eitaa logo
درمحضرحضرت دوست
666 دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
4هزار ویدیو
70 فایل
لینک کانال : @Abbasse_kardani 🌸🌸شهید مدافع حرم عباس کردانی 🌸🌸ولادت: 1358/12/20 🌸🌸شهادت: 1394/11/19 ثواب نشر کانال هدیه برسلامتی اقامون امام زمان(عج) وشادی روح شهید عباس کردانی ادمین کانال @labike_yasahide
مشاهده در ایتا
دانلود
7.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ 💠 استاد رائفی پور 📝 « رجعت در » 🎤سخنرانی: مقامات زیارت عاشورا (۱۳)
🌼 ✍ یاران امام مانند بنده‌ای، گوش به فرمانِ آن حضرت هستند و برای خدمتگزاری حضرت لحظه‌شماری می‌کنند. در جهت تامین و رفاه آسایش مردم بسیج می‌شوند و با فرمان امام، ندا می‌دهند: هرکسی نیازمند مال است، بیاید. یاران امام هرچه امام دستورشان دهد، انجام مى‌دهند. در برابر فرمان امامشان از کنیز زرخرید، مطیع‌ترند. «وَ هُمْ اَطْوَعُ مِنَ الاَْمَةِ لِسَیِّدِها... آن‌ها در برابر فرمان امامشان از بردهٔ مطیع، مطیع‌ترند.»*۱ 🔆 به تعبیر امروزه آنان در برابر قرائت امام زمان از خود قرائتى جدا ندارند. بر روی حرف امام حرفی نمی‌زنند و چرا و اگر و اما نمی‌آورند. 📚 ۱. بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۰۸ اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
🌿 (ع) 🔹بزرگان فرموده‌اند: اگر انسان بخواهد به حضرت مهدی علیه السلام نزدیک شود و ارتباطی با آن بزرگوار برقرار کند، باید حجاب‌های درونی‌اش را کم کند؛ از جمله آن‌که صفات رذیله‌اش را مداوا کند و از بین ببرد؛ چون هر صفت رذیله، حجاب بسیار ضخیمی میان انسان و حضرت بقیة الله -روحی له الفداء- است. 🌸منبع:گفتارهای آیت الله ناصری
4_5958582166110601759.mp3
1.56M
💚دلتنگ نامه😭 ای که تویی آرام دلم... 👌 تقدیم به همه اونایی که دلتنگ ارواحنافداه هستند...
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 اکهه ای.برگشتم که برم تو اتاقم که صدای آب و از توی حمام شنیدم.ای ول حمومه.آروم برگشتم تو اتاقم و حشره کش و برداشتم و برگشتم. کناردرحموم گوش خوابوندم. هنوز صدای آب می اومد. با بدجنسی لبخندی زدم و رفتم توی اتاق ماکان. کت و شلوارش به در کمد آویزیون بود. دست به سینه نگاش کردم.خیلی خوبه که آدم نقطه ضعفای حریف دستش باشه. این یه اصل اساسی در موفقیت عملیاته! بعدم با دو گام بلند خودمو رسوندم به کت و شلوارش و در حشره کش و باز کردم.اوق....خدایا چه بویی میده.دیگه معطل نکردم و باقی مونده اسپری و خالی کردم روی کت و شلوارش. بعد در حالی که سعی می کردم نخندم. برگشتم تو اتاقم. اسپری و تو کمد جاسازی کردم و پشت در گوش ایستادم. صدای پای ماکان و شنیدم که از حمام بیرون آمد و در حالی که آوازی برای خودش زیر لبی می خوند رفت تو اتاقش. همین جور منتظر بودم که داد ماکان بلند شد: _ترنج به خدا می کشمت. دیگه جای موندن نبود. در اتاق و باز کردم و دویدم طرف پله. داشتم به سرعت می رفتم پائین که در ورودی باز شد و ارشیا وارد شد. چشمام از خجالت و تعجب گرد شده. همون تی شرت دیشبی تنم بود ولی یه شلوار کهنه و رنگ رو رفته که پاچه های گشادی هم داشت و پوشیده بودم برای خواب.