eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی
83 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
💚قال رسول الله صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏ آله: إذا کانَ أوَّلُ لَیلَةٍ مِن رَمَضانَ فُتِّحَت أبوابُ السَّماءِ فَلا یُغلَقُ مِنها بابٌ حَتّى یَکونَ آخِرُ لَیلَةٍ مِن رَمَضانَ، فَلَیسَ مِن عَبدٍ مُؤمِنٍ یُصَلّی فی لَیلَةٍ مِنها إلاّ کَتَبَ الله‏ لَهُ ألفـا و خَمسَ مِئَةِ حَسَنَةٍ بِکُلِّ سَجدَةٍ ◀️⁩ درهای آسمان در اولین شب ماه رمضان گشوده می شود و تا آخرین شب آن بسته نخواهد شد. هیچ بنده مؤمنى در شبى از آن، نماز نخوانَد، مگر آن که خداوند براى هر سجده، هزار و پانصد حسنه بنویسد و برایش خان‌ه‏اى از یاقوت سرخ که شصت هزار در دارد، در بهشت بنا کند که براى هر درى قصرى طلایى و آراسته به یاقوت سرخ است. پس چون اوّلین روز ماه رمضان را روزه بگیرد، همه گناهان گذشته‏‌اش تا مثل آن روز، آمرزیده شود 🔶و هر کس به ماه رمضان برسد، هر روز، هفتاد هزار فرشته از نمازِ بامداد تا آنگاه که خورشید پوشیده در حجاب شود، براى او آمرزش مى‏‌طلبند. و براى او در برابر هر سجده‏‌اى که شب یا روز در ماه رمضان به جا آورده است درختى خواهد بود که سوار، در امتداد سایه آن باید پانصد سال راه برود🍃 📚 بحارالأنوار جلد ۹۳،صفحه ۳۴۴ 🌱🌱🌱🌱🌱🌱
🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁 📚داستان ایوب نبی ع ایوب پیامبر، مردی از اهل روم بود، مادرش از فرزندان لوط بن هاران و پدرش (آموص فرزند رازخ) و نوه اسحاق بود. این پیامبر 3642 سال پس از هبوط حضرت آدم، توسط مادری بنام «یاحیر» به دنیا آمد. محل زندگی او روستایی در نواحی دمشق به نام «ثبنه» بود. ایوب دارای احشام و چهارپایان زیادی بود، نَسَب ایوب به این صورت می باشد، (ایوب بن اموص بن رازخ بن روم بن عیص بن اسحاق بن ابراهیم علیه السلام ). ایوب دارای مال و فرزندان بسیاری بود. خداوند بر او فرشهای زرین بی شماری نازل فرمود و هرگاه باد یکی از آنها را به سویی می بُرد. ایوب آنرا به جای اولش باز می گردانید و همواره شُکر نعمت های خداوند را به جای می آورد. تا جایی که جبرئیل می پرسید، آیا سیر نگشته ای؟ ایوب می گفت؛ آیا کسی از روزی خاص خداوند سیر می شود؟. در تمام مدتی که مردم را به پرستش خداوند یگانه دعوت می کرد، تنها سه تن به او ایمان آوردند. الیفن از اهالی یمن و بلعد و صافن از مردم روم. نام حضرت ایوب به یکی از پیغمبران نمونه الهی در شکیبائی و استقامت و شکرگزاری در چهار سوره از سوره های قرآن کریم ذکر شده است. 1 - آیه 163 سوره نساء 2 - آیه 85 سوره انعام 3 - آیه 83 سوره انبیاء 4 - آیه 42 به بعد سوره ص. آنچه از نظر قرآن روایت می شود خدای تعالی اموال و فرزندان زیادی به او عنایت فرمود و برای آزمایش، آنها را از او گرفت و خود او را به بیماری سخت مبتلا کرد تا مقام صبر و سپاس او را بیازماید. بعد از انقضاء دوران بلا و صبر عجیب ایوب، خداوند تمام اموال و فرزندان او را به او عطا کرد و داستان او را به عنوان نمونه شکیبایی و قهرمان تقوی برای تذکر دیگران نقل فرمود. 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁
🌹یکی از علماء نقل می‌کند، در اصفهان وارد باغ دوستی شدیم که پیرمردی باغبان آن بود که سیمای بسیار زیبا و نورانی داشت. صاحب باغ او را بسیار تفقد و احترام می‌نمود. گفت: من هر وقت بیمار می‌شوم دعای این پیرمرد مرا شفا می‌دهد. نزدیک شدم به پیرمرد و گفتم: «وقتی این مرد بیمار می‌شود چه می‌گویی که خدا شفایش می‌دهد؟» پیرمرد گفت: «در دل شب، در نماز شب، دو رکعت نماز می‌خوانم و دست به دعا برمی‌دارم و می‌گویم: خدایا! تو رَزَّاق هستی و این مرد واسطۀ رزق تو برای من و اهل و عیال من است. او را عمری ده و از بلا دورش کن! چون با مرگ او، من و خانواده‌ام به دردسر می‌افتیم؛ پس از فضل و کَرمت این دردسر را بر ما راضی نشو.» 📌انسان اگر واسطۀ رزق کسی شود، قطعاً دعای خیر آن فرد در صحت و عافیت و دفع بلا و طول عمر این واسطِ رزق، تأثیر دارد. حال این واسطِ رزق شدن، می‌تواند یا به وسیلۀ اشتغال و یا دادن صدقۀ مرتب و منظم بر ناتوانی باشد.
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈• 💛آیت الله بهجت (ره) : ✨ کار خیر خود را دست کم نگیرید،👌 در هرکار خیری خود را به قدر نخود هم شده شریک کنید، ✨شاید همان کارخیر بی ریا قبول و باعث نجاتتون شد. ✨ ضمن اینکه انجام کار خیر توفیق آور است (توفیق زیارت، رفیق خوب، همسر و فرزند خوب و.. ✨ انجام کارخیر اول ، کار خیر دوم را براتون ارمغان میاره و این خیر دائمی باعث سعادتمندی و نجات انسان میشه.. 💠✨ در حدیث داریم فرزند صالح میخواهی زیاد صدقه بده..صدقه دادن زمینه نسل صالح است... ✨💠 🍃🌷صدقه تا هزار سال و تا ۷ نسل روی انسان اثر می‌گذارد. 📚فضائل الصدقه/ مهدی قاضی زاده •┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
💐غذای ساده حضرت علی(ع)❤️ داستان احنف بن قيس احنف بن قيس وقتي به دربار شام رفت و غذاهاي رنگارنگ او را ديد به گريه افتاد. معاويه گفت: چرا گريه مي‏کني؟ پاسخ داد: يک شب هنگام افطار خدمت علي عليه السلام رفتم به من فرمود: برخيز با حسن و حسين‏ عليهما السلام همسفره باش، و خود به نماز ايستاد، وقتي نماز امام علي عليه السلام به پايان رسيد ظرف دربسته اي را جلوي امام علي عليه السلام گذاشتند، بگونه‏ اي در پوش غذا بسته بود که ديگري نتواند آنرا باز کند، امام دَر پوش غذا را برداشت و آرد جو را در آورد و تناول کرد. به حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام عرض کردم: شما اهل سخاوت مي‏باشيد، پس چرا غذاي خود را پنهان مي‏کنيد؟ فرمود: اين کار از روي بخل ورزي نيست، مي خواهم فرزندانم از روي دلسوزي چيزي به آن «مانند روغني يا دوغي» نيافزايند. عرض کردم: مگر حرام است؟ فرمود: نه اما رهبر امّت اسلامي بايد در خوراک و لباس مانند فقيرترين افراد جامعه زندگي کند تا الگوي بينوايان باشد، و فقرا بتوانند مشکلات و تهيدستي را تحمّل کنند. [1] . و در نقل ديگري آمده است: احنف بن قيس مي‏گويد: روزي به دربار معاويه رفتم، وقت نهار آن قدر طعام گرم، سرد، ترش و شيرين پيش من آوردند که تعجّب کردم. آنگاه طعام ديگري آوردند که آنرا نشناختم. پرسيدم: اين چه طعامي است؟ معاويه جواب داد: اين طعام از روده‏ هاي مرغابي تهيّه شده، آنرا با مغز گوسفند آميخته و با روغن پسته سرخ کرده و شکر نِيشکر در آن ريخته‏ اند. احنف بن قيس مي‏گويد: در اينجا بي اختيار گريه‏ ام گرفت و گريستم. معاويه با شگفتي پرسيد: علّت گريه‏ ات چيست؟ گفتم: به ياد علي بن ابيطالب‏ عليه السلام افتادم، روزي در خانه او بودم، وقت طعام رسيد. فرمود: ميهمان من باش. آنگاه سفره‏اي مُهر و مُوم شده آوردند. گفتم: در اين سفره چيست؟ فرمود: آرد جو «سويق شعير» گفتم: آيا مي‏ترسيد از آن بردارند يا نمي‏ خواهيد کسي از آن بخورد؟ فرمود: نه، هيچ کدام از اينها نيست، بلکه مي‏ترسم حسن و حسين‏ عليهما السلام بر آن روغن حيواني يا روغن زيتون بريزند. گفتم: يا اميرالمؤمنين مگر اين کار حرام است؟ حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود: لا وَ لکِنْ يَجِبُ عَلي اَئِمَّةِ الْحَقِّ اَنْ يُقَدِّرُوا اَنْفُسَهُمْ بِضَعْفَةِ النَّاسِ لِئَلاَّ يَطْغِي الفَقيرَ فَقْرُهُ (نه، بلکه بر امامان حق لازم است در طعام مانند مردمان عاجز و ضعيف باشند تا فقر باعث طغيان فقرا نگردد). هر وقت فقر به آنها فشار آورد بگويند: بر ما چه باک، سفره اميرالمؤمنين نيز مانند ماست. معاويه گفت: اي احنف مردي را ياد کردي که فضيلت او قابل انکار نيست. [2] . ابورافع مي‏گويد: روز عيدي خدمت امام علي عليه السلام رسيدم، ديدم که سفره اي گره خورده در پيش روي حضرت اميرالمؤمنين‏ عليه السلام است، وقتي آنرا باز کرد ديدم نان جوي است. گفتم: چرا گره مي زني؟ فرمود: براي اينکه بچه ها دوغي يا روغني بر آن نيافزايند. امام علي عليه السلام بيشتر از سبزيجات استفاده مي‏فرمود. و اگر غذاي بهتري مي‏خواست شير شتر ميل مي‏کرد گوشت بسيار کم مي خورد و مي‏فرمود: شکم ها را مدفن حيوانات نکنيد با اين همه، از همه قدرتمندتر و قوي‏تر بود. [3] . ...................................... 📚منابع 1-ینابیع المودة ص ۱۷۲ 2-اصل الشیعه و اصولها ص ۶۵ 3-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید ج۱ ص۷ 🌙🌸🌺
‍ ‍ ♥️🍃🌼🍃❤️ 💠فضیلت قضای حوایج مومنین💠 صفوان جمال گوید: خدمت امام صادق (ع) نشسته بودم كه مردى از اهل مكه بنام میمون درآمد و از نداشتن كرایه شكایت كرد، حضرت بمن فرمود: برخیز و برادرت را یارى كن، من برخاستم و همراه او شدم تا خدا كرایه او ار فراهم ساخت، سپس بمكان خود برگشتم. امام صادق (ع) فرمود: براى حاجت برادرت چه كردى؟ عرضكردم: پدر و مادرم بقربانت، خدا آنرا روا كرد، حضرت ابتدا فرمود: همانا اگر برادر مسلمانت را یارى كنى، نزد من از طواف یك هفته (هفت شوط) بهتر است. 💮میمون ‌بن مهران گفته است: نزد حسن بن علی(ع) نشسته بودم که مردی نزد او آمد و گفت: «ای پسر رسول خدا! کسی از من طلبکار است و می‌‌خواهد مرا به زندان بیاندازد. به خدا سوگند که هیچ پولی ندارم. از تو می‌خواهم که با او سخن گویی». دیدم که حسن‌بن‌علی(ع) کفش‌هایش را پوشید که برود. به او گفتم: «ای پسر رسول خدا! یادت رفته که در اعتکاف هستی؟!» پاسخ داد: «نه فراموش نکرده‌ام، اما از پدرم علی(ع) شنیده‌ام که از جدم رسول خدا(ص) نقل می‌کرد که فرموده است: هرکس در راه حاجت برادر مسلمانش تلاش کند همانند این است که ۹۰۰۰ سال خدا را با زبان روزه و شب‌زنده‌داری عبادت کرده است.» 📗من لایحضره الفقیه ج۲ ص۱۸۹ ‍ ‍ ‍ •┈••✾♥️🍃🌼🍃♥️✾••┈•
