eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃 ✋ در عجبم با این همه نامی که تو داری این قوم چرا نام تو نهادند!!؟ 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
🍃🌸 اما.... تو خود مےدانی که هنوز نمےدانم انتهای نگاه تو به کجا مےرسد... #شهیداحمدمشلب 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
هدایت شده از یک بغل گلسرخ
💠کتاب ملاقات در ملکوت با شماره 187212 در دفتر تالار قفسه باز آقایان ، کتابخانه آستان قدس رضوی به ثبت رسید @yek_baghal_golesorkh
🍃🌸 وصیت نامه تک تک آنهایی که مقابل صدام ایستادند را بخوانید، هیچکدام نمیگویند: با رمز یا کوروش برای حفظ وطن آریایی و دین اهورا مزدا #جان خودمان را فدا کردیم به جامعه آدرس غلط ندهیم 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
🍃🌸 ڪردی تا حالا⁉️ بچه ها سعی ڪنید بشید❗️ حواستون جمع باشه❗️ جوونی ڪه تو عاشق نشه به درد لای جرز دیوار میخوره❗️ جوونی ڪه تو جوونی نشه ، تو پیری هیچ ڪاری ازش بر نمیاد❗️ جوونی ڪه تو جوونی عاشـق نشه ، بدون بزرگ هم بشی ، هیچ به درد نمیخوره ! اون چیزی ڪه ما از دیدیم عاشقی بود❗️ عاشـق عاشق مسجد جمڪـران . ظهر تولد امام زمان عج ، شهادت ... بعد از یڪسال و نیم بعد ڪه رفقا و شهدا رو دفن ڪردند ... به ترتیبی ڪه شهیدا دفن شدند ، دفن شدند ؛ تو قبری ڪه شب ها میخوابید ، خود من رفتم سنگ لحدش رو گذاشتم ، نوبتش شد❗️ دفنش ڪردم❗️ ... قشنگه❓ حالا گور ما ڪجاست⁉️ ڪفن ما ڪجاست⁉️ اوضاع ما ڪجاست⁉️ ❗️ فرمانده گردان به خود من میگفت : در ڪنار جزیزه مجنون گفت فلانی خواب دیدم امام زمان رو آقا گفت لیست گردان رو بدید به من❗️ من لیست گردان رو دادم خدمت امام زمان آقا شروع ڪرد با خودڪار قرمز زیر بعضی از اسم ها خط ڪشید❗️ گفت فلانی زیر اسم هر ڪی خط ڪشید ، تو عملیات شهید شد ... اسم ها را امام عصر انتخاب میڪنه برای تربیت شدن ... یڪ بار رفتین جمڪران برای امام زمان عج❓ بچه ها دلتون لڪ نزده یه جمڪران برای امام زمان عج برید⁉️ ڪه ڪاری به آقا نداشته باشید❗️ غیر از خودش ... شخصی امام زمان عج رو در مسجد جمڪران ڪنار ڪتابفروشی دید❗️ گفت آقا ببین چقدر شب چهارشنبه زائر داری❗️ آقا یڪ دستی به چشمش ڪشید ! گفت حالا تو ببین ... من میبــینم ، تو هم ببین❗️ دید دو نفر بیشتر نیست از زائرای شب چهارشنبه❗️ گفت این دو تا فقط برای من اومدن ... برای من اومدن ... برای غصه های دل من اومدن ... بقیه غصه دارن ، اومدن❗️ برای غصه های من ، نیومدن ... چند تامون غصه خور امام زمانیم⁉️ رفقا تو جنگ یه چیزی ڪه بین شهدا جا افتاده بود ؛ این بود ڪه می گفتن : امام زمان ، درد و بلات به جون من❗️ درد و بلات به جون من ... در روایتی امام عصر میگه : منِ منِ امام شما ... منی ڪه شما میگید ڪل یوم عاشورا و ڪل ارض ڪربلا ... منی ڪه قبل از ڪنڪور ، همه خوب یادش میڪنیم❗️ منی ڪه شب امتحان ، شب ڪار ، شب بالا و پایین شدن آبرو میشه❗️ خوب یادش میڪنیم ... من به سیره ی مادرم ، به سیره دختر رسول خدا دارم عمل میڪنم❗️ سیره (س) چی بود❗️ جز غربت و تنهای . یعنی غریب و تنها دارم یارگیری میڪنم ... به غریبی دارم میگذرونم ... دقت ڪنید رفقا ... امام زمان ڪارشو انجام میده❗️ یاراش رو میگیره ... ❗️ ✍ راوی : حاج حسین یڪتا ... کانال رسمی 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
🍃🌸 .رهبری اخیرا و سابقا به کرات در فضای مجازی دیده ایم و از دهان خیلی ها شنیده ایم که میگویند دلیل سکوت رهبری فلان است و چنین است و چنان اما بزرگواران کدام سکوت ؟ شما بگوئید رهبری در کدام زمینه سکوت کرده اند ؟ چرا رهبری باید فدای کم کاری ها و غفلت حزب الهی ها بشود؟ کجا رهبری سکوت کرده اند؟ چرا خودمان را فریب میدهیم و دلیل تنبلی های خودمان را سکوت رهبری قلمداد میکنیم؟ رهبر سکوت نکرده اند بلکه در وسط میدان در حال شمشیر زدن هستند آنهم در حالی که خیلی ها در پشت خیمه های جنگ نشسته و اند و دستی به ریش میکشند و گمان میکنند رهبری سکوت کرده است مگر قبل از مذاکرات نفرمودند "مذاکره با آمریکا ممنوع است" ولی بخاطر غفلت و کم کاری ما مجبور به پذیرش برجام شدند مگر بعد از برجام در زمینه هسته ای نفرمودند "فعالیتتان را شروع کنید و به ۱۹۰ هزار سوء برسانید" مگر نفرمودند "تنها راه برون رفت از مشکلات اقتصاد مقاومتی و افزایش تولیدات داخلی است"؟ مگر رهبری از ماجرای مدرسه غرب تهران تا ریزگرد های خوزستان و تا دستور برخورد با مفسدان اقتصادی کوتاهی کرده اند؟؟ مگر در تمام زمینه های اقتصادی از بازارهای متداول تا دستور به بانک مرکزی در زمینه ارز و سکه کوتاهی کرده اند که حالا متهم به سکوت شده اند ؟ مگر شفاف نکرده اند و دستور های مختلف به قوای مختلف ارسال نکرده اند؟ مگر بعد از نا امیدی از دستگاه های خفته در خواب غفلت دستور .به.اختیار نداده اند ؟؟ مگر اخیرا نفرمودند "جنگ نخواهد شد مذاکره نخواهیم کرد" پس چرا فریادتان را بلند نمیکنید که وطن فروشان غرب صفت دوباره جرات نکنند حتی بفکر مذاکره با شیطان بروند پس چرا مدام رهبری را متهم به سکوت میکنیم آیا این بی انصافی نیست؟؟؟ رهبری سکوت نکرده اند بلکه گوش های شما سنگین شده است که فریاد های رهبرتان در خط مقدم جنگ را نمیشنوید و بخاطر تنبلی های خودتان رهبرتان را متهم یه سکوت میکنید 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
🍃🌸 مــا عقب ماندگـان عصــر هـوس چیزے از عاشقانہ هایت با خدا نمےفهمیم اینجا هرچیزے بــے رنگ از یـــاد خـــدا بــاشـــد روشـــــنفکـرے اســــت ... و حواسمان نیست که تو در همین عصر و زمان پشت پا زدی به تمام آنچه میان تو و خدا فاصله مےانداخت #شهیداحمدمشلب 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ #رمان_واقعی #عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو #قــسـمـت_ســیــزدهـــم
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ (مـن و خـداے امـیـرحـسـیــن) من مسلمان شدم و به خدای امیرحسین ایمان آوردم ... آدرس امیرحسین رو هم پیدا کرده بودم ... راهی ایران شدم ... مشهد ... ولی آدرس قدیمی بود ... چند ماهی بود که رفته بودن ... و خبری هم از آدرس جدید نبود ... یا بود ولی نمی خواستن به یه خارجی بدن ... به هر حال این تنها چیزی بود که از انگلیسی حرف زدن های دست و پا شکسته شون می فهمیدم ... . دوباره سوار تاکسی شدم و بهش گفتم منو ببره حرم ... دلم می خواست برای اولین بار حرم رو ببینم ... ساکم رو توی ماشین گذاشتم و رفتم داخل حرم ... . زیارت کردن برام مفهوم غریبی بود ... شاید تازه مسلمان شده بودم اما فقط با خواندن قرآن ... و خدای محمد، خدای امیرحسین بود ... اسلام برای من فقط مساوی با امیرحسین بود ... . داخل حرم، حال و هوای خاصی داشت ... دیدن آدم هایی که زیارت می کردند و من اصلا هیچ چیز از حرف هاشون نمی فهمیدم ... . بیشتر از همه، کفشدار پزشکی که اونجا بود توجهم رو جلب کرد ... از اینکه می تونستم با یکی انگلیسی صحبت کنم خیلی ذوق کرده بودم ... اون کمی در مورد امام رضا و سرنوشت و شهادت ایشون صحبت کرد ... فوق العاده جالب بود ... . برگشتم و سوار تاکسی شدم ... دم در هتل که رسیدیم دست کردم توی کیفم اما کیف مدارکم نبود ... پاسپورت و پولم داخل کیف مدارک بود ... و حالا همه با هم گم شده بود ... . بدتر از این نمی شد ... توی یک کشور غریب، بدون بلد بودن زبان، بدون پول و جایی برای رفتن ... پاسپورت هم دیگه نداشتم ... . هتل پذیرشم نکرد ... نمی دونم پذیرش هتل با راننده تاکسی بهم چی گفتن ... سوار ماشین شدم ... فکر می کردم قراره منو اداره پلیس یا سفارت ببره اما به اون کوچه ها و خیابان ها اصلا چنین چیزی نمی اومد ... کوچه پس کوچه ها قدیمی بود ... گریه ام گرفته بود ... خدایا! این چه غلطی بود که کردم ... یاد امام رضا و حرف های اون پزشک کفشدار افتادم ... یا امام رضا، به دادم برس ... . ✍شهید سید طاها ایمانی ادامه دارد... 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
