پاسخ به احکام و معارف
📕📗📘📙📔📙📘📗📕📗📘📙 بسم رب الشهدا مجنون من کجایی #قسمت چهلم برای نماز صبح،ظهر و مغرب میرفتیم حرم بهتری
📕📗📘📙📔📕📘📙📔📕📘📙
بسم رب الشهدا
مجنون من کجایی ؟
#قسمت چهل یکم
بالاخره کار کانون تموم شد
اتاقها با تور و مقواو کاغذرنگی و فوم تزئین شد
تبلیغات در سطح استان انجام شد،
چون کار کودک بود
تصمیم گرفتیم اسم کانون بذاریم
کانون مذهبی - فرهنگی حضرت رقیه
بالاخره امروز بعد از پنج ماه بچه ها ثبت نام شدند
قرار شد حسنا و محدثه بچه هارو ثبت نام کنن
منو سید بریم معراج الشهدا مصاحبه با همرزم شهید رضا حسن پور
سر راه برگشت هم مداد رنگی و کاغذ A4، آبرنگ و.....بخریم
اسم همرزم شهید حسن پور
رضا محسنی از بزرگان سپاه پاسداران بود
با ورود سرادر محسنی دوربین و ضبط صوت آماده شد
سرادر محسنی :قبل از شروع مصاحبه بگم سردار حسن پور به سردار خیبر معروفه و اولین کسی بود که وارد منطقه خیبر شد
بسم الله حالا شروع کنیم
فقط حرفارو از زبان خود شهید حسن پور میگم
انگار خودشون حرف میزنن
سید: چه عالی
نویسنده بانو....ش
بامــــاهمـــراه باشــید
🌹@AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
📕📗📘📙📔📕📘📙📔📕📘📙 بسم رب الشهدا مجنون من کجایی ؟ #قسمت چهل یکم بالاخره کار کانون تموم شد اتاقها با ت
📕📗📘📙📔📕📗📘📙📔📕📗
بسم رب الشهدا
مجنون من کجایی؟
قسمت چهل دوم
زندگینامه سردار شهید رضا حسن پور
من رضا حسن پور ، در سال 1339 در تهران بدنیا آمدم دوران كودكی را در تهران پشت سر گذاشتم . پدر و مادرم انسانهای مذهبی ، معتقد ، اما محروم از تمتعات زندگی بودند . هفت سالم بود كه همراه پدر و مادرم از تهران به قزوین آمدیم. در قزوین دورة بتدایی را شروع كردم . دورة ابتدایی را با نمره های خوب قبول شدم . فشار بار زندگی بر دوش پدر و مادرم سنگینی می كرد . حس كردم ادامة تحصیل برایم مشكل خواهد بود . از این رو مجبور به ترك تحصیل شدم و نتوانستم به تحصیل ادامه بدهم .
فعالیتهای شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی
رضا كه فردی محرومیت كشیده و رنج دیده بود ، با شروع نخستین جرقه های انقلاب ، خود را به جریان زلال انقلاب می سپارد . او تمام امیدها و آرزوهایش را در انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره) مجسم می دارد و از این رو ، دل در گرو رهبر می سپارد و با شور امید در تمام صحنه های انقلاب حضور مشتاقانه و فعال می یابد .
رضا در تمام راهپیماییهای شهر ((قزوین )) به طور جدی شركت می جوید . وی در سال 1356 با دختری پارسا و پاكدامن ازدواج و از آن پس ، همراهی دلسوز و یاری با وفا برای ادامة زندگی و فعالیتهایش می جوید . رضا در روزهای پیروزی انقلاب ، همراه دوستان خود در شهر قزوین فعالانه حضور می یابد و با ایثارگری فراوان در صحنه های مختلف وارد می شود .
فعالیتهای شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی
رضا پس از پیروزی انقلاب اسلامی در تهران با كمیتة انقلاب اسلامی همكاری میكند و در مبارزة با عوامل ضد انقلاب به فعالیت می پردازد . پس از چند ماه فعالیت در تهران ، دوباره به شهر قزوین باز می گردد . سال 1358 به دنبال تحركات گروهكهای ضد انقلاب در لستان كردستان ، همراه یك گروه ، راهی این استان می شود و با شهامت و شجاعت در سركوبی ضد انقلاب شركت می جوید . وی در پاكسازی شهر (( تكاب )) از لوث ضد انقلاب ، شجاعانه می جنگد .
