✅ از مهم ترین دلایل اگاهی و بیداری ، کار به نیت و برای امام زمان هست
راحت صد قدم از بقیه جلوتره اونی که برای امام زمانش کار میکنه
هیچ چیزی تو این عالم وجود نداره که نسبت به کار برای امام زمان برتری داشته باشه ، هیچ کاری
پس این فرصتی که بهت داده شده رو از دست نده و برای صعود و برگزیده شدنت تلاش کن
✅ سکوت دنیا نشان از آرامش قبل از طوفان داره ؛
آتش (جنگ) ، خون ، آشوب
نظم ، از دل بی نظمی میخوان بیرون بکشن
✅ حوادث دنیا میتونه با بیداری و آگاهی در اکثریت مردم جهان به راحتی بدون هیچ سختی به پایان برسه و اتفاقی که سالهاست مردمان دنیا با هر دینی منتظرش هستند رخ بده و منجی رخ نمایان کنه
اما متاسفانه این آگاهی و بیداری خیلی گسترده نیست و همین منجر به وقوع رخداد های بزرگی میشه تا مردمان جهان بیدار و آگاه بشن
تا زمانی که ناآگاهی باشه و انسان ها بیدار نشند و نفهمند دنیا منجی رو کم داره ، این حوادث به وقوع میپیوندند.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁از سیم خار دار نفست عبور کن🍁
قسمت36
سرش را پایین انداخت و قیافهی متفکری به خودش گرفت.
سکوت بینمان طولانی شد.
میخواستم جوابم را بدهد برای همین حرفی نزدم و خودم را منتظر نشان دادم.
آهی کشید و گفت:
– میشه منم همین سوال رو از شما بپرسم؟
لبخندی زدم و گفتم:
–باشه منم جواب می دم اما اول شما بگید.
ــ خب فکر می کنم بستگی به علاقه داره اگر آدم همسرش رو از صمیم قلب دوست داشته باشه مشکلاتش رو هم باید قبول کنه.
دوباره سکوت شد، خودش سکوت را شکست و پرسید:
– شما چی؟
ــ من فکر می کنم اگه علاقه برای ظاهر زیبا باشه، دیر یا زود از بین میره، حتی اگر اتفاق بدی هم نیوفته بازم ماندگار نیست. البته نمی خوام انکار کنم که ظاهر هیچ اهمیتی نداره، ولی جز الویتهای من نیست.
من بیشتر افکار آدمها برام مهمه. یعنی سعی می کنم که این طور باشه، باید این طور باشه چون کار درست اینه.
سرش را با ناامیدی بلند کرد و گفت:
– شما با افکار من آشنایی دارید؟
برایم سخت بود حرفهایی که درفکرم بود را به زبان بیاورم ولی چاره ایی نداشتم. باید منظورم را متوجه می شد. آب دهانم را قورت دادم و سرم را پایین انداختم و گفتم:
–خب تا حدودی از رفتار و طرز حرف زدن آدم ها میشه پی به افکارشون برد.
قبل از این که شما از طریق اون جزوه من رو بشناسید، من می شناختمتون و بارها رفتارتون رو با بچه های کلاس دیده بودم.
حتی ترم های پیش.
راحت و ریلکس بودن شما با همکلاسی های دخترشاید برای شما عادی باشه، ولی برای من...
من بارها دیدم که شما حتی شوخی دستی هم می کنید با دخترها...
ببخشید من اصلا نمی خوام از شما ایراد بگیرم. شماواقعا پسر مودب و خوبی هستید.
اگر اینارو هم گفتم فقط برای روشن شدن منظورم بود و این که اگر می گم افکارمون بهم نمی خوره یعنی چی.
نگاهش را به روبرو دوخته بود و غمگین به نظر می رسید.
سرش را به طرفم چرخاند و عمیق نگاهم کرد. تنها کاری که درآن لحظه سعی کردم انجام دهم هدایت چشم هایم به روی دست هایم بود.
نفسش را بیرون داد و گفت:
–خب شمام با یه نامحرم تواون خونه تنهایید و این اصلا درست...
