eitaa logo
پاسخ به احکام و معارف
673 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
42 فایل
بیان احکام شرعی و معارف اسلامی شامل: #یک_آيه #حدیث_روز #داستان_روز #حکمت_روز #مشاوره_روز #تلنگر_روز #رمان های جذاب احکام شرعی شامل تقلید، بانوان، طهارت، صدقه، خمس و... پاسخگو به احکام و استخاره: (۱) @mzamf135960 (۲) @M_Roshnay
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📽 🔮 فقط کافیه راست بگی! بقیه‌اش رو امام زمان(عج) درست میکنن ... 🎤 ببینید و نشر دهید 🌹 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف در ایتا: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
يكى از زیبا ترین عکس دفاع مقدس معروف به عکس شش برادری؛ چرا که در عکس سه برادر بزرگتر ایستاده و سه برادر کوچکتر زیر پای برادر بزرگتر نشسته و از همه جالبتر اینکه پنج نفر به درجه رفیع شهادت و یکنفر به درجه جانبازی مفتخر گردیدند. 🌷 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف در ایتا: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 طرح یک نظر سنجی؛ کدامیک از این دو فرد یا سبک زندگی... ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف در ایتا: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
❤️❣❤️❣❤️❣ #رمان_عاشقانه_مذهبی #مدافع_عشـــــــــق❤ قسمت۴۲ ❤❣❤❣❤️❣ چادرم را روی سرم مرتب میکنم و تا و
❤️❣❤️❣❤️❣❤ ❤ قسمت۴۳ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ میدویم و گوشه ای پناه میگیریم. لحظه به لحظه باتو بودن برایم عین رویاس...توهمانی هستی که یک ماه برایش جنگیدم! صحن سراسر نور شده بود.آب روی زمین جمع شده و تصویر گنبد را روی خود منعکس میکند. بوی گلاب و عطر خاص مقدس  حال و هوایی خاص دارد. زمزمه خواندن زیارت عاشورایت در گوشم میپیچد...مگر میشود ازین بهتر؟از سرما به دستت میچسبم و بازوات رامیگیرم. خط به خط که میخوانی دلم رامیلرزانی! نگاهت میکنم چشمهای خیس و شانه های لرزانت .... یکدفعه سرت را پایین میندازی... و زمزمه ات تغییر میکند _ منو یکم ببین سینه زنیم رو هم ببین ببین که خیس شدم... عرق نوکری ببین... دلم یجوریه... ولی پرواز صبوریه! چقد شهید دارن میارن از تو سوریه... چقد...شهید... منم باید برم... برم ... به هق هق میفتی...مگر مرد هم... گویی قلبم را فشار میدهند...باهر هق هق تو!... یک لحظه در دلم میگذرد زمینی_نیستی!... ! نعمت و کرم زمین را خیس و معطر میکند. هوا رفته رفته سردتر میشود و تو سر به زیر آرام به هق هق افتاده ای.دستهایم را جلوی دهانم میگیرم و ها میکنم،کمی پاهایم را روی زمین تکان تکان میدهم. چیزی به اذان صبح نمانده. با دستهای خودم بازوانم را بغل میگیرم و بیشتر به تو نزدیک میشوم. چند دقیقه که میگذرد با کناره کف دستت اشکهایت را پاک میکنی و میخندی _ فکرشم نمیکردم به این راحتی حاضر شم گریه کردنم رو ببینی... نگاهت میکنم.پس برایت سخت است مرد بودنت را اشک زیر سوال ببرد!؟...دستهایت را بهم میمالی و کمےبخود میلرزی _ هوا یهو چقد سرد شد!! چرا اذان نمیده...؟ این جمله ات تمام نشده صدای الله اکبر در صحن میپیچد.تبسم دل نشینی میکنی... _ مگه داریم از این خدا بهتر؟... و نگاهت را بہ من میدوزی... _ خانوم شما وضو داری؟! ... _ اوهوم _ الان بخاطر بارون تو حیاط صف نماز بسته نمیشه. باید بریم تو ....از هم جدا شیم. کمی مکث و حرفت را مزه مزه میکنی _ چطوره همینجا بخونیم؟.... _ اینجا؟..رو زمین؟ ساک دستی کوچیکت را بالا مےآوری، زیپش را باز میکنی و چفیه ات را بیرون میکشی... _ بیا! سجادت خانوم! با شوق نگاهت میکنم. دلم نمی آید سرما را به رویت بیاورم. گردنم را کج میکنم و میگویم _ چشم! همینجا میخونیم تو کمی جلوتو می ایستی و من هم پشت سرت. عجب جایی نماز جماعت میخوانیم!!! صحن الرضا، باران عشق و سرمایی که سوزشش از گرماست! گرمای وجود تو! چادرم را روی صورتم میکشم و اذان و اقامه را آرام آرام میگویم. نگاهم خیره به چهارخانه های تیره و خطوط سفید چفیه ی توست.