eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی
83 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
حکایت کوتاه بسیار زیبا👌 (سنگ و گنج)💎 مادر شوهر، بعد از اتمام ماه عسل با تبسّم به عروسش گفت : تو توانستی در عرض سی روز پسرم را ملتزم به خواندن نمازهایش بکنی .. کاری که من طی سی سال در انجام آن تلاش کردم و موفق نشدم ! و اشک در چشمانش جمع شد .. عروس جواب داد : مادر، داستان سنگ و گنج را شنیده ای ؟ می گویند سنگ بزرگی راهِ رفت و آمد مردم را سد کرده بود ، مردی تصمیم گرفت آن را بشکند و از سر راه بردارد .. با پتکی سنگین، نود و نه ضربه بر پیکر سنگ وارد کرد و خسته شد... مردی از راه رسید و گفت : تو خسته شده ای ، بگذار من هم کمکت کنم .. مرد، تنها صدمین ضربه را وارد کرد و سنگ بزرگ شکست ، اما ناگهان چیزی که انتظارش را نداشتند توجّه هر دو را جلب کرد. طلای زیادی زیر سنگ بود .. مرد دوم که فقط یک ضربه زده بود گفت : من پیدایش کردم ، کارِ من بود ، پس مال من است .. مرد گفت : چه می گویی؟ من نود ونه ضربه زدم دیگر چیزی نمانده بود که تو آمدی ! مشاجره بالا گرفت و بالاخره دعوای خویش را نزد قاضی بردند .. و ماجرا را برای قاضی تعریف کردند ، مرد اول گفت : باید مقداری از طلا را به من بدهد ، زیرا که من نود ونه ضربه زدم و سپس خسته شدم... و دومی گفت : همه ی طلا مال من است ، خودم ضربه زدم و سنگ را شکستم ... قاضی گفت : مرد اول نود و نه جزء آن طلا از آن اوست ، و تو که یک ضربه زدی یک جزء آن از آن توست .. اگر او نود ونه ضربه را نمیزد ، ضربه صدم نمی توانست به تنهایی سنگ را بشکند ... و تو مادر جان سی سال در گوش فرزندت خواندی که نماز بخواند بدون خستگی .. ، و اکنون من فقط ضربه آخر را زدم !! 🌹 اخلاق اصیل و زیبا از انسان اصیل و با اخلاق سرچشمه می گیرد.... 👈 جای بسی تفکر و تأمل دارد، کسانی که تلاش دیگران را حقّ خود می دانند کم نیستند ... اما خداوند از مثقال ذره ها سوال خواهد كرد... ❣ ╔═.🍃🌸.═════╗ 🎋🎋🎋🎋🎋🎋 ╚═════.🍃💕.═╝
‍ 💠 آیا از نعمت نماز تشکر می کنیم؟! ✅ امام رضا (علیه السلام) می فرمایند: حداقلِ تشکر بنده از خداوند برای توفیق خواندنِ نماز واجبش این است که در سجده بعد از نماز بگوید : شُكْراً لِلَّه،ِ شُكْراً لِلَّه،ِ شُكْراً لِلَّهِ از حضرت سؤال شد که معنای این گفته چیست؟ فرمود: با این سجده می‏گوید این تشکر من است از خدا به جهت اینکه موفقم کرد تا به خدمتش برسم و نماز واجب را به‏ جای آورم. 📚وسائل الشيعه، ج‏7، ص 6، ح1
🍃🌹شهید بهشتی: 💢ارزشها را بشناس و اشخاص را با ارزشها بسنج؛ حمایتها باید از ارزشها باشد، ✅ اول ارزشها، ⬅️ بعد اشخاص، نه اول اشخاص بعد ارزشها پ ن: قابل توجه اون بزرگوارانی که اشخاص براشون مهمتر از ارزشها (در انتخابات اخیر) شدند. ☆سالروز شهادت دکتر بهشتی و یاران با وفایشان و هفته قوه قضائیه را گرامی میداریم . 🍃🌹🍃ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
❤️زندگی به سبک شهید بهشتی👇 🌹رفته بود خوزستان ؛ جلسه تا ساعت یک نیمه شب طول کشیده بود. گفته بودند ؛ منزل ، هتل... خوابیده بود. همانجا در فرمانداری ، با عمامه زیر سر و روانداز عبا... 🌹غذای زندانش نان وآب بود. به شوخی وتمسخر می گفتند : خوش مزه است ! گفت : اگه بیرون هم از اینا خورده باشی بله ، خوش مزه است.بعد ها شد رئیس دیوان عالی کشور ، اغلب روزها غذایش نان و ماست بود... 🌹به قاضی دادگاه نامه زده بود که: شنیدم وقتی به مأموریت می‌روی ساک خود را به همراهت می‌دهی. این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی... قاضی رو توبیخ کرده بود. حساس بود، مخصوصاً به رفتار قضات… 🔵 چرا شهید بهشتی خار چشم دشمنان بود و چرا دشمن از او بیشتر آسیب می‌دید؟ 