دوستیهاتوجبھه ؛
طوریبودکهازمیونگلولھها
همدیگهروبیرونمےکشیدن🖐🏿💣
سعےکنیددوستانیداشتھباشیدکه
همدیگهروازگناهنجاتبدید . . . !🌿
#حاجحسینیکتا
_🥀_
میگفت چشمان شهدا
به راهی استکه از خود به یادگـار گذاشتهاند
اما چشم ما به روزی است
که با آنان رو به رو خواهیم شد !
#شهید_رضا_حاجی_زاده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعا کنید
همچین عاقبتهای خوشگلی
قسمتِمون بشه...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حاج حسین یکتا
رفقای آسمانی 🇵🇸
وَسَطجـٰاذبہۍاینهمہرَنگ نوڪرتتابہاَبدرنگشُمـٰاست بیخیٰالهَمہۍمَردُمشَهر! دِلمآقـٰابہ
«رُک بگویم از همه رنجیدهام!
از غریب و آشنا ترسیدهام.
بیخیالِ سردیِ آغوشها،
من به آغوشِ حسین چسبیده ام...(:
#السلامعلیکیااباعبدالله🩷
در کوچه ما پیر مردی بود که اختلال حواس داشت. همیشه صندلی اش را دم در می گذاشت و می نشست داخل کوچه. هر وقت حمید به این پیر مرد می رسید، خیلی گرم با او سلام و علیک می کرد. اگر سوار موتور بود، توقف می کرد و بعد از سلام و احوال پرسی گرم حرکت می کرد.
آن شب رفته بودیم هیئت. موقع برگشت ساعت از نیمه شب گذشته بود و پیر مرد هم چنان در کوچه نشسته بود. حمید طبق عادتش خیلی گرم با او سلام و علیک کرد.وقتی از او دور شدیم گفتم: حمید جان! لازم نیست حتما هر بار به ایشان سلام کنی. او به خاطر اختلال حواس اصلا متوجه نیست.
حمید گفت: عزیزم! شاید ایشان متوجه نشود؛ اما من که متوجه می شوم. مطمئن باش یک روزی نتیجه محبت من به این پیر مرد را خواهی دید.
وقتی بعد از شهادت حمید، وقتی برای همیشه از آن کوچه می رفتیم، همان پیر مرد را دیدم که برای حمید به پهنای صورت اشک می ریخت. این گریه از آن گریه های سوزناکی بود که در غم حمید دیدم.
دکتر با خنده بهش گفت:
برادر مگه پشت لباست ننوشتی
ورود هرگونه تیر و ترکش ممنوع!
پس چرا مجروح شدی؟
گفت دکتر جان! ترکشه بی سواد بوده
تقصیر من چیه؟☺️
#طنزشهدایی
#طنز