eitaa logo
کانال رسمی آکادمی مهدی یاران
56.9هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.3هزار ویدیو
70 فایل
🌹﷽🌹 تو اینجا اومدی تا طبیب بشی دنیای شیرینی از تلفیق "طب اَخلاطی + طب رایج " ارتباط با ما @Darkenareham13 لینک ویزیت آنلاین👨🏻‍⚕️ https://eitaa.com/joinchat/1818493198Ccf80cd3b7f لینک گروه مباحثه👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/1645281703Cb2660b82db
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم @Academy_MahdiYaran
سلام و عرض ادب @Academy_MahdiYaran
بسم الله فایل مربوط به این تصویر و لایو مربوطه فرداشب در کانال بارگذاری میشود این فایل و این تصویر راهنمای همه عزیزان در درمان بیماریهای کبدی خواهد بود و اما موضوع بعد @Academy_MahdiYaran
41.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم الله القوی طرحِ انقلابی در بحث موفقیت! به صورت در خدمت همه عزیزانم خواهم بود روز ۱۳ آذر ماه انقلابی در حوزه موفقیت و توسعه فردی و جمعی ! همه دوستانتان را که خواهان موفقیت هستند از این رویداد با خبر کنید ما در این رویداد قواعد موفقیت را به صورت علمی و مدون به همگان آموزش خواهیم داد موضوعات از رفرنس های طب کهن (رساله های مرحوم شیخ و دیگر قدما و مبانی در روانشناسی ) خواهد بود باشد که ایران و ایرانی همیشه موفق باشند لازم به ذکر است جلسات ایران پیروز سلسله جلسات خواهد بود اتفاقات بزرگی در حال وقوع است ! @Academy_MahdiYaran
بسم الله او یکی از دوستانِ مرکز علم و صدق عالم حضرت امام صادق بود کنجکاو بود و علاقه مند! خواستار اسم اعظم بود از حضرت صادق آقا فرمودند زود است ! ولی او اصرار کرد آقا فرمودند زود است بازهم اصرار کرد ! آقا فرمودند به خارج شهر برو و در کنار پلی که آنجاست بایست ! و آنچه که دیدی را بیا و برای من بگو @Academy_MahdiYaran
رفت و در گوشه ای ایستاد پیرمردی را دید لنگان لنگان با باری سنگین بر دوشش داشت پل را طی می‌کرد اما آن طرف پل جوانی را دید سوار بر اسب میخواست از پل عبور کند پیرمرد تقریبا به انتهای پل رسیده بود که جوان با مرکبش وارد پل شدند جوان به پیرمرد گفت برگرد! @Academy_MahdiYaran
پیرمرد گفت من قسمت اعظم پل را طی کرده ام و تو باید برگردی از طرفی هم من پیرم و تو جوان من پیاده و تو سواره من با بار سنگین و تو سبک بار ! این حق من است که تو برگردی و من از پل عبور کنم @Academy_MahdiYaran
جوان اسب را دواند! یک تازیانه به اسب میزد یک تازیانه به پیرمرد پیرمرد را به عقب راند و خود از پل عبور کرد پیرمرد لبخند زد و باری که بر زمین افتاده بود را برداشت و راهی شد ! @Academy_MahdiYaran
دندان قروچه ای کرد و خشمگین شد مردی که کنار پل ایستاده بود و ناظر ماجرا بود ! برگشت محضر امام و ماجرا را تعریف کرد ! @Academy_MahdiYaran
آن مردِ ناظر و علاقه مند به یادگرفتن اسم اعظم با عصبانیت داشت ماجرا و ظلمی که به پیرمرد شده بود را به امام تعریف میکرد امام اما ساکت بود و لبخند میزد ! بعد اتمام نقل ماجرا امام پرسید اگر تو اسم اعظم را بلد بودی چه میکردی ؟ گفت درسی به آن جوان بی ادب میدادم که دیگر ظلم نکند پدرش را در می آوردم ! امام همچنان سرش پایین بود و آرام ! امام همچنان لبخند میزد ! @Academy_MahdiYaran
امام گفت آن پیرمرد که دیدی در حقش ظلم شد یار خفیه ماست او حامل اسم اعظم است او اسم اعظم را میداند ! ولی برای خود استفاده نکرد ! برای ظلمی که بر او رانده شد استفاده نکرد ! می‌توانست ولی نکرد ! @Academy_MahdiYaran
امام گفت برای همین است که او لایقِ شنیدن اسرار است ! ولی تو نه ! او اسم اعظم را برای خود استفاده نکرد ! ماجرای دنیا همین است ! اگر برای خود نباشیم و برای خدا باشیم نور خواهیم گفت ! نور خواهیم بود ! نو را به ما خواهند داد ! @Academy_MahdiYaran