🌿🌺﷽🌿🌺
✅بزرگترین اشتباه آدم اینه که ثابت کنه اشتباهی نداره .🙄
✅سهم تقصیر خودم رو در همه ارتباطات بپذیرم.
✅یکی از نشونه های انسانهای باتقوا #سکوت اونهاست.
✅هیچ وقت خودتون رو بالاتر از دیگران ندونید حتی اگه شخصی در زندگیتون هست که احساس می کنید از همه بدتر،شاید آبروی اون پیش خدا از شما بیشتر باشه
#تمرین_مهم
🚫در تمام روابطتون سهم خطاها و اشتباهات خودتون رو در نظر بگیرید ...
✅یکی از خطرناک ترین ظلم ها ،ستم به کسی است که غیر از خدا پشت و پناهی ندارد ،مخصوصا در خانواده احتیاط کنید در رفتار با همسر،فرزندان،پدر و مادر...
👌طوری زندگی کنید که وقتی پیش اعضای خانواده نیستید همه دلشون برای شما تنگ شه😍
📛اگه کسی ازما حساب ببره و بترسه خیلی در دنیا و آخرت گرفتاری داریم 😱
#پای_درس_استادمحمدشجاعی
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
توییت حکیم دکتر روازاده درباره انتشار سم در مدارس : زمانی دشمنان قسم خورده ما برای قدرت نمایی ناوهایشان را به رخ می کشیدند . اما اکنون سرعت تولید قدرت و اقتدار نظام اسلامی و سریال شکست های پی در پی دشمن کاری کرده که انتشار سم در مدارس با نفتالین جای ناو را گرفته است . هدف از این پروژه نخ نما پس از شکست اغتشاشات اخیر ؛ تولید بی ثباتی روانی ،ایجاد هراس جمعی، تعطیلی مدارس و بازگشت آموزش غیر حضوری در محیط بی ضابطه فضای مجازی است.
🇮🇷 برگرفته از سایت جامعه اسلامی حامیان کشاورزی ایران
⬅️ سایت:
🌐 hamiyanekeshavarzi.ir
⬅️ سروش:
🆔 splus.ir/hamiyanekeshavarzi
⬅️ اینستاگرام:
📸 instagram.com/hamiyanekeshavarzi
⬅️ تلگرام:
☑️ https://t.me/hamiyanekeshavarzi
⬅️ ایتا :
✴️ http://eitaa.com/hamiyanekeshavarzi
#راه_پیشرفت_انقلاب_سلامت
#جامعه_سالم_جامعه_پیشرفته
#احیای_سلامت #طب_اسلامی_ایرانی #سبک_زندگی #طب_سنتی #دکتر_روازاده #نظام_اسلامی
هدایت شده از محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
حضرت على عليه السلام و هديه شبانه!
اشعث بن قيس منافق، عامل بسيارى از مفاسد و اختلافات دوران كوتاه خلافت حضرت بود. ظاهراً اشعث با كسى اختلافى داشت، و پرونده اين اختلاف نزد حضرت على عليه السلام بود، و قرار بود روز بعد در مورد آن قضاوت كند.
حضرت مى فرمايد: «از سرگذشت عقيل شگفت آورتر داستان كسى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده پر از حلواى خوش طعم و لذيذ به درب خانه ما آورد.
ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفّر شدم. گويا آن را با آب دهان مار، يا استفراغش خمير كرده بودند! لذا نگاه تندى به او افكندم و گفتم: «آيا اين كاسه
حلوا رشوه است؟ يا صدقه؟ يا زكات؟ [۱] على، نه اهل رشوه است تا به سبب رشوه بر خلاف حق قضاوت كند و نه اهل صدقه و زكات، كه اينها بر بنى هاشم حرام است.
اشعث كه از اين برخورد قاطع و تند امير زمامداران، دست و پاى خود را گم كرده بود، گفت: نه، هيچ كدام نيست، بلكه هديه است! هر مسلمانى حق دارد به مسلمان ديگر هديه دهد.
حضرت كه چهره هزار رنگ اشعث را مى شناخت و به نيّت واقعى او واقف گشته بود، فرمود: اشعث! آيا ديوانه شده اى؟! يا عقلت را از دست داده اى؟! يا هذيان مى گويى؟! تو نيمه شب با اين كاسه حلوا مى خواهى على را بفريبى و او را به ظلم دعوت كنى تا فردا به نفع تو حكم دهد! اشعث تو مرا با خود مقايسه كرده اى! بگذار تا خود را بشناسانم: اشعث اين حلوا كه سهل است چون اين حلوايى كه من ديدم، گويا با آب دهان مار مخلوط گشته (اگر چه ظاهرى زيبا دارد؛ ولى باطنش بسيار كثيف است. ) به خدا قسم اگر آسمانهاى هفتگانه را به على دهند تا بر مورچه اى ظلم كند، چنين نخواهد كرد.
حضرت پس از بيان اين داستان عجيب، جمله اى بسيار زيبا و سرشار از عدالت مى گويد كه جز على كسى نمى تواند به زبان آورد، و شايسته است اين جملات با آب طلا نوشته و در تمام ادارات در مقابل چشمان مسئولان نصب شود. فرمود:
«وَاللَّهِ لَوْ اعْطِيتُ الْاقاليمَ السَّبْعَةَ بِما تَحْتَ افْلاكِها، عَلى انْ اعْصِىَ اللَّهَ فى نَمْلَةٍ اسْلُبُها جُلْبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلْتُهُ، وَ انَّ دُنْياكُمْ عِنْدى لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فى فَمِ جَرادَةٍ تَقْضَمُها
؛ به خداوند سوگند! اگر اقليم هاى هفتگانه با آنچه در زير آسمانهاست (همه جهان هستى) را به من بدهند كه خداوند را با گرفتن پوست جويى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم، هرگز چنين نخواهم كرد! (چرا كه) دنياى شما، از برگ جويده اى كه در دهان ملخى باشد نزد من خوارتر و بى ارزش تر است». [۱]
۳. «
وَ الرِّبَا بِالْبَيْعِ
؛ و در پوشش بيع به رباخوارى مى پردازند». [۲] براى رهايى از ربا و در عين حال به دست آوردن سود مناسب، گاه مى توان از حيله مثبت استفاده كرد. مثلًا شما مى خواهيد مبلغ ۱۰ ميليون تومان وام به كسى بدهيد كه بعد از دو سال به شما بازگرداند و در عين حال ارزش پولتان حفظ شود. اگر ۱۰ ميليون بدهيد و ۱۲ ميليون بگيريد ربا و حرام است امّا مى توانيد معادل ۱۰ ميليون سكّه طلا به طرف مقابل بدهيد و بعد از دو سال همان مقدار سكّه از او بگيريد. به اين طريق ارزش پولتان بعد از دو سال حفظ شده و آلوده به رباخوارى هم نشده ايد. اين حيله مثبت است. امّا آنچه كه در ميان بعضى مرسوم است كه ۱۰ ميليون تومان به ضميمه يك قوطى كبريت مى دهند و بعد از مدّتى ۱۲ ميليون مى گيرند و دو ميليون را ارزش قوطى كبريت حساب مى كنند همان رباخوارى در پوشش بيع است و جزء حيله هاى شرعى منفى و ناصحيح محسوب مى شود. چرا كه يكى از شرايط معامله جدّى بودن آن است و در اين جا قصد جدّى وجود ندارد و در هيچ جاى عالَم يك قوطى كبريت به دو ميليون تومان خريد و فروش نمى شود. بنابراين، اگر چاره جويى در مسير حق و به
صورت جدّى باشد اشكال ندارد، امّا آنچه به منظور باطل كردن حق و حق جلوه نمودن باطل و به صورت صحنه سازى و ظاهرسازى است، جايز نيست.
👇👇👇
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD
🌸🌸🌸🌿🌿🌸🌸🌿🌿🌸🌸🌸
❤️ بسم الله الرحمن الرحیم ❤️
💕شاهزاده علي اكبر كيست⁉️
✍ابوالفرج اصفهانی از مغیره روایت کرد:
👈 روزی معاویه بن ابی سفیان به اطرافیان و هم نشینان خود گفت: به نظر شما سزاوارترین و شایستهترین فرد امت به امر خلافت کیست⁉️
اطرافیان گفتند: جز تو کسی را سزاوارتر به امر خلافت نمیشناسیم!
👈معاویه گفت: این چنین نیست. بلکه سزاوارترین فرد برای خلافت، علیبنالحسین (ع) است که جدّش رسول خدا (ص) میباشد
👈و در وی شجاعت و دلیری بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و فخر و فخامت ثفیف تبلور یافته است.
