┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
🔆يكى از پسر عمه هاى پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم )، طليب بن عمير است كه مادرش اروى دختر عبدالمطلب بود.
وى در همان آغاز بهثت در سن و سال نوجوانى به اسلام گرويد و با مسلمانان تحت رهبرى جعفر طيار به حبشه هجرت كرد، و در همان آغاز مادرش با راهنمائى او به اسلام جذب گرديد.
او مسلمانى شجاع و باوفا و مخلص بود، و سرانجام در سن 35 سالگى در جنگ اجنادين (در سرزمين فلسطين ) كه در سال 13 هجرت واقع شد به شهادت رسيد.
او علاوه بر اينكه خود، از مدافعان شجاع و مخلص اسلام بود، فرزندانش را نيز براى دفاع از حريم اسلام آماده ساخت ، و با تبليغات پياپى ، نور اسلام را بر قلب مادرش اروى تابانيد.
توضيح اينكه : نزد مادرش آمد و گفت : من پيرو محمد (صل الله علیه وآله و سلم ) شده و قبول اسلام كرده ام . اروى با اينكه هنوز ايمان نياورده بود. گفت : سزاوارترين كسى كه بايد تو از او پشتيبانى كنى پسر دائيت محمد (صل الله علیه وآله و سلم ) است ، سوگند به خدا اگر توانائى مردان را داشتم در حفظ آنحضرت از گزند دشمن مى كوشيدم .
طليب گفت : مادرم با اينكه برادرت حمزه مسلمان شده تو چرا مسلمان نمى شوى ؟
مادر گفت : منتظر خواهرانم هستم تا ببينم آنها چه مى كنند، و من يكى از آنها هستم .
طليب مادرش را سوگند داد كه برو نزد پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) و قبول اسلام كن ، سرانجام مادرش نزد پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) رفت و گواهى به يكتائى خدا و حقانيت رسالت پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) داد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
📚 #ﭘﺮﻓﺴﻮﺭ_ﺣﺴﺎﺑﯽ ﻧﻘﻞ ﻣﯽﮐﻨﺪ:
ﺩﺭ ﺳﺎﻟﻬﺎﯼ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺍﻧﻘﻼﺏ ﺩﺭ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺳﺘﺎﻫﺎﯼ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﻣﺸﻐﻮﻝ گذﺭﺍﻧﺪﻥ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﺧﺪﻣﺖ ﺳﺮﺑﺎﺯﯼ ﺩﺭ ﺳﭙﺎﻩ ﺑﻬﺪﺍﺷﺖ ﺑﻮﺩﻡ.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻣﺎﺷﯿﻦ، ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩﺍﯼﻣﯿﮕﺬﺷﺘﯿﻢ، ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮏ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺍﺯ ﺩﻭﺭ ﭼﻮﺑﺪﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺗﮑﺎﻥ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﯾﺪ!
ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺩﺭﻣﺎﻧﮕﺎﻩ ﺭﺍ ﻣﯽﺷﻨﺎﺧﺘﻨﺪ.
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ،
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﻧﻔﺲ ﻧﻔﺲ ﺯﻧﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﻟﻬﺠﻪﺍﯼ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﮔﻔﺖ ﺁﻗﺎﯼ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺳﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﺑﯿﻤﺎﺭﻩ...
ﺑﻪ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﻣﺎ ﺩﺭﺏ ﻋﻘﺐ ماشین ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻋﻘﺐ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﻧﺸﺴﺖ.
ﺩﺭ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺩﯾﺸﺐ ﺍﺯ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺎ ﻫﻮﺍﭘﯿﻤﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻭﺩﮔﺎﻩ ﻣﺸﻬﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﻭ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﺸﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﻩ ﻭ ﺩﯾﺪﻩ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻣﺮﯾﺾ ﺍﺳﺖ!!!
ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺯﯾﺮﭼﺸﻤﯽ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺗﻤﺴﺨﺮ ﺧﻨﺪﻩای ﻣﺮﻣﻮﺯﺍﻧﻪ ﮐﺮﺩﯾﻢ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﮔﻔﺘﯿﻢ: ﭼﻮﭘﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ
ﺑﺮﺳﯿﻢ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻮﺩﺵ ﮐﻼﺱ ﻣﯿﺬﺍﺭﻩ!
ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﺭﺳﯿﺪﯾﻢ ﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﭘﯿﺮﺯﻧﯽ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺩﮐﺘﺮ ﻣﻌﺎﯾﻨﻪ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺳﺮﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﮔﯽ ﺩﺍﺭد.
ﺩﺍﺭﻭ ﻭ ﺁﻣﭙﻮﻝ ﺩﺍﺩﯾﻢ ﻭ ﯾﮑﺪﻓﻌﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﻢ ﺳﺮ ﺯﺩﯾﻢ ﻭ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺧﻮﺏ ﺷﺪ.
ﺩﻭ ﺳﻪ ﻣﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩﯾﻢ.
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﺪﯾﻢ ﯾﮏ ﺗﻘﺪﯾﺮﻧﺎﻣﻪ ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﻭﺯﯾﺮ ﺑﻬﺪﺍﺭﯼ ﺁﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﺁﻣﺪﻩ
ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩﯼ، ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﺮﺟﺴﺘﻪ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﭘﻠﯽ ﺗﮑﻨﯿﮏ ﺗﻬﺮﺍﻥ را ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩﺍﯾﺪ، ﺗﺸﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﯿﻢ...!
ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ، ﻫﺎﺝ و ﻭﺍﺝ ﻣﺎﻧﺪﯾﻢ، ﻭ ﮔﻔﺘﯿﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺭﺍ ﻣﺎ
ﺩﺭﻣﺎﻥ ﮐﺮﺩﻩﺍﯾﻢ، ﺗﺎ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﮔﻔﺘﻪﻫﺎﯼ ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻭ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎد.
ﺑﺎ ﻋﺠﻠﻪ ﺑﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺩﮐﺘﺮ ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺮﺯﻥ ﺭﻓﺘﯿﻢ، ﻭ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﯾﻢ ﻣﺎﺩﺭ
ﮐﺪﺍﻡ ﭘﺴﺮﺕ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻭ ﭘﺮﻭﻓﺴﻮﺭ ﺍﺳﺖ؟
ﭘﯿﺮﺯﻥ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻧﮑﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﺩ.
ﭘﺴﺮﻡ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯿﺎﯾﺪ، ﻟﺒﺎﺱ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻣﯿﭙﻮﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﺯﺑﺎﻥ
ﻣﺤﻠﯽ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯿﮑﻨﺪ...
ﻣﻦ ﻭ ﺩﮐﺘﺮ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺷﺪﯾﻢ ﻭ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﻡ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩﻡ،
ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﺍ ﺩﺳﺖ ﮐﻢ ﻧﮕﯿﺮﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺻﻞ ﻭ ﺧﺎﮎ ﻭ ﺭﯾﺸﻪ ﺧﻮﺩﻡ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻨﻢ...!
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﯿﻤﻌﺮﻓﺖ ' ﻣﻌﻨﺎ ﻣﮑﻦ
ﺯﺭ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻣﺸﺖ ﺧﻮﺩﺭﺍ ﻭﺍ ﻣﮑﻦ
ﮔﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﺩﺍﻧﺶ ﺗﺮﮐﯿﺐ ﺭﻧﮓ
ﺑﯿﻦ ﮔﻠﻬﺎ ﺯﺷﺖ ﯾﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﻣﮑﻦ...
ﺧﻮﺏ ﺩﯾﺪﻥ ﺷﺮﻁ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻥ ﺍﺳﺖ،
ﻋﯿﺐ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻭ ﺁﻥ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﮑﻦ...
ﺩﻝ ﺷﻮﺩ ﺭﻭﺷﻦ ﺯ ﺷﻤﻊ ﺍﻋﺘﺮﺍﻑ،
ﺑﺎ ﮐﺲ ﺍَﺭ ﺑﺪ ﮐﺮﺩﻩﺍﯼ، ﺣﺎﺷﺎ ﻣﮑﻦ...
ﺍﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻟﺮﺯﯾﺪﻥ ﺩﻝ ﺁﮔﻬﯽ،
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺟﺎ ﺭﺳﻮﺍ ﻣﮑﻦ...
ﺯﺭ ﺑﺪﺳﺖ ﻃﻔﻞ ﺩﺍﺩﻥ ﺍﺑﻠﻬﯿﺴﺖ،
ﺍﺷﮏ ﺭﺍ ﻧﺬﺭ ﻏﻢ ﺩﻧﯿﺎ ﻣﮑﻦ...
ﭘﯿﺮﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﯾﺎ ﺁﺋﯿﻨﻪ ﺑﺎﺵ،
ﻫﺮﭼﻪ ﻋﺮﯾﺎﻥ ﺩﯾﺪﻩﺍﯼ، ﺍﻓﺸﺎ ﻣﮑﻦ...
┄┄┅✿❀🌺❀✿┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیادهروی اربعین و بداخلاقی
⭕️ توصیه مهم استاد فاطمی نیا (ره) به زائران اربعین
🔰 اگه کربلا بری، اربعین بری، حج بری و ... ولی کظم غیظ نکنی باختی!
🌱🌱🌱🌱🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺امام حسین علیه السلام
خدایا با تدبیر خودت مرا از تدبیر خودم بینیاز گردان ...
📕فرازی از دعای عرفه
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گفت: خانوم شما بارداری نمیتونیم بریم کربلا
- گفت به عشق #امام_حسین بریم، سپردم به آقا . .
رسیدن، حالش بد شد، دکتر گفت بچه مُرده .
- خانومه گفت، اگه قراره بمیره بزار به عشق حـسیـﷺین بمیره . . فقط منو ببر پیش ضریح . .
تو حرم، با بچهی مُرده تو شکمش کنار ضریح خوابید و خواب دید . ـ
« بچهش شد کــی؟!» 👆🏻
🌷پنج صلوات هدیه به شهدا
اَللّٰهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهم
امروزمون رو مزین میکنیم به نام و یادِ شهیدِعزیز #محمد_ابراهیم_همت🌷🕊
🥀🕊🥀🕊🥀
✍داستان آموزنده🌹
مردی نزد امام جواد(ع) آمد که بسیار خوشحال و خندان به نظر می رسید. امام علت خوشحالی اش را بپرسید، و گفت: یابن رسول اللّه! از پدرت شنیدم که فرمود: شایسته ترین روز برای شادی یک بنده روزی است که در آن، انسان توفیق نیکی و انفاق به دوستانش را به دست آورد و امروز ده نفر از دوستان و برادران دینی که فقیر و عیالوار بودند، از فلان شهرها به نزد من آمدند و من هم به هر کدام چیزی بخشیدم. به همین خاطر خوشحال شدم. آن حضرت فرمود: لعمری انّک حقیق بان تسرّ ان لم تکن احبطته او لم تحبطه فیما بعد؛(1) به جانم سوگند! شایسته است که خوشحال باشی، امّا ممکن است که اثر کار خود را از بین برده باشی یا بعداً از بین ببری
او با شگفتی پرسید: چگونه عمل نیک من بی فایده می شود و از بین می رود؟ در حالی که من از شیعیان خالص شما هستم.
امام فرمود: با همین سخنی که گفتی، کارهای نیک و انفاق های خود را در حق دوستان از بین بردی، او توضیح خواست و آن حضرت، این آیه را تلاوت کرد: یا ایّها الّذین آمنوا لاتبطلوا صدقاتکم بالمنّ و الاذی؛(2) ای مؤمنان صدقه ها و بخشش های خود را با منّت و اذیّت کردن باطل نکنید.
مرد گفت: من که به آن افراد منّت نگذاشتم و آزارشان ندادم.
امام فرمود: همین که گفتی: چگونه عمل نیک من بی فایده می شود و از بین می رود؟ و یقیناً خود را جزء شیعیان خالص ما قرار دادی، ما را آزردی! آن مرد بعد از اعتراف به تقصیر خود پرسید: پس چه بگویم امام فرمود: بگو من از دوستان شما هستم. دوستان شما را دوست دارم و دشمنان شما را دشمن می دارم.(3) مرد قبول کرد و امام جواد فرمود: الآن قد عادت الیک مثوبات صدقاتک و زال عنها الاحباط؛(4) اکنون پاداش بخشش هایت به تو برگشت و حبط و بی اثر بودن آن زایل شد.
.
1. بحارالانوار، ج 68، ص 159.
2. سوره بقره، آیه 264.
3. بحارالانوار، ج 74، ص 159.
4. بحارالانوار، ص 160.
منبع:دوستی و تعامل با همنوعان در سیره امام جواد(ع)
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
🌹 از مردم ، توقعی نداشته باش 🌹
امام علی علیه السلام در وصیت خود به امام حسن علیه السلام فرمودند: از مردم توقعی نداشته باش زیرا مردمی هستند که:
❖ اگر عالِم باشی به تو ایراد میگیرند
و اگر جاهل باشی راهنمایی ات نمی کنند،
❖ اگر در طلب علم برآیی، میگویند:
خود را به زحمت انداخته است
و اگر از طلب علم دست بکشی، میگویند: ناتوان و کودن است.
❖ اگر در عبادت پروردگارت استوار باشی، میگویند: خود نما و ریاکار است.
و اگر عبادتت کم باشد می گویند: کافر است.
❖ اگر سکوت اختیار کنی، میگویند:
از سخن گفتن عاجز است و اگر سخن بگویی، میگویند: پر حرف است.
اگر انفاق کنی، میگویند: اسرافکار است
و اگر صرفه جویی کنی، میگویند: خسیس است.
❖ اگر به آنچه آنها دارند نیازمند شوی، از تو میبُرند و به بد گویی ات میپردازند
و اگر به آنان اعتنایی نکنی، تکفیرت میکنند!
آری پسرم!
این است خصوصیت مردم زمانه ی تو.
📚بحار الأنوار ، جلد ۷۷ ، صفحه ۲۳۴
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
✨﷽✨
✅اگر با همه مثل خانوادهات مهربان باشی زندگیات آسودهتر میشود!
استاد پناهیان: در میان راههایی که برای رسیدن به آسودگی هست؛ یکی از شاهراهها و راههای باعظمت «محبت» است. با محبت نهتنها راحتیها افزایش مییابد، بلکه سختیها هم بهتر تحمل میشود.
امام سجاد(ع) به زُهْری فرمود: چرا مردم را مثل خانوادهات تلقی نمیکنی؟ یعنی بزرگترها را مانند پدر و مادرِ خود بدانی، کوچکترها را جای فرزند خودت بگذاری و همسالان را برادر خود بشماری. وقتی آنها را خانواده خودت بدانی به کدامیک از آنها دوست داری ظلم کنی؟! کدامشان را دوست داری نفرین کنی؟! آبروی کدامیک را حاضری ببری؟!
بعد میفرماید: «وَ إِنْ عَرَضَ لَكَ إِبْلِيسُ...» وقتی ابلیس به تو القاء کرد که «بهتر از مسلمان دیگری هستی!» اگر او سنش بیشتر است، بگو ایمان و عمل صالح او بیشتر است، اگر سنش کمتر است، بگو گناه من بیشتر است و اگر همسن توست، بگو من به گناه خود یقین و به گناه او شک دارم؛ پس او بهتر از من است! اگر مردم به تو احترام گذاشتند، بگو «از خوبی آنهاست» اگر با تو نامهربانی کردند، بگو «بهخاطر بدیِ من است»
اگر با همه مثل خانوادهات مهربان باشی، زندگیات آسودهتر میشود، دشمنانت کم و دوستانت زیاد میشوند؛ از خوبیشان خوشحال میشوی و از بدیشان ناراحت نمیشوی.
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
28.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
محمد خوش آمدی😭😭
🎬 داستان زندگی کربلایی محمد اکبری، که با نگاه خاص سیدالشهدا توبه کرد و سوار بر کشتی نجات اباعبدالله شد.
#امام_حسین #اربعین #کربلا
🌱🌱🌱🌱🌱
🌸🍃﷽🍃🌸
✋حرم امامان معصوم(ع)
حرم امامان معصوم (ع) دارای احکامی است :
۱- مستحب است زیارت قبور وحرم امامان معصوم (ع) همان گونه که پیامبر (ص) به زیارت مرقد مادر بزرگوارشان رفتند و گریه کردند.
۲- شایسته نیست هنگام نماز مشغول زیارت شویم بلکه باید نمازرا اول وقت بجا آورد.
۳- ورود جنب و حائض و نفساء به حرم پیامبر(ص) و ائمه (ع) جایز نیست. (۱)
۴- سجده کردن برای امامان معصوم (ع ) حرام است. ولی اگر برای خدا سجده نماید و خدا راشکرکند که توفیق زیارت را نصیب او کرده اشکال ندارد. (۲)
۵- نماز خواندن جلوتر از قبر امامان معصوم(ع) اگر هتک حرمت حساب شود، باطل است. (۳)
۶- نخ و پارچه بستن به ضریح و همین طور قفل زدن به پنجره¬ها هیچ گونه سند و مدرکی ندارد و باید این گونه کارها ترک شود.
۷- نجس کردن حرم جایز نیست و اگر نجس شود باید فورا آب بکشیم یابه خادمین حرم اطلاع دهیم تا آنها آب کشند. (۴)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۱- توضیح المسائل محشی ،ج۱،ص۵۱۷.
۲- توضیح المسائل محشی ،ج۱،ص۵۹۰.
۳ - همان ، ص۴۹۴.
۴- همان ،ص۵۰۴.
┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
یک داستان واقعی و پند آموز👌
✍️امیر قاهره، شجاع الدین شَرَزی میگوید:
نزد مردی از اهل صعید مصر بودم... او پیری بود با پوست سبزه؛ ناگهان فرزندان او به نزدش آمدند که بسیار سفیدپوست و زیبا بودند... از او دربارهی آنان پرسیدیم. گفت: مادرشان فرنگی است و با او داستانی دارم. از او دربارهاش پرسیدم... گفت:
جوان که بودم به شام رفتم ... در آن هنگام شام در اشغال صلیبیان بود؛ مغازهای را اجاره کردم و در آن کتان میفروختم... در حالی که در مغازهام بودم همسر یکی از فرماندهان صلیبی به نزد من آمد و زیباییاش مرا جادو کرد... به او جنس فروختم و بسیار تخفیفش دادم...
وی رفت و پس از چند روز بازگشت و باز با تخفیف به او جنس فروختم... او همینطور به نزد من رفت و آمد میکرد و من نیز با دیدن او خوشحال میشدم تا جایی که دانستم عشق او در دلم افتاده...
وقتی کار به اینجا رسید به پیرزنی که همراه او بود گفتم: دل به فلانی بستهام، چگونه میتوانم به او برسم؟
گفت: او همسر فلان فرمانده است و اگر کار ما را بداند هر سهمان را خواهد کشت!
همچنان دلبستهی او بودم تا آنکه از من پنجاه دینار خواست و قول داد که آن به خانهام بیاورد...
تلاش کردم تا آنکه پنجاه دینار گیر آوردم و به او دادم...
آن شب در خانهام منتظرش ماندم تا آنکه آمد... با هم خوردیم و نوشیدیم...
هنگامی که پاسی از شب گذشت با خود گفتم: از خداوند شرم نمیکنی در حالی که در غربت در برابر خداوند همراه با زنی نصرانی معصیتش میکنی؟!
آنگاه به آسمان چشم دوخت و گفتم: خداوندا شاهد باشد که از روی حیا و تقوای تو از این زن نصرانی پاکدامنی پیشه کردم...
سپس از بستر آن زن دوری کردم و در بستری دیگر خوابیدم... او که چنین دید برخاست و در حالی که خشمگین بود از خانهام رفت...
صبح به مغازهام رفتم...
هنگام چاشت آن زن در حالی که ناراحت بود از کنار مغازهام گذشت، گویی چهرهاش ماهی تابان بود...
با خود گفتم: تو کی هستی که بتوانی در برابر چنین زیباییای عفت پیشه کنی؟ تو ابوبکری یا عمر؟ یا آنکه جنید عابدی؟ یا حسن بصری زاهد؟!
همینطور در حال حسرت خوردن بودم تا از کنار من گذشت... به دنبال پیرزنِ همراه او رفتم و گفتم: به او بگو امشب برگردد...
گفت: به حق مسیح سوگند که نمیآید مگر در مقابل صد دینار...
گفتم: باشد...
با زحمت بسیار آن مبلغ را جمع کردم و به او دادم...
شب هنگام در خانه منتظرش ماندم تا آنکه آمد... انگار ماه به نزد من آمده بود... هنگامی که با هم نشستیم دوباره ترس خدا به دلم آمد... چگونه میتوانستم با یک کافر، او را معصیت کنم؟ بنابراین از ترس خداوند او را ترک گفتم...
صبح هنگام به مغازهام رفتم در حالی که قلبم هنوز مشغول او بود...
هنگام چاشت باز آن زن در حالی که خشمگین بود از کنار مغازهام گذشت...
تا او را دیدم خود را برای رها کردنش ملامت کردم و همچنان در حسرت او بودم... باز به آن پیرزن درخواست کردم که او را به نزد من بیاورد.
گفت: نمیشود، مگر با پانصد درهم... یا در حسرتش بمیر!
گفتم: باشد... و تصمیم گرفتم مغازه و اجناسم را بفروشم و پانصد دینار به او بدهم...
در همین حال ناگهان جارچی صلیبیها در بازار ندا زد که: ای مسلمانان؛ آتش بس میان ما و شما پایان یافته و همهی بازرگانان مسلمان را یک هفته مهلت میدهیم تا بروند...
باقیماندهی کالاهای خود را جمع کردم و در حالی که قلبم آکندهی حسرت بود از شام بیرون آمدم...
سپس به تجارت کنیزان روی آوردم تا محبت او از قلبم برود...
سه سال گذشت، سپس نبرد حطین روی داد و مسلمانان همهی سرزمینهای ساحل را از صلیبیان پس گرفتند...
از من برای ملک ناصر کنیزی خواستند... کنیزکی زیبا نزد من بود که آن را به صد دینار از من خریدند و نود دینار به من دادند و ده دینار آن باقی ماند...
پادشاه گفت: او را به خانهای که زنان اسیر نصرانی در آن هستند ببرید و یکی از آنها را در مقابل ده دینار برگزیند.
هنگامی که در خانه را برایم گشودند آن زن فرنگی را دیدم و با خود بردم...
هنگامی که به خانهام رسیدم به او گفتم: مرا میشناسی؟
گفت: نه.
گفتم: من همان دوست بازرگان تو هستم که صد و پنجاه دینار از من گرفتی و گفتی: جز با پانصد دینار به من دست نخواهی یافت! اکنون با ده دینار صاحب تو شدهام!
گفت: أشهد أن لا إله إلا الله و أشهد أن محمدا رسول الله... اسلام آورد و اسلامش نیکو شد و با وی ازدواج کردم...
پس از مدتی مادرش صندوقی برایش فرستاد؛ هنگامی که آن را باز کردیم هر دو کیسهی دیناری را که به او داده بودیم در آن یافتیم... در اولی پنجاه دینار و در دومی صد دینار... همچنین لباسی که همیشه با آن میدیدمش در آن صندوق بود... او مادر این فرزندان است و این غذا را نیز او پخته است!
🌱🌱🌱🌱🌱🌱
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•
✔️#دانستنیهای زیبا و جالب دینی
#اولين دختر پیامبر ﷺ که وفات کرد 👈زینب زن ابوالعاص
#نماز در کدام مسجد از 100,000 نماز دیگر مساجد بهتر است (غیر از مسجد نبی)👈 مسجد الحرام
#نماز در کدام مسجد است از 1000 نماز بهتر است👈 مسجد النبی
#نماز در مسجد الاقصی از چند نماز افضلتر است👈500. (1190 بخاری)
#لقب ابراهیم 👈 ابو انبیاء
#لقب آدم 👈ابو البشر
#لقب موسی 👈کلیم الله
#لقب یعقوب 👈 اسراییل
#لقب یوسف 👈 صدیق
#لقب نوح 👈 شیخ مرسلین
#لقب ادریس 👈 اخنوج
#لقب هود 👈عابر
#اسم شتر پیامبر 👈 قصواء
#کدام سوره است در تمام آیاتش اسم "الله" است 👈 مجادله
#عيسي كجا متولد شد 👈فلسطين / بيت لحم
#كماندار مسلمين در احد چه کسی بود 👈 عبدالله بن جبیر
#زن ابراهیم که مادر اسحاق بود👈ساره .
#زن ابراهیم که مادر اسماعیل بود👈هاجر
#اسم صحرایی که موسی از دست فرعون نجات یافت 👈 سیناء
#اولین سوره ای که بعد از هجرت نازل شد 👈 بقره
#عام الحزن چه سالی بود 👈سالیکه خدیجه و ابوطالب فوت کردند
#اولین زنیکه به پیامبر ﷺ شیر داد 👈 ثوبیه
#اسم دوم چاه زمزم 👈چاه اسماعیل
#زن یهودیی که در شیر پیامبر زهر ریخت 👈زینب بنت حارث زن سالم بن مشکم
#اولین یهودیی که اسلام آوردعبدالله بن سلام
•┈••✾🍃🦋🍃✾••┈•