نگذاشتم حرفش را تمام کند گفتم:
– اولا: من اونجا کار می کنم خیلی از خانم های کارمند هستند که با یه آقا تو اتاق تنها کار می کنند دلیل نمیشه، هر چیزی به خود آدم و رفتارش بستگی داره.
دوما: ما تنها نیستم و یه بچه تو اون خونه هست و من اکثرا تو اتاق بچه هستم و هر وقتم بیرون میام ایشون تو اتاقشون هستند. قبلا که اصلا همدیگه رو نمی دیدیم. در ضمن الان من و شما هم نامحرمیم. با رعایت حد و حدود چه اشکالی داره. من درمورد چیزهایی حرف زدم که با چشم خودم دیدم ولی شما...
این بار او حرفم را قطع کردو گفت:
– من منظور بدی نداشتم اینو مطرح کردم که بگم من اگه با کسی شوخی کردم بی منظور بوده و فقط یه دوستی ساده بوده.
از این حرفش عصبانی شدم. انگار حسودیام هم شده بود با پوزخندی گفتم:
–این نوع دوستیها برای من معنی نداره. در ضمن این موضوعی که گفتم یه مثال بود، مسائل دیگه هم هست. وقتی یه نفر فکرش اینجوریه این رو بسط میده تو کل مسائل زندگیش، شما اینجوری زندگی کردیدو بزرگ شدید. شاید افکار و حرفهای من براتون غیر طبیعی باشه، من بهتون حق میدم. من حرف شما رو هم قبول دارم در مورد کار کردن تو خونهی آقای معصومی. خب اگه این کار رو نمیکردم بهتر بود. اون روزا شرایط سختی بود، من مجبور شدم. خانوادم هم با کارم مخالف بودند و هیچ کس تاییدم نکرد. وقتی من خودم اشتباهم رو قبول دارم پس دیگه بحثی توش نیست. اما شما...
خیلی جدی گفت:
–لطفا اینقدر سختش نکنید، من...من... بهتون علاقه دارم و این اصل زندگیه نه چیزایی که گفتید.
از اعتراف ناگهانیاش جا خوردم و دست وپایم را گم کردم. از طرفی هم تعجب کردم چطور پسر مغروری مثل آرش زود طاقتش تمام شد و اعتراف کرد. احساس خوشایندی بود، ولی زود پسش زدم و همانطور که بلند می شدم گفتم:
– متاسفانه ما باهم خیلی فرق داریم، آقا آرش. شما حتی قبول نمی کنید که کارتون درست نبوده و توجیه می کنید.
بهتره همینجا تمومش کنیم. خداحافظ.
راه افتادم، با گوشه ی چشمم دیدم که همانجا نشسته و عصبانی نگاهم می کند.
به طرف ایستگاه مترو پا تند کردم.
صدای پایش را شنیدم که می دوید به سمتم.
نزدیکم شد و پرسید:
–یعنی شما با این که میدونستید کارتون اشتباهه، انجامش دادید؟
با غضب نگاهش کردم و گفتم:
– من مجبور بودم، داستان تصادف رو که براتون تعریف کردم. اصلا این موضوع ها با هم زمین تا آسمون فرق دارند. ربطی به هم ندارند.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🍁از سیم خار دار نفست عبور کن🍁
قسمت37
آرش🙍🏻♂
با حرفم عصبانیاش کرده بودم. بعد از این که برایم توضیح داد، می خواست ادامه ی راهش را از سر بگیرد که، هم زمان وزش بادباعث شد یک طرف چادرش از دستش رها شود و با صورت من برخورد کند. با دستم گرفتمش و قبل از این که به دستش بدهم بوییدمش وبوسه ایی رویش نشاندم.
با دیدن این صحنه نمیدانم چرا به چشم هایم زل زد. حلقهی اشکی چشم هایش راشفاف کرد. زود رویش را برگرداند. دیگر از این که چادرش را جمع کند منصرف شد و دور شد، بدون این که حرفی بزند.
ولی من همانجا ایستادم ورفتنش را نگاه کردم. باد حسابی چادرش را بازی می داد ولی او مثل مسخ شده ها مستقیم می رفت و تلاشی برای مهار چادرش نمی کرد.
حرف هایش مرا، در فکر برده بود، خوب میدانستم که حرف هایش درست است ولی نمی توانستم قبول کنم که به خاطر این چیزها مقاومت می کند.
وقتی گفت بهتره تمومش کنیم. انگار چیزی در من فرو ریخت. اصلا انتظارش را نداشتم، چطور می تواند اینقدر راحت و بی خیال باشد.
وقتی به خانه رسیدم، تمام شب را به فکرو خیال گذراندم، ولی حتی در خیالاتم هم نتوانستم خودم را بدون راحیل تصور کنم.
دم دمای صبح بود که خوابم برد.
با صدای بلند تلویزیون چشم هایم را باز کردم، نگاهی به خودم انداختم. دیشب بدون عوض کردن لباس هایم خوابیده بودم .بلند شدم و خودم را به تلویزیون رساندم و خاموشش کردم.
ــ بیدار شدی پسرم؟
ــ مامان جان چه خبره این همه صدا؟
ــ آخه هر چی صدات کردم بیدار نشدی، گفتم اینجوری بیدارت کنم.
ــ این نوعش دیگه شکنجه کردنه نه بیدار کردن.
مرموزانه نگاهم کردو گفت:
–حالا چرا لباس عوض نکردی؟ چیزی شده؟
خمیازه ایی کشیدم و گفتم:
– نه فقط خسته بودم، الانم دیرم شده باید برم.
برای این که مامان سوال پیچم نکند، خیلی زود به اتاقم برگشتم، تاکیفم رابردارم وبه دانشگاه بروم.
می خواستم زودتر به کلاس برسم تا ببینمش، امروز یکی از کلاسهایمان باهم بود.
وارد سالن که شدم یکی از هم کلاسی های دختر، ترم پیشم جلویم سبز شد و سلام بلند بالایی کرد و دستش رادراز کرد، برای دست دادن، هم زمان راحیل هم وارد سالن شدو زل زد به ما.
نگاه گذرایی به او انداختم، دلخوری از چهره اش پیدا بود.
تردید کردم برای دست دادن، رد کردن دست هم کلاسیم برایم افت داشت، دستم را جلو بردم ولی با سر انگشتم خیلی بی تفاوت دست دادم ودر برابر چشم های متعجبش گفتم:
– ببخشید حسابی دیرم شده.
برای رفتن به کلاس با راحیل هم مسیر شدیم.
سلام کردم.
جواب سلامم رو از ته چاه شنیدم.
نگاهش کردم وبه خاطردیدن چشم های قرمزش گفتم:
– خوبین؟
احتمالا او هم مثل من شب تا صبح نخوابیده بود.
جوابم را نداد پا تند کردو زودتر از من وارد کلاس شد.
از یک طرف این بی محلی هایش را دوست داشتم چون این حسادت ها نشانه ی علاقه اش بود. از طرف دیگر طاقت این کارهایش را نداشتم و بهم فشار می آمد.
داخل کلاس رفتم و سرجایم نشستم.
بعد از چند دقیقه یکی از بچه هاوارد کلاس شدو گفت:
–بچه ها استاد کاری براش پیش امد، رفت.
همهمه کل کلاس را گرفت و بچه ها یکی یکی بیرون رفتند. دوست های راحیل چیزی گفتند و رفتند. سارا هم نگاه گذرایی به من انداخت و رفت، جدیدا اوهم بامن سر سنگین شده بود.
دودل شدم برای نشستن روی صندلی کناری اش. چون می دانستم احتمال این که بلند بشورد و برود خیلی زیاد است، ولی نمی دانم چرا نتوانستم نَروم.
سرش راروی ساعد دستش گذاشت.