•┈┈••••✾•🚩•✾•••┈┈• !! در روایتی آمده است: در زمان رسول خدا حضرت محمد (ص)، مردی خدمت آن حضرت آمد و از تنگ دستی شکایت کرد. حضرت به او فرمودند: شاید نماز نمی خوانی؟ مرد گفت: یا رسول الله؛ همانا نمازهای پنجگانه را به جماعت و در پشت سر شما بجا می آورم. حضرت فرمودند: شاید کسی در منزلت نماز نمی خواند؟ آن مرد عرض کرد: همه نماز می خوانند و تا آن ها را به خواندن نماز واندارم، از خانه خارج نمی گردم. پیامبر (ص) فرمودند: شاید در همسایگی تو کسی می باشد که نماز نمی خواند؟ مرد گفت: یا رسول الله؛ همانا تمامی آن ها نماز می خوانند. پس در آن لحظه جبرئیل نازل شد و عرض کرد: ای رسول خدا؛ در فلان بیابان فرد بی_نمازی از دنیا رفته است و کلاغی استخوان کوچکی از آن فردِ بی نماز و تارک الصلاة را به منقار گرفته و آورده در میان درختی که در خانه ی این مرد است قرار داده است، پس به او بگو آن استخوان را بردارد تا وسعتِ رزق و روزی پیدا نماید. 📙 تفسیر عیاشی، ج1: 25. •┈┈••••✾•🚩•✾•••┈┈•
🌹🇮🇷🌹🇮🇷 بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم ابراهیم در یکی از مغازه های بازار مشغول کار بود. یک روز ابراهیم را در وضعیتی دیدم که خیلی تعجب کردم! دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشش بود. جلوی یک مغازه، کارتن ها را روی زمین گذاشت. وقتی کار تحویل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام برای شما زشته، این کار باربر هاست نه کار شما! نگاهی به من کرد و گفت: کار که عیب نیست، بیکاری عیبه، این کاری هم که من انجام می دم برای خودم خوبه، مطمئن میشم که هیچی نیستم. جلوی غرورم رو می گیره! گفتم: اگه کسی شما رو اینطور ببینه خوب نیست، تو ورزشکاری و... خیلی ها می شناسنت. ابراهیم خندید و گفت: ای بابا، همیشه کاری کن که اگه خدا تو رو دید خوشش بیاد، نه مردم. * به همراه چند نفر از دوستان نشسته بودیم و در مورد ابراهیم صحبت می کردیم. یکی از دوستان که ابراهیم را نمی شناخت تصویرش را از من گرفت و نگاه کرد. با تعجب گفت: شما مطمئن هستید اسم ایشون ابراهیمه؟! با تعجب گفتم: خُب بله، چطور مگه؟! گفت: من قبلاً تو بازار سلطانی مغازه داشتم. این آقا ابراهیم دو روز در هفته سَر بازار می ایستاد. یه کوله باربری هم می انداخت روی دوشش و بار می برد. یه روز بهش گفتم: اسم شما چیه؟ گفت: من رو ید الله صدا کنید! گذشت تا چند وقت بعد یکی از دوستانم آمده بود بازار، تا ایشون رو دید با تعجب گفت: این آقا رو می شناسی؟ گفتم: نه چطور مگه! گفت: ایشون قهرمان والیبال و کشتیه، آدم خیلی با تقوائیه، برای شکستن نفسش این کار ها رو می کنه. این رو هم برات بگم که آدم خیلی بزرگیه! بعد از آن ماجرا دیگه ایشون رو ندیدم! صحبت های آن آقا خیلی من رو به فکر فرو برد. این ماجرا خیلی برای من عجیب بود. اینطور مبارزه کردن با نفس اصلاً با عقل جور در نمی آمد. * مدتی بعد یکی از دوستان قدیم را دیدم. در مورد کار های ابراهیم صحبت می کردیم. ایشان گفت: قبل از انقلاب. یک روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما. من و برادرم و دو نفر دیگر را برد چلو کبابی، بهترین غذا و سالاد و نوشابه را سفارش داد. خیلی خوشمزه بود. تا آن موقع چنین غذایی نخورده بودم. بعد از غذا آقا ابراهیم گفت: چطور بود؟ گفتم: خیلی عالی بود. دستت درد نکنه، گفت: امروز صبح تا حالا توی بازار باربری کردم. خوشمزگی این غذا به خاطر زحمتیه که برای پولش کشیدم!! منبع :سلام بر ابراهیم(زندگی نامه و خاطرات شهید ابراهیم هادی) جلد 1 گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹
💫✨💫✨💫✨💫 ✨اصالت و شخصیت.... در زمان قدیم ، مردی ازدواج کرد. در روز اول ازدواج ،جمع شدند جهت خوردن ناهار با خانواده شوهر... و مرد سهم بیشتری از غذا با احترام خاص به همسرش داد ، و به مادر خودش سهم ناچیزی از غذا را داد ؛بدون هیچ احترامی... در این لحظه عروس که شخصیت اصیل و با حکمتی داشت، وقتی این صحنه را دید درخواست طلاق کرد. و گفت شخصیت اصیل در ذات هست و نمی خواهم از تو فرزندی داشته باشم که بعدها فرزندانم رفتاری چون تو با مادرت، با من داشته باشند و مورد اهانت قرار بگیرم متاسفانه بعضی از زنان وقتی شوهرانشان آنها را ترجیح می دهند،فکر می کنند، بر مادر شوهر پیروز شدند. عروس با تدبیر همان روز طلاق گرفت. و با همسری که به مادر خودش احترام می گذاشت ازدواج کرد و بعد از سالها صاحب فرزندانی شد و در یک روز با فرزندانش عزم مسافرت کرد، با فرزندانی که بزرگ شده بودند، و مادر را بسیار احترام می گذاشتند، در مسیر به کاروانی برخوردند، پیرمردی پابرهنه پشت سر کاروان راه می رفت، و هیچ کس به او اعتنایی نمی کرد. مادر به فرزندانش گفت آن پیرمرد را بیاورید وقتی او را آوردند. مادر، همسر سابقش را شناخت به او گفت: چرا هیچ کس اعتنایی و کمکت نمی کند؟ آنها کی هستند؟ گفت: فرزندانم هستند گفت : من رامی شناسی؟ پیرمرد گفت: نه زن با حکمت گفت: من همان همسر سابقت هستم و قبلا گفتم که اصالت در ذات هست. همانگونه که می کاری درو خواهی کرد به فرزندان من نگاه کن چقدر به من احترام می گذارند و حالا به خودت و فرزندانت نگاه کن، چون تو به مادرت اهانت کردی، و این جزای کارهای خودت هست، و زن با تدبیر به فرزندانش گفت: کمکش کنید برای خدا ✨ هر مرد و زنی خوب بیاد داشته باشد، فرزندان شما همانگونه با شما رفتار خواهند کرد ، که شما با پدر و مادر خود رفتارمی کنید. 💫✨💫✨💫✨💫
🔴 فواید نگاه کردن به قرآن ✍ قرآن کریم به قدری با برکت است که حتی نگاه به صفحات آن، موجب تعالی انسان می شود. برخی فواید آن عبارتتد از: 💠 تقویت بینایی 💠 درمان ورم ملتحمه چشم 💠 چندین برابر شدن ثواب قرائت 💠 مطرود کردن شیطان 💠 ازدیاد عقل و ... امام صادق علیه السلام می فرمایند: کسی که قرآن را از روی صفحات آن بخواند، از بینایی اش بهره برد و مبتلا به ضعف بینایی نمی شود و از عذاب پدر و مادرش کاسته می شود، هر چند کافر باشند. 📚 الکافی، ج ۲، ص ۶۱۳ 💫✨💫✨💫✨
*نصراله سیچونی نیکوکارومغازه دار در کاروانسرای کلگه مسجد سلیمان ۴۰ شبانه روز چله گرفت تا خدا را دیدار کند* تمام روزها روزه دارودرحال اعتکاف ،از مردم بریده بود. پگاه به شب و شب به قیام، زاری و گریه به درگاه او ؟! *شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که میگفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار شوشتری ها (مسگران)، دکان رضا زاده مسگر برو خدا را خواهی دید* نصراله سیچونی ساعت ۵ در بازار شوشتری ها (مسگران) حاضر شد و در کوچه های بازاراز پی دکان می گشت. میگویدپیرزنی را دیدم دیگ مسی بدست داشت و به مسگران نشان میداد"*قصد فروش آنرا داشت*" به هر مسگری نشان میداد، وزن میکرد و میگفت۴ ریال و ۲۰ شاهی *پیرزن میگفت نمیشه ۶ ریال بخرید؟* مسگران میگفتندخیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند. *بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود.* مسگر به کار خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم ، خرید دارید؟ *مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟* پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود! مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی، *امّا اگر مُصر هستی من آنرا به ۲۵ ریال می خرم!!!* پیر زن گفت مرا مسخره می کنی؟! مسگر گفت ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!! پیرزن که شدیداشگفت زده شده بوددعا کنان دکان مسگر را ترک و دوان دوان راهی خانه خود شد. *نصراله سیچونی گفت* من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم : عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند *آنگاه تو به ۲۵ ریال میخری؟!!!* مسگر پیر گفت من دیگ نخریدم!!! *من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم...* از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که *ندایی با صدای بلند گفت:* *با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به دیدارما نخواهد آمد!!!* *دست افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به دیدار تو خواهیم امد* گربرسرنفس خودامیری مردی گربردگران خرده نگیری مردی مردی نبود فتاده را پای زدن *گر دست فتاده ای بگیری مردی* 🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇🍇
معجزه ای از امام باقر علیه السلام 💕💕جابر جعفی می‌گوید: من همراه امام باقر علیه السلام عازم حج شدیم؛ ناگهان پرنده ای شبیه کبوتر آمد و بر چوبه محملش نشست و شروع به خواندن کرد! من رفتم که آن را بگیرم که حضرت با فریاد به من فرمود: صبر کن ای جابر! این به ما اهل بیت پناه آورده! پرسیدم: از چه چیزی به شما شکایت نمود؟ فرمود: به من شکایت کرد که از سه سال پیش در این کوه تخم می‌گذارد و ماری می‌آید و جوجه هایش را می‌خورد. از من خواست از خدا بخواهم مار را بکشد. من دعا کردم و خدا آن مار را کشت. سپس راه افتادیم تا نزدیک سحر شد؛ حضرت به من فرمود: ای جابر پیاده شو! من پیاده شدم و زمام شتر را گرفتم. حضرت نیز پیاده شد و به سمتی رفت و از راه فاصله گرفت. سپس به باغی رملی در زمین رسید و شروع کرد شن‌ها را به چپ و راست می‌زد و عرضه می‌داشت: خدایا! ما را آب بده و پاکمان فرما. ناگهان سنگی سفید در بین شن‌ها آشکار شد. حضرت آن را از جا در آورد و چشمه آب سفید و زلالی برایش جوشید و وضو ساخت و ما از آن نوشیدیم. سپس به راه افتادیم و نزدیک روستا و نخلستانی صبح کردیم. امام باقر علیه السلام نخل خشکی را که آنجا بود قصد کرد و به آن نزدیک شد و فرمود: ای نخل! ما را از آنچه خدا در تو آفریده طعام بده! من دیدم نخل خم شد تا جایی که ما دستمان به میوه آن می‌رسید و از آن خوردیم. ناگهان مرد عربی گفت: ساحری مثل امروز ندیده بودم! امام باقر علیه السلام فرمود: ای مرد عرب! بر ما اهل بیت دروغ مبند که هیچ ساحر و کاهنی از ما نیست. لکن به ما علم نام‌هایی از نام‌های خدای تعالی داده شده که با آن نام‌ها از خدا مسألت می‌کنیم و به ما عطا می‌شود و دعا می‌کنیم و اجابت می‌شویم. 📗الخرائج و الجرائح،ص۲۳۱ 📘بحارالانوار، ج۴۶،ص۲۴۸،ح۳۸ 💞🤲اللهم عجل لولیک الفرج