روزها به مبارزه و مقابله با ضد انقلاب مشغول می شود و شبها هم برای حفظ امنتیت شهر، به گشت زنی در سطح شهر می پردازد .
رضا ، آخر سال 1358 به عضویت رسمی (( سپاه پاسداران انقلاب اسلامی )) شهر قزوین در می آید و خود را وقف حفاظت از دستاوردهای انقاب اسلامی می كند . او در سل 1359 طی مأموریتی ، به عنوان فرماندة یك گروه ، به (( قصر شیرین )) اعزام می گردد و در آنجا به مقابله با منافقین و نیروهای عراق مشغول می شود .
رضا ، مدتی نیز در قزوین ، به دنبال قیام مسلحانة منافقین ، به مقابله با این گروهك تروریستی اقدام و در جنگ شهری و جنگ گریز در شهر قزوین ، تعدادی از آنان را دستگیر می كند . یكی از دوستانش می گوید : (( با رضا در ‹‹واحد عملیّات ››سپاه قزوین بودیم . یك روز خبر دادند كه تو شهر شخصی به اسم ‹‹حصاری›› را منافقین ترور كرده اند . رضا سریع خودش را با موتور به محل حادثه می رساند و با شهامت تمام ، یكی از منافقین را دستگیر می كند و یكی از آنان نیز از محل می گریزد .))
فعالیتهای شهید در دوران دفاع مقدس
حسن پور كه پیش از شروع جنگ تحمیلی ، در منطقة غرب ، در حال مبارزه با ضد انقلاب بود : با شروع جنگ بلافاصله خود را به پیشتازان مبارزه با دشمن می رساند . وی مدتی در ((گیلانغرب )) و (( سرپل ذهاب )) می جنگد و به عنوان مسئوول گروه، رشادتهای فراوانی از خود نشان می دهد . پس از آن ، مدت شش ماه از اوایل سال 1360 به سرپرستی یك گروه چهل نفره از قزوین به منطقة (( میمك )) اعزام می شود . در طول این مدت ، با توان بالای رزمی ، در آزاد سازی ارتفاعات میمك شركت می جوید . با شهامت تمام در شناسایی منطقه ، تا عمق دشمن نفوذ می كند . یك بار نیز همراه سه نفر از همرزمان خود ، به تعقیب نیروهای عراقی می روند و یك تانك سالم را از آنان به غنیمت می گیرند .
حسن پور ، پس از مدتی ، برای گذرانیدن یك دورة آموزش تخصص به تهران می آید . پس از فرا گرفتن آموزش ، به جبهه های جنوب اعزام می شود . وی در عملیّات فتح المبین به عنوان (( فرماندة گردان )) در عملیّات شركت می كند و با مدیریت و نظم خاصی ، به هدایت نیروها می پردازد . در این عملیّات ، از ناحیة سر و پهلو مجروح می شود و با همان حالت ، به اسارت نیروهای عراقی ر می آید . اما پس از كامل شدن حلقة محاصرة دشمن ، نیروهای عراقی به اسارت رزمندگان در می آیند و رضا هم از چنگ آنان آزاد می شود : اما یك هفته بیشتر در پشت جبهه نمی ماند و هنوزكاملاً سلامتی اش را باز نیافته ، به جبهه باز می گردد . او با مسئوولیت فرماندة گردان در عملیّات (( رمضان )) حضور می یابد و حماسه می آفریند
نویسنده :بانو.....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
📕📗📘📙📔📕📗📘📙📔📕📗 بسم رب الشهدا مجنون من کجایی؟ قسمت چهل دوم زندگینامه سردار شهید رضا حسن پور
📕📗📘📙📔📕📗📙📙📔📕📘
بسم رب الشهدا