🔹رهبرانقلاب: شهید آیت‌الله خار چشم دشمنان بود به خاطر اين‌كه با وجود اين مظلوميتى كه داشت، بر اثر خونسردى و حلم و تسلط بر اعصاب كه در این انسان عزيز به وفور مشاهده مى‌شد، هرگز دچار حالت عكس‌العملىِ انفعالى نمى‌شد... 🔹موضع‌گيريهايش، موضع‌گيريهاى دقيق و صحيح و عاقلانه‌اى بود و خود همين هم موجب مى‌شد كه دشمن بيشتر از ناحيه‌ى او ضربه ببيند... ۱۳۶۲/۰۴/۰۶ ‍ 🌹 🔰رئیس دیوان عالی کشور 🍃تولد : ۱۳۰۷/۸/۲ - اصفهان 🍂شهادت : ۱۳۶۰/۴/۷ - تهران 🍁آرامگاه : تهران - گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها 💠 بوی بهشت👈 پشت تریبون رفت و درباره انتخاب رئیس جمهور و اینکه باید روحانی باشد یا غیر روحانی اندکی صحبت کرد و گفت در هر صورت تعیین و معرفی رئیس جمهور به عهده این جلسه است. منتهی اول باید هیئتی را تعیین کنیم که خدمت امام بروند و نظر ایشان را درباره روحانی بودن یا نبودن رئیس جمهور آینده جویا شوند. 💢آخرین جمله شهید بهشتی قبل از شهادت: «این بار ما باید کاری کنیم که یک مهره آمریکا رئیس‌جمهور ما نباشد.» ده دقیقه ای ازآغاز نطق دکتر می گذشت. دکتر  مکثی کرد و به مستمعین دور تا دور جلسه نگاه کرد و وقتی از همراهی ایشان با بحث مطمئن شد، یکباره گفت: 🔴👈"بچه ها می آید، آیا شما هم این بو را استشمام می کنید؟ 🌸در همین لحظه انفجار مهیبی حزب جمهوری اسلامی را لرزاند و ساختمان فرو ریخت و ۷۲ نفر آسمانی شدند...
خیلی جالبه❤ 🌷آﯾﺎ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﺪ: ﺩﺭﻃﻮﻝ24 ﺳﺎﻋﺖ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ، ﻫﯿﭽﮕﺎﻩ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﮐﺮﻩ ﺯﻣﯿﻦ ﻗﻄﻊ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ! 🌷ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺩﺭﮐﺮﻩ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺭﺗﻤﺎﻡ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯﻗﻄﻊ ﻧﻤﯿﺸﻮﺩﻭﺩﺭﻫﺮﻣﻨﻄﻘﻪ ﺍﯼ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺑﺮﺳﺪﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺭﺟﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺁﻏﺎﺯﻣﯿﺸﻮﺩ . 🌷ﮔﻔﺘﻦ ﺍﺫﺍﻥ 4ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺯﻣﺎﻥﻻﺯﻡ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺯﻣﯿﻦ ﺩﺍﺭﺍﯼ 360 ﺧﻂ ﻓﺮﺿﯽ ﺍﺯﻗﻄﺐ ﺷﻤﺎﻝ ﺑﻪ ﻗﻄﺐ ﺟﻨﻮﺏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺩﻝ 360 ﺩﺭﺟﻪ ﻣﯿﺒﺎﺷﺪ؛ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺜﺎﻝ ﻇﻬﺮﺷﺮﻋﯽ ﺩﺭﺧﻂ1 ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ، 4 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻃﻮﻝ ﻣﯿﮑﺸﺪﺗﺎ ﻇﻬﺮﺷﺮﻋﯽ ﺩﺭﺧﻂ 2 ﺷﺮﻭﻉ ﺷﻮﺩ،ﻭﺍﯾﻦ ﻣﺪﺕ ﻣﻌﺎﺩﻝ ﺯﻣﺎﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﻂ ﯾﮏ ﺍﺫﺍﻥ ﮔﻔﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ . ﺑﻪ ﺍین ﺗﺮﺗﯿﺐ 360 ﺿﺮﺑﺪﺭ 4ﻣﯿﺸﻮﺩ 1440 ﺩﻗﯿﻘﻪ ﮐﻪ ﻣﻌﺎﺩﻝ24 ﺳﺎﻋﺖ ﺍﺳﺖ ..... 🌷ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻛﺒﺮ ... اینجاست که خدای متعال خطاب به پیامبرش (ص) میفرماید: "و رفعنا لک ذکرک" یعنی ذکر و یاد تو را بلند کردیم... یعنی حداقل در هر اذان که یادی از پیامبر میشود و اسم مبارکش ذکر میگردد. پس هیچ دقیقه ای روی کره ی زمین نیست مگر آنکه اسم رسول خدا آورده شود...🌷 🍃🍂🍃🌸🍃🍂🍃
🔴بازی هلند و جمهوری چک 💢۶ تیر ۱۴۰۰ سیل تماشگر در ورزشگاه! کرونا کجاست؟!🤨🧐🤔 💯💯تو کشور ما هم خیلی راحت مراسم های مذهبی تعطیل ! حرم ها، تعطیل... مسجد هست که چندین قفل به آن زده شد!!!