وقتی خودم رارساندم به صندلی کناریاش، برای چند ثانیه چهره ی عصبانیش جلوی چشمم آمو. ولی کوتاه نیامدم و با احتیاط نشستم وآروم پرسیدم:
–سرتون درد می کنه؟
هراسون سرش را بلند کردو خودش را جمع و جور کردوبا صدای دو رگه ایی که پر از غم بود گفت:
–نه خوبم. فقط خسته ام.
بلند شد که برود فوری گفتم:
–میشه چند لحظه صبر کنید؟
با دلخوری گفت:
–نه باید برم.درضمن ما که دیگه حرفی باهم نداریم دیروز حرف هامون رو زدیم.
خواست رد شودکه چادرش راگرفتم و هر چه التماس بود درچشم هایم ریختم و گفتم:
– خواهش می کنم، فقط چند لحظه.
با تعجب نگاهش را روی دستم که چادرش را مشت کرده بودم انداخت.
مشتم را بازکردم و سرم را پایین انداختم.
ــ باشه زودتر.
با خوشحالی گفتم:
–اگه من دیگه با هیچ دختری دست ندم و شوخی نکنم حل میشه؟
لبخندی زدو گفت:
– منظورتون با نامحرمه؟
از لبخندش جون گرفتم و گفتم:
–بله خب همون.
ــ خب خیلی خوشحالم که متوجه کار اشتباهتون شدید ولی این روی تصمیم من تاثیری نداره.
چون اون مسئله ایی که گفتم یه مثال بود.
این که شما کاری رو از روی اعتقاد و فکر خودتون انجام بدید یا از روی اجبار و غیره خیلی با هم فرق داره.
🍁بهقلملیلافتحیپور🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💎ﻫﺮ ﺷﺐ ﺩﻋﺎی فرج به نیابت از اهل بیت علیهم السلام ،، شهدای مدافع حرم وهمه ی شهدای جنگ تحمیلی....
💠 دعـــــــــــای فـــــــــــرج 💠
🔸بسْمِ اللّٰهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحیم🔸
⚜الهی عَظُمَ الْبَلاَّءُ وَبَرِحَ الْخَفاَّءُ وَانْکَشَفَ الْغِطاَّءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاَّءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماَّءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.⚜
💠دعــای ســـلامتی امــام زمــــان(عج)💠
⚜"اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن، صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ، فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ، وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناً، حَتَّی تُسْکِنَهُ اَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"⚜
⛅️اللّٰهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجُ⛅️
🕊🌹🕊
وقتے بہ تو سلام مےڪنم
وجودم سرشار از امید مےشود.
و زندگے،شروع بہ لبخند زدن مےڪند...
وقتے بہ تو سلام مےڪنم
روزم پر از برڪت مےشود،
پر از روزے...
وقتے بہ تو سلام مےڪنم
جانم لبریز از بوے نسیم و بهار
و شادمانے مےشود...
#اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجــــ
❤️سلام آرام جانم مهدے صاحب
زمانم تعجیل در ظهور سہ #صلوات💚
🔴 اهل بیت را اینگونه بشناسید تا بعد از ظهور دچار تردید نگردید
🌕 مفضل گوید روزی خدمت امام صادق علیه السلام رسیدم، آن حضرت به من فرمود:
➖ ای مفضل آیا محمد، علی، فاطمه، حسن و حسین را آن طور كه باید شناخته ای، و به حقیقت معرفت آنها رسیده ای؟ عرض كردم: ای سرور من، حقیقت معرفت آنها چگونه است؟
➖ فرمود: ای مفضل هر كه آنها را به حقیقت معرفت بشناسد مؤمن است و در درجات بالای ایمان قرار دارد. عرض كردم: ای سرور من، آن را به من بشناسان
➖ فرمود: ای مفضل، بدانی آنها آنچه را كه خداوند آفریده و از عدم و نیستی به وجود آورده است می دانند، آنها مظهر تقوا و خزانه دار آسمانها و زمینها و كوهها و صحراها و دریاها هستند، و می دانند چه مقدار ستاره و چه اندازه فرشته در آسمان است، وزن كوهها و اندازه آب دریاها و رودخانه ها و چشمه ها را می دانند، هر برگی از درختی می افتد آن را خبر دارند، هر دانه ای كه در تاریكی های زمین قرار گرفته آن را می دانند، و هیچ تر و خشكی نیست مگر اینكه در كتاب مبین یعنی در علم آنها نقش بسته و آن را می دانند..
