eitaa logo
پاسخ به احکام و معارف
690 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
42 فایل
بیان احکام شرعی و معارف اسلامی شامل: #یک_آيه #حدیث_روز #داستان_روز #حکمت_روز #مشاوره_روز #تلنگر_روز #رمان های جذاب احکام شرعی شامل تقلید، بانوان، طهارت، صدقه، خمس و... پاسخگو به احکام و استخاره: (۱) @mzamf135960 (۲) @M_Roshnay
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️بالاترین عمل در ماه رمضان 🔺استاد عالی ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── @AhkamStekhare
🔵 حکم نمازهای فردی که قصد ده روز کرده و بعد متوجه می شود، نمی تواند ده روز بماند🔵 📥پرسش کاربر در گروه: سلام من به شهرستان سفر کردم و قصد ده روز ماندن کردم اما الان به خاطر مشکلی پیش بینی نشده، دو روز دیگر بیشتر نمی توانم بمانم و با این دو روز ، سفر من ده روز نمی شود، حکم نمازهایی که کامل خواندم و این دو روز چیست؟ 📤پاسخ: سلام علیکم چون قصد اقامت ده روز کرده بودید، نمازهای صحیح است و این دو روز باقی مانده را هم نمازهایتان را کامل بخوانید. نظر مراجع در مساله بالا: از نظر همه مراجع عظام اگر به سفر رفتید و قصد اقامت ده روز کردید و بعد از قصد و نیت برگشتید: 📝اگر برگشت از قصد اقامت ده روز، بعد از خواندن یک نماز چهار رکعت بود: بقیه نمازها هم کامل است و روزه صحیح است. 📝اگر برگشت از قصد اقامت ده روز، قبل از خواندن یک نماز چهار رکعت بود: نمازها شکسته و روزه باطل است. 📚منبع: امام خمینی، سید روح اللّٰه، توضیح المسائل (محشّی)، گردآورنده: بنی‌هاشمی خمینی، سید محمدحسین، ج۱، ص۹۱۹، ۹۲۰.دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ هشتم، ۱۴۲۴ق. 💠کانال احکام و معارف 💠 ╔══🌿🌼🌿═══╗ 🆔 @AhkamStekhare ╚═══🌿🌼🌿══╝
پاسخ به احکام و معارف
❤️قسمت هشتاد❤️ . مدت کوتاهی شمال زندگی کردیم، ولی همه کار و زندگیمان تهران بود. برای عمل های ایوب ته
❤️قسمت نود❤️ . نیمه های شب بود، با صدای ایوب چشم باز کردم. بالای سرم ایستاده بود. پرسید: "تبر را کجا گذاشته ای؟" از جایم پریدم: "تبر را میخواهی چه کار؟"😳 انگشتش را گذاشت روی بینی و آرام گفت: "هیسسسس...کاری ندارم....می خواهم پایم را قطع کنم. درد می کند، می سوزد. هم تو راحت می شوی هم من. این پا دیگر پا بشو نیست." حالش خوب نبود، نباید عصبانیش می کردم. یادم آمد تبر در صندوق عقب ماشین است. + راست می گویی، ولی امشب دیر وقت است، فردا صبح زود می برمت دکتر، برایت قطع کند. سرش را تکان داد و از اتاق رفت بیرون، چند دقیقه بعد برگشت. پایش را گذاشت لبه میز تحریر چاقوی آشپزخانه را بالا برد و کوبید روی پایش . ❤️قسمت نود و یک❤️ از صدای جیغم محمد حسین و هدی از خواب پریدند. با هر ضربه ی ایوب تکه های پوست و قطره های خون به اطراف می پاشید. اگر محمد حسین به خودش نیامده بود و مثل من و هدی از دیدن این صحنه کپ کرده بود، ایوب خودش پایش را قطع می کرد. محمد پتو را انداخت روی پای ایوب، چاقو را از دستش کشید. ایوب را بغل کرد و رساندش بیمارستان سحر شده بود که برگشتند. سر تا پای محمد حسین خونی بود. ایوب را روی تخت خواباند، هنوز گیج بود. گاهی صورتش از درد توی هم می رفت و دستش را نزدیک پایش می برد. پایی که حالا غیر از بخیه های عمل و جراحی، پر از بخیه های ریز و درشتی بود که جای ضربات چاقو بود. من دلش را نداشتم، ولی دکتر سفارش کرده بود که به پایش روغن بمالیم. هدی می نشست جلوی پای ایوب، دستش را روغنی می کرد و روی پای او می کشید. دلم ریش می شد وقتی می دیدم، برآمدگی های زخم و بخیه از زیر دست های ظریف و کوچک هدی رد می شود و او چقدر با محبت این کار را انجام می دهد. رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
