#وظایف_منتظران✨
📝 "با وَرَع بودن"
دوری از گناه، تقوا داشتن و دوری از مکروهات و شُبَهات، وَرَع نام دارد. برای حفظ خودمان، باید به مستحبات و مکروهات توجه کنیم. مستحبات، بازوی واجبات؛ و تَرکِ مکروهات، به دوری از حرام و گناه کمک میکند.
❤️امام صادق(علیه السلام) میفرمایند :
هرکس میخواهد از یاوران حضرت مهدی باشد، باید منتظر باشد و با داشتنِ حالت انتظار، بر طبق ورع و نیکویی اخلاق عمل کند.*۱
✨هرکس میخواهد از یاران مهدی باشد، علاوه بر ترک گناه، باید از شُبَهات هم دوری کند؛ یعنی مواظب باشد که هر چیزی که در آن شُبهه عقلی و عُرفی است مرتکب نشود.*۲
ترکِ شُبَهات میان انسان و امام سِنخیَت و تشابه بوجود می آورد.
📚۱-کتاب غیبت نعمانی۲۰۰،باب۱۱،ح۱۶؛
بحارالانوار ج۵۲ ص۱۴۰ ح۵۰
📚۲- ماهنامه موعود شماره ۱۱۷
🌤الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🌤
💚 رابطه بین #جمعه و امام زمان(عج)
🔹 رابطه بین جمعه و امام زمان علیه السلام قابل توجه است؛ ولادتش روزجمعه بود و اولین روز امامت او در روزجمعه آغازشد و یکی از نام هاي ایشان جمعه است.
🔹 برحسب روایات؛ امام زمان علیه السـلام در روزجمعه اي ظهورخواهنـدکرد و بر همین اساس بود که شیعیـان از دیربـاز، حتی در موقعیتی که حکومت در دست دشـمنان دین بوده، در روز جمعه، خود را براي پـذیرش امـام زمـان
علیه السـلام آماده می کردندکه به صورت سـّنت در آمد، وگاهی سوار بر اسب می شدندو مسـلح به بیرون شهر می رفتند ومعتقدبودندچون امام زمان علیه السلام در روزجمعه ظهور می کندبایدآماده باشیم.
🔹و همچنین امام جمعه، در روزجمعه که
درجایگاه خطابه قرار می گیرد، مسـتحب است که تکیه برسـلاح نموده و رو به روي نمازگزاران بایستدو نمازگزاران هم در
مقابل امام جمعه بنشینندو به سخنان وي درحالتی که تکیه برسلاح کرده است گوش فرا دهند.
🔹 شایـدهمه اینها بیانگر این پیام باشدکه امام جمعه و مأمومین که در روزجمعه در محل نمازجمعه حضور پیدا می کنند، در
حقیقت، به معنی اعلام آمـادگی براي حضـور در رکـاب امـام زمـان علیه السـلام باشـدو معنای انتظـار فرج را بـا این حضور
مسـلحانه و آماده باش عمومی اعلام می کنند.
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_163
بابا و ماکان اومدن از صدای در خونه متوجه شدم. چند دقیقه نگذشته بود که یکی آروم به در زد:
-ترنج بابا.
صدای مهربان و شنیدم:
-آقا از ظهر از اتاقش بیرون نیامده. گفته شامم نمی خواد.
بابا دوباره به در زد:
-ترنج بیداری؟
تکون نمی خوردم که نفهمن بیدارم. دلم نمی خواست برم پائین.مهربان گفت:
-چراغ اتاقش خاموشه. تو تاریکی که نمی تونه بشینه حتما خوابه دیگه.
صدای پر از تمسخر ماکان و شنیدم:
-چیه خانم باز قهر فرمودن.
و بابا که جواب داد:
-خوب حق داره. من گیر بودم تو کدوم گوری بودی.
صدای ماکان معلوم بود بهش برخورده.:
-تقصیر من چیه که موبایلا قاطی میکنن.پس دفعه دیگه بی خود می کنی دستور میدی. از این به بعد حق نداری تو کار این بچه
دخالت کنی.
ماکان ولی پر توقع داشت حرف خودش و می زد:
-همین دیگه رو بش دادین پرو شده.
-چکار کرده؟ غیر اینه که سرش دنبال کار خودشه. تا چند وقت پیشم که بچه بازی در میاورد الان دیگه آروم شده و از اون کاراشم دست بر داشته. دیگه چکار کرده. چیزی ازش دیدی؟ خلافی ازش سر زده؟ا
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_164
از اینکه بابا داشت از من دفاع می کرد حال خوبی بم دست داد.
صدای مامان و ضعیف شنیدم:
_اگه خوابه الان بد خواب شد پشت در اتاقش جلسه
گرفتین.
صدای بسته شدن در اتاق ماکان و شنیدم و بعد هم سکوت.حقته ماکان مسخره فضول.
معلوم نیست خودش چه غلطایی میکنه اونوقت به من گیر میده مسخره.
بی خیال به خوندن کتابم ادامه دادم. باز هم نفهمیدم کی بقیه خوابیدن و منم تا نزدیک صبح یه کله کتاب خوندم.چیزی به روشن شدن هوا نمونده بود که کتاب تموم شد.
آخرش به طرز وحشتناکی تمام شده بود و اعصابم به هم ریخته بود. مدام به نویسنده بد و بی راه می گفتم و با خودم می گفتم
اگه اینجور شده بود بهتر بود و اگه اونجور شده بود بهتر بود.
خلاصه با اعصاب خورد رفتم پائین دلم ضف می رفت از گرسنگی.
یه چیزی تو یخچال پیدا کردم و خوردم بعدم کشون کشون برگشتم تواتاقم و افتادم رو تخت یکی دیگه از
کتابا رو بیرون کشیدم و شروع کردم.
ولی فقط تونستم سه چهار صفه بخونم چون واقعا خوابم گرفته بود.
همین جور که خوابم می برد تو ذهنم گفتم:
خدا کنه این یکی آخرش خوب تمام شه.
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻
🌻
#رمان_مذهبی🌟
#نسیمعشق
#پارت_165
به خاطر کتابی که خونده بودم تا وقتی که بیدار شدم کابوس دیدم.
همش خواب روزی رو که توی پارک با ارشیا حرف زده بودم می دیدم و اینقدر تو خواب گریه کردم که وقتی بیدار شدم متکام خیس شده بود.
نگاهی به ساعت انداختم و چشمامو مالیدم. ساعت یازده بود.
هنوز خوابم می آمد برای همین دوباره خوابیدم و خدا خدا کردم دوباره کابوس نبینم.
خدا رو شکر این بار دیگه کابوسی در کار نبود و راحت خوابیدم. با تکون دست یکی از خواب بیدار شدم.
_ترنج! ترنج!
_اوف چیه بابا اول صبحی گیر دادی؟
مامان با حرص گفت:
_چی چیو اول صبحی ساعت یک و نیمه چقدر می خوابی تو.
چشمام و باز کردم و گفتم:
_جدی ساعت یک و نیمه؟
مامان با نگرانی نگام کرد و گفت:
_آره به خدا. دیشبم که زود خوابیدی. مریضی چیزی
شدی؟
غلطیدم و متکام و بغل کردم.
_نه مامان خوب خوبم.
_آخه تو هیچ وقت اینقدر خوش خواب نبودی.
حالا مامان گیر داده بود جرات نمی کردم بگم تا صبح بیدار بودم. اگه مامان می فهمید کل کتابارو جمع می کرد
🌻
🌼🌻
🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻🌼🌻
10.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کلیپ بسیار زیبای دعای فرج☝️🏻
🕊بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ🕊
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛ اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيان وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ؛يا مَوْلاناياصاحِبَ الزَّمانِ ؛الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ،الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
#انتخابات
#من_رای_میدهم
#مشارکت_حداکثری
#سلام_مولای_مهربانم💗
وقتی سلامت می کنم
دهانم عطر یاس میگیرد ،
در هر گوشه ی قلبم
هزار شاخه ی نرگس می روید ،
آسمان دلم آفتابی می شود
و بهار طلوع میکند ...
واین سپیده دمانِ پرتبرکِ
هرروزِ من است.
✨للهم_عجل_لولیک_الفــرج ✨
#انتخابات
#من_رای_میدهم
#مشارکت_حداکثری
⚘﷽⚘
سلام مولاے ما ، مهدے جان
عمرے است که در حسرت دیدارت آه میکشیم و در انتظار قدومت لحظه شمارے میکنیم ...
عمرے است که رو به آسمان ، بهار ظهورت را آرزو کرده ایم ...
عمرے است که شنیدن صوت زیباے داودےات حسرت روز و شبمان بوده است ...
اگر این عمر قد ندهد ...
اگر این چشم ها به جمال احمدےات روشن نشود ...
اگر این گوش ها طنین حیدرےات را نشنود ...
فرزندانمان چراغ انتظار تو را روشن خواهند داشت
و سرانجام تو بازخواهے آمد ...
#سلامبرتواےیوسفزهرا
در افق آرزوهایم
تنها ♡أللَّھُمَ ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج♡رامےبینم.
#انتخابات
#من_رای_میدهم
#مشارکت_حداکثری