📜 القطره ج1 ص90
📜 مصباح الأنوار ص237
📜 بحار الأنوار ج11/26 ح22
🔴 و اگر ناگهان غافلگیر گردید
🌕 چگونه خواهید بود اگر ناگهان آسمان فریاد کشد که امامتان ظهور نموده است بر سر چه تکاپو میکنید، و چگونه خواهید بود اگر بشنوید که همان صدا بر آن بت هایی که دجال ها در حال پرستشش هستند لعنت بفرستد. راه توبه همیشه باز نخواهد بود و همگی باید به فکر باشیم، امام مهدی عج حُر نمیخواهد که دقیقه نود متحول گردد، باید از قبل ظهور آماده بود
🌕 سخنان ما به گونه ایست که اگر کسی اولین بار اینها را ببیند شاید همچون افسانه به آنها بنگرد، اما وقتی مطالب کانال را ببیند متوجه خواهد شد که زندگی خودش توهم و خیال بوده است. کسی که ظهور را و یا وجود امام زمان را باور ندارد، در واقع خلقت دنیا توسط خداوند را بی نتیجه و پوچ انگاشته است که ثمری نداشته، وعده های خداوند را دروغ پنداشته است. چگونه میتوان تصور نمود که هزاران پیامبر بیایند و بروند و امام ها شهید گردند اما آخرش برسد به جایی که مردم فقط خوراک و پوشاک و مسکن تهیه نمایند و در گورها بخوابند. همه موجودات نیز هر کدام به روش خود همین کارها را میکنند و میمیرند با این تفاوت که هیچ کدام از گناهان انسان را مرتکب نمیشوند و در حال پرستش خدایند. پس تفاوت تو با حیوان در چیست؟
🌕 ﻣﺎ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻧﻴﻜﻮﺗﺮﻳﻦ ﻧﻈﻢ ﻭ ﺍﻋﺘﺪﺍﻝ ﻭ ﺍﺭﺯﺵ ﺁﻓﺮﻳﺪﻳﻢ ﺁنگاه ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺴﺖ ﺗﺮﻳﻦِ ﭘَﺴﺘﺎﻥ ﺑﺎﺯﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻳﻢ ﻣﮕﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎی ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ، ﭘﺲ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺎﺩﺍشی بی ﻣﻨﺖ ﻭ همیشگی ﺍﺳﺖ
📜 4-6 سوره تین
🌕 ﺳﻮﮔﻨﺪ ﺑﻪ ﻋﺼﺮ (زمان) که بی ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ حال ﺯﻳﺎﻥ است ﻣﮕﺮ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺁﻭﺭﺩﻩ ﻭ ﻛﺎﺭﻫﺎی ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﺍﻧﺠﺎم ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻳﻜﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺣﻖ ﺗﻮﺻﻴﻪ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ صبر ﺳﻔﺎﺭﺵ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
📜 سوره عصر
🌕 ثروت و کار و تلاش خوب است و لازمه زندگی اما اگر موفقیت در کسب پول و ثروت بود چرا خداوند فرمود همگی در حال زیانید مگر آنکه ایمان داشته باشید؟ زیرا کلا هدف از خلقت دنیا چیز دیگریست و هرگز بدون ظهور امام مهدی عج این پازل خلقت تکمیل نخواهد شد، نگویید این پیام را در یک کانال مذهبی خواندیم و یک جمله زیبا و آرامش بخش بود و کمی آرامش گرفتیم و بعد فراموش کنید، این حقیقت و واقعیت محض دنیاست، شهامت داشته باشید، آنکسی که میتواند بی خدا و بی نماز و دزد و حرام خوار و هوس باز باشد، اما مومن و پاک بماند همان است که مرد میدان و اراده میخواه
✅ نمیدونم چرا خیلی محکم و جدی دنبال همه چیز هستید جز امام زمان !