142671_548.mp3
4.31M
📖 ترتیل سریع جزء سوم قرآن کریم 🎙 قاری محترم استاد معتز آقایی ❤️ 👌 💢 حجم: ۴ مگابایت ⏰ زمان: ۳۴:۳۷ 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
31.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 ماجرای واقعی خانواده‌ای که فرزندشان در تصادف دچار ضایعه نخاعی شد و در حرم امام رضا(ع) شفا پیدا کرد 🆔 @AhkamStekhare
🌙دعای ماه مبارک رمضان بِسمِ الله الرَحمنِ الرَحیم اللَّهُمَّ ارزُقنی فیهِ الذِّهنَ وَ التَّنبیهَ وَ بَاعِدنی فیهِ مِن السَّفَاهَةِ وَ التَّمُوِیهِ وَ اجعَل لِی نَصیباً مِن کُلِّ خَیرٍ تُنزِلُ فیهِ بِجُودِکَ یا أَجوَدَ الأَجوَدین. «خدایا در این روز مرا هوش و بیداری نصیب فرما و از سفاهت و جهالت و کار باطل دور گردان و از هر خیری که در این روز نازل می فرمایی مرا نصیب بخش به حق جود و کرمت ای جود و بخشش دارترین عالم.» 🌺التماس دعای فرج🌺 @AhkamStekhare
14.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکمی‌که‌اکثر‌اوقات‌اشتباه‌بیان میشه ✅💠 احکام روزه 🔸 کارشناس:حجت الاسلام و المسلمین دکتر صالحی 🔴 احکام مسافر، قصد اقامت ١٠ رور 🍃🍂🍃🍂🍃 •┈┈••✾••┈┈• @AhkamStekhare
@zekr_media - مهدی رسولی (1)_۲۰۲۲_۰۴_۰۴_۱۲_۳۵_۵۶_۵۴۲.mp3
19.25M
🔸خواندی و آمدیم یا الله 🔘 🌙 حاج مهدی رسولی اللهم عجل لولیک الفرج ──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅── 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاسخ به احکام و معارف
❤️قسمت نود❤️ . نیمه های شب بود، با صدای ایوب چشم باز کردم. بالای سرم ایستاده بود. پرسید: "تبر را کجا
❤️قسمت نود و دو❤️ . زهرا آمده بود خانه ما، ایوب برایش حرف می زد. از راحت شدن محسن می گفت، از جنس دردهای محسن که خودش یک عمر بود تحملشان می کرد. از مرگ که دیر یا زود سراغ همه مان می آید. توی اتاق بودم که صدای خنده ی ایوب بلند شد و بعد بوی اسفند، ایوب وسط حرف هایش مزه پرانی کرده بود و زده بود زیر خنده زهرا چند بار به در چوبی زد و اسفند را دور سر ایوب چرخاند: "بیا ببین شهلا، بالاخره بعد از کلی وقت خنده ی داداش ایوب را دیدیم. هزاااار ماشاالله، چقدر هم قشنگ میخنده. چند وقتی می شد که ایوب درست و حسابی نخندیده بود. درد های عجیب و غریبی که تحمل می کرد، آن قدر به او فشار آورده بود که شده بود عین استخوانی که رویش پوست کشیده اند. مشکلات تازه هم که پیش می آمد می شد قوز بالای قوز 😟 . ❤️قسمت نود و سه❤️ جای تزریق داروی چرک خشک کن خیلی وقت بود که چرک کرده بود و دردناک شده بود. دکتر تا به پوستش تیغ کشید، چرک پاشید بیرون چند بار ظرف و ملحفه ی زیر ایوب را عوض کردند ولی چرک بند نیامد. دکتر گفت نمی توانم بخیه بزنم، هنوز چرک دارد. با زخم باز برگشتیم خانه. صبح به صبح که چرکش را خالی می کردم، می دیدم ایوب از درد سرخ می شود و به خوردش می پیچد. حالا وقتی حمله عصبی سراغش می آمد تمام فکر و ذکرش آرام کردن درد هایش بود. می دانستم دیر یا زود ایوب کار دست خودش می دهد. آن روز دیدم نیم ساعت است که صدایم نمی زند. هول برم داشت.😦 ایوب کسی بود که "شهلا،شهلا" از زبانش نمی افتاد. صدایش کردم.... ایوب........؟ جواب نشنیدم. 😦 @AhkamStekhare بامــــاهمـــراه باشــید🌹