مجنون من کجایی؟
#قسمت چهل سوم
مجتبی آقای محسنی رو تا دم در بدرقه کرد
پاشدم برم سمت مجتبی که سرم گیج رفت
لبه میز روگرفتم که نیفتم
چندروز بود سرگیجه و حالت تهوع داشتم
مجتبی دوید سمتم رقیه چی شد ؟
خوبی؟
-آره خوبم
فقط یه سرگیجه عادیه
چندروزه حالم همینه
سید:😡😡😡خسته نباشی الان به من میگی
زود حاضرشو بریم دکتر
-چشم
بعداز هفت-هشت نفر نوبت من شد
خانم دکتر:خوب خانمی بگو چی شده ؟
-خانم دکتر چندروزه حالت تهوه وسرگیجه دارم
خانم دکتر:اینا علایم بارداریه
اما بذار نبضت بگیره
نبضم حاکی از بارداریه
این آزمایش انجام بده جواب فردا بیار
چشام داشت از حدقه میزد بیرون باردار😳قراره مادر شم 😐
-چشم حتما
فردا رفتیم جواب آزمایشگاه بارداریمو بگیریم
جواب مثبت عین قند بود تو دلم که اب شد حال مجتبی که اصلا دیدن داشت خیلی شاد بود و هی خداروشکر میکرد
خیلی خوشحال بودیم هم من هم سید
-مجتبی جان لطفا برو پیش بابا
سید:چشم اما به شرطی اینکه زیاد بی تابی نکنی
به مزار بابا نزدیک شدیم
-باباجونم
بابا
ببین دخترت مادر شده
بازم نیستی بهش تبریک بگی
نیستی ذوق کنی مثل بقیه پدربزرگا
آی خدا من دلم بابامو میخاد
بی تابیم داشت زیاد میشد
که سید دستمو گرفت پاشو بریم برات خوب نیست
میریم خونه حاج خانم
نویسنده بانو....ش
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
@AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
📕📗📘📙📔📕📗📙📙📔📕📘 بسم رب الشهدا مجنون من کجایی؟ #قسمت چهل سوم مجتبی آقای محسنی رو تا دم در بدرقه کرد
📕📗📘📙📔📕📗📙📙📔📕📘
بسم رب الشهدا
مجنون من کجایی؟
#قسمت چهل سوم
مجتبی آقای محسنی رو تا دم در بدرقه کرد
پاشدم برم سمت مجتبی که سرم گیج رفت
لبه میز روگرفتم که نیفتم
چندروز بود سرگیجه و حالت تهوع داشتم
مجتبی دوید سمتم رقیه چی شد ؟
خوبی؟
-آره خوبم
فقط یه سرگیجه عادیه
چندروزه حالم همینه
سید:😡😡😡خسته نباشی الان به من میگی
زود حاضرشو بریم دکتر
-چشم
بعداز هفت-هشت نفر نوبت من شد
خانم دکتر:خوب خانمی بگو چی شده ؟
-خانم دکتر چندروزه حالت تهوه وسرگیجه دارم
خانم دکتر:اینا علایم بارداریه
اما بذار نبضت بگیره
نبضم حاکی از بارداریه
این آزمایش انجام بده جواب فردا بیار
چشام داشت از حدقه میزد بیرون باردار😳قراره مادر شم 😐
-چشم حتما
فردا رفتیم جواب آزمایشگاه بارداریمو بگیریم
جواب مثبت عین قند بود تو دلم که اب شد حال مجتبی که اصلا دیدن داشت خیلی شاد بود و هی خداروشکر میکرد
خیلی خوشحال بودیم هم من هم سید
-مجتبی جان لطفا برو پیش بابا
سید:چشم اما به شرطی اینکه زیاد بی تابی نکنی
به مزار بابا نزدیک شدیم
-باباجونم
بابا
ببین دخترت مادر شده
بازم نیستی بهش تبریک بگی
نیستی ذوق کنی مثل بقیه پدربزرگا
آی خدا من دلم بابامو میخاد
بی تابیم داشت زیاد میشد
که سید دستمو گرفت پاشو بریم برات خوب نیست
میریم خونه حاج خانم
