6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ 🎬 #استاد_شجاعی
✘ من حالم خوب نیست!
حوصلهی هیچ کس و ندارم!
افکار منفی رهام نمیکنن!
قلبم آروم نیست! شاد نیست!
✘ هر کاری هم میکنم موقتاً خوب میشم، دوباره حالم خراب میشه !
منبع : کارگاه یاد خدا
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
✅استاد فاطمی نیا(ره):
🔻درقاموس خدا و اهل بيت (علیهم السلام) ، "تاحالا كجابودي؟" وجودندارد!
هر زمان توبه كنيم و بازگرديم ، ما را راه ميدهند.
🔻پيغمبراكرم (ص) سوگندي يادكرده است كه اين سوگند در منطقه اسم اعظم است؛
هرموقع عبارت "الله لا اله الا هو" آمد يعني منطقه ي اسم اعظم است، اگر مطلب به اين سادگي بود كه حضرت قسم به اين بزرگي نميخوردند!
🔹پيامبراكرم(ص) فرمودند:
🔻"ولله الذي لا اله الا هو، هربنده اي كه گمانش را به خدا نيكو كند، خداوند طبق همان گمان با او رفتار ميكند."
حسن ظن داشته باشيد به خدا!
يقين بدانيد وقتي توبه ميكنيد، خداوند شما را ميبخشد.
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌴داستان خنده امام رضاعلیه السلام بالای سر مریض
🌷از زبان عارف بالله ایت الله بهجت رحمه الله
#امام_رضا علیه السلام
#آیت_الله_بهجت
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
#داستان_آموزنده
🔆حضرت زهراس در روضه ها
حاج خانم علويه اى كه براى زيارت حضرت زينب سلام اللّه عليها و حضرت رقيه عليهاالسلام به شام مشرّف شده بود مى گفت : محل راءس الشهداء عليهم السلام براى من حالت خاص روحى داشت ، هميشه آنجا مى رفتم و زيارت مى خواندم و با حال خوشى گريه مى كردم ، روزى در موقع زيارت حال خاصّى پيدا كردم ودريچه اى از عالم ديگر براى من گشوده شد، در آن حال كه بيدار بودم مثل خواب ديدن اين منظره و واقعه را ديدم ، عدّه اى زن بودند كه مادرم نيز در ميان آنها بود و از من تشكر مى كرد كه براى من زيارت و دعا مى خوانى ، در اين اثناء زن چهار شانه ، بلند قامتى تشريف آوردند، زنها خدمت ايشان حاجت خود را عرض مى كردند و من هم حاجت خود را عرض كردم ، و سپس گفتم : ما مجلس روضه خوانى داريم و در آن زيارت عاشورا مى خوانيم ، چرا شما شركت نمى كنيد؟
فرمودند: من مى آيم و شركت هم مى كنم به آن نشانى و دليل كه پسر خاله شما با عيالش يك جعبه شيرينى آوردند در مجلس شما و براى رفع مشكل منزل شان نذر كردند در مجلس زيارت عاشوراى شما شركت كنند، مشكل آنها به واسطه خواندن زيارت عاشورا رفع شد و منزل جديد را ساختند و در آن نشستند، امّا بعد ديگر در جلسه زيارت عاشورا شركت نكردند...
حضرت حاج آقاى ابطحى فرمودند: من صاحب نذر را مى شناختم ، جريان را به او گفتم ، رنگش تغيير كرد و به گريه افتاده همسرش را صدا كرد و گفت : بشنو از كجا خبر مى دهند و با تاءسف و حزن گفت مطلب دقيق همين است كه گفتيد، چه كنم مشكلات زندگى نگذاشته به نذر خود وفا كنم .
📚آثار، ص 41.
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
#داستان_آموزنده
🔆عنايت حسين علیه السلام
مرحوم مرتاضى لنگرودى فرزند سلطان الواعظين لنگرودى ميگفت : در عالم خواب ديوار باغى را ديدم آن قدر رفتم تا به در ورودى باغ رسيدم چون در باز بود وارد شدم ، آنچنان باغ پرگل و گياهى ديدم كه تابحال نديده بودم . در وسط باغ قصرى ديدم كه تاج الواعظين لنگرودى در ايوان يكى از غرفه هابود.
گفتم : آقاى تاج اين باغ و كاخ از كيست ؟ گفت : از من ، گفتم خانه ات را ديده بودم اين چنين نبود، گفت : اين باغ و كاخ را مولايم حضرت سيّد الشّهداء امام حسين علیه السلام به من عنايت فرموده است ، خوشا به حال نوكران امام حسين علیه السلام .
📚دين ما علماى ما، 158.
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
🌿🌿🌿🌿🌿
🔆زندان مؤمن و بهشت كافر
روزى امام حسن مجتبى عليه السلام پس از شستشو، لباسهاى نو و پاكيزه اى پوشيد و عطر زد. در كمال عظمت و وقار از منزل خارج شد. به طورى كه سيماى جذابش هر بيننده را به خود متوجه مى ساخت ، در حالى كه گروهى از ياران و غلامان آن حضرت در اطرافش بودند. از كوچه هاى مدينه مى گذشت ، ناگاه با پيرمرد يهودى كه فقر او را از پاى در آورده و پوست به استخوانش چسبيده ، تابش خورشيد چهره اش را سوزانده بود. مشك آبى به دوش داشت و ناتوانى اجازه راه رفتن به او نمى داد، فقر و نيازمندى شربت مرگ را در گامش گوارا نموده بود، حالش هر بيننده را دگرگون مى ساخت ، حضرت را در آن جلال و جمال كه ديد گفت :
خواهش مى كنم لحظه اى بايست و سخنم را بشنو!
امام عليه السلام ايستاد.
يهودى : يابن رسول الله ! انصاف بده !
امام : در چه چيز؟
يهود: جدت رسول خدا مى فرمايد:
دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است . (۱)
اكنون مى بينم كه دنيا براى شما كه در ناز و نعمت به سر مى برى ، بهشت است و براى من كه در عذاب و شكنجه زندگى مى كنم ، جهنم است .
و حال آن كه تو مؤمن و من كافر هستم .
امام فرمود:
اى پيرمرد! اگر پرده از مقابل چشمانت برداشته شود و ببينى خداوند در بهشت چه نعمتهايى براى من و براى همه مؤمنان آفريده ، مى فهمى كه دنيا با اين همه خوشى و آسايش براى من زندان است ، و نيز اگر ببينى خداوند چه عذاب و شكنجه هايى براى تو و براى تمام كافران مهيّا كرده ، تصديق مى كنى كه دنيا با اين همه فقر و پريشانى برايت بهشت وسيع است . (۲) پس اين است معناى سخن پيامبر صلى الله عليه و آله كه فرمود:
دنيا زندان مؤمن و بهشت كافر است .
📚۱-الدنيا سجن المؤمن و جنة الكافر.
۲- ب : ج 43، ص 346.
📝از انچه بر دیگران گذشت، درست زیستن را بیاموزیم°';🕯;'`°
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨﷽✨
دعا کردن از نظر حجت الاسلام قرائتی:
ما وظیفه داریم دعاکنیم
چه اجابت بشه چه نشه..
مگه شما شیرجه تو آب میزنی هر دفعه چیزی از زیر آب میاری بالا..
دعا هم همینطوره..
قرار نیس هرچی بخوای از خدا بهت بده..
ادعونی یعنی منو بخوان تا اجابتت کنم نه اینکه هم بمن بگی هم به دیگران رو بزنی.
در دعا تکلیف مشخص نکن!
حضرت یوسف(ع) گفت خدایا زندان بهتره واسه من تا اینکه اسیر دام زنان بشم.
یوسف(ع) تو زندان فهمید با دعایی که خودش کرده افتاده زندان..
بایدمیگفت خدایا نجاتم بده از شر زنان.
حضرت موسی(ع) گفت خدایا من به خیری که ازجانب تو بهم برسه نیازمندم.
خدا جریان را طوری چید که بخاطر آب دادن به بزغاله ها هم صاحب زن شد. هم مسکن.هم شغل.هم سرمایه.هم امنیت..
موسی بخاطر خدا رفت جلو کمک دختران شعیب کرد خدا هم کمکش کرد همه چی بهش داد..
این یه قانونه ان تنصرالله....ینصرکم
خدارو یاری کن تا خدا یاریت کنه..
حدیث داریم از دعا خسته نشو
یا اجابت شود.
یا مشابهش بهت میدن.
یا دفع بلا میکنن.
یا اونو به نسلت میدن
یا بجاش نسل صالح میدن.
یا ذخیره آخرت میکنن.
یا کفاره گناهات میکنن.
و قیامت که میبینی چی بجای دعاهای اجابت نشدت دادن آرزو میکنی ایکاش هیچ حاجتمو نمیدادن..
هیچ دعایی پیش خدا گم نمیشه..
تو صلاحت رو نمیدونی همیشه بگو خدایا اگر اینکار خیر داره برام بهم بده..
🌿🌿🌿🌿🌿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍒شاخه گیلاس که از دیوار باغ زده بیرون هر عابری هوس میکنه یه دونه بچینه😋
احسنت چه قشنگ در مورد حجاب توضیح داد👏👌👏
┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
#داستان_آموزنده
🔆جوان مسيحى مسلمان شد
حضرت آية اللّه جناب آقاى حاج شيخ محمد رازى كه از شاگردان درس اخلاق مرحوم حاج شيخ محمد تقى بافقى مى باشند مى فرمودند كه استادمان مرحوم آقاى بافقى به خادمش آقاى حاج عبّاس يزدى دستور داده بود كه شبها در خانه را باز بگذارد و مواظب باشد كه اگر ارباب حوائج مراجعه كردند به آنها جواب مثبت بدهد و حتى اگر لازم شد در هر موقع شب كه باشد او را بيدار كند تا كسى بدون دريافت جواب از درخانه او برنگردد. آقاى حاج عباس يزدى نقل مى كند:
نيمه شبى در اطاق خودم كه كنار در حياط منزل آقاى حاج شيخ محمد تقى بافقى بود، خوابيده بودم ، ناگهان صداى پائى در داخل حياط مرا از خواب بيدار كرد من فورا از جا برخاستم . ديدم جوانى وارد منزل شده و در وسط حياط ايستاده است نزد او رفتم و گفتم شما كه هستيد و چه ميخواهيد؟
مثل آنكه نميتوانست فورا جواب مرا بدهد حالا يا زبانش از ترس گرفته بود و يا متوجّه نشد كه من به فارسى به او چه ميگويم زيرا بعدا معلوم شد اواهل بغداد و عرب است ولى مرحوم آقاى بافقى قبل از آنكه او چيزى بگويد از داخل اطاق صدازد كه حاج عباس او يونس ارمنى است و بامن كار دارد او را راهنمائى كن كه نزد من بيايد. من او را راهنمائى كردم او به اطاق آقاى بافقى رفت . مرحوم آقاى بافقى وقتى چشمش به او افتاد بدون هيچ سؤ الى به او فرمود: احسنت ، مى خواهى مسلمان شوى ، او هم بدون هيچ گفتگوئى به ايشان گفت ، بلى براى تشرف به اسلام آمده ام .
مرحوم آقاى بافقى بدون معطلى بلافاصله آداب و شرايط تشرف به اسلام را به ايشان عرضه نمود و او هم مشرّف به دين مقدّس اسلام شد، من كه همه جريانات برايم غير عادّى بود از يونس تازه مسلمان سؤ ال كردم كه جريان توچه بوده و چرا بدون مقدّمه به دين مقدس اسلام مشرف گرديدى و چرا اين موقع شب را براى اين عمل انتخاب نمودى ؟
او گفت : من اهل بغدادم و ماشين بارى دارم و غالبا از شهرى به شهرى بار مى برم يك روز از بغداد به سوى كربلا مى رفتم ، ديدم در كنار جادّه پيرمردى افتاده و ازتشنگى نزديك به هلاكت است ، فورا ماشين را نگه داشتم و مقدارى آب كه در قمقمه داشتم به او دادم ، سپس او را سوار ماشين كردم و به طرف كربلا بردم ، او نمى دانست كه من مسيحى و ارمنى هستم ، وقتى پياده شد گفت : برو جوان حضرت ابوالفضل العبّاس اجر تو رابدهد.
من از او خدا حافظى كردم و جدا شدم ، پس از چند روز بارى به من دادند كه به تهران بياورم ، امشب سر شب به تهران رسيدم و چون خسته بودم خوابيدم ، درعالم رؤ يا ديدم در منزلى هستم و شخصى در آن منزل را مى زند، پشت در رفتم و در را باز كردم ديدم شخصى سوار اسب است و مى گويد:
من ابوالفضل العباس هستم ، آمده ام حقّى كه به ما پيدا كردى به تو بدهم . گفتم چه حقى ؟
فرمود: حق زحمتى كه براى آن پيرمرد كشيدى سپس اضافه فرمود و گفت : وقتى از خواب بيدار شدى به شهر رى مى روى شخصى تو را بدون آنكه تو سوال كنى به منزل آقاى شيخ محمد تقى بافقى مى برد و قتى نزد ايشان رفتى به دين مقدّس اسلام مشرف مى گردى .
من گفتم چشم قربان و آن حضرت از من خدا حافظى كرد و رفت ، من از خواب بيدار شدم و شبانه به طرف حضرت عبدالعظيم حركت كردم ، در بين راه آقائى را ديدم كه بامن تشريف مى آورند و بدون آنكه چيزى از ايشان سئوال كنم ، مرا راهنمائى كردند و به اينجا آوردند و من مسلمان شدم . وقتى ما از مرحوم آقاى حاج شيخ محمد تقى بافقى سئوال كرديم كه شما چگونه او را شناختيد و مى دانستيد كه او آمده است كه مسلمان بشود؟
فرمود: آن كس كه او را به اينجا راهنمائى كرد يعنى حضرت حجة بن الحسن علیه السلام به من فرمودند كه او مى آيد و چه نام دارد و چه مى خواهد.
📚ملاقات ، /2/ 88.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿
💠 حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی (دامت برکاته):
🔹 آیه (فأینما تولّوا فثّم وجه الله) می گوید هیچ جا حجاب ندارد و سراسر جهان آفرینش چهره جمال و جلال خداست البته انسان به هر اندازه بر خویشتن خویش پا بگذارد به همان نسبت اسرار عالم را می بیند مانند انسانی که پا روی نردبان ده پله ای بگذارد، منطقه دیدش، وسیعتر می شود.
🔹 انسان اگر به طور کامل روی غرایزش پا نهد و روی خویشتن خویش به طور کامل پا بگذارد همه عالم را به مقدار امکان می تواند ببیند تنها یک نردبان لازم است و آن نردبان بندگی است.
📚 سیره پیامبران در قرآن ج 2 ص 176
اثر ارزشمند حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی
🌿🌿🌿🌿🌿
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄
#داستان_آموزنده
🔆حضرت موسى علیه السلام به زيارت حسين علیه السلام
ابى حمزه ثمالى فرمود در اواخر سلطنت بنى مروان اراده زيارت آقا ابى عبداللّه الحسين علیه السلام را نمودم و پنهانى از اهل شام خود را به كربلا رساندم در گوشه اى پنهان شدم تا اينكه شب از نيمه گذشت پس بسوى قبر شريف روانه شدم تا آنكه نزديك قبر مقدس و شريف رسيدم . ناگهان مردى را ديدم كه بسوى من مى آيد و گفت خدا ترا اجر و پاداش دهد برگرد زيرا به قبر شريف نمى رسى من وحشت زده و ترسان مراجعت كردم و در گوشه اى دوباره خود را پنهان كردم تا آنكه نزديك طلوع صبح شد باز به جانب قبر روانه شدم و چون دوباره نزديك شدم باز همان مرد آمد و ممانعت كرد و گفت به آن قبر نمى توانى برسى . به او گفتم عافاك اللّه چرا من به آن قبر نمى رسم و حال اينكه از كوفه به قصد زيارت آن حضرت آمده ام بيا بين من و آن قبر حائل نشو، زيرا من مى ترسم كه صبح شود و اهل شام مرا ببينند و مرا در اينجا به قتل برسانند، وقتى اين حرف را از من شنيد گفت يك مقدار صبر كن چون حضرت موسى بن عمران +ع از خداى خود اجازه گرفته كه به زيارت آقا سيد الشهداء علیه السلام بيايد و خدا به او اجازه داده و با هفتاد هزار ملائكه به زيارت آقا آمده اند و از اول شب تا به حال در خدمت قبر شريف هستند و تا طلوع صبح كنار قبر هستند و بعد به آسمان عروج مى كنند. ابوحمزه ثمالى گويد از آن مرد پرسيدم كه تو كيستى ؟
گفت من يكى از آن ملائكه هستم كه ماءمور پاسبانى و پاسدارى قبر آقا سيد الشهداء علیه السلام هستم و براى زوار آقا طلب مغفرت مى كنيم تا اين را شنيدم برگشتم پنهان شدم و هنگام طلوع صبح سر قبر حضرت آمدم ديگر كسى را نديدم كه مانع شود پس زيارتم را كردم و بر كشندگان آن حضرت لعن نمودم و نماز صبح را در آنجا اقامه كردم و از ترس مردم شام سريع به كوفه برگشتم .
📚زندگانى عشق ، 216، نقل از كامل الزيارت ، 111.
┄┄┅✿🏴🥀🖤🥀🏴✿┅┄┄