✍نقل است روزی علی اکبر(ع) به نزد والی مدینه رفته و از طرف پدر بزرگوارشان پیغامی را خطاب به او میبرد،
👈در آخر والی مدینه از علی اکبر سئوال کرد نام تو چیست⁉️
فرمود: علی. سئوال نمود نام برادرت؟
فرمود: علی.
آن شخص عصبانی شد، و چند بار گفت: علی، علی، علی، «ما یُریدُ اَبُوک؟»
پدرت چه میخواهد، همهاش نام فرزندان را علی میگذارد،
👈این پیغام را علی اکبر (ع) نزد اباعبدالله الحسین (ع) برد، ایشان فرمود
👈والله اگر پروردگار دهها فرزند پسر به من عنایت کند نام همهٔ آنها را علی میگذارم و اگر دهها فرزند دختر به من عطا، نماید نام همهٔ آنها را نیز فاطمه میگذارم.🌷
📗 مستدرك سفینه البحار (علی نمازی)، ج ۵، ص ۳۸۸.
📗 أعلام النّساء المؤمنات (محمد حسون و امّ علی مشكور)، ص ۱۲۶؛ مقاتل الطالبین (ابوالفرج اصفهانی)، ص ۵۲.
🌸🌸🌸🌿🌿🌸🌸🌿🌿🌸🌸🌸
هدایت شده از محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
#خلبان_روسی_و_معجزه_امام_زمان
چه بسيارند مشکلاتي که در سايه توجه امامان بزرگوار حل شده اند و چه بسا گره هاي کوري که تنها به دستان شريف آن بزرگواران باز مي شوند. هرگاه با دلي شکسته، دست به دامان آن بزرگواران شويم و آنان را واسطه برآورده شدن حاجات خود نزد خداوند قرار دهيم، بي ترديد نا اميد از درگاه پرفيض و برکت شان باز نخواهيم گشت.
يک روز حضرت آيت الله لنگرودي (ره) درباره استغاثه به ساحت مقدس حضرت ولي عصر (عج) چنين بيان فرمودند: به لطف و عنايت خداوند عازم سفر حج بودم. قبل از پرواز، يکي از موتورهاي هواپيمايي که من مسافرش بودم، خراب شد اما خلبان و مهندس هاي پرواز تصميم گرفتند با همان وضعيت هواپيما را به حرکت درآورده، پرواز کنند. در بين راه موتور ديگر نيز دچار نقص فني شد. مهمان داران وضعيت را اضطراري اعلام کردند و خبر دادند که هواپيما در آستانه سقوط است. مسافران با شنيدن اين سخن، به سراغ من که تنها روحاني هواپيما بودم آمدند و تقاضا کردند که جهت نجات مسافران دعاي ويژه اي بخوانم. من به صراحت به آنان گفتم که: «تنها کسي که مي تواند کاري براي نجات مان انجام دهد، امام زمان (عج) است؛ همه دست به دامان آن بزرگوار شويد.»
مسافران با تضرع و اضطراري حقيقي، حضرت مهدي (عج) را صدا مي زدند و از ايشان مدد مي جستند. ناگهان مهمان دار هواپيما اعلام کرد که نقص فني به کلي برطرف شده و ديگر هيچ خطري ما را تهديد نمي کند.
پس از آن که هواپيما در فرودگاه جده به زمين نشست، خلبان که فردي روسي و کمونيست بود، نزد من آمد و توسط مترجمي از من سؤال کرد که آيا آن کسي که شما از او درخواست کمک مي کرديد، عيسي بن مريم (ع) بود؟! با تعجب علت سخنش را جويا شدم؛ گفت: «قبل از حرکت يکي از موتورهاي هواپيما خراب بود و در حين حرکت نيز موتور ديگر دچار نقص جدي شد و هر لحظه ممکن بود سقوط کنيم تا آن که يک باره تمام خرابي ها برطرف شد. پس از فرود که به سراغ هواپيما آمده ايم، مي بينيم در حالي که ما در پرواز بوديم، قطعات خراب موتور باز شده و قطعات ديگري به جاي آن بسته شده است؛ چنين چيزي تنها معجزه است.»
