🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#پندانه
✅عمری را که همچون دقایق میگذرد غنیمت شمار
🔸پدر پیری در حال احتضار و در بستر بیماری فرزندش را نصیحتی کرد. پدر گفت: پسرم! هرگز منتظر هیچ دستی در هیچجای این دنیا مباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن، چراکه همه رهگذرند.
پسرم! زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی است که بتواند بهراحتی سری سخت را بشکند. پس مراقب حرفهایت باش.
فرزندم! به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بیاعتنا باش؛ آنها جایشان همانجاست، دقیقا پشت سرت، و هرگز نمیتوانند از تو جلوتر بیفتند. پس نسبت به آنان گذشت داشته باش.
پسرم! سن من 80 سال است ولی مانند هشت دقیقه گذشت و دارد به پایان میرسد؛ پس در این دقیقههای کوتاه زندگی، هرگز کسی را از خودت ناراحت نکن و مرنجان!
پسر عزیزم! قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشتههایت را پیش خدا شکوه و گلایه کنی، نظری به پایین بینداز و از داشتههایت شاکر باش!
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🔆💠🔅💠🔅🔆💠🔅💠🔅
💎شاید در بهشت بشناسمت!
این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامهی تلوزیونی مطرح شد. مجری یک برنامهی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهمترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟
فرد ثروتمند چنین پاسخ داد: چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم.
در مرحلهی اول گمان میکردم خوشبختی در جمعآوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود.
در مرحلهی دوم چنین به گمانم میرسید که خوشبختی در جمعآوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود.
در مرحلهی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژههای بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آنطور که فکر میکردم نبود.
در مرحلهی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلیهای مخصوص خریده شود، و من هم بیدرنگ این پیشنهاد را قبول کردم.
اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیهها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لبهایشان نقش بسته بود. اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود!
هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمیداد!
خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟ این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم...
او گفت: میخواهم چهرهات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظهی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم. در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!
🔆💠🔅💠🔅🔆💠🔅💠🔅
7.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ 🕊♥️ 🕊﷽
شب جمعه ✨
اگر حال دل من را بپرسے
نبینے غیر داغے ڪه😔
ز عشق ڪربلا بر سینه دارد💔
🙏اَللّهُمَّ ارْزُقْنے شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ
🙏وَ ثَبِّتْ لے قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَڪَ مَعَ الْحُسَیْنِ
🙏وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ
🙏دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ.
🙏اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج
#شب_جمعہ ✨
#شب_زیارتےارباب_بےڪفݧ 💚
#صلی_الله_علیڪ_یا_ابا_عبدالله 💚
#اللهم_ارزقنا_ڪربلا
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─
هدایت شده از محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥
🍂🌿 عطرصلوات
🌾✨از مرحوم آیه الله حاج ملاّ علی معصومی همدانی نقل است که می فرمود :
🌾✨روزی مشغول رسیدگی به امور مردم بودم ،ناگهان مردی وارد مجلس شد که بوی عجیب ودل انگیزی داشت ،در خلوت از وی پرسیدم این بوی دل انگیز از کدامین عطر است ؟!
🌾✨ او با لبخندی گفت:این عطری سّری دارد وچون شما توانایی استشمام ان را دارید برایتان نقل میکنم:
🌾✨من مداومت بر ذکرصلوات دارم، هرجا ،هر مکانی ،مشغول ذکر صلواتم ، این سالیان سال برنامه همیشگی من بود ، تا آنکه شبی پیامبراکرم(ص)را در خواب دیدم که در مجلسی بودیم رو به ما کرد ، وفرمودند:
🌾✨کدام یک از شما بیشترین صلوات را بر من فرستاده اید؟
به احترام انان پاسخی نگفتم!دوباره پرسیدند!سکوت کردم،
🌾✨بار سوم رو به من کرد و فرمودند: شما بیشترین صلوات را بر من فرستاده اید ،آنگاه لبان مبارکشان را بر لبان من گذاشته وآن را بوسیدند ،و از آن شب این همان عطری است که از لبان من متصاعد می شود.
📚 شمیم عرش، ص 95-96
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥
─┅═🍃🌹🕊💠🕊🌹🍃═┅─
🗓22 ذی الحجه
🌹1- شهادت میثم تمار(رحمة الله)
♦️دراین روز در سال 60هجری میثم تمار به دلیل وفاداری به امام حسین (علیه السلام) به دست ابن زیاد به دار آویخته شد و به شهادت رسید.
♦️ابومسلم میثم تماربن یحیی التمار عجمی چون خرما فروش بود ملقب به تمارشد. از یاران و صحابی با وفا و دوستان و شیعیان خاص حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) بود صاحب علم منایا و بلایا بود و دارای علم تفسیروایمانی کامل بود. او زاهد وعابد بود و شب ها به قیام وروزها را به روزه می گذراند. دارای بیانی فصیح بود ونزد رسول خدا مقامی جلیل داشت. ابن زیاد ملعون این بزرگوار را به شهادت نرساند مگر به خاطرمصاحبت وولای امیرالمومنین (علیه السلام) آن حضرت نیز علاقه وافری به اوداشت، حتی گاهی اوقات از مسجد جامع خارج می شد ودرمغازه میثم می نشست و با او صحبت می کرد و گاهی که حضرت میثم را برای کاری می فرستاد و برای میثم خرما می فروخت. (1)
♦️میثم ازامیرالمومنین (علیه السلام) وازامام حسن (علیه السلام) وامام حسین (علیه السلام) علم را فراگرفته بود تا اینکه آن بزرگوار را گرفتند و به دار زدند با اینکه دست و پای او را قطع کرده بودند امام فضائل و مناقب امیرالمومنین (علیه السلام) را می گفت تا او را به شهادت رساندند. 7نفراز خرما فروشان کوفه شبانه او را از دار پایین آورده بدن او را درمحل فعلی قبر شریف دفن نمودند.
🔴 2- خروج ابراهیم مالک اشتر برای جنگ با ابن زیاد
♦️هنگامی که کوفه را جناب مختار از قتله حضرت سید الشهدا (علیه السلام) پاک کرد دراین روز ابراهیم بن مالک اشتربا 12000یا به روایت ابن نما با کمتراز 20000نفربا جنگ با ابن زیاد از کوفه خارج شد ومختاربه مشایعت او رفت. لشکر ابراهیم تا کنار نهرخارزدرپنج فرسخی موصل رفت وآن مکان را لشکر گاه کرد. عبیدالله به موصل آمد و آنجا را با سی هزاریا هشتاد هزار سواره تصرف کرد و آماده جنگ با لشکر ابراهیم شدند. سرانجام بعد از چند روز جنگ وفرارلشکر عبید الله بن زیاد درروز عاشورای سال 67 هجری عبیدالله به دست ابراهیم بن مالک اشترنخعی به درکات جحیم شتافت وسراو را برای مختارفرستادند. (2)
♦️3- منازل امام حسین (علیه السلام) تا کربلا: ثعلبیه
دراین روز امام حسین (علیه السلام) به همراه اهل بیت واصحابشان به منزل ثعلبیه رسیدند که یکی از دهات مخروبه بود. (3) بنا برنقلی دراین منزل عبدالله بن سلیم ومذری بن مشهل که هردو از بنی اسد بودند از مکه به طرف امام حسین (علیه السلام) می آمدند که کسی را ملاقات کردند که خبر از شهادت جناب مسلم وهانی داد ولی مشهوراین است که خبردر منزل زباله به حضرت رسید.
📚منابع:
1- بحارالانوار: ج 41 ص 268. میثم تمار: 19.
2- بحارالانوار: ج 45 ص 384-380. تاریخ طبری: ج 4 ص 548.
3- الامام حسین واصحابه: ج 1 ص 166.
─┅═🍃🌹🕊💠🕊🌹🍃═┅─
🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 🏴🌹🏴🌹🏴
☑️میثم تمار
⚫️ زندگی
میثم تمار فرزند یحیی و اهل سرزمین «نهروان» منطقهای میان عراق و ایران بود. بعضی او را ایرانی و از مردمان فارس دانستهاند. به او «ابو سالم» هم میگفتند. لقب «تمار» (خرما فروش) را هم ازآن جهت به او میگفتند، که در کوفه خرمافروش بود.
ابتدا، غلام زنی از طایفه «بنی اسد» بود. حضرت علی بن ابیطالب او را از آن زن خرید و آزادش کرد؛ که بعد از آن از یاران و شاگردان حضرت علی شد همچنین وی از اصحاب پیامبر اسلام(ص) به شمار آمده است، هرچند از جزئیات زندگی او در سالهای نخستین حیاتش و در روزگار صدر اسلام، اطلاع مبسوطی در دست نیست.
⚫️ خاندان
میثم تمار شش پسر و نوههای بسیاری داشت. پسران وی عبارت بودند از: عمران، شعیب، صالح، محمد، حمزه و علی. میثم تمار، علاوه بر آن که خود، مسلمان و شیعه بود، خاندانش نیز از رجال و بزرگان شیعه بودند. آنان هم بطور عمده همچون وی در راه اهل بیت پیامبر اسلام بودند و بیشتر آنان در شمار راویان احادیث اهل بیت نام برده شدهاند. امامان شیعه هم، به میثم و فرزندانش اظهار محبت و علاقه کرده و از آنان تجلیل کردهاند.
صالح از اصحاب حضرت باقر(ع) و حضرت جعفر صادق (ع) و شعیب از اصحاب جعفر صادق(ع) بود. حتی امام محمد باقر(ع) به صالح گفت: «من به شما و پدرتان علاقه بسیار دارم.». عمران هم، از اصحاب حضرت سجاد (ع) و امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع) بود.
ادامه دارد👇👇👇👇👇👇
✔️ آشنایی میثم تمار با حضرت علی بن ابیطالب(ع)
حضرت علی بن ابیطالب(ع) پیشتر، سرنوشت و سرگذشت میثم تمار را از زبان پیامبر اسلام شنیده بود. میثم هم از پیش، علاقهمند به اهل بیت پیامبر اسلام بود.
اما اولین برخورد حضوری و دیدار میثم با او در دوران خلافت حضرت علی(ع) انجام گرفت. به دنبال همین برخورد و ملاقات بود که حضرت علی(ع) تصمیم گرفت میثم را از صاحبش بخرد و سپس وی را آزاد کند. سرانجام با تصمیم حضرت علی(ع)، میثم به آزادی رسید.
آشنایی میثم با حضرت علی(ع) برای او توفیقی بزرگ بود. از این رو به شاگردی در مکتب[نیازمند منبع] امام علی(ع) مشغول شد. حضرت علی(ع) هم با مشاهده استعداد روحی و زمینه مناسب وی دانش و آگاهیهای بسیاری را به او آموخت.
میثم، علم تفسیر قرآن را نزد مولای خود حضرت علی(ع) فرا گرفت؛ و از معارفی که از او آموخته بود کتابی تدوین کرد که کتابش را پسرش از او روایت کرد. به همین جهت، میثم یکی از مؤلفان شیعه به حساب میآید.
◾️شهادت
نقل است که حضرت علی(ع) چگونگی کشته شدن میثم را پیشگویی و به وی گفت: «تو را بعد از من دستگیر میکنند و به دار خواهند زد. در روز سوم از بینی و دهان تو خون روان خواهد شد و محاسنت را رنگین خواهد ساخت».
میثم در آخر سال ۶۰ هجری، ده روز قبل از ورود امام حسین(ع) به عراق، توسط عبیدالله بن زیاد دستگیر شد و به همان نحوی که امام علی(ع) خبر داده بود به دار آویخته شد و و کشته شد. او اولین مسلمانی بود که به هنگام قتل بر دهانش لگام زده شد.
پست های میثم تمار☝️
📓 منابع
📚 شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۱.
📚 ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۴.
📚 شیخ عباس قمی، نفس المهموم، ترجمه شعرانی، ص۵۹.
📚شیخ مفید، ارشاد، ج۱، ص۳۲۳؛ شرح ابن
📚 ابی الحدید، ج۲، ص۲۹۱.
📚 سفینة البحار، ج۲، ص۵۲۴.
📚 جواد محدثی؛ آشنایی با اسوهها - میثم تمار
📚 ایران و ایرانیان در متون مقدس، یاران ایرانی امم علی علیه السلام، حمید یزدانپرست؛ صفحه ۵۹۱
🏴🌹🏴🌹🏴🌹🏴 🏴🌹🏴🌹🏴
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🎇آدرس #امام_زمان (علیه السلام)
🌾 از علامه حسن زاده آملی پرسیدند:
آدرس امام زمان (علیه السلام)کجاست؟
کجا می شود حضرت را پیدا کرد؟
🔅 ایشان فرمودند:آدرس حضرت در قرآن کریم آیه آخر سوره قمر است که می فرماید:
(( فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر))
هرجا که صدق و درستی باشد،هر جا که دغل کاری و فریب کاری نباشد،هرجا که یاد و ذکر پروردگار متعال باشد، امام زمان (علیه السلام) آنجا تشریف دارند...
🏝جزیره ی خضراء کجاست ؟
این سوال را آیت الله بهجت پاسخ می دهند :
❄️حضرت آیة الله بهجت خدایش بیامرزد فرمودند: « جزیره ی خضراء آن دلی است که امام زمان در آن تاب بیاورد، اگر امام زمان علیه السلام در دلت آمد، آن دل جزیره خضراء است، مردم باید دور این دل بگردند، کجا می گردی دنبال جزیره خضراء؟!
امام زمان همراه توست، چرا ما باید حضرت را منحصر و محصور در آنجا بکنیم؟! من بگویم امام زمان در جزیره ای در فلان کشور تشریف دارند، نخیر، یقینا بدانید که امام زمان علیه السلام از رگ گردن به من و تو نزدیکتر است.»
💎گوهری کز صدف کون و مکان بیرون بود
طلب از گم شدگان لب دریا می کرد
💚آیت الله بهجت: آیا جزیره خضراء یک جای ثابتی است؟ یا اینکه هر کجا حضرت باشد آنجا جزیره خضراء است؟! موءید نظر دوم اینکه؛ حضرت خضر (ع) که از آب حیات نوشیده، هر کجا رود آنجا سبزه می روید!
کما اینکه درباره حضرت حضر (ع) است که؛ هر کجا ذکر شود - و نام او برده شود - آنجا حاضر است! هر وقت او را یاد کردید، به او سلام کنید. آیا امکان دارد که حضرت حجت (عج) که از او بالاتر است، چنین نباشد؟! ۳
دل اهل ایمان، سبز و خرم و پایگاه حضرت حجت (عج) است. قلب مومن جزیره خضراء است ... قلبها از ایمان و نور معرفت خشکیده است. قلب آباد به ایمان و با خدا پیدا کنید، تا برای شما امضاء کنیم که امام زمان (عج) آن جا هست.
✨آیت الله بهجت رحمة الله علیه فرمودند؛ جزیره خضرا قلب مومن است.
#اللھمعجلݪوݪیڪاݪفࢪج 🌱
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
نتیجه استخاره صفحه ۲۷۹:
کار خوبی است از حرف این و آن ناراحت نشوید.
سوره نحل (آیه ۱۰۳)
وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّمَا يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسَانُ الَّذِي يُلْحِدُونَ إِلَيْهِ أَعْجَمِيٌّ وَهَٰذَا لِسَانٌ عَرَبِيٌّ مُبِينٌ (١٠٣)
و ما میدانیم كه آنان میگویند: یقیناً این آیات را بشری به او میآموزد!! [چنین نیست كه میگویند، زیرا] زبان كسی كه [آموختن قرآن را به پیامبر] به او نسبت میدهید، غیر عربی است و این قرآن به زبان عربی روشن است. (۱۰۳)
✨﷽✨
خدای مهربانتر از مادر!❤
✍در زمان حضرت موسی(علیه السلام) جوانی بسیار مغرور زندگی می کرد. او همواره مادر پیرش را رنج می داد. بی مهری او به مادر به جایی رسید که روزی مادرش را به کول گرفت و بالای کوه برد و در آنجا نهاد تا طعمه درندگان بیابان شود!