انتظارداشتم اذان و اقامه را تو زمزمه کنی،اما سکوتت انتظارم را میشکند.دستهایم را بالا می آورم تا اقامه ببندم که یکدفعه روی شانه هایم سنگینی میخوابد. گوشه ای از پارچه تیره روی چهره ام را کنار میزنم. سوئـےشرتت را روی شانه هایم انداخته ای و روبه رویم ایستاده ای.... پس فهمیدی سردم شده!فقط خواسته بودی وقتی اینکار را کنی که من حواسم نیست... دستهایت را بالا مےآوری، ڪنارگوشهایت و صدای مردانه ات _ اللـــــــــه اڪبر... یڪ لحظه اقامه بستن رافراموش میکنم و محو ایستادنت مقابل خداوند میشوم.سرت را پایین انداخته ای و با خواهش و نیاز کلمه به کلمه سوره ی حمد را به زبان می آوری.آخر حاجتت را میگیری آقـــای من! اقامه میبندم _ دورکعت نماز صبح به اقامه عشق به قصد قربت...اللــــــه اکبر... هوای سرد برایم رفته رفته گرم میشود. لباست گرمای خود را از لمس وجودت دارد...میدانم شیرینی این نماز زیر دندانم میرود و دیگر مانند این تکرار نمیشود. همه حالات با زمزمه تو میگذرد. رکعت دوم،بعد از سجده اول و جمله ی "استغفرالله ربی و اتوب الیه " دیگر صدایت را نمیشنوم...حتم دارم سجده آخر را میخواهی باتمام دل و جان بجا بیاوری. سراز مهر بر میدارم و تو هنوز درسجده ای...تشهد و سلامم را میدهم و هنوز هم پیشانی ات در حال بوسه به خاک تربت حسین ع است. چنددقیقه دیگر هم...چقدر طولانی شد! بلند میشوم و چفیه ات را جمع میکنم.نگاهم را سمت سرت میگردانم که وحشت زده ماتم میبرد... تمام زمین اطراف مهرت میدرخشد از خون!!!... ❣❤️❣❤️❣❤️❣ ... ❣❤️❣❤️❣❤️❣ نویسنده: بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف در ایتا: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
❤️❣❤️❣❤️❣❤ #رمان_عاشقانه_مذهبی #مدافع_عشـــــــــق❤ قسمت۴۳ ❣❤️❣❤️❣❤️❣ میدویم و گوشه ای پناه میگیریم.
❤️❣❤️❣❤️❣❤️ ❤ قسمت۴۴(پایانی) ❣❤️❣❤️❣❤️❣ پاهایم سست و فریاد درگلویم حبس میشود. دهانم را باز میکنم تا جیغ بکشم اما چیزی جز نفس های خفه شده و اسم تو بیرون نمی آید... _ ع...ع...علے...؟؟ خادمے که در بیست قدمی ما زیر باران راه میرود،میچرخد سمت ما و مکث میکند...دست راستم را که از ترس میلرزد به سختی بالا می آورم و اشاره میکنم. میدود سوی ما و در سه قدمی که میرسد با دیدن زمین و خون اطرافت داد میزند _ یا امام رضا.... سمت راستش را نگاه میکند و صدا میزند _ مشدی محمد بدو بیا بدو... انقدر شوکه شده ام که حتی نمیتوانم گریه کنم... خادم پیر بلندت میکند و پسر جوانی چندولحظه بعد میرسد و با بی سیم در خواست آمبولانس میکند. خادم در حالیکه سعی میکند نگهت دارد بہ من نگاه میکند و میپرسد _ زنشی؟؟؟... اما من دهانم قفل شده و فقط میلرزم... _ باباجون پرسیدم زنشی؟؟؟؟ سرم رابسختی تکان میدهم و ...ازفکر اینکه " نکند به این زودی تنهایم بگذاری " روی دو زانو می افتم... با گوشه ی روسری اشک روی گونه ام را پاک میکنم. دکتر سهرابی به برگه ها و عکسهایی که در ساک کوچکت پیدا کرده ام نگاه میکند. با اشاره خواهش میکند که روی صندلی بنشینم .من هم بی معطلی مینشینم و منتظر میمانم. عینکش را روی بینی جا به جا میکند _ امم...خب خانوم...شما همسر شونید؟ _ بله!...عقدکرده... _ خب پس احتمالش خیلی زیاده که بدونید... _ چی رو؟ با استرس دستهایم را روی زانوهایم مشت میکنم. _ بلاخره با اطلاع از بیماریشون حاضر به این پیوند شدید... عرق سرد روی پیشانی و کمرم مینشیند... _ سرطان خون!یکی از شایع ترین انواع این بیماری...البته متأسفانه برای همسرشما...یکم زیادی پیش رفته! حس میکنم تمام این جمله ها فقط توهم است و بس! یا خوابی که هر لحظه ممکن است تمام شود... لرزش پاها و رنگ پریده صورتم باعث میشود دکتر سهرابی از بالای عینکش نگاهی مملو از سوالش را ہ بمن بدوزد _ مگه اطلاع نداشتید؟ سرم را پایین میندازم ،و به نشان منفی تکانش میدهم. سرم میسوزد و بیشتر ازآ ن قلبم. _ یعنی بهتون نگفته بودن؟....چند وقته عقدکردید؟ _ تقریبا دو ماه... _ اما این برگه ها....چندتاش برای هفت هشت ماه پیشه! همسرشما از بیماریش با خبر بوده توجهـے به حرفهای دکتر نمیکنم. اینکه تو...تو روز خواستگاری بہ من...نگفتی!! من ... تنها یک چیز به ذهنم میرسد _ الان چی میشه؟... _ هیچی!...دوره درمانی داره!و...فقط باید براش دعا کرد! چهره دکتر سهرابی هنوز پر از سوال و تعجب بود! شاید کار تو را هیچکس نتواند بپذیرد یاقبول کند... بغض گلویم را فشار میدهد.سعی میکنم نگاهم را بدزدم و هجوم اشک پر از دردم را کنترل کنم. لبهایم را روی هم فشار میدهم _ یعنی...هیچ..هیچکاری...نمیشه?.. _ چرا..گفتم که خانوم.ادامه درمان و دعا.باید تحت مراقبت هم باشه... _ چقد وقت داره؟ سوال خودم...قلبم را خرد میکند دکتر با زبان لبهایش را تر میکند و جواب میدهد _ با توجه به دوره درمانی و ...برگه و...روند عکسها!و سرعت پیشروی بیماری...تقریبا تا چندماه...البته مرگ و زندگی فقط دست خداست!.. نفسهایم به شماره می افتد.دستم را روی میز میگذارم و بسختی روی پاهایم می ایستم. _ کی میتونم ببینمش؟... سرم گیج میرود و روی صندلی میفتم. دکتر سهرابی از جا بلند میشود و در یک لیوان شیشه ای بزرگ برایم اب میریزد... _ برام عجیبه!..درک میکنم سخته! ولی شمایی که از حجاب خودتون و پوشش همسرتون مشخصه خیلی بقول ماها سیمتون وصله...امیدوار باشید...نا امیدی کار کساییه که خدا ندارن!... جمله آخرش مثل یک سطل آب سرد روی سرم خالی میشود...روی تب ترس و نگرانی ام... ؟... ❤️❣❤️❣❤️❣❤️ اطلب من المهد الی تا به ابد باید این جمله برای همه دستور شود ❣❤️❣❤️❣❤️❣ ❤️قسمت آخر این فصل❤️ پایان ❣❤️❣❤️❣❤️❣ نویسنده: بامــــاهمـــراه باشــید🌹 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف در ایتا: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ از پروردگار پروا داشته باشید. ★ــــــ★ــــــ★ــــــ★ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑📷 نکات کلیدی جزء بیست‌ودوم قرآن ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹 آیا می توان با داشتن روزه قضا روزه مستحبی گرفت؟ ★ــــــ★ــــــ★ــــــ★ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🛑📷 اعمال شب ۲۳ ماه مبارک رمضان ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹سید بحرالعلوم در شب قدر از خدا چه خواست؟ ♦️سخنرانی علامه حسن زاده آملی رحمه الله علیه 📎 ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نجوا با امام زمان (عج): ای کاش می شد با تو قرآن سر بگیرم | حاج میثم مطیعی_۲۰۲۲_۰۴_۲۴_۱۱_۰۸_۲۵_۴۸۶.mp3
3.65M
مناجات شب قدر ماه رمضان ای کاش میشد با تو قرآن سر بگیرم در آسمان چشم هایت پر بگیرم 🎙حاج میثم مطیعی ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺سخنرانی استاد عالی ✍️موضوع: لقبی که خداوند به امام علی (ع) داد ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
143219_628.mp3
4.18M
📖 ترتیل سریع جزء ۲۳ قرآن کریم 🎙 قاری محترم استاد معتز آقایی ❤️ 👌 💢 حجم: ۴ مگابایت ⏰ زمان: ۳۳:۳۵ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺 پاسخ به یک نظر سنجی؛ کدامیک از این دو فرد یا سبک زندگی... ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شرح دعای روز بیست و سوم .mp3
1.91M
🌹شرح دعای روز بیست و سوم ماه مبارک رمضان 🌹آیت الله مجتهدی تهرانی(ره) ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف: 🆔 eitaa.com/AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا