eitaa logo
پاسخ به احکام و معارف
675 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
3.8هزار ویدیو
42 فایل
بیان احکام شرعی و معارف اسلامی شامل: #یک_آيه #حدیث_روز #داستان_روز #حکمت_روز #مشاوره_روز #تلنگر_روز #رمان های جذاب احکام شرعی شامل تقلید، بانوان، طهارت، صدقه، خمس و... پاسخگو به احکام و استخاره: (۱) @mzamf135960 (۲) @M_Roshnay
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥عاقبت فحش دادن 🎙 استاد عالی ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶️ داستان به جمالت نناز به تبی بند است به مالت نناز به شبی بند است ✍در گذشته جوانی زندگی می‌کرد. روزی از روزها جوان از روی دل تنگی شروع به خواندن آوازی کرد. از قضا وزیر و درباریان همان روز به بیرون شهر آمده بودند که ناگهان متوجه صدای جوان شدند. وزیر که چنین شنید شیفته صدای لطیف او شد زیرا جوان بسیار زیبا آواز می‌خواند و غم دلش هر کسی را به گریه وا می‌داشت. وزیر به دنبال جوان گشت تا اینکه به خانه جوان رسید. جوان هنگامی که وزیر و درباریان با نشان سلطنتی را دید ناگهان ترسید و گمان برد خلافی از وی سرزده است. وزیر به جوان گفت: «ای جوان نترس؛ دلیل آمدن من به اینجا صدای دلنشین تو بوده است و می‌خواهم تو را همراه خودم به دربار ببرم تا اعلیحضرت هم صدای زیبای تو را بشنود». پس جوان همراه وزیر راهی دربار شد و در آن جا برای بزرگان و شاه شروع به خواندن کرد و هرگاه آواز می‌خواند همگی برای دست می‌زدند و به پایش زر و گوهر می‌ریختند. خیلی زود جوان در شهر خود شهرتی بسیار پیدا کرد و به مجلس‌های بسیاری دعوت می‌شد و بزرگان شهر از وی می‌خواستند کمی در مجلسشان حضور یابد و اندکی برایشان آواز بخواند و اما هرکس که چنین درخواستی را از جوان داشت باید پول فراوانی به جوان می‌داد تا او برایشان اندکی آواز بخواند. و چنین بود که جوان به مرور صاحب مال فراوانی شد و به خود می‌بالید. روزی از روزها جوان برای استراحت قصد مسافرت به شهری دیگر را کرد، پس به اندازه کافی با خود پول برداشت و راهی جاده‌ها شد. شب هنگام جوان به بیابانی رسید و خواست شب را در آن جا بماند و استراحت کند تا صبح روز بعد باز هم به راه خود ادامه دهد. جوان دیگر حتی برای خودش هم آواز نمی‌خواند زیرا می‌ترسید صدایش خطشه‌ای بگیرد و یا اینکه کسی بدون آنکه به او پول بدهد در آن حوالی صدایش را بشنود. صح روز بعد که جوان از خواب بیدار شد با شگفتی دید که خبری از پول‌هایش نیست زیرا شب گذشته راهزنان بی سروصدا همه پول‌های جوان را دزدیده بودند. جوان به ناچار به شهری که در ان نزدیکی بود رفت و چون پولی نداشت برای اسبش علوفه بخرد در کوچه و پس کوچه‌های شهر با ناراحتی گام بر می‌داشت و با سوزی دلنشین آواز می‌خواند. او که تا دیروز جوانی ثروتمند بود و می‌توانست خروارها علوفه بخرد اکنون حتی پول خرید مقدار اندکی کاه را نداشت و چنین بود که او پیوسته و با آوازی بلند این عبارت را زمزمه می‌کرد: «به جمالت نناز به تبی بند است به مالت نناز به شبی بند است این رو به شما دختر خانمها هم میگه مواظب باش مگه چند سال زیبایی الان رو داری چند سال زیبا میمونی یه روزی همه اینا رو از دست میدی تاز میرسی به حرف اون سلبریتی که الان میگه اگه عقل الانم رو داشتم ازدواج می‌کردم و چهار پنج تا بچه داشتم ولی حیف که