eitaa logo
فرهنگی و اجتماعی
82 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.7هزار ویدیو
7 فایل
*"خدایا کاری کن که از چیزهای ارزشمند زندگی،* *جانم اولین چیزی باشد که از من می گیری"* حضرت علی (ع) *#لشگر_سایبری
مشاهده در ایتا
دانلود
ابوراجح حلی و امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف ابوراجح از شیعیان مخلص شهر حله [۱]، سرپرست یکی از حمام‌های عمومی آن شهر بود، بدین جهت، بسیاری از مردم او را می‌شناختند. در آن زمان، فرماندار حله شخصی ناصبی به نام مرجان صغیر بود. به او گزارش دادند که ابوراجح حمامی از بعضی اصحاب منافق رسول خدا (صلی الله علیه و آله) بدگویی می‌کند. فرماندار دستور داد او را آوردند. آن قدر به صورت وی مشت و لگد زدند که دندانهایش کنده! همچنین زبانش را بیرون آوردند و با جوالدوز سوراخ کردند و بینی اش را نیز بریدند و او را با وضع بسیار دلخراشی به عده ای از اوباش سپردند. آنها ریسمان بر گردن او کرده و در کوچه و خیابان‌های شهر حله می‌گرداندند! به قدری از بدنش خون رفت و به او صدمه وارد شد که دیگر نمی توانست حرکت کند کسی شک نداشت که او می‌میرد. ---------- [۱]: یکی از شهرهای عراق که در نزدیک نجف اشرف واقع است.فرماندار تصمیم گرفت او را بکشد، ولی جمعی از حاضران گفتند: - او پیرمرد فرتوتی است و به اندازه ی کافی مجازات شده و خواه ناخواه به زودی می‌میرد، شما از کشتن او صرف نظر کنید! به خاطر اصرار زیاد مردم، فرماندار او را آزاد کرد. اما فردای همان روز، مردم با کمال تعجب دیدند که او مشغول نماز است و از هر لحاظ سالم است و دندانهایش در جای خود قرار گرفته، و زخمهای بدنش خوب شده و هیچ گونه اثری از آن همه زخم نیست! حیران شدند و با تعجب از او پرسیدند: - چطور شد که این گونه نجات یافتی و گویی اصلا تو را کتک نزدند؟! ابوراجح گفت: - من وقتی که در بستر مرگ افتادم، حتی با زبان نتوانستم دعا و تقاضای کمک از مولایم حضرت ولی عصر (عج) نمایم؛ لذا در قلبم متوسل به آن حضرت شدم و از آن حضرت درخواست عنایت وقتی که شب کاملا تاریک شد، ناگاه! خانه‌ام نورانی گشت! در همان لحظه، چشمم به جمال مولایم امام زمان (عج) افتاد، او جلو آمد و دست شریفش را بر صورتم کشید و فرمود: - برخیز و برای تأمین معاش خانواده ات بیرون برو! خداوند تو را شفا داد! اکنون می‌بینید که سلامتی کامل خود را باز یافته ام. خبر سلامتی و تغییر عجیب وضع و حال او - ز پیرمردی ضعیف به فردی سالم و قوی - همه جا پیچید و همگان فهمیدند. فرماندار حله به مأمورینش دستور داد ابوراجح را نزد وی حاضر کنند. ناگاه! فرماندار مشاهده نمود، قیافه ی ابوراجح عوض شده و کوچکترین اثری از آنهمه زخمها در صورت و بدنش دیده نمی شود! ابوراجح دیروز با ابوراجح امروز قابل مقایسه نبود! رعب و وحشتی تکان دهنده بر قلب فرماندار افتاد، او آن چنان تحت تأثیر قرار گرفت که از آن پس، رفتارش با مردم حله (که اکثر شیعه بودند) عوض شد. او قبل از این جریان، وقتی که در حله به جایگاه معروف به «مقام امام (عج) » می‌آمد، به طور مسخره آمیزی پشت به قبله مینشست تا به آن مکان شریف توهین کرده باشد؛ ولی بعد از این جریان، به آن مکان مقدس می‌آمد و با دو زانوی ادب، در آنجا رو به قبله می‌نشست و به مردم حله احترام می‌گذاشت. لغزش‌های ایشان را نادیده میگرفت و به نیکوکاران نیکی می‌کرد. در عین حال، عمرش چندان به درازا نپایید. [۱] ---------- [۱]: بحار، ج ۵۲، ص ۷۰ حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD https://eitaa.com/darolsadeghiyon
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫 ﷽ 💐 فاطمه ی زهرا (س) 💐 *** ابن عبّاس گويد: عايشه بر رسول خدا (ص) وارد شد در حالى كه پيامبر فاطمه را مى‏بوسيد، پس به او گفت: اى رسول خدا! آيا او را خيلى دوست مى‏دارى؟ پيامبر فرمود: آرى، به خدا سوگند اگر مى‏دانستى كه چقدر او را دوست مى‏دارم تو نيز او را بيشتر دوست مى‏داشتى، زيرا هنگامى كه در شب معراج مرا به آسمان چهارم بردند، جبرئيل اذان گفت و ميكائيل اقامه، آنگاه به من گفته شد: اى محمّد! جلو بيا و نماز بگزار. گفتم: اى جبرئيل! با بودن تو من چگونه جلو بايستم و نماز بگزارم؟ گفت: به درستى كه خداوند عزيز پيامبران مرسل خود را بر ملائكه مقرّبش فضيلت و برترى داده است و علاوه بر آن تو را نيز نسبت به ايشان، فضيلت مخصوصى عطا فرموده است. پس جلو رفتم و با ساكنان آسمان چهارم نماز گزاردم، و وقتى به طرف راست برگشتم [حضرت‏] ابراهيم را ديدم كه در يكى از باغهاى بهشت قرار گرفته و گروهى از ملائك در اطراف ايشان اجتماع نموده‏اند. سپس وقتى به سوى آسمان پنجم و ششم بالا مى‏رفتم ندايى شنيدم كه گفت: اى محمّد! پدر تو ابراهيم پدرى خوب و برادرت على (ع) برادرى شايسته است. هنگامى كه به سراپرده‏ها رسيديم جبرئيل دستم را گرفت و داخل بهشت نمود، در آنجا درختى نورانى توجه مرا جلب كرد در حالى كه دو فرشته آن را به زيورهايى مى‏آراستند، پس گفتم: اى جبرئيل! اين درخت از آن چه كسى است؟ گفت: آن درخت على بن ابى طالب است و اينها تا روز قيامت وظيفه دارند آن را زينت نمايند. وقتى كمى جلوتر رفتم با رُطب (خُرما یا میوۀ تر) مواجه شدم كه از كره نرمتر و از مشك خوشبوتر و از عسل شيرين‏تر بود، من از آن خوردم و در اثر آن نطفه‏اى در پشت من به هم رسيد، هنگامى كه به زمين برگشتم با خديجه همبستر شدم و وى به فاطمه حامله گرديد، پس فاطمه حوريّه‏اى انسيّه است كه هر گاه اشتياق بهشت پيدا مى‏كنم بوى او را استشمام مى‏نمايم. 💐 (علل الشرائع، ج‏1، ص 184). ...................................... ...................................... 💥 «اِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا(5) عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيرًا (6) يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخَافُونَ يَوْمًا كَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِيرًا (7) وَ يُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَي حُبِّهِ مِسْكِينًا وَ يَتِيمًا وَ أَسِيرًا (8) اِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنكُمْ جَزَاء وَ لَا شُكُورًا (9)» (انسان/ ۹ - ۵) [همانا نيكان از جامي مي نوشند كه آميزه اي از كافور دارد * چشمه اي كه بندگان خدا از آن مينوشند و (به دلخواه خويش) جاري اش ميكنند * (همان بندگاني كه) به نذر خود وفا مي كردند و از روزي كه گزند آن فراگيرنده است، مي ترسيدند * و به (پاس) دوستي (خدا) مسکین و يتيم و اسير را خوراك ميدادند * ما براي خشنودي خداست كه به شما مي خورانيم و پاداش و سپاسي از شما نميخواهيم] 💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