ثروت ، مدرک تحصیلی ، ماشین ، خونه ، همسر ، تفریح ، سفر ، خرید و....
الانم که واکسن و دارو ضد کرونا که تلاش کنیم ببشتر زنده بمونیم و خودمونو حفظ کنیم
✅ این وسط یه قدم برای امام زمانت که بیش از هزار سال تو غیبت هستش برداشتی ؟!
اصلا امام زمان کجای زندگیته ؟
کلا فراموشش کردی ؟
عادت کردی به نبودنش ؟
اگه اینجوره که وای به حال و عاقبتت
وای به من و شمایی که امام زمانمون رو تنها گذاشتیم و سرگرم این زندگی هستیم که تهش مرگ و نیستی هستش
الان که اینقد میدوییم و تلاش میکنیم و همه چیز قروقاطب میکنیم ۲۰ سال دیگه کلا نیستیم و فراموشمون کردن !
اون موقع فکر میکنی پول و مدرک تحصیلی و چیزای بی ارزش دیگه میاد کمکت ؟ به دردت میخوره ؟
نه ولله هیچکدوم ، هیچ کمکی بهت نمیکنند
✅ اون روز عملت میاد سراغت ، اون موقع همین امام زمانی که امروز فراموشش کردی به دردت میخوره
شما بچت ، همسرت ، مادرت ، پدرت یا هرکدوم از نردیکانت ده روز ازش بی خبر باشی نابود میشید از نگرانی ، امام زمان بیش از هزارسال که نیستش ، بیش از هزار سال که در غیبت به سر میبره اصلا ناراحت شدیم تا حالا ، اصلا مهم بوده برامون ، کاری کردیم که این غیبت تموم بشه ؟
جواب منفی ، چون اگه کاری کرده بودیم الان غیبت تموم شده بود و انسان به جایگاه اصلیش رسیده بود
✅ مخاطب گرامی تنها دلیل عدم ظهور من و شماییم
تنهای تنها خواست منو شما باقی مونده
فقط کافیه ما بخواهیم تا ظهور همین الان رخ بده
پس خواهشا کاری کن در حد و توان خودت
کسی که برای امام زمانش کاری نکنه هیچ چیزش به دردش نخواهد خورد هیچ چیز.
✅ یهود در حال حاضر تصمیم به حذف انسان ها برای تشکیل یک حکومت واحد گرفته
به این صورت که ابتدا کاهش جمعیت با روش های مختلفی مانند جنگ ، فقر ، قحطی ، انواع بیماری ، واکسن و .... رخ خواهد داد
بعد افراد باقی مانده کاملا از هر نظر اعتقادی ، تفکری و هرچیزی که فکر کنید زیر سلطه یهود خواهند بود ، یعنی افراد باقی مانده حتی قدرت تفکر هم ندارند و هرچی سیستم بخواد همون باید اجرا کنن
تمام مشاغل به ربات ها سپرده میشود
انسان ها در رفاه کامل زندگی میکنند اما بدون هیچ اختیار و مالکیت شخصی
و موارد بسیار دیگری که بارها بهش اشاره کردیم
✅ البته که یهود موفق نخواهد شد اما اگر بیداری انسان ها رخ بدهد.
هرچقدر این بیداری دیرتر باشه خب خود انسان ها در سختی بیشتری میفتند
راه مقابله با این سیستم فقط بیداریست فقط خودشناسی میباشد
شما اول از همه باید بفهمید کجایید ، برای چه هستید و کاملا از این زندگی از پیش تعیین شده ای که براتون آماده کردند خارج بشید
بعد از اینه که میتونید دیگران رو هم بیدار کنید
کاریم نداره کافیه همین مطالب یا هر تحلیل و اطلاعاتی که دارید رو برای دیگران هم بفرستید و اونا رو هم مطلع کنید ، هرچقدر هم مسخره کردند و قبول نکردند مشکل نداره شما جرقه باشید کافیه.