گذشت و.... جوری زندگی کنید ای کاش تو زندگیتون نداشته باشید ❤️ ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ ✳️ کانال پاسخ به احکام و معارف: 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 عنایت امام زمان (علیه السلام) به آیة الله شاهرودی: 🌸 روزهای پایانی ماه نزدیک بود. سید علی، فرزند آقا، که مسؤولیت امور مالی مقام مرجعیت را به عهده داشت نگران به آینده می اندیشید و با خود می گفت: 🌺 چند روز دیگر هنگام پرداخت حقوق دانشجویان و استادان فرا می رسد. نانوایان و داروخانه ها همه برای دریافت بستانکاریشان نزد ما می آیند، در حالی که هیچ بودجه ای در اختیار نداریم. چه باید کرد؟ 🌼 هیچ راهی جز تلاش بیشتر برای تأمین مخارج وجود ندارد. او با این اندیشه روزهای پایانی ماه را به کوشش های گسترده برای دست یابی به امکانات مادی اختصاص داد، ولی هر چه بیشتر تلاش می کرد، نومیدتر می شد. سرانجام آخرین روز ماه نیز در میان دلهره های فراوان سید علی فرا رسید، بنابراین نزد پدر رفته، با چهره ای نگران و اضطراب آلوده گفت: 🦋 روز آخر ماه است، فردا باید حقوق دانشجویان را بپردازیم و بدهکاری داروخانه داران و نانوایان را پرداخت کنیم در حالی که پول کافی نداریم. 👤 مرجع نجف بی آنکه از دشواری شرایط پدید آمده، در نگرانی فرو رود، 🍀 فرمود: به من چه ربطی دارد؟ خود امام زمان (علیه السلام) باید درست کند. چرا من غصه اش را بخورم؟... ای کم اعتقادها شتاب نکنید. 🌷 سید علی نومیدتر از همیشه اتاق پدر را ترک گفته، دیگر بار در اندیشه فرو رفت تا شاید راهی بیابد، ولی هر چه بیشتر اندیشید، بن بست ها را فزون تر یافت. اضطراب رهایش نمی کرد، فردا چه خواهد شد؟ انبوه دانشجویانی که به امید حقوق ناچیز خویش از مغازه ها نسیه برده اند، چه خواهند کرد، نانوایان و داروخانه داران وقتی بدحسابی ما را ببینند، چه واکنشی نشان خواهند داد. این پرسش ها لحظه ای سید علی را آرام نمی گذاشت تا این که سرانجام شب فرا رسید و شمارش معکوس برای ریزش آوار فاجعه آغاز شد. ❄️ ساعت ها یکی پس از دیگری می گذشتند. سید علی دیگر دست از امید شسته آماده رفتن به بستر می شد. آقا نیز خود را برای استراحت شبانه آماده می کرد که ناگاه صدای کوفتن در، همه را در شگفتی فرو برد. چه کسی نیمه شب، به خانه مرجع مسلمانان پناه آورده است؟ شاید دردمندی، در راه مانده ای یا مظلومی که از چنگال ستمگری گریخته است... 🌹 یکی از ساکنان خانه، با این اندیشه به سمت در دویده، آن را گشوده: مرد کهنسالی که پشت در به انتظار ایستاده بود، 🔹 به زبان محلی گفت: با سید کار دارم. 🔸 - اکنون هنگام دیدار نیست، بروید، بامداد تشریف بیاورید. 🔹 مرد ادامه می دهد: ولی من باید آقا را ببینم. 🔸- گفتم که ایشان به استراحت پرداخته اند، ان شاء الله صبح بیایید. 💐 مرد پیر دیگر بار لب گشاد تا چیزی بگوید، ولی ندای صاحب خانه وی را از رنج توضیح فزون تر آسوده ساخت. 🔰 مرجع مهربان مسلمانان که آوای میهمان نیمه شب را شنیده بود، فریاد بر آورد: بگذارید بیایید. 🔹 مرد کهنسال وارد خانه شده، سلام گفت: دست جانشین امام عصر (علیه السلام) را بوسیده، چهار هزار دینار تقدیم کرد. 