شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#فــــرازےازوصیتنـــــامہ #شهید_جوادناظری🌱🌸 به هوش باشید که این سرمایه های الهی اسلام که به خاطر و
ماه عسل ما هم به اتفاق عباس و زنش
رفتيم مـشهد☺️
از پـابوس امـام رضا(ع) كه به هتل
برگشتيم؛ زنگ تلفـن بـه صـدا درآمـد.
سـريع لبـاس پوشيد😳
گفتم: كجا ميري؟ زنت را نميبري؟ گفت:
نه، پيش شما بمونه! من ميرم بوشهر😰
پدرم پرسيد:يعني اينقدر واجبه؟🤭
گفت: دفاع از خاك ميهن به همه واجبه؛
حتي از مـاه عـسل ازدواج هم واجبتره🙃✌️
شهید عباسعلی صفی♥️🌿
#هر_روز_با_یک_شهید🌸🌷
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 رهبر انقلاب: امنیّت کشور به برکت دفاع مقدّس است؛ یعنی دفاع مقدّس نشان داد که هزینه
#پای_درس_ولایت🔥
رهبر انقلاب:
بعضیها خب عاشق امام حسین هستند، عاشق اربعینند؛ امّا رفتن برای راهپیمایی اربعین، فقط متوقّف به صلاحدید مسئولان ستاد ملّی مربوط به کرونا است. اگر گفتند نه -که تا الان گفتند نه- باید همه تابع باشند، همه باید تسلیم باشند. اینکه مثلاً فرض کنید ما بلند شویم برویم لب مرز اظهار ارادت به حضرت بکنیم، نه [نمیشود]؛ از داخل خانه اظهار ارادت کنیم.
۹۹/۶/۳۱
☑️ @AhmadMashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•~🌱✨~•
#یک_دقیقه_با_پناهیان⏰
پیغمبراعاشقبودند...
توچندنفرادوستداریتودنیا؟
کہبہتوهیچربطیندارن؟!
عمیق...
براشوناشکمیریزۍ؟
بہهمونمقدارمیتونیامامزمانتابفھمے(:
#پیشنهاد_ویژه
☑️ @AhmadMashlab1995
محبت كنيد تا امام زمان بهتون محبت كنه...🌱
تو فكر ميكنى فقط دعاى ندبه بايد بخونى تا آقا نگات بكنه؟!😕
فكر ميكنى بايد حسينيه بياى حتما؟!
نه...🚫
خيلى از من و شما حسينيه هامون مادرمونه، بابامونه، فقير طايفه مونه، قوممونه،غريب همسايه مونه...👐🏻✨
#استاد_دانشمند💡
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
خواهے ڪہ جهان در ڪف اقبال تو باشد دوســـت شــهیدان باش دگر کارت نباشد #دوست_شهید_من :))🌱 #شهید_احم
هر شهیدے راڪہ دوستش دارے،
ڪوچہ دلت را بہ نامش ڪن
یقین بدان👌🏻
در ڪوچہ پس ڪوچہ هاے پر پیچ و خم دنیا تنهایت نمے گذارد...
بگذار در این وانفساے دنیا فرمانده دلت
"دوست شهیدت" باشد... :))🥀
#دوست_شهید_من🌿
#شهید_احمد_مشلب🌻🍂
#هر_روز_با_یک_عکس
☑️ @AHMADMASHLAB1995
خنده کن!
رنگ بگیرد در و دیوار دلم...❤️
#شهید_احمد_مشلب🥀✨
#مخصوص_پروفایل📲
#استفاده_بدون_لینک_حرام❌
☑️ @AhmadMashlab1995
سلام علیکم
ان شاءالله ازامـروز همراهتون هستیـم با رمـان دلارام مــن😊
امیدواریم ازرمان خوشتون بیـاد❤️
#رمان_دلارام_من
#قسمت_اول
بین ماشین ها دنبال مزدا ۳مادر میگردم ،بیشتر بچه ها رفته اند وحالا من وده نفر دیگر
مانده ایم ،دستم می رود که شماره مادر
رابگیرم ،امام منصرف می شوم ،
وقتی بگوید توراهم یعنی توراهم..
وزنگ های پشت سرهم من سرعتش
را بیشتر نمی کند.....
ساعت حدودا یک ربع به یازده است ..شاسی
بلندی درکنارخیابان می ایستد و بوق می زند ،
همه مرانگاه می کنند ؛امااینکه ماشین
مادر نیست! چشم می اندازم داخل خودرو؛
نیما است....
پس مادر کجاست؟!
درحالی که دردل به نیما ناسزا می گویم ازبچه ها خداحافظی میکنم و می روم به طرفش،
در راباز می کنم و می روم به طرفش ،
در راباز می کنم و عقب می نشینم ؛ طوری
نگاهم می کند که معنای جمله اصلا از سالم
برگشتنت خوشحال نیستم رابرساند😏
-مگه راننده تاکسی ام شب و نصفه شب بیام دنبالت؟!
میزنم به پررویی :مامان چرانیومد که منت توروبکشم؟
-مامان جونتون کارداشتن ، طبق معمول من باید جور دختر خانمشونو بکشم!
-مگه مجبور بودی!؟
-من برعکس بعضیا حرف می شنوم از پدر و مادر !
-اره از شب نشینی های دوستانه و دور دور کردنت توی چهار باغ مشخصه!...
✍نویسنده:خانم فاطمه شکیبا
@AhmadMashlab1995|•❣️•|