🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_22
اکهه ای.برگشتم که برم تو اتاقم که صدای آب و از توی حمام شنیدم.ای ول حمومه.آروم برگشتم تو اتاقم و حشره
کش و برداشتم و برگشتم.
کناردرحموم گوش خوابوندم. هنوز صدای آب می اومد. با بدجنسی لبخندی زدم و رفتم
توی اتاق ماکان.
کت و شلوارش به در کمد آویزیون بود.
دست به سینه نگاش کردم.خیلی خوبه که آدم نقطه ضعفای
حریف دستش باشه.
این یه اصل اساسی در موفقیت عملیاته!
بعدم با دو گام بلند خودمو رسوندم به کت و شلوارش و
در حشره کش و باز کردم.اوق....خدایا چه بویی میده.دیگه معطل نکردم و باقی مونده اسپری و خالی کردم روی کت
و شلوارش.
بعد در حالی که سعی می کردم نخندم.
برگشتم تو اتاقم. اسپری و تو کمد جاسازی کردم و پشت در
گوش ایستادم.
صدای پای ماکان و شنیدم که از حمام بیرون آمد و در حالی که آوازی برای خودش زیر لبی می خوند
رفت تو اتاقش.
همین جور منتظر بودم که داد ماکان بلند شد:
_ترنج به خدا می کشمت.
دیگه جای موندن نبود. در اتاق
و باز کردم و دویدم طرف پله. داشتم به سرعت می رفتم پائین که در ورودی باز شد و ارشیا وارد شد.
چشمام از خجالت و تعجب گرد شده. همون تی شرت دیشبی تنم بود ولی یه شلوار کهنه و رنگ رو رفته که پاچه های گشادی
هم داشت و پوشیده بودم برای خواب.یه پام رو پله و یه پامم تو هوا مونده بود.ارشیا بیشتر از من تعجب کرده
بود.
@Abbasse_kardani
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_23
مونده بودم چکار کنم که صدای داد ماکان از پشت سرم هولم کردم و در یک ثانیه تصمیم گرفتم بقیه پله ها رو
هم با سرعت بدوم پائین که پام توی گشادی شلوار گیر کرد و چهار پنج پله باقی مونده رو تقریبا قل خوردم.
نفسم
بالا نمی آمد. ماکان دسپاچه پله ها رو پائین دوید.
از درد و خجالت نفسم بالا نمی آمد. کمرم بد جوری درد می کرد و
مچ پامم زوق زوق می کرد.
از همه بدتر شونه ام بود یه درد وحشتناکی پیچیده بود توش که جرات نمی کردم نفس
بکشم.
_ترنج خوبی؟
نمی تونستم حرف بزنم. می ترسیدم یه چیزی بگم و جلوی ارشیا گریه ام بگیره.
ماکان دست گذاشت رو شونه ام که صدای دادم بلند شد.
-آی دستم!
و بعدم اشکم سرازیر شد. ماکان هول کرده بود. که صدای ارشیا رو شنیدم.شاید جایش شکسته باشه.تو اون لحظه همه چیز یادم رفته بود. دستم اینقدر درد می کرد که برام
مهم نبود کی داره چی میگه دلم می خواست فقط اون درد لعنتی تمام شه.
ماکان چنگی توی موهاش زد و گفت:
_ترنج کجات درد میکنه؟
همونجور که گریه میکردم گفتم
_ شونه ام.
@Abbasse_kardani
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_24
بابا لباس پوشیده از اتاق بیرون آمد با دیدن من با ترس
پرسید:
-چی شده ماکان.
-از پله افتاد.
ارشیا بلند شد و سلام کرد. بابا جوابشو داد اومد و کنارم.زانو زد
-چکار داشتی می کردی بچه؟
توی اون حال از حرف زدن بابا دلخور شدم. چه اصراری داره بگه من بچه ام.ماکان گفت:
-تقصیر خودش بود.
بابا نگاش کرد که ماکان ادامه داد:
-رفته نم یدونم چی زده به کت شلوار من بوی امشی میده.
چشمای ارشیا و بابا گرده شده بود. منم وسط گریه گفتم:
-حقت بود.
بابا نگام کرد:
-خوبه زبونت در هیچ شرایطی از کار نمی افته.
اومدم شونه هامو بندازم بالا که دوباره درد پیچشید تو دستم و اشکم و در آورد.بابا گفت:
-چت شد؟
که ماکان جای من جواب داد:
-میگه دستش درد میکنه.
بابا پوفی کرد و گفت:
-پاشو ببریمش بیمارستان.مامان و صدا کنم؟
-نه اون طور صبح بیدار سرد درد میشه. تازه این صحنه رم ببینه دیگه بدتر. بلندش کن. ببریمش.
ماکان خواست زیر بغلم و بگیره که داد زدم:
-این دستم نه.
ماکان که حسابی هول شده بود.
-ببخشید ببخشید.
بابا زیر اون یکی بغلم و گرفت و بلندم کرد.
-ارشیا
جان مهربان و صدا کن بیاد.
ارشیا به طرف آشپزخونه رفت و بابا منو روی یه مبل نشود. درد دستم کمتر شده بود
ولی به محض اینکه تکونش می دادم تمام بدنم درد می گرفت.بعد به ماکان گفت:
@Abbasse_kardani
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
7.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
#ماملت_شهادتیم
#من_ماسک_میزنم
لینک کانال : @Abbasse_kardani
ما عاشق بی قرار یاریم همه
بر درد فراق او دچاریم همه
از پای به جان او نخواهیم نشست
تا سر به قدومش بسپاریم همه
تعجیل در ظهور #امام_زمان صلوات
اللهم عجل لولیک الفرج
⚘﷽⚘
الســــلام علیکـــ یامـولانا یا صـاحب الزمـان (عج)
آقاےمهربانم سلام...
همه مان آرزوداریم ، کاش شمارا ببینیم وسلامے بگوییم
ولےفراموش کردهایم که هرکجا سلامت بگوییم پاسخ مان را میدهے
حتّی یادمان میرود درکوے و برزنها
برهم سلام کنیم
شایدآنکه ازکنارش به آرامےگذشتیم شما باشید
آقاجان شرمنده بےسلام ردشدهام از کنارتان....
مهدےجان مدتے میشود که بهانههاے مختلف، پنجرهے روشنے را بر من بسته است
مثل همهےاهل زمانهام
آخر مردمان زمانهے ما،
به بهانهے زندگے پر ز نور ، در تاریکے سر میکنند
به بهانهےچیدن گلے،به بوستان نقاشے شدهےتابلوےکاغذےچشم میدوزند
به بهانهے سیرابے سرابها از پس هم میگذرانند
و به بهانهے انتظارت ، بر پشت دیوار غیبت تکیه میزنند
و
بهانه پشت بهانه...
گویے کسے نیست تا برخیزد و بےبهانه، سنگےاز این دیوار غیبت برچیند...
در افق آرزوهایم
تنها«أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج»را میبینم...
#مولاےمهربانغزلهاےمنسلام
7.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 کلیپ 💠استاد رائفی پور
📝 #شرایط_ظهور
❓ آیا درست است, بعد از ظهور امام زمان عجل الله فرجه،عمر ها به صورت عجیب طولانی می شود؟؟
🔰 پاسخ:
🍃 از برخی روایات استفاده می شود که شکوفایی شگفت انگیز علم و دانش به ویژه علم بهداشت و درمان، در عصر حکومت حضرت مهدی باعث می شود تا وضعیت جسمی مردم دگرگون شود و عمر آنان طولانی گردد به گونه ای که یک شخص هزار فرزند، نوه و... خود را می بیند و آنگاه چشم از جهان فرو می بندد؛ چنان که در روایتی امام صادق علیه السلام می فرماید: «هنگامی که قائم ما قیام کند... مردم عمری دراز خواهند داشت؛ به گونهای که برای هر شخص هزار فرزند متولد می شود.»
این مطلب را شاید از برخی آیات قرآن نیز بتوان استفاده کرد، چنان که میخوانیم: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ ءَامَنُوا مِنکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّـالِحات...؛(نور، ۵۵) خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند وعده میدهد که قطعاً آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد،... و دین و آیینی را که برای آنان پسندیده، پا بر جا و ریشه دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنیّت و آرامش مبدل میکند، آنچنان که تنها مرا می پرستند و چیزی را شریک من نخواهند ساخت.»
✅ براساس روایتی که از پیشوایان معصوم علیهم السلام نقل شده، این وعده الهی به طور کامل در هنگام ظهور حضرت مهدی محقق خواهد شد. و طبیعی است وقتی در جامعه به جای ترس و ناامنی، آرامش و امنیت حاکم شد و مردم از آیین حق الهی پیروی نمودند، آن جامعه به رشد و شکوفایی خواهد رسید و مردم از جهت جسمی و روحی سالمتر خواهند بود، در نتیجه عمرها طولانیتر و نسلها زیادتر خواهد شد.
----------------------
چشماندازی به حکومت مهدی عج ص ۲۱۱ ـ ۲۱۳
بحار الانوار ج ۵۲، ص ۳۳۵ و ۳۳۷
➖➖➖➖➖➖➖
♥️✨ﺧﺪﺍﯾﺎ
ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﻣﺎﻩ شعبان و ورود به رمضان ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﻣﻘﺎﺭﻥ ﺑﺎ ﺧﺮﻭﺝ ﺍﺯ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﮔﻨﺎﻫﺎﻥ و ورود به سعادت و خوشبختی ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ ...🙏🏻
ﺍﻟﻬﯽ ﻧﺼﯿﺮﻣﺎﻥ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺑﺼﯿﺮ ﮔﺮﺩﯾﻢ ﺑﺼﯿﺮﻣﺎﻥ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻣﺴﯿﺮ ﺑﺮﻧﮕﺮﺩﯾﻢ
ﺍﻟﻬﯽ ﮐﯿﻨﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﯿﻨﻪ ﻫﺎ ﯾﻤﺎﻥ ﺑﺰﺩﺍﯼ ﺯﺑﺎﻧﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ ﻭ ﺗﻬﻤﺖ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭ
ﺍﮔﺮ ﻧﻌﻤﺘﻤﺎﻥ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﺷﺎﮐﺮﻣﺎﻥ ﮐﻦ
ﺍﮔﺮ ﺑﻼ ﺍﻓﮑﻨﺪﯼ ﺻﺎﺑﺮﻣﺎﻥ ﮐﻦ
ﺁﺯﻣﻮﺩﯼ ﭘﯿﺮﻭﺯﻣﺎﻥ ﮐﻦ 🙏🏻
"ﺁﻣﯿﻦ یارب العالمین"
🌕🌺🌙پیشاپیش
🌕🌺🌙ماه
🌕🌺🌙رحمت
🌕🌺🌙و برکت
🌕🌺🌙ماه
🌕🌺🌙عبادت
🌕🌺🌙خدا
🌕🌺🌙ماه
🌕🌺🌙آمرزش
🌕🌺🌙گناهان
🌕🌺🌙برشما
🌕🌺🌙دوستان
🌕🌺🌙عزیز
🌕🌺🌙مبارک
🌕🌺🌙بــــــاد
🌹پیشاپیش فرارسیدن ماه پر فیض رمضان مبارک باد🌹