🇮🇷🌸 🍀 🔰 محوریابی سخنرانی رهبر معظم انقلاب با مسئولان قوه قضائيه 🍃🌻🍃 🔻شهید بهشتی یک حق بزرگی بر گردن کشور و ملت دارند و آن پایه‌گذاری دادگستری اسلامی است. 🔹شهید بهشتی به معنای واقعی کلمه پایبند به مبانی انقلاب و مبانی امام (ره) بود و پرهیزگار هم بود، مرد مؤمن و متشرعی بود. 🔸 این انتخابات حقاً و انصافاً حماسه بود. به معنای واقعی کلمه حماسه‌ این مردم بود، حماسه آفریدند. 🔹 منافقین امروز در همین کشورهای مدعی حقوق بشر آزادانه دارند رفت و آمد و زندگی میکنند. 🔸سند تحول قوه قضائیه به معنای واقعی کلمه عملیاتی است و شعاری و ظاهری نیست. همین سند را ملاک عمل قرار بدهید. 🔹بحث مبارزه با فساد در درون قوه که این هم خب شروع شد، کار بسیار خوبی است و جزو واجب‌ترین کارها و اولی‌ترین کارهای قوه‌ی قضاییه یکی‌اش این است. 🔸تحلیلگرانی که چشمشان به این انتخابات بود، آنها میفهمند چه اتفاقی افتاد. 🔹 این انتخابات حقاً و انصافاً حماسه بود. به معنای واقعی کلمه حماسه‌ این مردم بود، حماسه آفریدند. 🔸 تلاشهایی انجام میگیرد، نامه مینویسند، در فضای مجازی حرف میزنند، که عظمت این انتخابات را انکار کنند اما فایده‌ای ندارد. این تلاش بیهوده است. 🔺 رادیوهای آمریکا، رادیوهای انگلیس، رادیوهای بعضی از کشورهای مرتجع و روسیاه به کار بیفتند تا مردم را از انتخابات دور کنند. ۱۴۰۰ 🍀 🇮🇷🌸
🕋🇮🇷🌷🕌🌷🇮🇷🕋 🌷*⚜ یاد شهید بابایی بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد و گفت: مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده!!* 🌷*⚜یاد شهید رجبی بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت میکند.* 🌷*⚜یاد شهید بابایی بخیر که یکی از دوستانش تعریف میکرد که: دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده که معلوله ... شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره!!* 🌷*⚜یاد شهید حسین خرازی بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه!!* 🌷*⚜یاد شهید مهدی باکری بخیر که انبار دار به مسئولش گفت: میشه این رزمنده رو به من تحویل بدهید، چون مثل سه تا کارگر کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکری هست که صورتشو پوشونده کسی او را نشناسد و گفت چیزی به انباردار نگه!!* 🌷*🔱آره یاد خیلی شهدا به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت و تلافی کمک کنیم و بفهمیم دیگران رو اگر کاری میکنیم فقط واسه رضای خدا باشه و هر چیزی رو به دید خودمون تفسیر نکنیم!!* 🌷*برای رد شدن از سیم خاردار باید یه نفر روی سیم خاردار میخوابید تا بقیه از روش رد بشن(!!) داوطلب زیاد بود.* *قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان زیبا رو!! همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه...* *همه تو دلشون گفتند: عجب پیرمرد سنگدلی!! دوباره قرعه انداختند، باز هم افتاد بنام همون جوون...* *جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار* *تو دل همه غوغائی شد...!!* *بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان... همه رفتند الا همون پیرمرد... گفتند چرا نمیای؟؟* *گفت: نه شما بروید من باید* *بدن پسرم رو ببرم برای مادرش* *آخه مادرش منتظره... درود بر شهامت و غیرت آنان!!* ✅ بهوش باشیم که *خدای ناکرده برای رسیدن به ( دنیا ) نکند روی خون شهیدی🚶‍♂پا🕺 بگذاریم؟؟!!*