💠 هنگامی که میخواهیم از ضررهای اقتصادی فیلتر شدن اینستاگرام و از بین رفتن تعدادی شغل در آن حرف بزنیم ، حتما باید از ضررهای اقتصادی فیلتر نشدن اینستاگرام و شغل‌هایی که باز بودنِ این پیامرسان آنها را نابود کرده هم حرف بزنیم! ⚠️چون معمولا کسی از قسمت دوم صحبت نمی‌کند! ❔آیا می‌دانید بخاطر خرید پهنای باند خارجی برای مصرف در سرویس های خارجی همچون واتسآپ و اینستاگرام ، سالانه میلیون ها دلار ارز از کشور خارج می‌شد⁉️ ❔آیا می‌دانید امکاناتی همچون پهنای باند وسیع ، سِرورهای متعدد و QoS [کیفیت خدمات] ، به این پلتفرم های خارجی اختصاص داده می‌شد و از آنجایی که پیامرسان های داخلی فاقد این امکانات بودند ، مردم از انها استقبال نمیکردند و به همین خاطر به سود دهی مالی نمی‌رسیدند و صنعت فضای مجازی ما نابود شده‌ بود⁉️ ❔آیا میدانید چه هزینه‌های سنگینی بخاطر جرم و جنایاتی که در پیامرسان های خارجی شکل می‌گیرد بر دولت و قوه‌ی قضائیه تحمیل می‌گردد⁉️ [به طور مثال همین آسیب‌های اخیر به اموال عمومی توسط اغتشاشگران که عمدتا در سرویس خارجی به اعمال مجرمانه تحریک می‌شوند] ❔آیا می‌دانید وقتی فضای مجازی کشورمان در انحصار پیامرسان های خارجی باشد ، پلتفرم های داخلی زمین می‌خورند و طبیعتا نمی‌توانند دست به توسعه‌ی فعالیت خود بزنند و به تبعِ آن هزاران جوان فارق التحصیل رشته‌ی IT [فناوری اطلاعات] در کشورمان بیکار می‌مانند⁉️ ❔آیا می‌دانید سرویس خارجی با اینکه فضای مجازی کشور را قبضه کرده بود و حتی اگر مارکتینگِ آن در ایران بسته باشد ، سود مالی کلانی از فعالیت ایرانیان برداشت می‌کند ، ریالی به عنوان مالیات به جمهوری اسلامی پرداخت نمی‌کرد و در عوض تمام پیامرسان های ایرانی باید مالیات بدهند⁉️ ✅آیا می‌دانید که [فارق از آسیب های فاجعه بارِ فرهنگی] ضرر اقتصادیِ نبستن اینستاگرام بسیار بسیار بسیار سنگین تر از ضرر فیلتر شدن آن است؟ ✍ میلاد خورسندی ✍️ من انقلابی‌ام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️تفکر و تعقل ...! 🎙 سفارش امام علی (ع) به فرزندش امام حسن (ع) پسرم! چهار چيز از من يادگير (در خوبيها) و چهار چيز به خاطر بسپار (در هشدارها ) كه تا به آنها عمل كني زيان نبيني. 🌺خوبيها؛ 💫همانا ارزشمندترين بي نيازي عقل است 💫 و بزرگ ترين ترس بي خردي است 💫 ترسناك ترين تنهايي خودپسندي است 💫 و گرامي ترين ارزش خانوادگي، اخلاق نيكوست. 🔥هشدارها؛ 💫 پسرم! از دوستي با احمق بپرهيز، همانا مي خواهد به تو نفعي رساند اما دچار زيان مي كند. 💫 از دوستي با بخيل بپرهيز، زيرا از آنچه كه سخت به آن نيازي داري از تو دريغ مي دارد. 💫و از دوستي با بدكار بپرهيز كه با اندك بهايي تو را مي فروشد. 💫 و از دوستي با دروغگو بپرهيز كه او به سراب ماند دور را به تو نزديك و نزديك را دور مي نماياند. 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴
🌹سالگرد شهید طهرانی مقدم 🌹شهید حسن طهرانی مقدم در ۲۵ آذر ماه ۸۵ به عنوان مشاور فرمانده کل سپاه در امور موشکی و رئیس سازمان خودکفایی سپاه انتخاب شد؛ و سرانجام در ۲۱ آبان ماه ۹۰ در پادگان شهید مدرس و در حال آماده‌سازی آزمایش موشکی بر اثر انفجار زاغه مهمات، به همراه ۳۸ تن از همرزمانش به شهادت رسید. 🌍
👈حجاب در قرآن(چادر) سلام 😊 احوال شما 🌹 میان می گن حجاب برتر یعنی چادر . مگه اون زمان پیامبر هم حجاب بوده؟ 😳 اصلا چادر از کجا یهو اومده ؟ 😟 جواب : زمان پیامبر هم حجاب بوده . بیبین ! هم حجاب بوده و هم چادر . 😊 خب دلیل دارم که می گم . توی سوره نور آیه 31 خدا می فرماید : ...وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ... ترجمه : ... باید روسریهایشان بر گریبانشان بیندازند... یعنی چون اون زمان زنان روسری شون رو پشت گردنشون می بستن و خب ! قسمتی از گردنشون و اینا معلوم بود ، خدا به پیامبر فرمود : بگو به زنان که روسری هاشون رو روی گریبان شون بندازند. خیل خب ! ما متوجه شدیم که حجاب اون زمان پیامبر هم بوده .قبول . ولی چادر رو چی می گی ؟ هان ؟ چادر هم دستور خداست ؟ 😡 بله . 😊 توی قرآن سوره احزاب آیه 59 خدا می فرماید: ... يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ ... ترجمه : ... پوشش های خود را بر خود فرو گیرند... جلباب یعنی پوشش سرتاسری . معني «جلباب» رو مفسران و اهل لغت گفته اند: ملحفه (چادر) و پارچه بزرگي که از روي سري بلندتر است و سر و گردن و سينه ها را مي پوشاند. پيراهن گشاد (ر.ک: لسان العرب، مجمع البحرين، مفردات راغب ...) اما بيشتر منظور پوششي است که از روسري بلندتر و از چادر کوچک تر است چنان چه نويسنده «لسان العرب» بر آن تکيه کرده است. (ر.ک: تفسير نمونه، ج 17، ص 428، ذيل آيه 59 از سوره احزاب) از اون طرف هم توی همین آیه خدا می گه : پوشش های خود را (همون جلباب) بر خود فرو گیرند . یه نکته مهم بگم : ☝️☝️☝️ اون اول آیه نوشته : یدنین . یعنی نزدیک کردن به بدن. بیا یه حساب دو دو تا چهار تا کنیم ببینیم از آیه ها چی نتیجه می گیریم؟😊😊😊 یه دونه جلابیب داریم یعنی پوشش سر تا سری (مانتو نه ها ،پوششی که روی سر می ندازن . فقط سرتاسری هست . یعنی بلند هست) به اضافه یه دونه هم نزدیک کردن اون پوشش سرتاسری به بدن مساوی با چادر 😊 غیر از چادر که چیزی نمی شه نتیجه گیری کرد ؟ آخه مانتو که روی سر نمی ندازند. 😁😉 آدرس کانال من https://eitaa.com/jshobhah آدرس وبلاگم http://j-shobhah.blogfa.com/ 😊🌹دمت گرم که به دیگران هم معرفیم می کنید 😊🌹
‎ ‎ ‎ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌─┅═🍃🌹🕊💠🕊🌹🍃═┅─ !! 🌷حکایتی که حاج غلامحسین پدر شهید حاج علیرضا موحد دانش برای من تعریف کرد: چند ماه بعد از شهادت علیرضا رفتیم به بچه‌های تیپ سیدالشهداء (ع) سر بزنیم. اون موقع تیپ در منطقه عملیات والفجر ۴ در پنجوین عراق بود و من به اتفاق حاج خانم و تعدادی از همراهان مجبور شدیم مسافت زیادی میان کوه‌ها و دره‌ها طی کنیم تا به مقر تیپ، بالای ارتفاع بلندی که نامش یادم نیست برسیم. 🌷آنجا که رسیدیم شهید حمید شاه حسینی و شهید سلمان طرقی و سایر فرماندهان تیپ هم بودند. زمستان بود و منطقه هم برفی و بارانی بود. موقع شام شد و سفره پهن کردند و من و حاج خانم شام رو توی سنگر کنار بچه‌ها خوردیم. بعد از شام ظرف‌های زیادی توی سفره جمع شده بود که باید شسته می‌شد. همه به هم نگاه کردند و گفتند: حالا توی این سرما ظرف‌ها رو چه کسی می‌شوره؟ 🌷شهید حمید شاه‌حسینی با خنده گفت: این چه سئوالیه. کی باید ظرف‌ها رو بشوره؟ همه با تعجب بهش نگاه کردن. حمید گفت: خب معلومه! مادر علی باید ظرف‌ها رو بشوره. همه زدند زیر خنده و حاج خانوم هم که از این حرف حمید تعجب نکرده بود گفت: با منت و افتخار ظرف‌ها رو می‌شورم. یکی از بچه‌ها توی جمع گفت: ما این‌جا شیر آب و منبع آب نداریم. آفتابه رو از چشمه آب پر می‌کنیم وظرف‌ها رو می‌شوریم. حالا آفتابه رو چه کسی برای حاج خانم آب پر کنه و کمک کنه. 🌷....باز شهید شاه‌حسینی گفت: اون هم معلومه. حاج آقا آفتابه رو آب می‌کنه و حاج خانم هم ظرف‌ها رو می‌شوره. من هم رو کردم به حاج خانم و گفتم: ببین ما رو به دردسر انداختی. خلاصه اون شب سرد زمستان، من و حاج خانم ظرف شام همرزمان حاج علی رو شستیم.» 🌹خاطره ای به یاد فرماندهان شهید حاج علیرضا موحد دانش، شهید حمید شاه حسینی و شهید سلمان طرقی راوی: رزمنده دلاور جعفر طهماسبی از رزمندگان تخریبچی لشکر ۱۰ سیدالشهدا (ع) منبع: سایت ستاد مرکزی راهیان نور کشور ‎ ‎‎‌ ‎ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‎‎─┅═🍃🌹🕊💠🕊🌹🍃═┅─
᪥࿐࿇🌺✶﷽✶🌺࿇࿐᪥ 🌹جرعه‌ای از معرفت 🔅استاد فاطمی نیا رحمة الله علیه؛ 💢بعضی ها که حتی اهل جبهه، اهل دعای کمیل و ندبه و زیارت هستند، شنیده می شود که در منزل زبانشان را کنترل نمی کنند! با همسر و بچه، یا خواهر و برادر و والدین، برخورد نامناسب و تند دارند! ⭕️همین ها باعث محرومیت و بی توفیقی و بی حالی در عبادت است! مساله ی والدین شوخی نیست؛ خدا می داند یک پرخاش به پدر ومادر، انسان را صد سال عقب می اندازد! اگرکوتاهی کرده اید جبران کنید! اگر هم از دنیا رفته اند، با صدقه دادن و طلب مغفرت برایشان، رضایت شان را کسب کنید تا درآن عالم از شما راضی شوند. می توان با خیرات و مبرات و صدقه و دعا، آن ها را از خود راضی کرد. ᪥࿐࿇🌺✶🌺✶🌺࿇࿐᪥
✨﷽✨ ✍️ دست از مقایسه همسرت بردار 🔹روزی زنی به شوهرش گفت: امروز مقاله‌ای خواندم در یک مجله برای بهبود رابطه‌مان. حاضری امتحانش کنیم؟! 🔸مرد گفت: بله حتما. 🔹زن گفت: در مقاله نوشته بود که هر کدام از ما یک لیست جداگانه از چیزهایی که دوست نداریم طرف مقابل انجام دهد یا تغییراتی که دوست داریم در همسرمان رخ دهد، تهیه کنیم و بعد از یک روز فکرکردن و اصلاح آن، روز بعد آن را به همسرمان بدهیم. 🔸شوهرش با لبخند پاسخ مثبت داد و کاغذی برداشت و به اتاق‌نشیمن رفت و زن هم به اتاق‌خواب رفت و شروع به نوشتن کرد. 🔹صبح روز بعد هنگام خوردن صبحانه زن به همسرش گفت: حاضری شروع کنیم؟ من اول شروع کنم؟ 🔸شوهرش گفت: باشه شما شروع کن. 🔹زن چند ورق کاغذ درآورد که لیست بلندبالایی در آن‌ها نوشته بود و شروع به خواندن کرد: عزیزم، من دوست ندارم شما... 🔸و همینطور ادامه داد. از کارهای کوچک و بزرگی که همسرش انجام می‌دهد و او را اذیت می‌کند. 🔹مرد سکوت کرده بود و همسرش همچنان لیستی از تغییراتی که باید شوهرش در خود ایجاد می‌کرد را می‌خواند. تا اینکه زن احساس کرد همسرش ناراحت شده است. 🔸پرسید: عزیزم دوست داری ادامه بدم؟ 🔹مرد گفت: اشکالی نداره عزیزم، شما ادامه بده! 🔸بالاخره لیست زن تمام شد و به شوهرش گفت: حالا تو شروع کن. 🔹مرد کاغذی از جیبش درآورد و گفت: دیروز خیلی فکر کردم و از خودم پرسیدم که دوست دارم چه تغییراتی در تو ایجاد کنم. هر چقدر فکر کردم حتی یک چیز هم به ذهنم نرسید چون تو رو همین‌جور که هستی قبول کرده‌ام! 🔸سپس کاغذ را که سفید سفید بود به زنش نشان داد و ادامه داد: از نظر من، تو در نقص‌هایت کاملا بی‌نقصی! 🔹زن بغض کرده بود و شوهرش ادامه داد: من تو را با تمام نقاط مثبت و منفی‌ای که داری، قبول کرده‌ام. من کل این مجموعه را دوست دارم و من واقعا عاشقتم، همین. 🔸زن پس از شنیدن حرف‌های همسرش، کاغذهایی که نوشته بود را مچاله کرد. 🔹به یاد بیاورید چگونه عاشق همسرتان شدید. اگر او را به‌خاطر اینکه شوخی می‌کرد و آدم پرحرف و شادی بود، دوست داشتید، پس چرا حالا دوست دارید او زیپ دهانش را بکشد؟ 🔸اگر آدم قوی و جدی و ساکتی بود و به‌خاطر این موضوع عاشقش شدید، چرا حالا می‌خواهید او پرحرف و شوخ‌طبع باشد؟ 🔹اگر به‌خاطر گذشت و مهربانی‌اش عاشق او شدید پس چگونه اکنون او را به‌خاطر دل‌رحمی‌اش سرزنش می‌کنید؟ 🔸دست از مقایسه بردارید. هيچ‌کدام از آن‌هايی که همسرت را با آن‌ها مقايسه می‌کنی، هنوز با تو زندگی نکرده‌اند تا نقاط ضعفشان را هم ببينی! ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌱🌱🌱🌱🌱🌱 ✍ تن آدمی شریف است به جان آدمیت نه همین لباس زیباست نشان آدمیت 🔹مردی به خانه‌اش می‌رفت. نزدیک خانه که رسید، جوان زشت و آبله‌رویی را دید. با چشمان چپ و سر بی‌مو و دهان گشاد و لب‌های کلفت و پوستی تیره. 🔸مرد رهگذر ایستاد و با نفرت به جوان زشت‌رو خیره شد و بعد ناگهان فریاد زد: ای مردک! از اینجا برو و دیگر هم به این کوچه نیا. دیدن تو شرم است و آدم را ناراحت می‌کند! 🔹جوان بدون اینکه ناراحت شود، نگاهی به قبای پاره مرد انداخت و ناگهان قبای نویی را که بر تن داشت، درآورد و به مرد گفت: بگیر مال تو! من قبایم را به تو می‌بخشم! 🔸مرد نگاهی به قبای خوش‌رنگ و رو و نو انداخت و ناگهان از کاری که کرده بود، شرمنده شد. 🔹کف دست راستش را روی سینه‌اش گذاشت و گفت: مرا ببخش! من رفتار بدی با تو کردم اما تو داری قبایت را به من می‌دهی! 🔸جوان با همان لبخند گفت: ای دوست! بدان آدمی که ظاهر بد اما باطن و درون و قلب پاکی داشته باشد به مراتب بهتر از کسی است که ظاهر خوب اما قلبی ناپاک و سیاه دارد! 🔹چهره مرد رهگذر از خجالت سرخ شد و دیگر نتوانست حرف بزند. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