نویسنده بانو....ش
بامــــاهمـــراه باشــید
🌹@AhkamStekhare
پاسخ به احکام و معارف
📕📗📘📙📔📕📗📙📙📔📕📘 بسم رب الشهدا مجنون من کجایی؟ #قسمت چهل سوم مجتبی آقای محسنی رو تا دم در بدرقه کرد
📕📗📘📙📔📕📗📘📙📔📕📗
بسم رب الشهدا
مجنون من کجایی ؟
#قسمت چهل پنجم
روزها از پس هم میگذشت و من هرر وز به زمان زایمانم نزدیک می شد
دقیقا ۴-۵ساعت دیگه بچه ها دنیا میان
سیدبهم نزدیک شد
خانمی استرس نداشته باشیا توکل کن به خود بی بی حضرت زهرا
-سید چند ساعت دیگه فاطمه و علی بدنیا میان
سید: آره خانمم
تا دم اتاق عمل همراهیم کرد پیشانیم بوسید
بعداز یک ساعت نیم دیگه از اتاق عمل بیرون اومدم
بعداز چندساعت به هوش اومدم
سید: مامان خانم خوبی؟
-بچه ها کجان؟
سید: تو اتاق کودک
الان میارنشون
سید حالت قهر به خودش گرفت
_بچهاتو دیدی باباشونو یادت رفت☹️
خندم گرفت 😅
دوقلوهای من باهم وارد اتاق شدند
سیدمجتبی رفت به سمت پسرمون وبغلش کرد داد بغلم خودشم دخترمون بغل کرد
-سیدکوچولوی مامان خوش اومدی
سیدمجتبی:فاطمه خانم دخترم چشماتو باز کن بابا چشمای خوشگلتو ببینه دخترم
نه فاطمه سادات نه سیدعلی چشمامشون باز نمیکردن
-سیدجان این دوتا چرا چشماشون باز نمیکنن
وای سید خاک تو سرم نکنه بچه ها یه مشکلی دارن که چشماشون باز نمیشه
سید:باهوش ادیسون
خانم دکتر
این بچه ها باید صدای قلبت گوش بدن
-خب چیکار کنم من که ندیده بودم
سید:😂😂😂😂بذار رو قلبت بچه سیدهارو
باصدای گریه سیدعلی فاطمه سادات هم چشماشو باز کرد
-وای سید ببین ببین رنگ چشماشون شبیه چشمای توه 😍😍😍❤️❤️
سید:اما من دوست داشتم مثل رنگ چشمای تو مشکی باشه
-إه آقا چشمای عسلی شما تمام دنیا منه
تق تق
مجتبی درباز کرد مامان ها و حسین و حسنا و مطهره و محدثه و فرحناز اومده بودن دیدنم
حسین خیلی خوشحال بود مدام بچه ها رو میگرفتو نازشون میکرد که یهوحسنا گفت اقایی بچها تموم شدن ولشون کن
با حرفش همه زدیم زیر خنده
بعداز ۳-۴روز از بیمارستان مرخص شدم
نویسنده بانو....ش
بامــــاهمـــراه باشــید
🌹@AhkamStekhare
حسین طاهری - مادر مادر مادر(1)_۲۰۲۱_۱۲_۱۴_۱۹_۱۱_۲۱_۱۸۳.mp3
10.2M
مادر مادر مادر
🎤کربلایی حسین طاهری
#مداحی_فاطمیه
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_ع
@AhkamStekhare
💅👄💅
💁♂️💁♀️
#لطیفه
#لطیفه😁☺️😄😊
😃👇
دیگه کار از#ابرو برداشتن و #مو رنگ کردن و#آرایش کردن گذشته☹️😟
دیروز یه #پسره زنگ زده بود به زلال #احکام میگفت #حاج آقا میتونیم با #لاک وضو بگیریم؟؟؟😐😐😕😂😂😂
😍🌵
#احکام_لباس
#احکام شرعی🌷🌹
💠#زن نما شدن برای #مرد و مردنما شدن برای #زن حرامست.
یعنی نباید #زن عمدا کاری کند که شبیه #مردان شود و مرد هم کاری کند که شبیه #زن شود.🙍♀️
چه در لباس و ظاهر و چه در رفتار.
🎋علت این حکم ،روایات ائمه علیهم السلام است که #مراجع معظم تقلید طبق آن فتوا میدهند 💆♂️💆♀️
🌿🌸
👇
@AhkamStekhare