سپس من برايش توضيح دادم که کسي که ما صدايش مي کرديم امام دوازدهم ما شيعيان است، او به کمک مان آمد و از مرگ حتمي نجات مان داد، او خود مسيحا دم است و عيسي مسيح در رکاب ايشان است. خلبان که بسيار مشتاق شده بود، از اسلام و تشيع پرسيد و من آن قدر برايش توضيح دادم که او با تمام وجود و علاقه با شيفتگي تمام به اسلام اقرار کرد. آن گاه شهادتين را به زبان جاري کرد و چون موسم حج بود در مکه ماند و حج خويش را در کنار من و تمام مسلمانان و شيعيان به جا آورد و نامش را نيز «سلمان» گذاشت. آري، به برکت يک معجزه، بسياري از مسلمانان نجات يافتند و فردي که تشنه يافتن حقيقت بود، به سلک شيعيان در آمد.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
#داستان_آموزنده
🔆اعتبار شهيد!
🌸در جنگ تحميلى ايران و عراق ، كه اكنون در آغاز هشتمين سال جنگ هستيم ، جمهورى اسلامى ايران در دفاع مقدس خود، شهداى گرانقدرى را تقديم كرد، و اين شهيدان از ذخائر جاويد و ارجمند انقلاب اسلامى هستند، ما هميشه يادشان را گرامى مى داريم ، در اينجا به يك داستان حقيقى در رابطه با يكى از اين شهيدان توجه فرمائيد:
🌸نام اين شهيد، اسداللّه مرادى است كه از سرداران شهيد زرين شهر اصفهان است ، او قبل از شهادت ، داراى دختر خرد سالى به نام مرضيه بود، اين دخترك ناراحتى داشت و دائما از گوشش ، چرك و عفونت ، خارج مى شد، چندين پزشك او را معاينه كردند و بالاخره با عكسبردارى تشخيص داده شد كه لوزه سوم دارد و تا كمى بزرگتر نشود، قابل عمل جراحى نيست ، و تا عمل هم نشود، مرتباً از گوشش چرك مى آيد، و به همين خاطر هفته اى يكى دو بار او را پيش دكتر مى بردند تا چرك گوش او را بكشند، آنقدر او را نزد دكتر بردند كه آقاى مرادى مى گفت : خسته شدم .
🌸اين كودك كه يك سال بيشتر نداشت و همچنان بيمارى گوشش ادامه داشت ، با شهادت پدر روبرو شد.
🌸پس از شهادت پدر، طبيعتاً بايستى مادر كودك ، او را به دكتر ببرد.
🌸مادر مى گويد: در دعاها و مراسم روضه خوانى كه شركت مى كردم ، به ياد شوهر شهيدم مى افتادم و خطاب به او مى گفتم : شما كه شهيد هستيد و در محضر خداوند اعتبارى داريد، از خداوند بخواهيد كه فرزندمان خوب شود.
🌸تا اينكه دو روز به عيد بعثت مانده بود، يكى از دوستان در خواب ديده بود كه شهيد اسداللّه مرادى به اهل خانه عيدى مى دهد، ولى به همسرش عيدى نداد، مى پرسد چرا به همسرتان عيدى نمى دهيد، او جواب مى دهد كه عيدى همسرم چند روز بعد داده مى شود.
اين قضيه گذشت تا شب بعثت فرا رسيد، در همان شب ، مادر كودك شوهر شهيدش را در خواب مى بيند، شوهر خطاب به همسر مى گويد: آيا عيدى من به دست شما رسيد؟.
همسر متوجه قضيه نمى شود و مى گويد: خير.
🌸شهيد مى گويد: شفاى دخترمان مرضيه ، عيدى اين عيد بعثت است كه خداوند عنايت فرموده است .
🌸مادر كودك (همان همسر شهيد) وقتى صبح از خواب بيدار شد، به سراغ دخترش رفت و ديد گوش او ديگر چرك ندارد، ابتدا شك و ترديد داشت ، ولى چند روز از اين ماجرا گذشت و ديد حال دختر خوبست ، او را به دكتر برد و عكسبردارى كردند و از الطاف خداوند اينكه اصلاً آثارى از لوزه سوم در عكس ديده نشد.
📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🌺🍂🍃🌺🍃🍂🌺🍃🍂
🍃🌺🍃🍂
🍂🍃🌺
🌺🍂
🍃
🍂
#پول_با_برکت:
« در ایامی که نجف اشرف بودیم دوستی داشتم که در امرار معاش دچار سختی و فشار بسیاری شده بود؛ روزی به محضر آقای قاضی رفت و عرض کرد: آقا! خداوند سبحان به من تمام چیزهای خوب را داده است جز اینکه سخت در فقر و فاقه هستم و فشار بسیاری را از این لحاظ تحمل می کنم، اگر ممکن است چاره ای برای این مشکل من بنمائید.
مرحوم آقای قاضی پس از گوش دادن به حرفهای این شخص دستش را در جیبش برد و یک مشت فلوس ( پول خرد عراقی) را از جیب خود در آورد و به وی داد و فرمود:
بدون اینکه به مقدار این پول دقت کنی از آن استفاده نما.
دوست ما نقل کرد که تا مدتهای مدید بدون اینکه از مقدار آن پول آگاه باشم، هر جا که نیازی به پول پیدا می کردم از آن استفاده می نمودم تا اینکه روزی وسوسه شدم و با خود گفتم مگر این پول چقدر است که تمامی ندارد؛ برای همین دست در جیب بردم و به شمارش آن پرداختم دیدم جز چند فلس ناچیز، چیز دیگری نیست!
ولی طولی نکشید همین پول ناچیز، برکتش از بین رفت و دوباره به فقر و فلاکت افتادم. دوباره به محضر آقای قاضی رفتم و قبل از اینکه من چیزی بگویم فرمود:
ها! چکار کردی؟ پولها را شمردی؟
بار دیگر مقداری فلوس به من داد و فرمود:
دیگر آنها را مشمر!
آیت الله کاشانی فرمودند:
تا زمانی که دوستم در قید حیات بود از آن پول با برکت استفاده می کرد بدون اینکه در آن کاستی پیدا شود! »
📚ناگفته های علامه قاضی ره
🌺
🍂
🍃
🌺🍂
🍂🍃🌺
🍃🌺🍂🍃
🌺🍂🍃🌺🍂🍃🌺
🔅#پندانه
✍ یک دعای متفاوت
روز جمعه است و رحیم با پدرش در منزل نشستهاند.
پدرش میگوید:
پسرم! ماشین را استارت بزن برویم جایی!
پدر رحیم که سوار میشود، میگوید:
پسرم، امروز را برو ترمینال، جمعه است و خیلیها از سفر برمیگردند. برو شاید خدا یک عمل صالحی به ما رساند. شاید کسی باشد پولش را گم کرده و پول لازم دارد. شاید کسی در این شهر برای دکتر آمده و شب را جای خواب ندارد. برو انشاءالله خداوند انجام یک عمل صالحی بر ما هدیه میکند.
رحیم میگوید:
به ترمینال رسیدیم. پدرم با چشم منتظر بود و با زبان «یاالله» میگفت. از خدا میخواست برساند و اجابت کند دعایش را.
این کار همیشگی پدر رحیم بود.
گاهی میگفت:
برخیز چند کمپوت بگیریم.
بعد میرفتند بیمارستان. روز جمعه دنبال بیمارانی میگشت که بیکس بودند و منتظر ملاقات کسی.
رحیم میگوید:
گاهی پدرم دو ساعت داخل ماشین در ترمینال مینشست و میگفت: «پسرم، اصلا غصه نخور. همین که با نیت انتظار برای انجام کار خیر نشستهایم، چه کار خیری برساند چه نرساند دستمزدمان محفوظ است و ضرر نمیکنیم. غصه نخور.»
داستان را که به اینجا رساند، اشک بر دیدگانش جاری شد.
گفتم:
رحیم دوباره تکرار کن. واقعا چه صحنه عاشقانهای و چه دعای دیوانهکنندهای. بروی ترمینال برای پیداکردن ابن السبیل بنشینی و بگویی خدایا دعای مرا اجابت کن.
چه دعاهایی هستند که واقعا از آنها بیخبریم. این دعا شاید بهترین دعا باشد که دعا کنی خداوند در زمانی که کسی او را دعا میکند و حاجتی میخواهد تو هم دعا کنی و از خدا توفیق عمل صالح طلب کنی و التماس کنی دعایت را اجابت کند و برای دعای آن کسی که او را میخواند تو را بفرستد.
رحیم میگوید:
بارها خداوند نیازمندانی را در اجابت دعای پدرم سمت او فرستاده بود، که اعتراف کردند مستاصل ایستاده بودم که دعا کردم خدایا کمکم کن و خدا تو را رساند.
آیا تاکنون یک بار از دعاهای پدر رحیم کردهایم؟
┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄
هدایت شده از محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
✍#حكايت
دنیا دارمکافات هست عبرت بگیریم !
این قصه را پلیسی عراقی روایت می کند که خود شاهد ماجرا بوده است ؛
میگفت :
مردی بود که قصابی داشت ، هر روز حیوانی را سر می برید و به فروش می رساند ....
در یکی از روزها زنی را در آن طرف خیابان دید که روی زمین افتاده بود ...
به آن طرف دوید تا کمکش کند اما زن را در حالی یافت که چاقویی در سینه اش فرو کرده و رها ساخته بودند ،مرد تلاش کرد که چاقور را از سینه اش بیرون بیاورد و مردم او را در این حالت دیدند و با پلیس تماس گرفتند واورا متهم به کشتن آن زن نمودند ، پلیس او را برای تحقیقات به اداره برد و هر چه مرد ادعا کرد که بی گناه است و قضیه چنین نیست و قصد کمک داشته است حرفش را باور نکردند ...
دو ماه را در زندان سپری کرد و بالاخره حکم اعدام برای او صادر کردند ...
مرد که دیگر چاره ای برای خود نیافت به آنان گفت که قبل از اینکه مرا اعدام کنید بگذارید حرف خود را بزنم ...
من قبلا در رودخانه با قایق کار می کردم و مردم را از یک سوی رودخانه به سوی دیگر می رساندم ..اما یک روز زنی را سوار کردم که آن زن بسیار زیبا بود و من در فکرش افتادم ...
به خواستگاریش رفتم واو نپذیرفت تا اینکه یک سال گذشت و باز آن زن سوار قایقم شد و بچه ای را که پسرش بود همراه داشت ...
من به او گفتم اگر خودت را در اختیارم نگذاری فرزندت را در آب غرق می کنم واو نپذیرفت و من سر فرزندش را در آب کردم ...
آن زن با تمام توان خود فریاد می کشید اما فایده ای نداشت زیرا که کسی صدایش را نمی شنید ..
پسر زیر آب صدایش قطع شد .. ومن او را در آب انداختم .
سپس آن زن را کشتم و اورا نیز به آب انداختم ...
در آن موقع کسی نفهمید و امروز این جزای همان کار است که می بینم ...
....اما این زن را من نکشته ام پس دنبال قاتل او بگردید....
هرگز نتوان رست ،ز زنجیر مکافات عمل
گر نشد پای پدر ،دست پسر می شکند.
این ضرب المثل می گوید علاوه بر جهان باقی که به حساب و کتاب اعمال ما رسیدگی می شود، در همین دنیای فانی ، در همین دنیایی که در آن زندگی می کنیم هم نتیجه اعمال خود را خواهیم دید.
یعنی آن که هر کرداری خوب و بد، زشت و زیبا باعث می شود در همین دنیا هم پاداش و سزایی دارد.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://rubika.ir/joing/DBEIDCCC0XEMHPGFRNQRAJGCQPEVDLCD
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
🌟امام صادق عليه السلام:
🔸يا زُرَارَةُ إِنْ أَدْرَكْتَ ذَلِكَ اَلزَّمَانَ فَالْزَمْ هَذَا اَلدُّعَاءَ
🔸اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ
🔸 اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ
🔸اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي
🔹ای زُراره، اگر زمان غيبت را درك كردى، اين دعا را هميشه داشته باش:
🔹خدايا، خودت را به من بشناسان، چون اگر خودت را به من نشناسانى، پيامبرت را نخواهم شناخت
🔹خدايا رسول خود را به مـن معرّفى كن چون اگر رسول تو را نشناسم، حجّت تو را نخواهم شناخت
🔹خدايا حجّت خود را به من معّرفى كن زيرا اگر حجّت تو را نشناسم از دين خود گمراه شده ام
📗بحار الأنوار ج۵۲ ص۱۴۶
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
له✨﷽✨
📙داســتــان مـعـنــوی
✍طلبه ای در یک از شهرها زندگی میکرد
از نظر مادی در فشار بود
و از نظر ازدواج نیز مشکلاتی داشت.
🌙یک شب متوسل به امام زمان (علیهالسلام)
شد چند شبی بعد از این توسل
امام زمان (علیهالسلام) را در خواب دید
❤️حضرت فرمودند: فلانی میدانی
چرا دعایت مستجاب نمیشود؟
گفت: چرا؟
فرمودند: طول امل و آرزو داری
🕋گاهی انسان به در خانه خدا میرود
دعا میکند اما با نقشه میرود
دل به این طرف و آن طرف حرکت میکند
🤲گاهی به خدا یاد میدهد و میگوید:
خدایا در دل فلانی بینداز بیاید
مشکل مرا حل بکند
❤️فرمودند: شما به خدا یاد ندهید
خدا خودش بلد است
انسان به ائمه معصومین (علیه السلام)
هم نباید یاد بدهد
باید بگوید خدایا من این خواست را دارم
و به هیچ کس هم نمیگویم
طول امل نباید داشته باشیم۵
🔹طلبه گفت: یابن رسول الله
من همین طور هستم که میفرمائید
بهتر از این نمیتوانم باشم چه کنم؟
میخواهم خوب باشم اما تا میآیم دعا کنم
فلانی و فلانی در ذهنم میآیند
و این گونه دعا میکنم
❤️حضرت فرمودند: حالا که طول امل
و موانع اجابت داری نایب بگیر
تا حضرت فرمودند نایب بگیر.
🔹طلبه میگوید: آقا جان شما نائب میشوید؟
❤️حضرت فرمودند: بله قبول میکنم
میگوید دیدم حضرت نایب شدند
و لب های حضرت دارد حرکت میکند
از خواب بیدار شدم گفتم:
اگر حاجتم هم برآورده نشود مهم نیست
در عالم رؤیا حجت خدا را یکبار زیارت کردم
📿بلند شدم وضو بگیرم
تا نماز شب و نماز شوق به جا بیاورم
دیدم در مدرسه را میزنند.
❓گفتم: این وقت شب کیست که در مدرسه
را میزند؟
رفتم در مدرسه را باز کردم
دیدم دایی خودم است
گفتم: دایی جان چه شده این وقت شب؟
گفت: با تو کاری دارم
امشب هر کاری کردم دیدم خوابم نمیبرد
فکر و خیالات مرا برداشته بود
یک مرتبه این خیال همه وجودم را فرا گرفت
من که پسر ندارم همه اموالم از بین میرود
یک دختر هم که بیشتر ندارم
فکر کردم اگر دخترم را به تو بدهم
همه اموالم هم در اختیار توست.
📚مأخذ، کتاب بهترین شاگرد شیخ
🌷مولا علی علیه السلام :
روزگار آنقدرمرا #پایین آورد پایین آوردو پایین آورد تانامم درکنار معاویه قرار گیرد وبگویند معاویه و علی ...
♦️روزی معاویه ازیکی پرسید ازکجامیآیی؟
اوچاپلوسانه گفت : ازنزدعلی که #بخیل ترین مردم است!
✅معاویه گفت : وای برتو !
#بخشنده تر از #علی کسی بدنیا نیامده است.اگراورا
انباری از #کاه و انباری از #طلا باشد
انبارِ #طلا را زودتر میبخشد.⚜
♦️ ابن ابی الحدید #سنی هم درشرح نهج البلاغه ی خود مینویسد:
روزی معاویه لعنت اله علیه ، خواب بود وپس ازبیدارشدن عبدالله بن زبیر را که از #شجاعان عرب بود درپایین پایش نشسته برتخت دید.
عبدالله #مزاح کرده و گفت : ای معاویه اگر میخواستم میتوانستم تورا بکشم.
🔰معاویه گفت : بعد ازمااظهارِشجاعت کن (یعنی من ازتوشجاعترم)
عبدالله گفت :
🔅شجاعت ِ مرا انکار میکنی؟بااینکه میدانی من درجنگ درمقابلِ #علی بن ابیطالب ایستادم ؟؟؟
معاویه هم پاسخ داد:
✅اگر چنین #جراءتی میداشتی یقینا ًعلی تووپدرت را بادست ِ #چپ میکشت و دست #راستش بیکار میماند ودنبال ِ دیگری میگشت که بقتل برساند.🔅
📚 کتاب علی کیست؟ نوشته ی فضل الله کمپانی
─┅═ೋ❅🕋❅ೋ═┅─