ازدواج سلیمان با بلقیس در دوران فرمانروایی حضرت سلیمان در شام، بلقیس ملکه ی سبا در یمن حکومت می‌کرد. هیأتی از جانب سلیمان به یمن رفتند و عظمت و توان قدرت سپاه سلیمان را به ملکه ی سبا گزارش دادند. ملکه ی سبا با فراست دریافت که ناچار باید تسلیم فرمان سلیمان که فرمان حق و توحید است گردد و برای حفظ لشگر و سلامتی خود، هیچ راهی جز پیوستن به امت سلیمان ندارد. بدین جهت، با گروهی از بزرگان و اشراف قوم خود به سوی شام حرکت کردند تا از نزدیک تحقیق بیشتری را انجام دهند. وقتی که سلیمان از آمدن بلقیس و همراهان به طرف شام اطلاع یافت، به حاضران فرمود: کدام یک از شما توانایی دارد، پیش از آنکه آنان به اینجا بیایند، تخت ملکه ی سبا را برای من بیاورد. عفریتی از جن (یکی از گردنکشان جنیان) گفت: - من آن را نزد تو می‌آورم، پیش از آنکه از مجلس برخیزی سلیمان گفت: - من می‌خواهم کار از این زودتر انجام گیرد. آصف بن برخیا گفت: . من آن تخت را قبل از آن که چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد. لحظه ای نگذشت که سلیمان تخت بلقیس را در کنار خود دید و بی درنگ به ستایش و شکر خدا پرداخت. سپس سلیمان دستور داد تا تخت را جا به جا نموده، اندکی تغییر دهند و هنگامی که بلقیس وارد شد از او بپرسند، آیا این تخت او است یا نه؟ ببینید چه جواب می‌دهد. طولی نکشید بلقیس و همراهانش به حضور سلیمان رسیدند. شخصی به تخت او اشاره کرد و به بلقیس گفت: - آیا تخت تو این گونه است؟بلقیس باکمال زیرکی در جواب گفت: - گویا خود آن تخت است. بلقیس متوجه شد که تخت خود اوست و از طریق غیرعادی جلوتر از او به آنجا آورده شده، لذا تسلیم حق شد و آیین حضرت سلیمان را پذیرفت. او قبلا نیز نشانه‌هایی از حقانیت نبوت سلیمان را دریافته بود. به هر حال، به آیین سلیمان پیوست و به نقل مشهور با سلیمان ازدواج کرد و هر دو در ارشاد مردم به سوی یکتا پرستی کوشیدند . [۱] ---------- [۱]: بحار، ج ۱۴، ص ۱۱۱ https://eitaa.com/darolsadeghiyon https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ تصور کن یک روز صبح که از خواب بیدار میشی ببینی به جز خودت هیچ کس توی دنیا نیست و تو صاحب تمام ثروت زمین هستی اون روز چه لباسی میپوشی؟ چه طلایی به خودت آویزون میکنی؟ با چه ماشینی گردش میکنی؟ کدوم خونه رو برای زندگی انتخاب میکنی؟ شاید یک نصفه روز از هیجان این همه ثروت به وجد بیای اما کم کم می فهمی حقیقت چیه وقتی هیچ کس نیست که احساستو باهاش تقسیم کنی، لباس جدیدتو ببینه برای ماشینت ذوق کنه، باهات بیاد گردش، کنارت غذا بخوره، همه این داشته هات برات پوچه دیگه رانندگی با وانت یا پورشه برات فرقی نداره... خونه دو هزار متری با 45 متری برات یکی میشه... طلای 24 عیار توی گردنت خوشحالت نمیکنه همه اسباب شادی هست اما هیچ کدومشون شادت نمیکنه چون کسی نیست که شادیتو باهاش تقسیم کنی اون وقته که میبینی چقدر وجود آدم ها با ارزشه چقدر هر چیزی هر چند کوچیک و ناقص با دیگران بزرگ و با ارزشه. شاید حاضر باشی همه دنیا رو بدی اما دوباره آدم ها کنارت باشند ..... ♥️قـدر همدیگه رو بـدونیم♥️