یه پام رو پله و یه پامم تو هوا مونده بود.ارشیا بیشتر از من تعجب کرده بود. @Abbasse_kardani 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 مونده بودم چکار کنم که صدای داد ماکان از پشت سرم هولم کردم و در یک ثانیه تصمیم گرفتم بقیه پله ها رو هم با سرعت بدوم پائین که پام توی گشادی شلوار گیر کرد و چهار پنج پله باقی مونده رو تقریبا قل خوردم. نفسم بالا نمی آمد. ماکان دسپاچه پله ها رو پائین دوید. از درد و خجالت نفسم بالا نمی آمد. کمرم بد جوری درد می کرد و مچ پامم زوق زوق می کرد. از همه بدتر شونه ام بود یه درد وحشتناکی پیچیده بود توش که جرات نمی کردم نفس بکشم. _ترنج خوبی؟ نمی تونستم حرف بزنم. می ترسیدم یه چیزی بگم و جلوی ارشیا گریه ام بگیره. ماکان دست گذاشت رو شونه ام که صدای دادم بلند شد. -آی دستم! و بعدم اشکم سرازیر شد. ماکان هول کرده بود. که صدای ارشیا رو شنیدم.شاید جایش شکسته باشه.تو اون لحظه همه چیز یادم رفته بود. دستم اینقدر درد می کرد که برام مهم نبود کی داره چی میگه دلم می خواست فقط اون درد لعنتی تمام شه. ماکان چنگی توی موهاش زد و گفت: _ترنج کجات درد میکنه؟ همونجور که گریه میکردم گفتم _ شونه ام. @Abbasse_kardani 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻 🌻 🌟 بابا لباس پوشیده از اتاق بیرون آمد با دیدن من با ترس پرسید: -چی شده ماکان. -از پله افتاد. ارشیا بلند شد و سلام کرد. بابا جوابشو داد اومد و کنارم.زانو زد -چکار داشتی می کردی بچه؟ توی اون حال از حرف زدن بابا دلخور شدم. چه اصراری داره بگه من بچه ام.ماکان گفت: -تقصیر خودش بود. بابا نگاش کرد که ماکان ادامه داد: -رفته نم یدونم چی زده به کت شلوار من بوی امشی میده. چشمای ارشیا و بابا گرده شده بود. منم وسط گریه گفتم: -حقت بود. بابا نگام کرد: -خوبه زبونت در هیچ شرایطی از کار نمی افته. اومدم شونه هامو بندازم بالا که دوباره درد پیچشید تو دستم و اشکم و در آورد.بابا گفت: -چت شد؟ که ماکان جای من جواب داد: -میگه دستش درد میکنه. بابا پوفی کرد و گفت: -پاشو ببریمش بیمارستان.مامان و صدا کنم؟ -نه اون طور صبح بیدار سرد درد میشه. تازه این صحنه رم ببینه دیگه بدتر. بلندش کن. ببریمش. ماکان خواست زیر بغلم و بگیره که داد زدم: -این دستم نه. ماکان که حسابی هول شده بود. -ببخشید ببخشید. بابا زیر اون یکی بغلم و گرفت و بلندم کرد. -ارشیا جان مهربان و صدا کن بیاد. ارشیا به طرف آشپزخونه رفت و بابا منو روی یه مبل نشود. درد دستم کمتر شده بود ولی به محض اینکه تکونش می دادم تمام بدنم درد می گرفت.بعد به ماکان گفت: @Abbasse_kardani 🌻 🌼🌻 🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻 🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻 🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊 اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ لینک کانال : @Abbasse_kardani
شبتون مهدوی دعای فرج🙏
ما عاشق بی قرار یاریم همه بر درد فراق او دچاریم همه از پای به جان او نخواهیم نشست تا سر به قدومش بسپاریم همه تعجیل در ظهور صلوات اللهم عجل لولیک الفرج