🌹 فرزندان ناباورانه به دینارها چشم دوختند. سرور فقیهان نجف به آنها نگریسته، ای کم عقیده ها! ما صاحب داریم، حالا پول ها را بردارید، به خانه بستانکاران و مسؤولان پرداخت حقوق دانشجویان برسانید 📚 دیدار با ابرار، شماره 49 و زندگی نامه آیة الله شاهرودی، ص 59 به نقل از مجله نور علم، دوره دوم، شماره 11، ص 72 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 👈 داروی ناتوانی دردنیا وآخرت حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمودند: يك روز شبيه هذلي محضر مقدس حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مشرّف شد و گفت : يا رسول اللّه ، من پير شده ام و قوه بدنيم مرا به يك سري اعمالي از قبيل نماز و روزه و حج و جهاد... كه قبلا بر آن مداومت داشتم و انجام مي دادم ، ياري نمي دهد و الا ن هم توانايي بر آن اعمال را ندارم ، از شما خواهش ‍ مي كنم كه عملي سبك و حديثي پربار و آسان به من بياموزيد كه بتوانم آن را انجام دهم و خداوند متعال هم مرا از منبع فيض خودش بهرمند سازد. حضرت فرمود: اي مرد، خواسته خود را تكرار كن ؟ هذلي خواسته خود را سه مرتبه اعاده نمود. حضرت فرمود: هيچ درخت و كلوخي در اطراف تو نماند، مگر از ترحم بر خواسته تو گريست . پس هر وقت از نماز صبح فارغ شدي ده مرتبه بگو: سُبْحانَ اللّهِ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِه ، وَ لاحَوْلَ وَ لاقُوَةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلي الْعَظيم خداوند متعال بواسطه اين دعا تو را عافيت مي دهد و به بركت اين ختم تو را از كوري و ديوانگي و خوره و پيسي و پريشاني و كن ذهني و خرفتي نجات مي دهد. شبيه هذلي گفت : يا رسول اللّه ؛ اين ذكري را كه فرموديد؛ براي دنياي من بود، لطفا براي آخرتم هم نسخه اي بفرمائيد تااز آن هم بهرمند گردم . حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: بعد از هر نماز بگو: اَللّهُمَّ اهْدِني مِنْ عِنْدِكَ وَ اَفِضْ عَلَي مِنْ فَضْلِكَ وَ اَنْشُرْ عَلَي مِنْ رَحْمَتِكَ وَ اَنْزِلْ عَلَي مِنْ بَرَكاتِكَ. اگر بر اين ادعيه مواظبت كردي و عمدا آن را تادم مرگ ترك نكردي ، وقتي كه قيامت شود و به صحراي محشر وارد شوي ، هشت در بهشت براي تو باز مي شود، و از هر دري كه خواستي مي تواني داخل شوي. 📚داستان هايي از اذکار ختوم و ادعيه مجرب / علي مير خلف زاده 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍️ 👈 داروی ناتوانی دردنیا وآخرت حضرت امام محمّد باقر علیه السلام فرمودند: يك روز شبيه هذلي محضر مقدس حضرت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مشرّف شد و گفت : يا رسول اللّه ، من پير شده ام و قوه بدنيم مرا به يك سري اعمالي از قبيل نماز و روزه و حج و جهاد... كه قبلا بر آن مداومت داشتم و انجام مي دادم ، ياري نمي دهد و الا ن هم توانايي بر آن اعمال را ندارم ، از شما خواهش ‍ مي كنم كه عملي سبك و حديثي پربار و آسان به من بياموزيد كه بتوانم آن را انجام دهم و خداوند متعال هم مرا از منبع فيض خودش بهرمند سازد. حضرت فرمود: اي مرد، خواسته خود را تكرار كن ؟ هذلي خواسته خود را سه مرتبه اعاده نمود. حضرت فرمود: هيچ درخت و كلوخي در اطراف تو نماند، مگر از ترحم بر خواسته تو گريست . پس هر وقت از نماز صبح فارغ شدي ده مرتبه بگو: سُبْحانَ اللّهِ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِه ، وَ لاحَوْلَ وَ لاقُوَةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلي الْعَظيم خداوند متعال بواسطه اين دعا تو را عافيت مي دهد و به بركت اين ختم تو را از كوري و ديوانگي و خوره و پيسي و پريشاني و كن ذهني و خرفتي نجات مي دهد. شبيه هذلي گفت : يا رسول اللّه ؛ اين ذكري را كه فرموديد؛ براي دنياي من بود، لطفا براي آخرتم هم نسخه اي بفرمائيد تااز آن هم بهرمند گردم . حضرت رسول اكرم صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: بعد از هر نماز بگو: اَللّهُمَّ اهْدِني مِنْ عِنْدِكَ وَ اَفِضْ عَلَي مِنْ فَضْلِكَ وَ اَنْشُرْ عَلَي مِنْ رَحْمَتِكَ وَ اَنْزِلْ عَلَي مِنْ بَرَكاتِكَ. اگر بر اين ادعيه مواظبت كردي و عمدا آن را تادم مرگ ترك نكردي ، وقتي كه قيامت شود و به صحراي محشر وارد شوي ، هشت در بهشت براي تو باز مي شود، و از هر دري كه خواستي مي تواني داخل شوي. 📚داستان هايي از اذکار ختوم و ادعيه مجرب / علي مير خلف زاده 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋🦋🦋🦋🦋 🔺 اثر استغفار در قرآن 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ سوتی من و تو ! 🔻با اجرای علی زکریایی 👌😅😂 وای این عالیه کلیپ اصلی هم آخرشه! لطفا تا آخرش ببینید 👀 بهانه است اصل نظام 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥سرنوشت ترک وطن به امید دیده شدن ▪️عاقبت چند نفر از بازیگرانی که در سینما و تلویزیون کشور بزرگ شدند و به بهانه دیده شدن بیشتر مهاجرت کردند 🔺فصل بیداری 🆔 @AhkamStekhare
ساعت حدود شش صبح در فرودگاه مهرآباد به همراه دو نفر از دوستانم منتظر پرواز به تبریز بودیم. پسرکی حدود هفت ساله ، با موهای خرمایی ، جثه ای متوسط ، گردنی افراشته ، چشمانی که برق میزد ، صورتی گندم گون و کمی خسته ، لباسهایی نه چندان تمیز و دستانی چرب ، جلو آمد و گفت: واکس میخواهی؟ کفشم واکس نیاز نداشت ، اما حس کرامت و بزرگواری و فرهیختگی مرا وا داشت که بگویم : بله به چابکی یک جفت دمپایی جلوی پاهایم گذاشت و کفش ها را درآورد. به دقت گردگیری کرد ، قوطی واکسش را با دقت باز کرد ، بندهای کفش را درآورد تا کثیف نشود و آرام آرام شروع کرد کفش را به واکس آغشتن ، آنقدر دقت داشت که گویی روی بوم رنگ روغن می مالد ، کفش که حسابی واکسی شد را کنار گذاشت تا واکس را جذب کند ، حالا موقع پرداخت بود ، با برس مویی شروع کرد به پرداخت کردن واکس ، کم کم کفش برق افتاد ، در آخر هم با پارچه حسابی کفش را صیقلی کرد . گفت : مطمئن باش که نه جورابت و نه شلوارت واکسی نمی شود در مدتی که کار میکرد با دوستانم فکر می کردیم که این بچه با این سن ، در این ساعت صبح چقدر تلاش می کند! کارش که تمام شد ، کفشها را بند کرد و جلوی پای من گذاشت ، کفش را پوشیدم ، بندها را بستم. او هم وسایلش را جمع کرد و مودب ایستاد گفتم : چقدر تقدیم کنم؟ گفت : امروز تو اولین مشتری من هستی ، هر چه بدهی ، خدا برکت گفتم : بگو چقدر گفت : تا حالا هیچوقت به مشتری اول قیمت نگفتم گفتم : هر چه بدهم قبول است؟ گفت : یاعلی دیشب برای خرید یک آب معدنی کوچک، اسکناس هزار تومانی را به فروشنده داده بودم و او یک پانصد تومانی کهنه و پاره را به من پس داده بود که توی جیب پیراهنم گذاشته بودم با خودم فکر کردم که او را امتحان کنم ، با آنکه می دانستم حقش خیلی بیشتر است ، از جیبم پانصد تومانی را درآوردم و به او دادم شک نداشتم که با دیدن پانصد تومانی اعتراض خواهد کرد و من با این حرکت هوشمندانه به او درسی خواهم داد که دیگر نگوید هر چه دادی قبول در کمال تعجب پول را گرفت و به پیشانی اش زد و توی جیبش گذاشت ، تشکر کرد ، کیفش را برداشت که برود سریع اسکناسی ده هزار تومانی را از جیب درآوردم که به او بدهم قدش کوتاهتر من بود ، گردن افراشته اش را به سمت بالا برگرداند ، نگاهی به من انداخت و گفت : من گفتم هر چه دادی قبول گفتم : بله می دانم ، می خواستم امتحانت کنم نگاهی بزرگوارانه به من انداخت ، زیر سنگینی نگاه نافذش له شدم گفت : تو !! ، تو میخواهی مرا امتحان کنی؟ واژه "تو" را چنان محکم بکار برد که از درون شکست خوردم تمام بزرگواری و سخاوت و کرامت و فرهیختگی را در وجود من در هم شکست رویش را برگرداند و رفت ، هر چه اصرار کردم قبول نکرد که بیشتر بگیرد ، بالاخره با وساطت دوستانم و با تقاضای آنان قبول کرد ، اما با اکراه رفت وقتی که میرفت از پشت سر شبیه مردی بود ، با قامتی افراشته ، دستانی ورزیده ، شانه هایی فراخ ، گامهایی استوار و اراده ای مستحکم مردی که معنای سخاوت و بزرگواری را در عمل می آموخت جلوی دوستانم خجالت کشیده بودم ، جلوی آن مرد کوچک ، جلوی خودم ، جلوی خدا شاید باید دوباره بیاموزم آنچه را که به آن دلخوشم! ─┅─═इई 🍁🍂🍁ईइ═─┅─ 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 اونایی که به غایت خداشناسی رسیدن ، یک نشونه‌ی واضح دارن! بگرد در درون خودت، ببین داریش یا نه؟ 🆔 @AhkamStekhare
📚 حکم گفتن ذکر «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» در نماز قبل از حمد☝️    〰〰〰〰〰〰〰〰〰 🔺بالینک بگذارید👇 ╭═⊰🍂🌺◾️🍂⊱━╮ @AhkamStekhare ╰═⊰🍂🌺◾️🍂⊱━╯ ✔️ ✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💬 اگه بین نماز بخندیم باطل میشه نمازمون ؟ 🆔 @AhkamStekhare
✨﷽✨ ✍ دنیایی پر از قضاوت 🔹در دنیای قضاوت‌ها، تنها به این نکته توجه می‌شود: دیگران بر اساس نظر ما چگونه‌اند؟! 🔸فردی در ترافیک جلوی ما بپیچد: «احمق» ما که جلوی دیگران بپیچیم: «زرنگ» 🔹کسی جواب تلفن ما را ندهد: «بی‌معرفت» ما که جواب ندهیم: «گرفتار» 🔸فرد بلندتر از ما: «دراز» فرد کوتاه‌تر از ما: «کوتوله» 🔹همکار جزئی‌نگر: «ایرادگیر و وسواسی» ما جزءنگرتر باشیم، او می‌شود: «شلخته و بی‌نظم» 🔸فردی لیوان آب ما را ریخت: «کور» پای ما به لیوان دیگری خورد: «شعور» ندارند که لیوان را سر راه قرار داده‌اند. 🔹و مواردی از این دست که بسیارند. 🔸دنیای قضاوت‌ها یعنی تحلیل رفتار و گفتار دیگران بر اساس نیازها و ارزش‌های خودمان. ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ 🆔 @AhkamStekhare
✅ یک کار فرهنگی و جهاد تبیین کم هزینه و موثر 👌😊 🆔 @AhkamStekhare
💢 «نسل زِد» چه کسانی هستند و چه ویژگی‌هایی دارند؟ ⭕️ برای حل مشکلات فرهنگی این نسل باید ابتدا ویژگی های آنان را بشناسیم. 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️آزادی در مهد تمدن غربی یا اسارت 🔹 خاطره تکان دهنده بانوی با حجاب ایرانی ( دکتر پریوش امیری ، دکترای فلسفه) از کازینویی در لاس وگاس آمریکا. 🆔 @AhkamStekhare
🛑 علائم اعتیاد به بازی های کامپیوتری در کودکان 🆔 @AhkamStekhare
16.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰اجرای سرود سلام یا مهدی (عج) در اجتماع بزرگ کودکان نیجریه‎ 🆔 @AhkamStekhare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا