شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
[ با خیالش خاطرم ، عیشی نهانی میکند... ] #نگراݩاربعینیم #صلےاللهعلیڪیااباعبدالله #اللهمالرز
#پیاده روی و #زیارت مجازی به طرف کوی معشوق🚩
سلام باتوجه به اینکه راهپیمایی بزرگ اربعین امسال برگزار نخواهد شد با کلیک بر روی لینک زیر به صورت مجازی در سرزمین عشق و عاشقی قرار بگیرید.
لازم به ذکر است که تصاویر به صورت سه بعدی بوده وبا کلیک بر روی علامت قرمز که در هر تصویر مشاهده میشود به حرکت خود ادامه داده تا وارد کربلا و نقطه ی پایانی سفرشوید.
http://haram360.ir/
بعد هم وارد این لینک بشید و داخل حرم بگردید🏴💙
http://app.imamhussain.org/tour/
وارد حرم شدید توجه کنید روی هر فلشی که کلیک میکنید يه مقدار صبر کنید تصویر شفاف ميشه. ودر هر صحن باچرخش و عقب جلو کردن میتوان کاملا زیارت کرد. هر جای حرم که دوست داريد زیارت کنید. بنده رو هم دعا کنید. زیارتتون قبول باشه
#التماس_دعا
@AhmadMashlab1995
از حاکمیت میخوایم سریعاً زمینه ی دیدار رؤسای جمهور ایران و آمریکا رو فراهم کنه ، ترجیحا همین هفته باشه تاثیرش بیشتره ....
👤اسراف جهانشیری
#تلخند
🏴 @ahmadmashlab1995🏴
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_هجدهم خانم رسولی قبل از اینکه جوابی به آقای حامد بدهد ، چشمش به من می افتد
#رمان_دلارام_من
#قسمت_نوزدهم
زحمتو کم میکنم ، حداق اینم سهم ما بچه سهمیه ایا از دنیاس ! سهمیه فحش و تهمت داریم فقط!...
به اینجای بحثشان که می رسد دیگه طاقت نمی آورم و می روم جلو که بپرسم چه خبراست؛ به پشت قفسه می رسم و باصدای بلند می پرسم : عمو چه خبره اینجا؟!
عمو بادیدنم دست پاچه می شود و حامد برمیگردد ، یک لحظه ناخواسته نگاهمان باهم گره می خورد ، اما او سریع نگاهش را می دزدد و گویا بخواهد از من فرار کند ، زیر لب بااجازه ای می گوید و می رود ، عمو نمی داند دنبالش برود یا بماند و برای من توضیح بدهد
حامد سریع از کنارم رد می شود و ازدر بیرون می زند ؛ با چشم دنبالش می کنم، سوار موتور می شود و راه می افتد ، عمو دنبالش می دود:
-آقا حامد، وایسا ،پسرم.
متحیر ایستاده ام منتظر توضیح عمو ، وقتی عمو از برگرد داندن حامد ناامید می شود و داخل کتاب فروشی بر می گردد، بی درنگ می پرسم:چه خبر بود عمو؟؟
عمو سعی دارد خود راعادی جلوه دهد ونگاهش را ازمن پنهان کند: هیچی عمو....
یه اختلاف عقیده کوچولو بود!
بیشتر نمی پرسم چون میدانم غیر از این جوابی نمی گیرم ، اما آن جوان ... خودش بود! همان که آن شب هم به دادم رسید! چرا زودتر نفهمیدم ؟! چه نگاهش آشنا بود برایم ، مطمئنم جای دیگری هم اورا دیده ام ، چرا عمو نمی خواست اورا ببینم؟ چرا؟ چرا؟چرا؟
خسته از جست وجوی بی نتیجه ، می رسم به خانه عمو ، دلم نمیخواهد سربار باشم، کارهای پذیرش حوزه را انجام داده ام ولی هنوز نمی دانم کجا باید اقامت کنم.....
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا
♥️ @AhmadMashlab1995 |√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_نوزدهم زحمتو کم میکنم ، حداق اینم سهم ما بچه سهمیه ایا از دنیاس ! سهمیه فحش
#رمان_دلارام_من
#قسمت_بیستم
پدر هم تصمیمش برای راه ندادنم جدی است و اصلا دوست ندارم کسی پا درمیانی کند ، این رابه مادر و عمو هم گفته ام ، ازمنت کشیدن متنفرم!
هوای گرم مرداد کلافه ام کرده و این چند قدم از سر کوچه تا خانه عمو را به سختی بر می دارم...
کیفم روی دوشم سنگینی می کند، اگر مادز الان اینجا بود می گفت: حقت است ، تاتو باشی در این گرما چادر سیاه سرت نکنی !
حداقل الان که در خانه عمو هستم ، کسی به چادر و پوشش و دست ندادنم با نامحرم گیر نمی دهد و امل خطابم نمی کند.
به چند قدمی در رسیده ام که در باز می شود ،لحظه ای می ایستم ، بارم نمی شود ! حامد! اینجا چه می کند؟ با دیدن من بدجور دستپاچه می شود و باز هم نگاهمان تلاقی می کند ؛
دلم نمی خواهد دوباره سرش را پایین بیندازد و برود ، می خواهم بدانم اوکیست که انقدر اشنا میزند؟ چشمانش اصلا برایم بیگانه نیست، اما انقدر هولم که هیچ نمی گویم و فقط با تعجب نگاهش میکنم .
اوهم لب می گزد و درحالی که ارام استغفرالله می گوید ، سربه زیر می اندازد ، نگاهشان پریشان بود ، او مرا می شناسد؟
نمی دانم ! تحیر فرصت هرگونه سوال و عکس العمل را از هردومان گرفته است ، به سلامی ارام میکند و باز هم فرار می کند
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا
@AhmadMashlab1995 |√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🔴کسی که دوبار در کربلا شهید شد #ناگفته_های_کربلا #قسمت_چهارم سوید بن عمرو در کربلا خیلی از دشمنان ر
🔴 بعضیاهم نرسیدن
#ناگفته_های_کربلا
#قسمت_پنجم
بعضیاهم مثل سلیمان بن صرد خزاعی که از بزرگان کوفه بود، وقتی امامنیاز داشت به امام لبیک نگفت، بعد واقعه عاشورا عذاب وجدان گرفت و قیام کرد و قیام توابین رو راه انداخت، ولی چه فایده؟
سلیمان که خیلی جالبه، زمان امیرالمؤمنین در جنگ جمل شرکت نکرد
وقتی امام حسن مجتبی صلح کرد، حضرت رو سرزنش کرد چرا صلح کردی و نجنگیدی و به امام حسن(ع) گفت یا مذل المؤمنين، ای ذلیل کننده مومنین
زمان امام حسین(ع) هم جزء اولین نفراتی بود که نامه نوشت ولی نه به یاری مسلم رفت، نه سیدالشهدا
🔻بعضیا هم میخواستن یاری کنن ولی نرسیدن، مثلا یکی تو راه به امام گفت میرم کوفه یه کاری دارم انجام میدم سریع برمیگردم. امام هم گفت باشه، سریع هم برگشت ولی وقتی برگشت کار تموم شده بود.
✅《سر بزنگاه باید جواب امام و ولی رو داد. برم و برگردم، یک دقیقه صبر کن، برم خانوادهام رو سروسامون بدم، دلارهامو بفروشم و این حرفا رو نداریم. وگرنه سر امام رو باید رو نیزهها ببینی.》
رفتم که خار از پا کشم//محمل زچشمم دور شد
یک لحظه من غافل شدم//یک عمر راهم دور شد
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🔴 بعضیاهم نرسیدن #ناگفته_های_کربلا #قسمت_پنجم بعضیاهم مثل سلیمان بن صرد خزاعی که از بزرگان کوفه بود
🛑 تنها زن شهید کربلا
#ناگفته_های_کربلا
#قسمت_ششم
توجه، نقلها درباره اموهب در تاریخ متفاوته، این نقل شاید قویتر باشه. این با آنچه در سریال مختار گفته شده، متفاوت است. در برخی منابع زن شهید کربلا را هانیه، همسر وهب معرفی کردهاند.
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید میثم مداوری😍 😍جزء شهدای مدافع حرم😍 ☘ولادت:23اردیبهشت سال1363🌻 ☘محل ولادت:تهران🌻 ☘
⬆معرفی شهید⬆
😍شهید مصطفی بختی😍
😍جزء شهدای مدافع حرم🌻
☘ولادت:5مرداد سال1361🌻
☘محل ولادت:مشهد🌻
☘شهادت:24تیر سال1394🌻
☘محل شهادت:تدمر_سوریه🌻
☘نحوه شهادت:پس از ۷۵ روز دفاع از زینبیه در برابر عناصر تکفیری داعش، ۲۲ تیر ۹۴ با اصابت ترکش به شهادت رسید😔😔
نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه
کپی بدون نام نویسنده ممنوع🚫
join↧ఠ_ఠ↧
♡✿ @AhmadMashlab1995✿♡
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
📚خاطرات شهید مدافع حرم #شهیداحمدمشلب راوی:علی مرعی (دوست شهید) #مناجات_و_نیایش قسمت دوم: یکی از دوست
📚خاطرات شهید مدافع حرم #شهیداحمدمشلب
راوی:علی مرعی (دوست شهید)
#اهمیت_به_نماز
نماز جماعت را اساس وحدت، اتحاد و تقویت برادری می دانست و اگر می دید یکی از دوستان نسبت به نماز جماعت سهل انگاری می کند،ناراحت می شد و تذکر می داد که :"ادا کردن نماز اول وقت و جماعت شیطان را از ما دور می کند"
روزی برای تحویل امانتی به شهر "تبنین" رفته بودیم.در راه برگشت صدای اذان آمد #احمد گفت"کجا نگه می داری تا نماز بخوانیم؟" گفتم "۲۰دقیقه ی دیگر به شهر می رسیم وهمانجا نماز می خوانیم"از حرفم خوشش نیامد و نگاه معنا داری به من کرد و گفت "من مطمئن نیستم تا ۲۰ دقیقه ی دیگر زنده باشم! و نمی خواهم خدا را در حالی ملاقات کنم که نماز قضا دارم دوست دارم نمازم با نماز امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و در همان وقت به سوی خدا برود"
✍ماه علقمه
#ملاقات_در_ملکوت
#خاطرات
#شهید_احمد_مشلب
#نویسنده_مهدی_گودرزی
#کپی_فقط_با_ذکر_لینک
@AhmadMashlab1995
مراببربهحرمتانرفتهامازدست
علاجواقعهقبلازوقوعبایدکرد
#آهیااباعبدالله💔
#نگراݩاربعینیم
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#اربعین
#ما_ملت_امام_حسینیم
🏴 @ahmadmashlab1995🏴
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
••|🍁|•• خوشا صُبحے ڪہ خیرَش را تو باشے ردیـفِ نـابِ شِعــرش را تو باشے خوشا روزے ڪہ تا وقـٺِ غروب
دنیـای مرا گشتند💫
جز عشق تو چیزی نیست:)
#یاایهاالعزیز🥀
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
☑️ @Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🌹خاطره ای از شهید علی الهادی احمد حسین🌹 🥀بعضی وقتها ما با دوستانمان در مسجد شیخ راغب حرب که کنار یک
قلابـــ آهنی⛓ رو انداخت رو یخ و ڪشید
اولین قالبـــ یخ رو از دهانه تانڪر انداختـــ توی آب
یه نفر از توی صفـــ جماعت معترضش شد😠
ڪہ از ڪله سحر تا حالا واستادم برا دوتا قالبـــ یخ، مگه نوبتی نیست؟
علی گفت: اول☝️ نوبتـــ گلوی تشنه پسر فاطمه، بعد نوبتــــ بقیه...
با صاحب ڪارخونه یخ شرط ڪرده بود ڪه شاگردی میڪنه
خیلی هم دنبال مزد نیست
اما اول یخ تانڪر نذری✨ رو می ده
بعد بقیه رو
خودش هم با خط نه چندان خوبش رو تانڪر نوشته بود:
"سلام به گلوی تشنه حسین ع"🥀
#شهید_علی_چیتسازیان🌺
#هر_روز_با_یک_شهید🌸🌷
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 رهبر انقلاب اسلامی: الان انگیزه وجود دارد از طرف دشمنان برای اینکه حقایق شیرین و جذ
#پای_درس_ولایت🔥
رهبر انقلاب اسلامی:
حالا بعضی که در طول دوران حیاتشان هم، چه در جبهه، چه در قبل از جبهه، معنویّاتی داشتهاند امّا آنهایی که این را هم نداشتند، نزدیک شهادت یکچنین حالتی [پیدا میکردند]. اینها را بتوانید شرح بدهید برای مستمع، برای مخاطب، تشریح کنید برایشان، این خیلی خوب است به نظر من، از چیزهای خوبی است منتها مبالغه هم نباید کرد. از مبالغه و زیادهگویی و بیش از حد نشان دادن این چیزها باید پرهیز کرد.
۹۸/۸/۳۰
☑️ @AhmadMashlab1995
دوریودوستےسرمنمیشہ...
وهیچڪجاواسمحرمنمیشہُ...
#چهار_روز_تا_اربعین💔
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
دلت که گرفت☄ نگاهش کن👀 ببین چه میکند🌪 #چشمانش با دلت😇 #شهید_احمد_مشلب💛🌿 #هر_روز_با_یک_عکس ☑️ @AHMA
گرفتارم...
و دربند...
و خسته...
اما نگاهم به عکستان که میافتد،
خستگی و ناامیدی پرمیکشد🌾
#شهید_احمد_مشلب🥀🕊
#هر_روز_با_یک_عکس
☑️ @AHMADMASHLAB1995
الان کمیته انضباطی کنفدراسیون آسیا جلسه اضطراری گذاشته، بررسی کنن خوش حالی علی شجاعی بعد از پنالتی آخر، توهین به کی بوده
🔺 محمدرسول نوروزی 🔺
#پرسپولیس
#تلخند
🏴 @ahmadmashlab1995🏴
ولےماڪہنمیدونیم...
امااگہامسالمرزهابازبود،
جایےکہحاجقاسمشھید
شدهبودچقدرشلوغمیشُد...💔(:
☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_نوزدهم زحمتو کم میکنم ، حداق اینم سهم ما بچه سهمیه ایا از دنیاس ! سهمیه فحش
#رمان_دلارام_من
#قسمت_بیست_یکم
من مانده ام و یک مجهول دیگر : اودرخانه عمو چکار داشت؟!
دلم می خواد سوالم را ازعمو بپرسم ، اما نمی دانم چگونه؟ سرمیزناهار ، زن عمو هم متوجه درگیر بودن ذهنم می شود و ان را پای پیدا نکردن خانه می گذارد :
- حوراء جون عزیزم انقدر ذهنتو در گیر نکن درست میشه ان شاءالله.
عمو هم بی خبر از ملاقات ناگهانی من و حامد می گوید : می میخوای اصلا تا تابستون تمام نشده بری یه مسافرتی ، جایی؟
تازه به خودم می آیم : چی؟ مسافرت؟ کجا؟ عمو برای خودش دوغ می ریزد و می گوید : نمی دونم ! یه جا که هم سرت هوا بخوره ، هم مذهبی باشه.
دل می دهم به حرفای عمو: کجا مثلا؟
-راهیان نور! البته جنوب الان گرمه، ولی غرب میتونی بری!
قلبم به تپش می افتد ، راهیان نور ! چقدر دوست داشتم یک بار هم که شده ، ببینم قتلگاه شهدایی را که عمری همدمم بودند ، هربار دوستانم از آرامش آن بیابان های گرم و نیزارهای خوزستان می گفتند ، دلم پر می کشید برای جنوب ....
برای نخل هایی که می گفتند مثل آدم هستند، برای سه راه شهادت ، پادگان دوکوهه ، شلمچه، هویزه ....
برای جاهایی که وصفش را فقط شنیده و خوانده بودم و هربار هم دوستانم می گفتند تاخودت نروی و نبینی نمی فهمی ، مشکلاتم یادم می رود: جنوب....
عاطفه خودش را می اندازد روی من تا پرده را ببند :
-وای پختم از گرما! ببند اینو که سایه بشه!
-برو کنار لهم کردی ! خودم می بندم!
روی صندلی یله می دهد ودر حالی که با چادرش خودش را باد میزند زید لب غر غر می می کند:حالا که اینجا اصفهانه ! تو راه رسما کباب میشیم ! نمی دونم چرا تو چله تابستون باه افتادم دنبال تا راهیان نور!
کم نمی آورم و جوابش را می دهم: عقل درست حسابی نداری که😁.....
نویسنده :خانم فاطمه شکیبا
♥️ @AhmadMashlab1995 |√←