این رفیقم که می بینی میون دار هیئتا بود بی ریا بود باصفا بود از اون #ابالفضلیا بود ... #شهید_احمدمشلب_ودوستانش #رفیق_شهیدم 🆔 @AhmadMashlab1995 ➕
🍃🌸 چند روز دگر عید غدیر است تثبیت ولایت امیر(ع) است ای شیعه به خود بناز... زیرا تنها به جهان، #علی (ع) امیر است #عیدغدیر #پروفایل #شهیداحمدمشلب 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
🌸🍃✨💫 🍃✨💫 ✨💫 💫 . . زمانی زیباست که با عجین شده باشد.... . حیا که نداشته باشی چادر سیاه هم محجبه ات نمیکند... . . . حضورمان در فضای مجازی بی فایده است...اگر ندانیم دشمن حیامان را نشانه گرفته است....🤔 . . به من محجبه نمیگوید چادرت را بردار !😈 چون میداند من این کار را نخواهم کرد... . میگوید عکست را در معرض دید نامحرم قرار بده.... میگوید شوخی و صحبت با نامحرم در این فضا مشکلی ندارد.... میگوید با ناز و ادا صحبت کردن در پست ها و نظرها مشکلی ندارد.... میگوید دلبری از پسرهای مذهبی در فضای مجازی اشکالی ندارد... . میگوید تو عکسی که میخواهی را بگذار... طوری که دوست داری صحبت کن... بیخیالِ ذهن و دل جوان های مجرد و متاهل... . و اینطور میشود که کم کم شاهد کم شدن حیامان میشویم...😥 و امان از روزی که حیا برود....😭 . حیا نباشد حجابی نخواهد بود 🆔 @AhmadMashlab1995
🍃🌸 دهيد مژده ڪه جان جهان رسيد از راه ڪريم ِ دست و دل بازمان رسيد از راه دوباره موسم شاديِ شيعيان آمد پدر بزرگ امام زمان رسيد از راه #میلاد_امام_هادی_ع🌼🍃 #مبارک_باد❤️🍃 🍃🌸 @ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ #رمان_واقعی #عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو #قــسـمـت_چهاردهم (مـ
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ (دسـت هــاےخـالـے) توی این حال و هوا بودم که جلوی یه ساختمان بزرگ، با دیوارهای بلند نگه داشت ... رفت زنگ در رو زد ... یه خانم چادری اومد دم در ... چند دقیقه با هم صحبت کردند ... و بعد اون خانم برگشت داخل ... . دل توی دلم نبود ... داشتم به این فکر می کردم که چطور و از کدوم طرف فرار کنم ... هیچ چیزی به نظرم آشنا نبود ... توی این فکر بودم که یک خانم روگرفته با چادر مشکی زد به شیشه ماشین ... . انگلیسی بلد بود ... خیلی روان و راحت صحبت می کرد ... بهم گفت: "این ساختمان، مکتب نرجسه. محل تحصیل خیلی از طلبه های غیرایرانی ... راننده هم چون جرات نمی کرده من غریب رو به جایی و کسی بسپاره آورده بوده اونجا "... از خوشحالی گریه ام گرفته بود ... چمدانم رو از ماشین بیرون گذاشت و بدون گرفتن پولی رفت ... . اونجا همه خانم بودند ... هیچ آقایی اجازه ورود نداشت ... همه راحت و بی حجاب تردد می کردند ... اکثر اساتید و خیلی از طلبه های هندی و پاکستانی، انگلیسی بلد بودند ... . حس فوق العاده ای بود ... مهمان نواز و خون گرم ... طوری با من برخورد می کردند که انگار سال هاست من رو می شناسند ... . مسئولین مکتب هم پیگیر کارهای من شدند ... چند روزی رو مهمان شون بودم تا بالاخره به کشورم برگشتم ... یکی از اساتید تا پای پرواز هم با من اومد ... حتی با وجود اینکه نماینده کشورم و چند نفر از امورخارجه و حراست بودند، اون تنهام نگذاشت ... . سفر سخت و پر از ترس و اضطراب من با شیرینی بسیاری تموم شد که حتی توی پرواز هم با من بود ... نرفته دلم برای همه شون تنگ شده بود ... علی الخصوص امیرحسین که دست خالی برمی گشتم ... . اما هرگز فکرش رو هم نمی کردم بیشتر از هر چیز، تازه باید نگران برگشتم به کانادا باشم ... . ✍شهید سید طاها ایمانی ادامه دارد... 🍃🌸 @ahmadmashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 #ابابمـــ💛 •|لطفـےبنمـاڪہ •|خاڪ پایـت گـردم •|دامـن بِتڪان •|ڪہ تاگـدایت گـردم •|دلتنگـــ زیارت تـوام •|اربابمـــ💔 •|مـن را بہ حـرم ببر •|فـدایت گـردم #شهیداحمدمشلب 🍃🌸 @ahmadmashlab1995
🌸🍃 از عرش خدا بانگ منادی آمد یعنی که زمان عیش و شادی آمد نور دل حضرت جواد آمده است میلاد پر افتخار هادی(ع) آمد 🌹ولادت امام هادی(ع) مبارک🌹 🍃🌸 #شهیداحمدمشلب @Ahmadmashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هادی اگر تویی که کسی گم نمی شود... 💐میلاد دهمین اختر تابناک امامت و ولایت امام هادی (ع) مبارکباد💐 #طرح_گرافیکی #کارےازکانال_شهیداحمدمشلب 🆔 @AhmadMashlab1995
🍃🌸 اوائل ازدواج نمی‌تونستم خوب غذا درست کنم. یه روز تاس کباب بار گذاشتم. همین که یوسف اومد رفتم سرِ قابلمه تا ناهارو بیارم ولی دیدم همه‌ی سیب زمینی ها له شده. خیلی ناراحت شدم. یه گوشه نشستم و زدم زیر گریه. وقتی فهمید واسه چی گریه می‌کنم، خنده‌اش گرفت و خودش رفت غذا رو آورد سر سفره. اون روز این قدر از غذا #تعریف کرد که اصلاً یادم رفت غذا خراب شده. #شهید_یوسف_کلاهدوز 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
🍃🌸 من از « الیوم اکملتُ لکم... » اینگونه فهمیدم خدا با مـِهر او دین مرا اندازه می‌گیرد #شاه‌بیت #عیدغدیر فقط حیدر، #امیرالمومنین است #شهیداحمدمشلب 🍃🌸 @ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ #رمان_واقعی #عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو #قــسـمـت_پــانــزدهــ
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ (اسـیــر و زخـمــے) از هواپیما که پیاده شدم پدرم توی سالن منتظرم بود ... صورتش مملو از خشم ... وقتی چشمش به من افتاد، عصبانیتش بیشتر شد ... رنگ سفیدش سرخ سرخ شده بود ... اولین بار بود که من رو با حجاب می دید ... مادرم و بقیه توی خونه منتظر ما بودند ... پدرم تا خونه ساکت بود ... عادت نداشت جلوی راننده یا خدمتکارها خشمش رو نشون بده ... . وقتی رسیدیم همه متحیر بودند ... هیچ کس حرفی نمی زد که یهو پدرم محکم زد توی گوشم ... با عصبانیت تمام روسری رو از روی سرم چنگ زد ... چنان چنگ زد که با روسری، موهام رو هم با ضرب، توی مشتش کشید ... تعادلم رو از دست داد و پرت شدم ... پوست سرم آتش گرفته بود ... . هنوز به خودم نیومده بودم که کتک مفصلی خوردم ... مادرم سعی کرد جلوی پدرم رو بگیره اما برادرم مانعش شد ... . اون قدر من رو زد که خودش خسته شد ... به زحمت می تونستم نفس بکشم ... دنده هام درد می کرد، می سوخت و تیر می کشید ... تمام بدنم کبود شده بود ... صدای نفس کشیدنم شبیه ناله و زوزه شده بود ... حتی قدرت گریه کردن نداشتم ... . بیشتر از یک روز توی اون حالت، کف اتاقم افتاده بودم ... کسی سراغم نمی اومد ... خودم هم توان حرکت نداشتم ... تا اینکه بالاخره مادرم به دادم رسید ... . چند تا از دنده ها و ساعد دست راستم شکسته بود ... کتف چپم در رفته بود ... ساق چپم ترک برداشته بود ... چشم چپم از شدت ورم باز نمی شد و گوشه ابروم پاره شده بود ... . اما توی اون حال فقط می تونستم به یه چیز فکر کنم ... امیرحسین، بارها، امروز من رو تجربه کرده بود ... اسیر، کتک خورده، زخمی و تنها ... چشم به دری که شاید باز بشه و کسی به دادت برسه ✍شهید سید طاها ایمانی ادامه دارد... 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا