eitaa logo
پاسخ به احکام و معارف
692 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
42 فایل
بیان احکام شرعی و معارف اسلامی شامل: #یک_آيه #حدیث_روز #داستان_روز #حکمت_روز #مشاوره_روز #تلنگر_روز #رمان های جذاب احکام شرعی شامل تقلید، بانوان، طهارت، صدقه، خمس و... پاسخگو به احکام و استخاره: (۱) @mzamf135960 (۲) @M_Roshnay
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃 🍃 🔸 سوره هود، آیه ٣٨: وَيَصْنَعُ الْفُلْكَ وَكُلَّمَا مَرَّ عَلَيْهِ مَلأٌ مِّن قَوْمِهِ سَخِرُواْ مِنْهُ قَالَ إِن تَسْخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنكُمْ كَمَا تَسْخَرُونَ ⚡️ ترجمه : و نوح به فرمان الهى مشغول ساختن كشتى شد. امّا هر زمان كه اشراف قومش بر او مى گذشتند، او را مسخره مى كردند. او نیز گفت: اگر شما ما را مسخره كنيد، ما نيز قطعاً همين گونه شما را مسخره خواهيم كرد. 💥توضیح آیه : از تمسخر دشمنان، سستى به خود راه ندهيم كه پيامبران نيز مورد تمسخر قرار مى گرفتند. 🍁 حركت تبليغاتى وايذائى دشمن، همه جانبه، هميشگى وفراگير است. ☘️شروع به استهزا زشت است، امّا براى كيفر مسخره كننده و مقابله به مثل، استهزاى او عين عدل است. 🆔 @AhkamStekhare
❤ کودک در سن 1 تا 3 سالگی مرتب باید تأیید شوند ❌متأسفانه دقیقاً درهمین مرحله، کودک بیشترین پیام منفی را از والدین دریافت می کند: نکن، دست نزن، ببین چه کردي، نمیتونی، می افتی. 🆔 @AhkamStekhare
🍃 🛑 كانون بدى‌ها، لجاجت و مجادله زياد است. امام علی(ع) 🆔 @AhkamStekhare
🌼مرحوم حاج اسماعیل دولابی: 🍁 کسی که یک نفر غمگین و غصّه‎دار را خوشحال کند، او را زنده کرده است و هر کس یک نفر را زنده کند، مثل آن است که همه‎ی خلق را زنده کرده است. 🍁 کار خیر، در همه‌جا و در همه ‎کس اثر می‎گذارد. اگر کار خیر کردی، همه‎ی اهل خیر را یاری و نصرت کرده‎ای و آنها را روسفید کرده‎ای. همه‎ی عالَم پشتیبان کار خیر تو هستند و جواب هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرُنى: آیا یاوری هست که مرا یاری کند؟ وَ مَن اَنصاری اِلَی اللهِ: چه کسی مرا به سوی خدا یاری می‎دهد؟ را خوب داده‎ای. 📙 مصباح الهدی تٱلیف استاد مهدی طیّب ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 🆔 @AhkamStekhare
13.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 ماجرای مردی که بعد از مرگ موقت به سربازی علاقه مند شد! ▪️بازپخش قسمت : عطش ▫️تجربه‌گر : آقای هاشم فراهانی ارته گلی 🆔 @AhkamStekhare
🖇 شخصی به عالمی گفت: "من نمیخوام در حرم حضور داشته باشم!" عالم گفت: می‌تونم بپرسم چرا؟! آن شخص جواب داد: چون یک عده را "می‌بینم" که دارند با گوشی صحبت می‌کنند، عده‌ای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند، بعضی ها "غیبت" می‌کنند و شایعه پراکنی می‌کنند، بعضی فقط جسمشان اینجاست، بعضی‌ها خوابند، بعضی ها به من خیره شده اند... عالم ساکت بود... بعد گفت: می‌توانم از شما بخواهم "کاری برای من انجام دهید،" قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟ شخص گفت: "حتما؛ چه کاری هست؟!" عالم گفت: می‌خواهم لیوانی آب را در دست بگیرید و "یک مرتبه دور حرم" بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد. او گفت: بله می توانم! لیوان را گرفت و یکبار به دور حرم گردید. برگشت و گفت: انجام دادم! عالم پرسید: کسی را دیدی که با گوشی "در حال حرف زدن" باشد؟ کسی را دیدی که غیبت کند؟ کسی را دیدی که "فکرش جای دیگر" باشد؟ کسی را دیدی که خوابیده باشد؟ آن شخص گفت: نمی توانستم چیزی ببینم چون همه "حواس من به لیوان آب بود" تا چیزی از آن بیرون نریزد... عالم گفت: وقتی به "حرم" می‌آیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد. برای همین است که پیامبر فرمود: ""«مرا پیروی کنید» و نگفت که "مسلمانان" را دنبال کنید!"" نگذارید "رابطه شما با خدا" به رابطه "بقیه با خدا" ربط پیدا کند.!! بگذارید این رابطه با "چگونگی تمرکزتان بر خدا" مشخص شود ❗️ نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان. 🆔 @AhkamStekhare
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 به سوی قله دانش 👈🏼 نماهنگی از بیانات در دیدار جمعی از نخبگان و استعدادهای برتر علمی کشور 🏷 | ۱۴۰۰/۸/۲۶ 🌺هفته بسیج بر همه بسیجیان گرامی باد🌺 🆔 @AhkamStekhare
🌷شهید مدافع حرم مهدی ثامنی راد ✍️چند خواهش دارم: 🌱۱- نماز اول وقت بخوانید که گشایش از مشکلات است. 🌱۲- صبر و تحمل 🌱۳- به یاد امام زمان (عجل الله) باشید 🍂🍁🍂🍁 🆔 @AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
🦋🦋🦋🦋🦋🦋 بسم الله الرحمن الرحیم تقدیم به تمام مردم عزیز روستا های ایران🌼 شناسنامه کتاب: #ترنم_باران
🦋🦋🦋🦋🦋🦋 بسم الله الرحمن الرحیم تقدیم به تمام مردم عزیز روستا های ایران🌼 قسمت دوم ساعت چهار بعد ظهر بود کم کم آفتاب چهره ی خودش را از زمین پنهان می کرد من درسهای مدرسه ام را نوشته بودم و قرار بود که به مادرم در کارهای خانه کمک کنم فصل پائیز باران های شدیدی می بارد و توده ی هوای بارانی غلبه ی زیادی بر روستا دارد همین آب و هوا باعث می شود در فصل پائیز شب های بارانی زیادی داشته باشیم خب این طبیعی است که کاهگل خانه ها خراب شود و محبور باشیم دوباره آن ها را ترمیم کنیم من و مادرم برای این که بتوانیم خاک جمع آوری کنیم و با آن کاهگل درست کنیم داخل کوچه رفتیم و با جاروی چوبی و خاک انداز آهنی خاک های کف کوچه را جمع کردیم و آن را داخل تشت بزرگی ریختیم بعد از این کار خاک ها را تبدیل به کاهگل کردیم ، از نردبان چوبی بالا رفتم چند پله که بالا رفتم مادرم تشت بزرگ پر از کاهگل را به دستم داد تا آن را روی پشت بام بگذارم بعد از آن مادرم به پشت بام آمد و با هم شروع کردیم به کاهگل کشیدن پشت بام کارمان خیلی طول کشید با صدای اذان مغرب دست از کار کشیدیم هوا تاریک شده بود اما آسمان روستا به دلیل تمیز بودن هوا روشن بود از نردبان چوبی پائین آمدیم من رفتم از شیر حیاط وضو گرفتم آبش سرد بود در غروب پائیز که سوز سرما می آمد احساس خوشایندی نداشتم داخل اتاق رفتم نماز را با چادر گل دار خواندم، بعد از آن شروع به مرتب کردن اتاق کردم چون شب ها فامیل برای شب نشینی به خانه ی ما می آیند البته بعضی اوقات هم ما به خانه ی آن ها می رویم ظرف بزرگی برداشتم و از یخچال چند انار ، نارنگی و چند سیب درون ظرف گذاشتم میوه ها آماده شد به اتاق رفتم لباس هایم را عوض کردم و آماده شدم من عاشق مهمانی های شب نشینی هستم در این در این مهمانی ها با دختر عمه هایم و دختر عمو هایم کلی صحبت می کنم ساعت ۷شب بود صدای در خانه آمد رفتم در خانه را باز کردم چند تا از عمو هایم و عمه هایم داخل خانه آمدند ، پدر و برادرم هم با فاصله ی کمی به خانه آمدند طولی نکشید همه دورهم جمع شدیم و صحبت کردیم مادرم میوه تعارف کرد من همراه با دختر عمه ها و دختر عموهایم انار دانه کردیم روی آن ها نمک پاشیدیم و خوردیم عموی برزگم گفت انشالله هفته ی آینده همزمان با ولادت پیامبر(ص) عروسی مصطفی هست مقصود عمو این بود که در هفته ای که قرار است عروسی بگیریم یک هفته ای سورسات داریم به ما کمک کنید تا انشالله کار ها خوب انجام بشود دو روز بعد از آن شب گذشت قرار بود با مادرم د ختر های فامیل برویم خانه ی مادر و پدر عروس تا زن پسر عمویم را ببینم و هم این که یکی از برزگتر ها چادر عروس را ببرد و چادر عروس آماده کند عصر که شد به خانه ی پدر و مادر عروس رفتیم دورهم چای و شیرینی خوردیم خانم خیاط چادر عروس خانم را برش زد و آماده کرد فردای آن روز زن عمو و مادر عروس خانم قرار گذاشتند تا برای جهیزیه چینی بروند افراد فامیل هم اعلام کردند تا سر ساعت مشخصی برای کمک بیایند وقتی وارد خانه عروس داماد شدیم چند نفر ساز دهل می زدند وارد اتاق که شدیم تعداد زیادی جعبه باز نشده بود همه ی خانم ها مشغول باز کردن و چیدن وسایل بودند من هم همراه با دختر های فامیل چرخی در خانه زدیم و شیرینی خوردیم فردا عصر خانم های زیادی آمدند تا در مراسم حمام رفتن داماد شرکت کنند خانم های روستا همراه با سینی ای بزرگی که درونش را پارچه های قرمز رنگ پهن کرده بودند روی آن گلدان گل، نقل رنگی ، پیراهن گذاشته اند راه افتادند و به سمت خانه یکی از اقوام رفتند تا داماد آنجا به حمام برود در این مدت عروس به آرایشگاه رفته بود تا برای مراسم شب آماده شود امشب مراسم حنابدان برگزار می شود و همه ی فامیل دورهم جمع می شوند و کف دست عروس و داماد حنا می گذارند شب خانه عمو رفتیم مهمان ها در حیاط جمع شده بودند داخل اتاق رفتیم دو صندلی گذاشته بودند و سینی بزرگی خالی خیس شدع با تزئین آماده کردند همه خیلی شاد ، خوشحال بودند بعضی از زن ها کل می کشیدند و بعضی شعر ها ترانه های محلی می خوانند بعد از نیم ساعت صدای کل و دست خیلی زیاد شد و عروس خانم همراه با آقا داماد داخل خانه آمدند بعد از نشستن عروس داماد در کنار هم یکی از بزرگتر ها جلو آمدند و کمی حنا برداشت و در دست عروس گذاشت همه کل کشیدند، دست زدند بعد از چند ساعت مراسم حنا بندان تمام شد خانواده ی عروس و داماد باید خودشان را برای مراسم فردا شب آماده کنند... نویسنده: مائده افشاری💚 ادامه دارد ... کپی رمان بدون لینک کانال ممنوع 🚫🚫🚫 🆔 @AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
🦋🦋🦋🦋🦋🦋 بسم الله الرحمن الرحیم تقدیم به تمام مردم عزیز روستا های ایران🌼 #ترنم_باران قسمت دوم ساع
🦋🦋🦋🦋🦋🦋 ✅ادامه قسمت دوم فردا تعطیل بود چون روز عید ولادت پیامبر (ص) صبح خیلی زود از خواب بیدار شدم و کار های خانه را انجام دادم و بعد از خوردن صبحانه به خانه عمویم رفتم در حیاط دیگ بزرگ غذا بر روی آتش گذاشته بود واطرافش را با آجر مانند اجاق درست کرده بودند داخل اتاق رفتم همه در تکاپو بودند و داشتند همه جا را تمیز می کردند بخصوص اتاق عروس و داماد را آماده کردند من هم به آشپز خانه رفتم جعبه های شیرینی را برداشتم و در سینی چیدم بعد از این کار به حیاط رفتم و کمی جارو کردم تا شب حسابی کار کردم تا وقتی مهمان ها آمدند لباس هایم را عوض کردم و لباسی تازه به تن کردم مثل شب قبل همه شادی خودشان را با شعر های محلی و دست زدن ابراز میکردند بعد از ساعتی عروس داماد آمدند همه به کوچه رفتیم و از کوچه تا اتاق عروس داماد همراهی کردیم تا در جایگاه مخصوص خود نشستند جشن شادی تا پاسی از شب ادامه پیدا کرد بعد از آن داماد به پشت بام می رود با با پرتاب میوه های پائیزی به سمت پائین مراسم را تمام کند این یک رسم است که مردم از دست داماد میوه می گیرند بعد از این که عروس و داماد به خانه ی جدیدشان رفتند ما هم به خانه برگشتیم. نویسنده: مائده افشاری💚 ادامه دارد ... کپی رمان بدون لینک کانال ممنوع 🚫🚫🚫 🆔 @AhkamStekhare