَ کُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ أَلْفُ مَلَکٍ عَنْ یَمِینِهِ وَ أَلْفُ مَلَکٍ عَنْ یَسَارِهِ....... ثُمَّ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع هَذَا لِمَنْ صَامَ شَیْئاً مِنْ رَجَبٍ وَ لَوْ یَوْماً وَاحِداً فِی أَوَّلِهِ أَوْ فِی وَسَطِهِ أَوْ فِی آخِرِه. 📚 وسائل الشیعه، ج 7، ص 355. •┈┈••••✾🕊🦋﷽🦋🕊✾•••┈┈•
🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷 🌺🌺تقديم به روح بلند و ملكوتى امام خمينى (ره) به مناسبت دهه فجر انقلاب اسلامى 🌺قنوت گرم اجابت، دعاى ديگر داشت سپيده گاه ترنم، صفاى ديگر داشت 🌺غروب ظلمت فرعونيان به سر آمد نسيم خانه دل ها، هواى ديگر داشت 🌺امام آينه ها، مظهر قيامت عشق طلوع كرد و زمين مقتداى ديگر داشت 🌺شبيه معجزه آورد انقلابش را فروغ ديده ى موسى، عصاى ديگر داشت 🌺شكوه خيبريش رمز اقتدارش بود نگاه حضرت او كيمياى ديگر داشت 🌺چه التيام عجيبى براى جان ها بود بهار سبز كلامش، دواى ديگر داشت 🌺سرود آمدنش را زمان به وجد آمد كه شاه بيت غزل رونماى ديگر داشت 🌺در انقلاب خمينى(ره) ،غزل غزل نور است كليم حضرت دل، آشناى ديگر داشت 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷
🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃 🔴‍ آیت الله شاه آبادی پسر آیت الله العظمی شاه آبادی ره: از دورانی که در نجف در خدمت حضرت امام قدس سره بودم، خاطرهٔ جالبی را به یاد دارم. ♦️قبل از تشریف فرمایی امام به نجف، شبی در خواب دیدم که در ایران، آشوب و جنگ است، مخصوصا در خوزستان. سر تمام نخلهای خرما یا قطع شده بود و یا سوخته بود، و در این جنگ یکی از نزدیکان من شهید شده بود -و البته بعدها برادرم حاج آقا مهدی در جنگ شهید شد- جنگ که خیلی طولانی شده بود، با پیروزی ایران تمام شد. در تمام مدت خواب، من چنین تصور می‌کردم که جنگ میان حضرت و دشمنانش است. وقتی که جنگ تمام شد، پرسیدم « آقا علیه السلام کجایند؟» طبقهٔ بالای ساختمانی را نشان دادند که دو اتاق داشت. یکی درسمت راست و دیگری در سمت چپ، من به آنجا رفتم و خدمت حضرت مشرّف شدم و عرض ادب کردم. ♦️در همین حین از خواب بیدار شدم. پس از تشریف فرمایی امام به نجف، این خواب را برای ایشان تعریف کردم. ایشان تبسمی کردند و فرمودند: «این جریانها واقع خواهد شد.» عرض کردم: «چطور آقا؟» فرمودند: «بالاخره معلوم می‌شود این بساط.» ♦️من دوباره اصرار کردم و سرانجام ایشان فرمودند: «من یک نکته به تو می‌گویم ولی باید تا زمانی که من زنده هستم، جایی بیان نشود. زمانی که در قم در خدمت مرحوم والدت بودم، بسیار به ایشان علاقه داشتم، به طوری که تقریبا نزدیکترین فرد به ایشان بودم و ایشان هم مرا نامحرم نسبت به اسرار نمی‌دانستند. روزی برای من مسیر حرکت و کار را بیان کردند. حالا البته زود است و تا آن زمان که این مسیر شروع شد، زود است، اما می‌رسد. ♦️این حرف امام تا وقوع انقلاب و پس از آن و نیز جنگ ایران و عراق به یاد من نماند، یعنی اصلا آن را فراموش کرده بودم. تا اینکه زمان جنگ فرا رسید. در طول جنگ من بارها به جبهه رفتم. در یکی از این سفرها بود که ناگهان چشمم به نخلستانهایی افتاد که سرهای نخلها یا قطع شده و یا سوخته بودند. در آن زمان به یاد همان خواب افتادم و صحبتهایی که امام در خصوص آن فرموده بودند. ♦️اوضاع تقریبا همانطور که دیده بودم، پیش رفت تا اینکه در اردیبهشت ۱۳۶۳ برادرم حاج آقا مهدی به شهادت رسید و دوباره به یادم آمد که حضرت امام فرموده بودند که تمام جریانهای خواب من اتفاق خواهند افتاد. 📚منبع: به نقل از پا به پای آفتاب، ج۳، ص۲۶۰. 🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃
🍃🥗🍃 💠 حدیث از امیر المومنین علی علیه السلام 💠 علامه مجلسی در زاد المعاد فرموده که از امیر المومنین علیه السلام منقول است که حضرت رسول(ص) فرمودند : که هر کس در شب وروز ماه رجب ,، شعبان، رمضان هریک از این سوره ها را بخواند: ۱_ سوره حمد ( سه مرتبه ) ۲_ ایه الکرسی ( سه مرتبه ) ۳_سوره کافرون ( سه مرتبه ) ۴_ سوره های فلق و ناس ( سه مرتبه ) وسه مرتبه بگوید : سبحان الله و الحمدلله، و لا اله الا الله و الله اکبر ، و لاحول و لا قو ة الا با لله العلی العظیم وسه مرتبه بگوید : اللهم صل علی محمد و ال محمد وسه مرتبه بگوید : اللهم اغفر المومنین والمومنات وچهار صد مرتبه بگوید : استغفر الله و اتوب الیه خداوند تعالی گناهانش را بیا مرزد ،اگرچه به عدد قطره های باران و برگ درختان وکف دریاها باشد الخبر 🔹مفا تیح الجنان، ص ۲۷۱ 🔹 🌹در نشر معارف دین وقران کوشا باشید 🌹 🌷اللهم عجل لو لیک الفرج التماس دعا 🌷 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
☘☘☘☘☘☘ داستان کوتاه اما زیبا اصالت مهم تر است یا تربیت می گویند: روزی شاه عبّاس در اصفهان به خدمت عالم زمانه، شيخ بهایی رسيد. پس از سلام و احوالپرسی، از شيخ پرسيد: در برخورد با افراد اجتماع، اصالت ذاتیِ آن ها بهتر است يا تربيت خانوادگی شان؟ شيخ گفت: هر چه نظر حضرت اشرف باشد، همان است. ولی، به نظر من "اصالت" ارجح است. و شاه بر خلاف او گفت: شک نکنيد که "تربيت" مهمّ تر است. بحث ميان آن دو بالا گرفت و هيچ يک نتوانستند يکديگر را قانع کنند. به ناچار شاه برای اثبات حقّانيّت خود، او را به کاخ دعوت کرد تا حرفش را به کرسی بنشاند. فردای آن روز، هنگام غروب، شيخ به کاخ رسيد. بعد از تشريفات اوّليّه، وقت شام فرا رسيد. سفره ای بلند پهن کردند. ولی، چون چراغ و برقی نبود، مهمانخانه سخت تاريک بود. در اين لحظه، پادشاه دستی به کف زد و با اشاره ی او چهار گربه، شمع به دست حاضر شدند و آن جا را روشن کردند. در هنگام شام، شاه دستی پشت شيخ زد و گفت ديدی گفتم: "تربيت" از "اصالت" مهمّ تر است. ما اين گربه های نااهل را اهل و رام کرديم. که اين نتيجه ی اهمّيّت "تربيت" است. شيخ در عين اين که هاج و واج مانده بود، گفت: من فقط به يک شرط حرف شما را می پذيرم و آن، اين که فردا هم گربه ها مثل امروز چنين کنند. شاه که از حرف شيخ سخت تعجّب کرده بود، گفت: اين چه حرفی است. فردا مثل امروز و امروز هم مثل ديروز! کار آن ها اکتسابی است که با تربيت و ممارست و تمرين زياد انجام می شود. ولی، شيخ دست بردار نبود که نبود. تا جایی که، شاه عبّاس را مجبور کرد تا اين کار را فردا تکرار کند. لذا، شيخ فکورانه به خانه رفت. او وقتی از کاخ برگشت، بی درنگ دست به کار شد. چهار جوراب برداشت و چهار موش در آن نهاد. فردا او باز طبق قرار قبلی به کاخ رفت. تشريفات همان و سفره همان و گربه های بازيگر همان شاه که مغرورانه تکرار مراسم ديروز را تاکيدی بر صحّت حرف هايش می ديد. زير لب برای شيخ رجز می خواند. که در اين زمان، شيخ موش ها را رها کرد. هنگامه ای به پا شد؛ يک گربه به شرق، ديگری به غرب، آن يکی شمال، و اين يکی جنوب..... اين بار شيخ دستی بر پشت شاه زد و گفت: شهريارا ! يادت باشد اصالت گربه، موش گرفتن است؛ گرچه "تربيت" هم بسيار مهمّ است. ولی، "اصالت" مهمّ تر است. يادت باشد با "تربيت" می توان گربه ی اهلی را رام و آرام کرد؛ ولی، هر گاه گربه موش را ديد، به اصل و "اصالت" خود بر می گردد. و اين است: حکايت بعضی تازه به دوران رسيده ها. ☘☘☘☘☘☘☘☘
🦋 *بِسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیٖم* *اهمیت و عظمت ماه مبارک رجب* *✍️ ماه رجب و ماههاى شعبان و رمضان ، از ماههاى بسیار پرفضیلت است ، و از تعبیرات بعضى از روایات برمى آید که ماه رجب در میان این سه ماه، امتیاز خاصّى دارد ، تا آن جا که ماه رجب « ماه خدا» نامیده شده و ماه شعبان « ماه پیامبر» و ماه مبارک رمضان « ماه امّت* *ماه رجب یکى از ماههاى حرام است که آغاز و ادامه جنگ در آن، با دشمنان اسلام حرام مى باشد ( مگر جنگ دفاعى) و جنایات نیز در این ماهها ( ماههاى حرام)، دیه سنگین ترى دارد* *پیغمبر اکرم ( صلى الله علیه وآله) ماه رجب را « ماه اَصَبّ» نامیده است ، زیرا رحمت خدا در این ماه بر امّت فرو مى ریزد* *این ماه آمیخته است با یاد پیامبر اکرم( صلى الله علیه وآله) ( به مناسبت مبعث در بیست و هفتم ماه) و یاد امیر مؤمنان( علیه السلام) ( به مناسبت میلاد مبارک آن حضرت در سیزدهم ماه) و خاطره شهادت موسى بن جعفر ( علیه السلام) ( در بیست و پنجم ماه) و روزهاى مهمّ تاریخى دیگر و از این نظر یکى از ماههاى بسیار پرخاطره اسلامى است* *از روایات متعدّدى که درباره روزه هاى ماه رجب - حتّى یک روز از آن - وارد شده ، اهمّیّت فوق العاده این ماه ، و عبادت و خودسازى در آن کاملاً روشن مى گردد ، که در این جا به گوشه اى از آن اشاره مى شود:* *۱-مرحوم «شیخ صدوق» به سند معتبر از امام صادق (علیه السلام) نقل مى کند که یکى از یاران آن حضرت در اواخر ماه رجب خدمتش رسید، چون نظر مبارک امام ( علیه السلام) به او افتاد، فرمود: آیا در این ماه روزه گرفته اى ؟ عرض کرد: نه، فرمود: آن قدر ثواب از تو فوت شده که اندازه آن را کسى جز خدا نمى داند این ماهى است که خداوند آن را بر سایر ماهها برترى بخشیده و احترام آن را عظیم شمرده ، و براى روزه داشتن آن ، پاداش هاى مهمّى قرار داده است. آن مرد عرض مى کند: آیا اگر در بقیّه این ماه روزه بدارم ، به بخشى از ثواب مى رسم ؟ امام ( علیه السلام) فرمود: آرى; سپس ثواب هاى مهمّى براى کسى که فقط روز آخر ماه ، یا دو روز آخر ماه ، یا سه روز آخر ماه را روزه بدارد ، بیان فرمودند مانند نجات از سکرات مرگ ، عذاب قبر و لغزش بر صراط و شداید قیامت و نایل شدن به برائت و رهایى از آتش دوزخ* *۲ـ در حدیث دیگرى آمده است: « رجب» نام نهرى است در بهشت ، از شیر سفیدتر و از عسل شیرین تر ; هر کس یک روز از این ماه را روزه بدارد ، از آن مى نوشد* *۳ـ در حدیث دیگرى از رسول خدا ( صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: هر کس یک روز از این ماه را روزه بگیرد ، خشنودى عظیم خدا را به دست آورده ، خشم الهى از او دور مى شود ، و درهاى جهنّم به روى او بسته خواهد شد* *۴ـ هر کس سه روز از این ماه را که پنجشنبه و جمعه و شنبه باشد ، روزه بگیرد ، فضیلت بسیار دارد و همچنین در سایر ماههاى حرام* *از مجموع احادیث بالا ـ و دیگر احادیث ـ به خوبى استفاده مى شود که این ماه ، ماه تهذیب نفوس و خودسازى و آغاز یک دوره جدیدِ سیر و سلوک الى اللّه است ، که از ماه رجب آغاز و به ماه مبارک رمضان منتهى مى شود ; خوشا به حال آنان که قدر و منزلت این سه ماه را بدانند و از آن بهره کافى بگیرند* منبع:مفاتیح نوین آیت الله مکارم 💫🌹💫🌹💫🌹💫 *اللهم‌ صلی‌ علی‌ محمد‌ و آل‌ محمد‌ و عجل‌ فرجهم* 🌹 *اللهم‌ صلی‌ علی‌ محمد‌ و آل‌ محمد‌ و عجل‌ فرجهم* 🌹 *اللهم‌ صلی‌ علی‌ محمد‌ و آل‌ محمد‌ و عجل‌ فرجهم* 🌹 *اللهم‌ صلی‌ علی‌ محمد‌ و آل‌ محمد‌ و عجل‌ فرجهم* 🌹 *اللهم‌ صلی‌ علی‌ محمد‌ و آل‌ محمد‌ و عجل‌ فرجهم* 🌹
🍃🌺 به شادباش حلول ماه رجب 🌺🍃 آسمان بر لبش آورده غزل خوانی را برده با خود تبِ سرمای زمستانی را به تماشا بنِشین لحظهٔ عرفانی را ماه، پوشیده لباسی نو و نورانی را روز و شب ها شده شیرین و رطب آمده است عاشقی باب شده؛ ماه رجب آمده است میشود جام دل از شوقِ نیایش لبریز نفْس اصلاح شود از برَکاتِ پرهیز با مناجات شوی پیش خداوند، عزیز داده پیغام که «أین الرجبیون» برخیز سرزده روی به درگاه ببَر منتظر است پای سجاده، شبانگاه و سحر منتظر است سعی کن ناب شود غمزه و نازَت با عشق تا مهیّا بشود برگ جوازت با عشق تا شود زمزمهٔ راز و نیازت با عشق «یا مَن ارجوه» بخوان بعدِ نمازت با عشق دل خود را نگذاری که بماند بیمار شب به شب رنگ و لعابی بده با استغفار روح خود را بده با عشق و ارادت پرواز وقت دلدادگی آمد، شده دیدار آغاز شده مسرور مدینه، شده خرسند حجاز پنجمین بار خداوند رسانده ست اعجاز نغمهٔ هلهله از آخرِ افلاک رسید اول ماه رجب هست مصادف با عید آمد آن عشق که با علم مزیّن شده است چشم آیات و احادیث چه روشن شده است قلمش صاحب ادعیهٔ متقن شده است محض دیدار رُخش نرخ، معیّن شده است هست همنام پیمبر(ص) شده آیینهٔ ذات نرخ دیدارِ رُخش هست هزاران صلوات از پدر نور گرفت و شده شأنش محشر مادرش فاطمی و غرق حیا سرتاسر نسَبش هست علی(ع) از پدر و از مادر نسل او پاک و مطهّر، همگی فوق بشر میشود خط به خطِ سیرهٔ او درس آموز می نشیند همه عالم به کنارش یکروز باید آموخت از انسانیتش ایمان را از کرمخانهٔ دستش کرم و احسان را منبرش داده نشان، آدرس قران را عاشقش با خودش آورده دلی حیران را تا شود کشتهٔ آن جاذبه طبق معمول تا فدایش بشود لحظهٔ تدریس اصول بوسه باران شده آن دست که بخشنده شده آنکه از سمت خداوند نماینده شده سائل از لطف؛ همین ثانیه شرمنده شده محضر حضرت باقر(ع) که شکافنده شده کاش بشکافد و از سینه بگیرد دل را کاشکی رد نکُند هدیهٔ ناقابل را! ┅─═ঊঈ🌺ঊঈ═─┅
🌟*أین الرّجبیون*🌟 🌙ماه رجب فرا رسید، ماهی که 🌙اولین روزش باقری 🌙سومینش نقوی 🌙دهمینش تقوی 🌙سیزدهمینش علوی 🌙نیمه اش زینبی 🌙بیست و پنجمش کاظمی 🌙بیست و هفتمش محمدی است حلول 🌙🌺 (ع) 🎉 💫🌺 💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟
‼️زندانی زندان غیبتیم! 🔅اباصلت می‌گوید: پس از دفن حضرت رضاعلیه‌السلام به دستور مامون زندانی شدم. پس از یک سال از تنگی زندان و بیخوابی شبها به ستوه آمدم، دعا کردم و برای رهایی از زندان به محمد و آل محمد متوسل شدم از خداوند خواستم به برکت ایشان در کار من گشایشی حاصل کند هنوز دعایم به آخر نرسیده بود که امام زمانم حضرت جواد علیه السلام، نجات‌بخش گرفتاران عالم وارد زندان شد و فرمود: 🔅ای اباصلت از تنگنای زندان بی‌تاب شده‌ای؟ عرض کردم به خدا سوگند سخت بی‌تابم! فرمود: برخیز ! سپس دستی به زنجیرها زد و غل و زنجیرها از دست و پای من بر زمین افتاد. آن گاه دست مرا گرفت و از کنار نگهبانان زندان عبور داد. نگهبانان در حالی که مرا نظاره می‌کردند، توان سخن گفتن نداشتند و به راحتی از زندان خارج شدم. 🔅سپس امام جواد فرمود: برو در امان خدا که هرگز دست مامون به تو نخواهد رسید! اباصلت می‌گوید: همان گونه که حضرت فرمود دیگر هرگز مامون را ندیدم! 📚 عیون اخبار الرضا علیه السلام ​و این داستان امروز ماست... شاید اگر زودتر از تنگنای این زندان غیبت بی‌تاب شده بودیم و از صاحب الزمان درخواست کرده بودیم... با ظهور حضرت، زودتر نجات میافتیم... چرا به فکر او نیستیم⁉️ ☘☘☘☘☘☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷 شناسنامه انقلاب اسلامی کجاست؟ 👆 حتما ببینید و در انتشار آن مشارکت نمائید.