🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#مقام_عرشی_حضرت_فاطمه_سلام_الله_علیها
طبری در کتاب بشارة المصطفی از کتاب کنز نقل می کند که ابوذر گفت: سلمان و بلال حبشی را دیدم نزد پیامبر(ص) آمدند، ناگهان سلمان به روی قدم رسول خدا(ص) افتاد و بوسید، پیامبر(ص) او را از این کار کنار زد و به او فرمود: «ای سلمان، آن کاری را که عجم ها برای شاهان خود انجام می دهند، نسبت به من انجام مده، من بنده ای از بندگان خدا هستم، مانند بندگان می خورم و می نشینم.»
سلمان عرض کرد: ای مولای من از تو می خواهم از فضائل فاطمه(س) در قیامت، به من خبر بدهی!
پیامبر(ص) با چهره ای خندان به او نگریست و فرمود: «سوگند به خدائی که جانم در دست قدرت او است، فاطمه(س) همان بانوئی است که در عرصه ی محشر، سوار بر شتر عبور می کند که سرش(نمودی) از خشیت خدا است، و چشمانش از نور خدا می باشد، تا اینکه فرمود: جبرئیل در سمت راست آن شتر، و میکائیل در سمت چپ آن، و علی(ع) در پیشاپیش آن، و حسن و حسین(ع) در پشت سر آن حرکت می کنند، خداوند حافظ و نگهبان او است، تا از صحنه ی محشر عبور کند در این هنگام ناگهان از جانب خدا ندا می رسد:
«ای همه ی خلایق! چشمهای خود را فروخوابانید، و سرهای خود را پائین آورید، این فاطمه دختر پیامبر شما، همسر علی(ع) امام شما، مادر حسن و حسین(ع) است، پس از پل صراط عبور می کند در حالی که دو چادر شفّاف و سفید بر سر دارد.
وقتی که فاطمه(س) وارد بهشت می شود و به نعمتها و مواهبی که خداوند برای او آماده ساخته می نگرد، می گوید: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ- اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی اَذْهَبَ عَنّا الْحُزْنَ اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَکورٌ اَحَلَّنا دارَ الْمَقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ، لایَمَسُّنا فِیها لُغُوبٌ.
«بنام خداوند مهربان، حمد و سپاس خداوند را که: حزن و اندوه را از ما دور ساخت، البته خدای ما بخشنده و شکر پذیر است، آن خدائی که ما را در مقام عالی از عطای خود قرار داد که در آن هیچگونه رنج و ناگواری به ما نمی رسد».
رسول خدا(ص) فرمود: پس از آن خداوند به فاطمه(س) وحی می کند: «ای فاطمه! آنچه می خواهی از من مسئلت کن که به تو عطا می کنم و تو را خشنود سازم»
فاطمه(س) عرض می کند: خدایا تو امید منی، بلکه بالاتر از امید منی، از درگاه تو مسئلت می کنم که دوستان من و دوستان دودمان مرا در آتش دوزخ، عذاب نکنی.
خداوند به او وحی می کند: ای فاطمه! به عزّت و جلالم سوگند، دو هزار سال قبل از خلقت آسمانها و زمین، به خود سوگند یاد نموده ام که دوستان تو، و دوستان عترت تو را به آتش عذاب نکنم.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
18.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۹ ماه در شکمش،
۲ سال در دامنش
و یک عمر در زندگیاش
چه چیز دیگر میخواهد
برای اثبات محبتش
بهشت که جای خود دارد؛
اما همه آنچه که هست را
باید زیر قدمهایش بدانی
کسانیکه هر روز،قلبشان برای تو میتپد
هر روز ، روز آنهاست❤️
# مادر_ پدر
═━━⊰❀🌹💙🌹❀⊱━━═
هوای_دل_همدیگر_را_داشته_باشیم
باور کنید هرکس درد خودش را دارد ،
دغدغه و مشغله_خودش را دارد ،
برای دیگران آرزو_کنیم_بهترینها را ...
یاری_کنیم_همدیگر_را تا زندگی برایمان لذتبخش شود .
آدمها آرام آرام پیر نمیشوند !!
آدمها در یک لحظه با یک تلفن ، با یک جمله ، یک نگاه ، یک اتفاق ، یک نیامدن ، یک دیر رسیدن ، یک باید برویم و با یک تمام کنیم ؛ پیر می شوند .
آدمها را لحظه ها پیر نمیکنند.
آدم را آدم ها پیر میکنند.
سعی کنیم هوای دل همدیگر را بیشتر داشته باشیم زندگی_کوتاه_است
🌱🌱🌱🌱🌱
8.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💐 #درس_اخـــلاق
💎 مهارتی که باعث میشه پیش خدا قیمتی بشی...
💕 بهترین آدم توی خونهی شما کیه؟
#کلیپ | #استاد_شجاعی
━━━═━━⊰❀🦋❀⊱━━═━━━
🌱🌱🌱🌱🌱
#داستان_آموزنده
🔆توبه مرد بنى اسرائيلى
در زمان حضرت موسى على نبينا و آله و عليه السّلام در بنى اسرائيل از نيامدن باران قحطى شد.
مردم خدمت حضرت موسى (علیه السلام ) جمع شدند كه يا موسى باران نيامده و قحطى زياد شده بيا و براى ما دعا كن تا مردم از اين مشكلات درآيند.
حضرت موسى (ع ) به همه مردم دستور داد كه در صحرائى جمع شوند و نماز استسقاء خوانند و دعا كنند كه خداوند متعال باران را برآنها نازل كند.
جمعيت زيادى كه زيادتر از هفتاد هزار نفر بودند در صحرا جمع شدند و هر چه دعا كردند خبرى از باران نشد.
حضرت موسى (ع ) سر به آسمان كرد و فرمود خدايا من با هفتاد هزار نفر هر چه دعا مى كنيم چرا باران نمى آيد؟! مگر قدرت و منزلت من پيش تو كهنه شده ؟!
خطاب رسيد اى موسى ،نه ، در ميان شما يك نفر است كه چهل سال مرا معصيت ميكرد به او بگو از ميان اين جمعيت بيرون رود تا باران را بر شما نازل كنم .
فرمود خدايا صداى من ضعيف است چگونه به هفتاد هزار نفر جمعيت مى رسد.
خطاب شد اى موسى تو بگو من صداى تو را به مردم ميرسانم حضرت موسى به صداى بلند صدا زد اى كسيكه چهل سال است معصيت خدا را ميكنى برخيز از ميان ما بيرون رو، زيرا خدا بخاطر شومى تو باران رحمتش را از ما قطع كرده .
آن مرد عاصى برخواست نگاهى باطراف كرد ديد كسى بيرون نرفت ، فهميد خودش است كه بايد بيرون رود. باخود گفت چه كنم اگر برخيزم از ميان مردم بروم ، مردم مرا مى بينند و مى شناسند و رسوا مى شوم اگر نروم خدا باران را نازل نمى كند. همانجا نشست و از روى حقيقت و صميم قلب از كارهاى زشت خود پيشمان شد و توبه كرد.
يكدفعه ابرها آمدند بهم متصل شدند و چنان بارانى آمد كه تمام سيراب شدند. حضرت موسى (ع ) فرمود الهى كسيكه از ميان ما بيرون نرفت چطور شد كه باران آمد خطاب شد سقيتكم بالّذى منعتكم به ، به شماباران دادم بسبب آن كسيكه شما را منع كردم و گفتم از ميان شما بيرون برود.
حضرت موسى (ع ) فرمود: خدايا مى شود اين بنده معصيتكار را به من نشان دهى ؟!
خطاب شد اى موسى آن وقتيكه مرا معصيت ميكرد رسوايش نكردم حالا كه توبه كرده او را رسوا كنم حاشا من نمامين را دشمن مى دارم خودم نمامى كنم من ستار العيوب هستم بركارهاى زشت مردم روپوشى مى كنم خود بيايم آبرويش را بريزم .
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اگر دلت شکست سفرهٔ دلت را پیش پیغمبر(ص) باز کن
🌿🌿🌿🌿🌿
✨﷽✨
✅عجب آیهی انسانساز، پرمعنا و تأملبرانگیزی!
مَا يَفْعَلُ اللَّهُ بِعَذَابِكُمْ إِنْ شَكَرْتُمْ وَآمَنْتُمْ وَكَانَ اللَّهُ شَاكِرًا عَلِيمًا (نساء، ۱۴۷)
خدا چه نيازى به مجازات شما دارد اگر شكرگزارى كنيد (و نعمتها را بجا مصرف نماييد) و ايمان آوريد؛ خدا شكرگزار و آگاه است.
ای کاش همه ما در کار خود، در قضاوتهای خود، در تحلیلهای خود تأمل کنیم، ممکن است برخی از گرفتارها و عذابهای مادی و معنوی، فردی و اجتماعی و سیاسی و بینالمللی ما معلول غفلت از نعمت شکرگزاری باشد! ممکن است نتیجه قدرناشناسیها از زحمات و تلاشهای مدیران و خادمان مخلص باشد!
باید صدای خدا را شنید. باید در آیات انسانساز و جامعهساز قرآن بیشتر تأمل کرد.
مفهوم این آیه را دقت کنید؛ چقدر قاطعانه سنت الهی را بیان میکند: «اگر شکرگزار نعمتها نباشید، خداوند شما را عذاب خواهد کرد»
🍁🍁🍁🍁🍁
🌱🌱🌱🌱🌱
#داستان_آموزنده
🔆نصيحت زاهد
گرمى هواى تابستان شدت كرده بود. آفتاب بر مدينه و باغها و مزارع اطراف مدينه به شدت مى تابيد، در اين حال مردى به نام محمد بن منكدر كه خود را از زهاد و عباد و تارك دنيا مى دانست تصادفا به نواحى بيرون مدينه آمد، ناگهان چشمش به مرد فربه و درشت اندامى افتاد كه معلوم بود در اين وقت ، براى سركشى و رسيدگى به مزارع خود بيرون آمده و به واسطه فربهى و خستگى به كمك چند نفر كه اطرافش هستند و معلوم است كس و كارهاى خود او هستند، راه مى رود.
با خود انديشيد: اين مرد كيست كه در اين هواى گرم ، خود را به دنيا مشغول ساخته است ؟! نزديكتر شد، عجب ! اين مرد محمد بن على بن الحسين (امام باقر) است ؟ اين مرد شريف ، ديگر چرا دنيا را پى جويى مى كند؟! لازم شد نصيحتى بكنم و او را از اين روش باز دارم . نزديك آمد و سلام داد. امام باقر نفس زنان و عرق ريزان جواب سلام داد.
آيا سزاوار است مرد شريفى مثل شما در طلب دنيا بيرون بيايد، آن هم در چنين وقتى و در چنين گرمايى ، خصوصا با اين اندام فربه كه حتما بايد محتمل رنج فراوان بشويد؟!
چه كسى از مرگ خبر دارد؟ كى مى داند كه چه وقت مى ميرد؟ شايد همين الا ن مرگ شما رسيد. اگر خداى نخواسته در همچو حالى مرگ شما فرا رسد، چه وضعى براى شما پديد خواهد آمد؟! شايسته شما نيست كه دنبال دنيا برويد و با اين تن فربه در اين روزهاى گرم ، اين مقدار متحمل رنج و زحمت بشويد. خير، خير، شايسته شما نيست .
امام باقر دستها را از دوش كسان خود برداشت و به ديوار تكيه كرد و گفت :((اگر مرگ من در همين حال برسد و من بميرم ، در حال عبادت و انجام وظيفه از دنيا رفته ام ؛ زيرا اين كار، عين طاعت و بندگى خداست . تو خيال كرده اى كه عبادت منحصر به ذكر و نماز و دعاست . من زندگى و خرج دارم ، اگر كار نكنم و زحمت نكشم ، بايد دست حاجت به سوى تو و امثال تو دراز كنم . من در طلب رزق مى روم كه احتياج خود را از كس و ناكس سلب كنم . وقتى بايد از فرا رسيدن مرگ ترسان باشم كه در حال معصيت و خلافكارى و تخلف از فرمان الهى باشم ، نه در چنين حالى كه در حال اطاعت امر حق هستم كه مرا موظف كرده بار دوش ديگران نباشم و رزق خود را خودم تحصيل كنم )).
زاهد: عجب اشتباهى كرده بودم ، من پيش خود خيال كردم كه ديگرى را نصيحت كنم . اكنون متوجه شدم كه خودم در اشتباه بوده ام و روش غلطى را مى پيموده ام و احتياج كاملى به نصيحت داشته ام .
📚بحارالانوار (چاپ كمپانى ) ج 11، حالات امام باقر، ص 82.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🦋🦋🦋🦋
#داستان_آموزنده
🔆باران سرشار در قحطى
سال 1363 هجرى قمرى بود، همان سالى كه در جنگ جهانى دوم ، نيروهاى متفقين (انگليس و فرانسه و آمريكا و شوروى ) كشور ايران را محل تاخت و تاز خود قرار داده بودند، بر اثر نيامدن باران ، قحطى و خوشكسالى ، قم و اطراف را فرا گرفته بود، مردم سخت در فشار اقتصادى بودند، از مرحوم حضرت آيت الله العظمى سيد محمدتقى خوانسارى (طالب ثراه ) (متوفى 1371 قمرى ، مدفون در مسجد بالاسر حرم حضرت معصومه عليهاالسلام ) تقاضا كردند نماز استسقاء (طلب باران ) بخواند، آن مرحوم قبول كرده دو روز پشت سر هم با جمعيت به صحرا رفته و نماز استسقاء خواند، روز دوم آنچنان باران زياد آمد كه نهرها پر شد و سيلها به جريان افتاد و همه جا را سيراب نمود، اين ماجراى عجيب را جرائد و مجلات آن روز نوشتند و حتى (از ناحيه متفقين ) به كشورهاى خارج مخابره شد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
🦋🦋🦋🦋
8.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⛔️ سه چیز توی خونه ممنوعه!
☘️خدا حفظ کنه حاجآقا #راشد_یزدی رو که یک دانشگاه درس بود توی همین چند جملهای که گفتند.
#سبک_زندگی
#تربیت_فرزند
🌿🌿🌿🌿🌿
🌟🌟🌟🌟🌟
🌷 رزق واقعی چیست؟
✍ آیا می دانی نمازت ، رزقی است از سوی خداوند؟ چه بسا خیلی از انسان ها نماز نمی خوانند !
👌 اذکاری که صبح و شام می خوانی رزق است.
یا زمانی که خواب هستی سپس ناگهان بیدار می شوی ، به تنهایی و بدون زنگ زدن ساعت بیدار می شوی و نماز می خوانی رزق است. چون بعضی ها بیدار نمی شوند .
👌 زمانی که با مشکلی رو به رو می شوی ، خداوند صبری به تو می دهد که چشمانت را از آن بپوشی . این صبر ، رزق است.
👌 زمانی که در خانه لیوانی آب به دست پدرت می دهی. این فرصت نیکی کردن ، رزق است.
👌 گاهی اتفاق می افتد که در نماز حواست نباشد ، ناگهان به خود می آیی و نمازت را با خشوع می خوانی. این تلنگر ، رزق است.
👌 یکباره یاد امام زمانت می افتی و سلامی به ایشان هدیه می کنی و دلت حسابی تنگ می شود ...
👌 رزق واقعی این است...
👌 اما رزق خوبی ها را فقط به دوستدارانش می دهد.
🌟🌟🌟🌟🌟
🥀🥀🥀🥀🥀
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#عجب_نمازی!
🌷شب عمليات والفجر مقدماتی سال ۱۳۶۱ در منطقه فكه، گردان ما در محاصره دشمن افتاده بود و هوا كمكم روشـن میشد. ناگهان انفجار مهيبی مرا به خود آورد. كمی دورتر يكی از رزمندگان مورد اصابت چند تركش قرار گرفته بود. من كه امدادگر گردان بودم، فوراً خودم را بالای سرش رساندم. پس از بستن زخمهايش پرسيدم: «میتوانی راه بروی؟» گفت: «اگر زير بغلم را بگيری، سعی خود را میكنم.» از طرف فرماندهی دستور بازگشت به مواضع قبلی صادر شده بـود و ما كه عقب مانده بوديم، به كندی به طرف نيروهای خودی حركت كرديم. با سختی حدود يكصد متر به عقب آمديم. اطراف ما ديگر هـيچ اثری از نيروهای خودی نبود.
🌷خدا خدا میکردم كمكی برسد. از دور صدای يك لودر به گوشم رسيد و كمكم نزديك شد. با ديدن آن به سويش رفتم و گفتم: «برادر! يک مجروح اينجا هست كـه بايد بـه عقب ببريم.» راننده لودر كه معلوم بود شب تا صبح مشغول كار بوده و خستگی از سر و رويش میباريد گفت: «شما چطور هنوز اينجا ماندهايد! سريع به او گفتم: «با اين مجروح حركت غيرممكن است. اگر میتوانی كمک كن تا او را به عقب منتقل كنيم.» گفت: «لودر كه جايی برای حمل مجروح ندارد.» به او گفتم: «اجازه بده تا او را روی گِلگير لودر بگذاريم؛ من خـودم او را نگه میدارم.» مجروح را روی گلگير لودر گذاشتيم. كنارش نشسته و دستهايم را محكم به دو طرف گلگير لودر گرفتم و....
🌷و خودم را روی او انداختم تـا نيفتد. هوا كمكم روشن میشد و وقت نماز صبح رو به پايان بود. بـا خود گفتم خدايا چه كنم؟ چگونه نماز بخوانم؟! بر روی لودر و با لباسهای خونين نه میشد وضو گرفت و نه میشد تيمم كرد و نه حتی سمت و سوی قبله مشخص بود. معلوم هم نبود كی به مقصد میرسـيم. ترس از افتادن آن مجروح مرا نگران میكرد و حالا قضا شدن نماز صبح هـم بـه نگرانیهايم اضافه شده بود. نمازم داشت قضا میشد. همانطور كه دو دستی و محكم آن مجروح را روی گِلگير لودر نگه داشته بودم، در دلم نيت كردم: دو ركعـت نمـاز صبح میخوانم واجب قربة الی االله، االله اكبر.... عجب نمازی بود! لذت آن دو ركعت نماز را با تمام دنيا هم عوض نمیكنم.
#راوی: رزمنده دلاور مجيد محبی
📚 کتاب "شكستههای ايستاده"
🥀🥀🥀🥀🥀