‌ 📚 کوتاه نویسنده‌ای مشهور، در اتاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت: "سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند. مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت. در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقه‌م از دستم رفت. سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکی‌اش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!" در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را اندوه‌زده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند. بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد. نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود: "سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا می‌توانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزون‌تر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمین‌گیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند. " و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!" نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد. ✨در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار می‌کند بلکه شاکر بودن است که ما را مسرور می‌سازد. 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
♨️دختر بی حجاب و پسر طلبه!!! 🔻یه روز یه خانم مثل هر روز بعد از کلی آرایش کنار آینه,مانتو تنگه و کفش پاشنه بلنده شو پا کرد و راهی خیابونای شهر شد. همینطوری که داشت راه میرفت وسط متلک های جوونا یه صدایی توجهش رو جلب کرد : ❌خواهرم حجابت !! خواهرم بخاطر خدا حجابت رو رعایت کن !!. 🔻نگاه کرد، دید یه جوون ریشوئه از همون ها که متنفر بود ازشون با یه پیرهن روی شلوار و یه شلوار پارچه ای داره به خانم های بد حجاب تذکر میده. 🔻به دوستش گفت من باید حال اینو بگیرم وگرنه شب خوابم نمیبره مرتیکه سرتاپاش یه قرون نمی ارزه، اون وقت اومده میگه چکار بکنید و چکار نکنید. 🔻تصمیم گرفت مسیرش رو به سمت اون آقا کج کنه و یه چیزی بگه که دلش خنک بشه‌ وقتی مقابل پسر رسید چشماشو تا آخر باز کرد و دندوناش رو روی هم فشار داد و گفت تو اگه راست میگی چشمای خودتو درویش کن با این ریشای مسخره ات ، بعدم با دوستش زدن زیر خنده و رفتن.. پسر سرشو رو به آسمون بلند کرد و زیر لب گفت: خدایا این کم رو از من قبول کن !! شبش که رفت خونه به خودش افتخار میکرد گوشی رو برداشت و قضیه رو با آب و تاب برای دوستاش تعریف میکرد. فردای اون روز دوباره آینه و آرایش و بعد که آماده شد به دوستاش زنگ زد و قرار پارک رو گذاشت. توی پارک دوباره قضیه دیروز رو برای دوستاش تعریف می کرد و بلند بلند میخندیدند شب وقتی که داشت از پارک برمیگشت یه ماشین کنار پاش ترمز زد: خانمی برسونیمت؟ لبخند زد و گفت برو عمه تو برسون بعد با دوستش زدن زیر خنده ، پسره از ماشین پیاده شد و چند قدمی کنار دختر قدم زد و بعد یک باره حمله کرد به سمت دختر و اون رو به زور سمت ماشین کشید. دختر که شوکه شده بود شروع کرد به داد و فریاد اما کسی جلو نمیومد، اینبار با صدای بلند التماس کرد اما همه تماشاچی بودن، هیچ کدوم از اونایی که تو خیابون بهش متلک مینداختن و زیباییشو ستایش میکردن، حاضر نبودن جونشون رو به خطر بندازن دیگه داشت نا امید میشد که دید یه جوون به سمتشون میدوه و فریاد میزنه: آهای ولش کن بی غیرت !! مگه خودت ناموس نداری؟؟ وقتی بهشون رسید، سرشو انداخت پایین و گفت خواهرم شما برو ، و یه تنه مقابل دزدای ناموس ایستاد !! دختر در حالی که هنوز شوکه بود و دست و پاش میلرزید یک دفعه با صدای هیاهو به خودش اومد و دید یه جوون ریشو از همونا که پیرهن رو روی شلوار میندازن از همونا که به نظرش افراطی بودن افتاده روی زمین و تمام بدنش غرق به خونه ناخودآگاه یاد دیروز افتاد ، اون شب برای دوستاش اس ام اس فرستاد: وقتی خواستن به زور سوارش کنند، همون کسی از جونش گذشت که توی خیابون بهش گفت: خواهرم حجابت !! همون ریشوی افراطی و تندرو همون پسری که همش بهش میخندید.. اما الان به نظرش یه پسر ریشو و تندرو نبود ، بلکه یه مرد شجاع و با ایمان بود دیگه از نظرش اون پسر افراطی نبود ، بلکه باغیرت بود 🌹حالا متوجه شدیم که این جوون ریشو کسی نیست جز شهید امر به معروف و نهی ازمنکر 🌹 💚 【 الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج 】
✅ آداب رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مَن كانَ آمِراًَ بمعُروفٍ فَلَيكُن أمْرُهُ ذلِكَ بمعرُوفٍ؛  هركس به نيكی وادار كند، همين وادار كردنش نيز به نيكی باشد».١ 👈🏼 بايد توجه داشت هرگز با توهين و تحقير نمی توان كسی را به كار نيك جذب كرد يا او را از كار زشت بازداشت. گاه همين گونه برخوردها عامل لجاجت می شود و اثر معكوس بر جای می گذارد. ونبايد فراموش كرد: «انّ الله تعالي عندَ لسانِ كُلِّ قائلٍ فَليتَّقِ اللهَ عبدُه وَ ليَنْظُرْ مَا يقُول؛  خداوند مراقب زبان هر گوينده ای است، بنده بايد از خدا بترسد و بنگرد كه چه می گويد.»٢ 👈🏼همچنين بنا به نظر فقها: «برای جلوگيری از معصيت، اهانت جایز نيست! 📙١. نهج الفصاحه (با تنظيم موضوعي)، ص۵۵. ٢.همان، ص ٣٧۶ ╔═.🍃.════╗
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂 🔻 مداومت در خواندن زیارت عاشورا 🍃 در دوران کودکی یکی از همسایگان ما دارای پسری بود که من با او دوست بودم. با هم بزرگ شدیم و هرکدام راه زندگی را پیش گرفتیم. او شغل خوب و مورد تأییدی نداشت و در مجموع، انسان خوب و درستی نشد. تا این که از دنیا رفت. مدتی پس از فوتش، شبی او را به خواب دیدم که دارای جایگاه خاصی بود و ظاهر بسیار خوب و آراسته‌ای داشت 🍃 از او پرسیدم: من تو را در دنیا می‌شناختم؛ تو کار خیری انجام نداده بودی که حال چنین جایگاهی به تو داده‌اند. او گفت درست است؛ من در دنیا انسان خوبی نبودم و از همان شب فوتم تا شب قبل، گرفتار عذاب بودم و سختی زیادی کشیدم، اما از شب قبل چنین مقامی به من بخشیده‌اند. 🍃 در کمال تعجب از او پرسیدم: چه اتفاقی سبب این تغییر در وضعیت تو شد؟ او گفت: دیشب خانمی را به این قبرستان آورده، دفن کردند. او همسر استاد اشرف حداد (آهنگر) بود. هنگامی که او را به قبرستان آوردند، امام حسین علیه‌السلام به دیدارش آمدند 🍃 پس از خاک‌سپاری، بار دیگر امام حسین علیه‌السلام به دیدار او آمدند. مرتبه سوم که امام علیه‌السلام تشریف‌فرما شدند، دستور دادند تا عذاب از همه مردگان قبرستان برداشته شود. سپس از خواب بیدار شدم. فردا صبح زود به بازار آهنگران رفته، استاد اشرف حداد را یافتم 🍃 از او پرسیدم: آیا همسر شما به رحمت خدا رفته؟ با تعجب گفت: این چه سؤالی است؟! از او پرسیدم: آیا همسرت به کربلا مشرف شده بود یا روضه‌خوان حضرت بود یا در منزل خود مجلس عزا برپا می‌کرد؟ استاد اشرف دلیل سؤالاتم را پرسید و من به او گفتم که چه خوابی دیده‌ام؛ ✨ سپس استاد برایم توضیح داد که همسر من هیچ‌یک از اعمالی را که شما برشمردید، انجام نداده بود؛ تنها در خواندن زیارت عاشورا مداومت می‌کرد. و من دانستم که به برکت زیارت عاشورا، نه تنها امام حسین علیه‌السلام به دیدار او آمده و قطعاً مقام و مرتبه‌ای رفیع در بهشت به او بخشیده، که به برکت وجود او، گناه‌کاران را نیز مورد رحمت حق قرار داده است 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