🔴 دعا برای فرج امام زمان علیه السلام در هنگام زوال جمعه
🔵 در روایت آمده است پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومین علیهم السلام هنگام زوال جمعه برای امر قیام حضرت مهدی ارواحنا فداه دعا می کردند.
📚 مکیال المکارم ج ۲ ص ۵۱
🌕 زوال خورشید : موقعی است که خورشید به وسط آسمان برسد که همان اذان ظهر است.
#امامزمان
#روزجمعه
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
❏هَمههَستآرزِويَم؛كهبِبينَـماَزتـوروئی
وَبـٰازهَـم جُـمـعِـه رسيد .💚.
़़⊹⿻ تِـنـهـٰا آرِزو نمي کنیـم بـیــٰائي
چون هَـمِـه میـدانَـنــد " ميآئي!"
آرِزو میکنَـم وَقتي ميآئي
چَشمـٰانِـمـٰان
« شَـرمسـٰارِ نِـگـاهِ مِـهــربـانَت »
نَبـٰاشـَـد 💔⊹⿻
❏صَلّىَاْللّهُعَلَيْكَيااَباصـٰالِحَالْـمَـهْـديِ(عَجْ)
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#اللهم_عجل_الولیک_الفرج
🪷
ای کاش میدانستم در کجا سکونت داری...
در کدام سرزمین تو را بجویم
آیا در کوه رضوایی؟ یا غیر آن؟یا در ذی طوایی؟
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💚 چگونه بعد از ۱۴۰۰ سال هنوز ۳۱۳ نفر یار برای #امام_زمان (عج) وجود ندارد؟!
👤 استاد محمدی شاهرودی
💚 نزول خانوادهٔ حضرت مهدی علیهالسلام در مسجد سهله...
☀️ آقا امام صادق علیه السلام فرمودند: «گویی من فرود آمدن قائم علیهالسلام در مسجد سهله با خویشان و خانوادهاش را میبینم، سوال شد منزل او میشود؟ فرمودند: «آری! آن منزل ادریس علیهالسلام است…»
🌸 «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِاَللَّهِ أَنَّهُ قَالَ: يَا أَبَا مُحَمَّدٍ كَأَنِّي أَرَى نُزُولَ اَلْقَائِمِ فِي مَسْجِدِ اَلسَّهْلَةِ بِأَهْلِهِ وَ عِيَالِهِ قُلْتُ یَکُونُ مَنْزِلَهُ قَالَ نَعَمْ هُوَ مَنْزِلُ إِدْرِیسَ»
📗بحارالأنوار، ج ۹۷، ص ۴۳۵
📗مستدرک الوسائل، ج ۳، ص ۴۱۴
📗إثبات الهداة، ج ۵، ص ۲۱۲
📗المزار الکبير، ج ۱، ص ۱۳۴
📗قصص الأنبیاء، ج ۱، ص ۸۰
درمحضرحضرت دوست
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_سی_وهفتم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_سی_ونهم
مردم صلوات می فرستادند. یکی از مردهای فامیل، که صدای خوبی داشت، تصنیف های قشنگی درباره حضرت محمد(ص) می خواند و همه صلوات می فرستادند.
صمد رفته بود روی پشت بام و به همراه ساقدوش هایش انار و قند و نبات توی کوچه پرت می کرد. هر لحظه منتظر بودم نبات یا اناری روی سرم بیفتد، اما صمد دلش نیامده بود به طرفم چیزی پرتاب کند. مراسم عروسی با ناهار دادن به مهمان ها ادامه پیدا کرد. عصر مهمان ها به خانه هایشان برگشتند. نزدیکان ماندند و مشغول تهیه شام شدند.
دو روز اول، من و صمد از خجالت از اتاق بیرون نیامدیم. مادر صمد صبحانه و ناهار و شام را توی سینی می گذاشت. صمد را صدا می زد و می گفت: «غذا پشت در است.»
ما کشیک می دادیم، وقتی مطمئن می شدیم کسی آن طرف ها نیست، سینی را برمی داشتیم و غذا را می خوردیم.
رسم بود شب دوم، خانواده داماد به دیدن خانواده عروس می رفتند. از عصر آن روز آرام و قرار نداشتم. لباس هایم را پوشیده بودم و گوشه اتاق آماده نشسته بودم. می خواستم همه بدانند چقدر دلم برای پدر و مادرم تنگ شده و این قدر طولش ندهند. بالاخره شام را خوردیم و آماده رفتن شدیم.
داشتم بال درمی آوردم. دلم می خواست تندتر از همه بدوم تا زودتر برسم.
💟ادامه دارد...✒️
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_چهلم
به همین خاطر هی جلو می افتادم. صمد دنبالم می آمد و چادرم را می کشید.
وقتی به خانه پدرم رسیدیم، سر پایم بند نبودم. پدرم را که دیدم، خودم را توی بغلش انداختم و مثل همیشه شروع کردم به بوسیدنش. اول چشم راست، بعد چشم چپ، گونه راست و چپش، نوک بینی اش، حتی گوش هایش را هم بوسیدم. شیرین جان گوشه ای ایستاده بود و اشک می ریخت و زیر لب می گفت: «الهی خدا امیدت را ناامید نکند، دختر قشنگم.»
خانواده صمد با تعجب نگاهم می کردند. آخر توی قایش هیچ دختری روی این را نداشت این طور جلوی همه پدرش را ببوسد. چند ساعت که در خانه پدرم بودم، احساس دیگری داشتم. حس می کردم تازه به دنیا آمده ام. کمی پیشِ پدرم می نشستم. دست هایش را می گرفتم و آن ها را یا روی چشمم می گذاشتم، یا می بوسیدم. گاهی می رفتم و کنار شیرین جان می نشستم. او را بغل می کردم و قربان صدقه اش می رفتم.
عاقبت وقت رفتن فرا رسید. دل کندن از پدر و مادرم خیلی سخت بود. تا جلوی در، ده بار رفتم و برگشتم. مرتب پدرم را می بوسیدم و به مادرم سفارشش را می کردم: «شیرین جان! مواظب حاج آقایم باش. حاج آقایم را به تو سپردم. اول خدا، بعد تو و حاج آقا.»
توی راه برعکس موقع آمدن آهسته راه می رفتم. ریزریز قدم برمی داشتم و فاصله ام با بقیه زیاد شده بود. دور از چشم دیگران گریه می کردم.
💟ادامه دارد...✒️
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
﷽❣ #سلام_امام_زمانم ❣﷽
سلام پدر مهربانم
نامت بلند و اوج نگاهت همیشہ سبز؛
آبےترین بهانہ دنیاے من سلام!
قلبے شڪستہ دارم و شعرے شڪستہتر،
اما نشستہ در تب غوغاے من سلام!
ما بےحضور چشم تو این جا غریبہایم
دستے،سرے تڪان بده،مولاے من؛سلام!
تقدیم چشمهاے تو این شعر ناتمام
زیباترین افق بہ تماشاے من سلام!
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
⭕️یک چیز انگار سرِ جایَش نیست ؛
آنقدر نیست که دلِ آدم خالی میشود ...
میآید بخندد
لب جمع میشود ...
مثل اینکه هیچ چیز سرِ جایَش نیست !
تو ؛
این روزها
کجایی آقا ؟
#یاصاحب_الزمان
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
جلوه بخت تو دل
میبرد از شاه و گدا
چشم بد دور که هم
جانی و هم جانانی
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️میخوای قلبت بوی امام زمانی بگیره!
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎙استاد #شجاعی
.💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️ چه کسی یار واقعی امام زمان(عج) است؟
🎤 #استاد_پناهیان
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
#گپ_روز
#موضوع_روز : «خالیترها قیمتیترند»
✍ زیر چترِ نگاه تو، اتفاق افتاد؛
سنگینترین خطاهای من، که میتوانست شروع فاجعهای بزرگ باشد!
• نه ترسی از چشمانِ همیشه حاضرت داشتم،
نه ترسی از بازگشت دوباره به مقصد آغوشت!
آنقدر نَرم و بیعِتاب به پایم صبر کردهای،
که گویی بندهی دیگری نداری!
• زیر چتر نگاه تو اتفاق افتاد؛
هرآنچه بارها با «إِنَّ اللهَ يُحِبُّ...» بر آن مُهرِ تاکید زده بودی.
و من، نه آنکه نخواهم، نشد که بر خویش چیره شوم، و رقم زدم هرآنچه را که نباید به بار مینشاندم!
• بارها با خودم فکر کردهام؛
اجازه میدهی خطا کنم!
اجازه میدهی برگردم!
اجازه میدهی خطاهایم را فراموش کنم!
و باز اجازه میدهی از نو تکرار کنم.
• حوصلهات چرا از اینهمه رفت و برگشتهای گاه و بیگاه من سر نمیرود؟!
چرا هر بار که برمیگردم باز با اشتیاق بغل وامیکنی و چنان به مِهر میفشاریام که گویی بندهی دیگری نداری؟!
• ظرفِ بخشش تو آنقدر بزرگ است؛
که بر جرأتم به خطا و طمعم به توبه افزوده است.
هراس ندارم از بازگشتن. شبیه فرزندی ناخلف که میداند مقصد آخرش باز همان خانه ی پدریست که در به رویش میگشایند و راهش میدهند!
• «یا مَنْ فِی عَفْوِهِ یَطْمَعُ الْخَاطِئُونَ»
راست گفتهای طمع کردهام به عفوت،
درست همان وقت که استخوانشکسته و
به بنبست رسیده، برگشتم!
و تو چنان ندید گرفتی که گویی هرگز شاهد ماجرا نبودهای!
• و حال نوبت من است؛ که ظرفِ عفوم را چنان بگسترانم، که دیگران، نه از نگاه قضاوتگرم بترسند و نه از قلبِ تنگ و تاریکم.
طمع کنند به بازگشت حتی اگر شرم خطاهایشان، هراس بر دلشان افکنده باشد.
• حال نوبت من است و ماجرای تکرارِ «شتر دیدی... ندیدی»های تو.
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
◽️◽️◽️◽️🖤
◻️قسم به بغضِ گلویم،
◻️که بی تو، هر لحظه
◻️ قدم... قدم
◻️شده ذکرم
◻️ امان از این دوری
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
🔴 فضیلت عجیب یاری کردن امام زمان
🔵 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند:
🌕 من در روز قیامت چهار گروه را شفاعت میکنم اگر چه با گناهان اهل دنیا بیایند:
1⃣ کسی که فرزندانم را یاری کند.
2⃣ کسی که در هنگام سختی اموالش را به فرزندانم ببخشد.
3⃣ کسی که فرزندانم را با زبان و قلب دوست بدارد
4⃣ کسی که در برآورده کردن حاجات فرزندانم تلاش کند زمانی که آنان رانده و آواره شده اند.
📚 الوافی ج ۱ ص ۳۶۴
🌕 این روایت در سه کتاب از چهار کتاب معتبر شیعه ذکر شده است:
کافی، من لایحضره الفقیه، تهذیب الاحکام
🔺 آیا پیامبر ما در این عصر فرزندی عظیم الشان تر و گرامیتر از مهدی علیه السلام دارد؟!
#امام_زمان
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
✨برای #موفقیت
باید از سه مرحله گذشت .
💫ابتدا از سوی دیگران
مورد تمسخر واقع میشوی ،
💫سپس با خشونت
به مخالفت با تو میپردازند ،
💫سرانجام به تو ایمان می آورند .
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
درمحضرحضرت دوست
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃ ✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃 ✫⇠ #قسمت_سی_ونهم
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_چهل_ویڪم
صمد چیزی نمی گفت. مواظبم بود توی چاله چوله های کوچه های باریک و خاکی نیفتم.
فردای آن روز صمد رفت. باید می رفت. سرباز بود. با رفتنش خانه برایم مثل زندان شد. مادر صمد باردار بود. من که در خانه پدرم دست به سیاه و سفید نمی زدم، حالا مجبور بودم ظرف بشویم. جارو کنم و برای ده دوازده نفر خمیر نان آماده کنم. دست هایم کوچک بود و نمی توانستم خمیرها را خوب ورز بدهم تا یک دست شوند.
آبان ماه بود. هوا سرد شده بود و برگ های درخت ها که زرد و خشک شده بودند، توی حیاط می ریختند. هر روز مجبور بودم ساعت ها توی آن هوای سرد برگ ها را جارو کنم.
دو هفته از ازدواجمان گذشته بود. یک روز مادر صمد به خانه دخترش رفت و به من گفت: «من می روم خانه شهلا، تو شام درست کن.»
در این دو هفته همه کاری انجام داده بودم، به جز غذا درست کردن. چاره ای نبود. رفتم توی آشپزخانه که یکی از اتاق های هم کف خانه بود. پریموس را روشن کردم. آب را توی دیگ ریختم و منتظر شدم تا به جوش بیاید. شعله پریموس مرتب کم و زیاد می شد و مجبور بودم تندتند تلمبه بزنم تا خاموش نشود.
عاقبت آب جوش آمد. برنج هایی که پاک کرده و شسته بودم، توی آب ریختم. از دلهره دست هایم بی حس شده بود. نمی دانستم کی باید برنج را از روی پریموس بردارم.
💟ادامه دارد...✒️
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
❃↫✨« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن »✨↬❃
✫ #رمان_دختر_شینا 🌷🍃
✫⇠ #قسمت_چهل_ودوم
خواهر صمد، کبری، به دادم رسید. خداخدا می کردم برنج خوب از آب دربیاید و آبرویم نرود. کمی که برنج جوشید، کبری گفت: «حالا وقتش است، بیا برنج را برداریم.»
دو نفری کمک کردیم و برنج را داخل آبکش ریختیم و صافش کردیم. برنج را که دم گذاشتیم، مشغول سرخ کردن سیب زمینی و گوشت و پیاز شدم برای لابه لای پلو.
شب شد و همه به خانه آمدند. غذا را کشیدم، اما از ترس به اتاق نرفتم. گوشه آشپزخانه نشستم و شروع کردم به دعا خواندن. کبری صدایم کرد. با ترس و لرز به اتاق رفتم.
مادر صمد بالای سفره نشسته بود. دیس های خالی پلو وسط سفره بود. همه مشغول غذا خوردن بودند، می خوردند و می گفتند: «به به چقدر خوشمزه است.»
فردا صبح یکی از همسایه ها به سراغ مادرشوهرم آمد. داشتم حیاط را جارو می کردم. می شنیدم که مادرشوهرم از دست پختم تعریف می کرد. می گفت: «نمی دانید قدم دیشب چه غذایی برایمان پخت. دست پختش حرف ندارد. هر چه باشد دختر شیرین جان است دیگر.»
اولین باری بود در آن خانه احساس آرامش می کردم.
🔸فصل هفتم
دو ماه از ازدواج ما گذشته بود. مادر صمد پا به ماه شده بود و هر لحظه منتظر بودیم درد زایمان سراغش بیاید.
عصر بود. تازه از کارهای خانه راحت شده بودم. می خواستم کمی استراحت کنم. کبری سراسیمه در اتاقم را باز کرد و گفت: «قدم! بدو... بدو... حال مامان بد است.»
💟ادامه دارد...✒️
نویسنده: #بهناز_ضرابی_زاده
#دختر_شینا
🌟اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌟
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
#سلام_امام_زمانم
در مسیر عاشقی هر لحظه دلدل میکنیم
در میان موج دریا فکر ساحل میکنیم
ای امید روز های بیکسی رخصت دهی
ما میان خیمه عشق تو منزل میکنیم
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
#مرا_کنار_مگذار
آهنگری با وجود رنجهای متعدد و بیماریاش، عمیقا به خدا عشق می ورزید.
روزی یکی از دوستانش که اعتقادی به خدا نداشت به او گفت: تو چگونه می توانی خدایی که رنج و بیماری نصیبت می کند را دوست داشته باشی؟!
آهنگر سر به زیر آورد و پس از مدتی تأمل گفت:
من وقتی که میخواهم یک وسیله آهنی را بسازم، یک تکه آهن را در کوره قرار می دهم، سپس آن را روی سِندان می گذارم و می کوبم تا به شکل دلخواه درآید، اگر به صورت دلخواهم درآمد، می دانم که وسیله مفیدی خواهد بود، و اگر نه، آن را کنار میگذارم.
همین موضوع باعث شده که همیشه به درگاه خدا دعا کنم که خدایا، مرا در کورههای رنج قرار بده، اما کنار مگذار 🤲
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani
وقتینتونیبهقولهاییکهبهخودتدادی متعهدباشی،چجوریمیخواییبهامامت
وفادارومتعهدباشی؟!ازخودتشروعکن..!
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
#درمحضردوست
@Abbasse_kardani