eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی
83 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
8.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روایت شنیدنی پیامبر(ص) از چشم‌روشنی خدا به مادران 💠 حجت‌الاسلام انصاریان: خداوند تمام گناهان گذشته مادر را با به‌دنیا آمدن فرزند می‌آمرزد 🌸🌸🌸🌸
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈• حکایتى زیبا از مولانا... بچه ای نزد شیوانا رفت (در تاریخ مشرق زمین شیوانا کشاورزی بود که او را استاد عشق و معرفت و دانایی می دانستند) و گفت: "مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید." شیوانا سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودندو کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود. شیوانا به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد. شیوانا از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد. شیوانا تبسمی کرد و گفت: "اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی . هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطرسرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد!" زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه درحالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید. اماهیچ اثری از کاهن معبد نبود! می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!! هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم كسی كه به آن اعتماد داشته ایم عمری فریبمان داده است... در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ است. و تنها یک گناه و آن جهل است. •┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈• 🔆جنايت و مكافات او در سال فتح مكه در بحبوحه قدرت مسلمين بظاهر قبول اسلام كرد ولى همواره فكر ايذاء پيغمبر گرامى را در سر مى پرورد و بصور مختلف آنحضرت را رنج ميداد. بطوريكه در كتب تاريخ آمده است گاهى بمنظور جاسوسى ، در موقع تشكيل جلسات محرمانه خود را گوشه اى پنهان ميكرد و از تصميم هائيكه رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) و خواص اصحابش درباره مشركين و منافقين ، اتخاذ ميكردند آگاه ميشد و برخلاف مصلحت اسلام و مسلمانان آنها را بين مردم نشر ميداد يا به اطلاع دشمنان ميرساند. گاهى پشت اطاقهاى مسكونى پيامبر كه درهايش بمسجد باز ميشد ميايستاد، استراق سمع ميكرد، و گفتگوهاى خصوصى آنحضرت و خانواده اش را مينشنيد سپس با لحن موهن و سخريه آميز در مجالس منافقين بازگو ميكرد. گاهى با جمعى از منافقين پشت سر پيغمبر اكرم حركت ميكرد و طرز راه رفتن آنحضرت را تقليد مينمود و با تكان دادن سر و دست وضع مسخره اى به خود ميگرفت و منافقين را ميخنداند. رسول گرامى از گفتار و رفتار حكم بن ابى العاص آگاه بود، اما از روى بزرگوارى تغافل مينمود بدين منظور كه شايد متنبه گردد، مسير خود را تغيير دهد، و زشتكارى را ترك گويد ولى او از گذشتهاى آنحضرت نتيجه معكوس ‍ گرفت و هر روز بر جسارت خود افزود و با جراءت بيشترى بكار ناروايش ‍ ادامه داد. سرانجام نبى معظم تصميم گرفت روش خود را نسبت به وى تغيير دهد و عملش را با عكس العملى پاسخ گويد. روزى پيشواى اسلام از رهگذرى عبور ميكرد حكم بن ابى العاص از پى آنحضرت براه افتاد و مانند گذشته با تكان دادن سر و دست ، مسخرگى را آغاز كرد و منافقينى كه با او بودند ميخنديدند ناگهان پيغمبر اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) به پشت سر خود پيچيد و رو در روى حكم ايستاد و با شدت به او فرمود: كذلك فلتكن يا حكم . يعنى اى حكم ، همينطور كه هستى باش . حكم بن ابى العاص غافلگير شد و بدون آگاهى و آمادگى با عكس العمل نبى اكرم مواجه گرديد. روبرو شدن با پيغمبر و شنيدن سخن آنحضرت آنچنان ضربه اى به روح و اعصابش وارد آورد كه به رعشه مبتلا گرديد و حركات موهن و مسخره آميزى كه با اراده و اختيار خود انجام ميداد بصورت بيمارى و حركات غيراختيارى درآمد. او بجرم جاسوسى و كارهاى خلاف قانون و اخلاق به اقامت اجبارى در طائف محكوم گرديد و از مدينه به آن شهر تبعيد شد. 📚ناسخ التواريخ ، حالات حضرت سجاد(علیه السلام )، جلد 1، صفحه 730 •┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
🌾🌾🌾🌾🌾🌾 🔆امام دوستدار كيست عمار بن حيان گفت بحضرت صادق عليه السلام گفتم كه اسمعيل پسرم بمن نيكى ميكند حضرت فرمود من او را دوست ميداشتم اكنون محبتم زيادتر شد. پيغمبر اكرم (صل الله علیه و آله ) خواهرى رضاعى داشت روزى همان خواهر برايشان وارد شد همينكه نظر پيغمبر بر او افتاد مسرور گرديد و روانداز خود را براى او پهن كرد و او را بروى آن نشانيد با گشاده روئى و احترام بسويش توجه كرد و در صورت او ميخنديد تا از خدمت حضرت مرخص شد و رفت ، اتفاقا همانروز برادرش نيز آمد ولى حضرت رسول (صل الله علیه وآله و سلم ) آن نحو رفتاريكه با خواهرش نمودند با او انجام ندادند. بعضى از صحابه عرض كردند يا رسول الله با خواهرش سلوكى كرديد كه با برادر آنرا بجا نياورديد با آنكه او مرد بود؟ (يعنى سزاوارتر بآن محبت بود) فرمود علت زيادى احترام من اين بود كه آن دختر به پدر و مادر خويش نيكى ميكند. 📚منتهى الامال ، ج 2، ص 324 و ج 16 بحار. 🌾🌾🌾🌾🌾🌾
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 🔆 روزی روزگاری پادشاهی به وزیرش می گوید که: ای وزیر من زمانی که جوان بودم پدرم همیشه به من می گفت "تو آدم نمیشی". خیلی دوست داشتم تا بتوانم نظرش را عوض کنم. وزیر می گوید: قربان شما هم اکنون یک پادشاه هستید. به نظرم شرایطی فراهم آورید که پدرتان شما را ببیند، آنگاه نظرش تغییر خواهد کرد. بنابر حرف وزیر، پادشاه دستور می دهد که شرایط سفر را به روستایی که پادشاه در آنجا بدنیا آمده بود فراهم کنند تا پدرش که هنوز در خانه ی قدیمی خودش در آن روستا زندگی می کرد او را ببیند. پادشاه با تمام عظمت خود به همراه وزیران و سربازان و همراهان سوار بر اسب زیبا و با وقار خود به روستا می روند. سپس دستور می دهد تا سربازان پدرش را از خانه اش گرفته و به میدان روستا بیاورند. همه ی اهالی روستا در حال تکریم و تعظیم به پادشاه بودند اما زمانی که پدر پادشاه به میدان می آید خیلی آرام و ساده در مقابل پادشاه که بر اسب سوار بود می ایستد. پادشاه می گوید که: ای پدر ببین من پسرت هستم. همان کسی که می گفتی آدم نمی شود. ببین که من هم اکنون پادشاه این مملکت هستم و همه از من فرمان می برند. حال چه می گویی؟ پیرمرد نگاهی به روی پسرش می اندازد و می گوید: من هنوز سر حرف هستم. تو آدم نمیشی. من هرگز نگفتم تو پادشاه نمیشی، گفتم تو آدم نمیشی. تو اگر آدم بودی به جای اینکه سرباز بفرستی دنبال من خودت می آمدی در خانه را می زدی و من در را برایت باز می کردم. اگر تو آدم بودی حال که من آمده ام به احترام من که پدرت هستم از اسب پیاده میشدی. نه، من از نظرم بر نمی گردم. تو آدم نمیشی. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
8.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 تنها کسانی که میگن ما رو از بهشت برگردونید به دنیا!!😳 🎙حجت الاسلام 🌿🌿🌿🌿🌿
👌هیچکس بن بست نداره! 🔺 گناه کردیم فکر می‌کنیم راه برگشت نداره توانایی پرداخت کفارشم نداریم اصلا اینقدر روی هم جمع شده که موندیم چکارش کنیم 🔸 حالا که قصدمون برای توبه جدیه، چاره اش چیه؟ 🌸صلوات! بله... فرستادن 🔅 امام رضا علیه السلام فرمود: مَنْ لَمْ یَقْدِرْ عَلَى مَا یُکَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْیُکْثِرْ مِنَ الصَّلَاهِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَآلِهِ فَإِنَّهَا تَهْدِمُ الذُّنُوبَ هَدْما؛ کسى که توانایى ندارد کفاره اى براى گناهان خود فراهم سازد فراوان بر محمد و آل محمد صلوات بفرستد که گناهان را نابود می‌کند. 🔹خب! از همین الان تصمیم بگیریم حداقل روزی چند صلوات برای امام زمانمون بفرستیم گناهانمون نابود بشه خوب بشیم حالمون خوب بشه ببین، توبه باید واقعی باشه ها •┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
✨✨✨✨✨ 🌼با رفتار یا گفتار ✍امام علي علیه‌السلام در يكي از سفرها، به طرف كوفه مي‌آمدند. يكي از يهوديان نيز در همان راه حركت می‌کرد و قصد داشت از کوفه گذر کند. آن یهودی که امام علی را نمي‌شناخت، چون تا کوفه، هم‌مسیر بودند، با هم به سفر خود ادامه دادند. وقتی به دو راهي کوفه رسيدند، مرد يهودی متوجه شد كه امام علي علیه‌السلام به راه كوفه نرفت، بلكه در همان راه كه یهودی حركت مي كرد آمد. يهودي پرسيد: مگر نگفتي كه عازم كوفه هستی؟ پس چرا به راه كوفه نرفتي و در اين راه با من مي‌آیي؟ امام علي علیه السلام فرمودند: پيامبر اسلام، اين‌گونه به ما دستور داده است. هر مسلمان باید رفيق راهش را هنگام جدائي، تا چند قدم، بدرقه كند. مرد يهودي گفت: براستي پيامبر شما اين گونه دستور داده است؟ پس مسلماً هر كس از پيامبر شما پيروي كرده، به خاطر اينگونه كارهاي بزرگوارانه و خصلت‌های نيكو بوده كه از او ديده است. من تو را گواه مي‌گيرم كه بر دين تو هستم و دين تو را پذيرفتم. آن مرد، همراه امام علي علیه السلام به سوي كوفه آمد، و تازه در كوفه متوجه شد که آن حضرت، حاکم مسلمانان است! 📚اصول کافی ، جلد ۲ باب حسن الصحابه و حق الصاحب في السفر، صفحه ۶۷۰ ✨✨✨✨✨✨
🌱🌱🌱🌱🌱 🔆با خويشاوندان دعوا نكنيد در كافى از صفوان جمال نقل شده كه گفت بين حضرت صادق عليه السلام و عبدالله بن حسن سخنى شد بطوريكه به هياهو و جنجال رسيد و مردم جمع شدند بعد از اين پيش آمد از هم جدا گشتند صبحگاه در پى كارى بيرون رفتم حضرت صادق عليه السلام را ديدم بر در خانه عبدالله ايستاده و به كنيزى ميفرمايد ابى محمد عبدالله بن حسن را بگو بيايد عبدالله خارج شد، عرض كرد شما را چه بر آن داشت كه اين صبحگاه از منزل خارج شويد حضرت فرمود آيه اى ديشب خواندم كه مضطرب شدم پرسيد كدام آيه فرمود: الذين يصلون ما امرالله به ان يوصل و يخافون سوءالحساب آنهائيكه پيوند ميكنند آنچه را خدا دستور پيوند و بستگى داده و از روز پاداش ‍ ميترسند. عبدالله بن حسن گفت راست مى فرمائيد گويا اين آيه تاكنون بگوشم نخورده بود، در اين هنگام يكديگر را در آغوش گرفتند و گريه كردند. مجلسى در جلد شانزدهم بحار ص 37 مى نويسد: گويا حضرت صادق عليه السلام منظورش اين بوده كه عبدالله را تذكر باين آيه دهد وگرنه آنچه حضرت فرموده بود نسبت بعبدالله قطع رحم نبوده بلكه عين شفقت و دلسوزى بود تا عبدالله را از كاريكه در نظر داشت منصرف كند زيرا او ميخواست براى فرزند خود بيعت بگيرد و هر كاريكه متضمن مخالفت امام باشد در حد شرك است لذا آنجناب از راه عطوفت عبدالله را متوجه كردند و مثل حضرت صادق عليه السلام هرگز از آيه غافل نميشود تا به تلاوت متذكر گردد! منظور تذكر عبدالله بوده تا از عقوبت خداوند بترسد و مخالفت امام خويش نكند و قطع رحم ننمايد. 📚داستانها و پندها (جلد اول)، مصطفی زمانی وجدانی 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
☘☘☘☘☘☘ ⛔️ در مقابل خود از گرفتاری های روزانه و حوادث تلخ زندگی با قیافه عبوس و صحبت نکنید. 💕 مهر و نسبت به همسر خود را بیشتر کنید. و از خریدن هدایای هرچند کوچک هرازگاهی امتناع نکنید. خانم ها و گرفتن را بسیار دوست دارند. 💕 توجه داشته باشید که اگر کم و کسری در نوع رفتار و شرایط منزل وجود دارد با کمال محبت و خونسردی تذکر دهید. چون واقعا اخم و را به تباهی می‌کشاند. 💕 به بستگان و خود بگذارید و هرگز جلوی معاشرت همسر خود با بستگان و خویشانش را نگیرید. 🔴 پای حرف هر کسی ننشینید! 💠 : ⭕️ آدم‌های شکست خورده و غمگین غالباً ناله می‌زنند، شکوه دارند و درد دل می‌کنند! پای حرف‌هایشان ننشین که نگاه تو را هم به عالم سیاه می‌کنند، هر چند با صدایی خوش و نغمه‌ی زیبا ترانه‌سرایی کنند. تنها صدای شاد آدم‌های خوش‌بین را بشنو که به‌جای درد دل، درک خود را از خوشبختی بیان می‌کنند و قدرت می‌دهند. ☘☘☘☘☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک روز از پدرم پرسیدم فرق بین عشق و ازدواج چیست؟ روز بعد او کتابی قدیمی آورد و به من گفت این برای توست. با تعجب گفتم : اما این کتاب خیلی با ارزش است، تشکر کردم و در حالیکه خیلی ذوق داشتم تصمیم گرفتم کتاب را جایی دنج بگذارم تا سر فرصت بخوانم، چند روز بعد پدرم روزنامه ای را آورد، نگاهی به آن انداختم و بنظرم جالب آمد که پدرم گفت این روزنامه مال تو نیست، برای شخص دیگریست و موقتا میتوانی آن را داشته باشی، من هم با عجله شروع به خواندنش کردم که مبادا فرصت را از دست بدهم، در همین گیر و دار پدرم لبخندی زد و گفت : حالا فهمیدی فرق عشق و ازدواج به چیست؟ در عشق میکوشی تا تمام محبت و احساست را صرف شخصی کنی که شاید سهم تو نباشد اما ازدواج کتاب با ارزشیست که به خیال اینکه همیشه فرصت خواندنش هست به حال خود رهایش میکنی . شیرین ترین توت ها ، پای درخت میریزد در حالی که ما برای چیدن توت های کال ، چشم به بالا ترین شاخه ها دوخته ایم... دکتر حسابى خاطرات مهندس ایرج حسابی •┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 این چند کار رو انجام ندی هیچوقت بهشت نمیری!!!! 👤استاد قرائتی •┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•