هنگامی که مادرش را در آنجا نهاد و از آن کوه پایین آمد تا به خانه بازگردد، مادرش در این فکر افتاد که مبادا پسرم در مسیر پرتگاه کوه بیفتد و بدنش خراش بردارد و یا طعمه درندگان گردد! لذا برای پسرش چنین دعا کرد: خدایا! پسرم را از طعمه درندگان و از گزند حوادث حفظ کن تا به سلامت به خانه اش بازگردد.از سوی خداوند به موسی(ع) خطاب شد: ای موسی! به آن کوه برو و منظره مهر مادری را ببین. ببین مهر مادری چه ها می کند؟ جفا دیده اما دعا می کند.
موسی(ع) به آنجا رفت، وقتی مهر مادری را دریافت، احساساتش به جوش و خروش درآمد، که به راستی مادر چقدر مهربان است. خداوند به موسی(ع) وحی کرد: «ای موسی! من به بندگانم مهربانتر از مادر هستم»
📚سرگذشتهای عبرت انگیز، محمدی اشتهاردی
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
✨﷽✨
💚قرآن، نامهٔ خداوند به بندگان
✍شیخ حسین انصاریان :علامه محمد تقی جعفری برایم نقل کرد و در شرح نهجالبلاغهاش هم نوشته است که یکی از اساتید من، آیتاللهالعظمی آقا شیخ مرتضی طالقانی بود. گفت ایشان برای خودم در نجف تعریف کرد: من تا بیستسالگی در این مناطق طالقان چوپان بودم. صبح به صبح گوسفندهای مردم و دو سهتا گوسفند هم خودمان را به صحرا میبردم و میچراندم، غروب هم برمیگشتم. تا بیستسالگی نه نوشتن و نه خواندن بلد بودم و یک چوپان کاملاً بیسواد بودم. «تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار».این چوپان بیستساله باطن صافی داشته که چنین پیشامدی شده است! گفت: یکروز هیچکس در صحرا نبود و گوسفندها هم یا میچریدند یا خوابیده بودند که یکمرتبه این صدا به گوشم خورد. گوینده را ندیدم و فقط صدا را شنیدم که میگفت قرآن نامهٔ دعوت من بهسوی بندگان است. چوپان! بیستسال داری ، نمیخواهی به این نامهای که برایت فرستادهام، جواب بدهی؟ گفت: من این صدا را شنیدم، گوسفندها را آوردم و تحویل صاحبهایش دادم، برای خودمان را هم داخل طویله کردم و به مادرم گفتم: من میخواهم به اصفهان بروم(آنوقت اصفهان حوزهٔ بزرگی بود و اساتید مهمی داشت) و درس بخوانم. مادرم به من گفت: مادر، ما اصلاً نمیتوانیم خرج تو را بدهیم؛ پدرت که اینجا با جان کندن یک لقمه درمیآورد. گفتم: من خرجی نمیخواهم! مادرم چند نان خانگی به من داد، داخل سفره گذاشتم و به کمرم بستم، پیاده برای اصفهان راه افتادم تا بروم و جواب نامهٔ خدا یعنی جواب قرآن را بدهم. خیلی عجیب است! چهار سال بیشتر اصفهان درس نخواند، مجتهد شد؛ یعنی با آیتاللهالعظمی بروجردی و آیتاللهالعظمی سید جمالالدین گلپایگانی همدرس بود. چهارساله مجتهد شد، بعد از آنجا هم برای نجف حرکت کرد، پنجاه سال هم در نجف بود تا از دنیا رفت و او را در کنار قبر امیرالمؤمنین(ع) دفن کردند. جواب دادن به این نامه و دعوت خدا، خیر دنیا و آخرت آدم را بهطور کامل تأمین میکند.
دلا غافل ز سبحانی چه حاصل
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل؟
بُود قدر تو افزون از ملائک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل؟
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