eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.4هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
2.4هزار ویدیو
145 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_سی‌وهفتم وقتے ڪامل صورتـش مشـخص میـشود یڪ لحظہ نفـسم می ایسـتد... در یڪ نگ
❤️ پیـڪر شهید را روے دسـتشان میگــیرند و در خـاڪ جا مے کننـد... دلم میگـیرد...بغض گلویم را میـسوزاند ازدحـــام جمعیـت مــرا از صحنہ دور میڪند دسـتم محڪم گرفتہ ای تا در جمعیـت گم نشـوم... صـداے جیغ و داد هاے همسـرش مدام در گوش هایم میـپیـچد _حـــــــــــامــــــــد...حـــــامـــدجــــان... از ترس اینڪہ کودکم را میان این جمعیت از دست ندهم خودم را بہ سختے دور میکنم نــفس نفــس زنان روے یک قبر مینشینم و آرام میـشوم بہ دنبالم مے ایی و میگویی : چیشده حالت خوبه؟بریم خونہ؟؟؟ _نـہ...خوبم... چشمانت از گریہ قرمز میـشوند...بہ صورتت زل میزنم از پیشـم میروے و بہ جمعیت میپـیوندے شــهدا کہ امروز مهمان داشتہ اند! خــوش بحال مهمانشان... خــوش بہ حــالش...! نـویسنده : خادم الشهـــــــــ💚ــــــدا ... @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_سی‌وهشتم پیـڪر شهید را روے دسـتشان میگــیرند و در خـاڪ جا مے کننـد... دلم
❤️ روســرے ام را در میاورم و روے تخــت می خوابم فقـط چهار روز تا رفتنت مانده...چهــار روز...بهتــر از بگویم چهار ثانیہ تا رفتنـت مانـده بعـد از دیدن همـسر شهید تمـام افکارم درگـیر شده...چقـدر جوان بود! شنیده بودم کہ تازه چنـــد ماهے از دوران نامزدے اش گذشتہ بود چہ عاشقانہ از عـشقش گذشت عشــق...تکیہ گاه...زندگے... یک جملہ اش برایم عجــیب بود میگفـت حامد را عمہ جان داد و خـودش هم از من پـس گرفت چـهره ے معصوم و نورانے شهید هنوز در خاطرم هـست اصلا با آدم حـرف میزد...لبخــند میزد... خــدایا این چہ رازے است کہ بہ هر جــوانے اسم شهید میدهے اینقدر زیبا میشـود؟ فـــقط تنها ســوالم این اســت چہ چیزے از آن دنـیا دید کہ این چنین چشــمانش را از اینـجا بستہ بود؟ گـل هاے یاس دور تابوت صــورتش را قاب گرفتہ بودند... همــچنین دور صورت همـــسرش را... نـویسنده : خادم الشهـــــــــــــ💚ـــــدا ... @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_مسافر_عاشق❤️ #قسمت_سی‌ونهـم روســرے ام را در میاورم و روے تخــت می خوابم فقـط چهار روز تا رفت
❤️ نمے دانم...سرانجـام تو چہ خواهد بود؟بعــد سرانجـام تو من چہ میـشوم؟مرا چہ مینامند؟بہ هم میـگویند همــسرشهید؟ دلـم براے تڪہ تڪہ شدن هاے بعد از اینها میــلرزد از اینکہ چطور زندگے ام پیـش خواهد رفت... اصلا اصلا چہ کسے گفتہ کہ میخواهی شهید شوے؟ این ها خیال بافے است...میدانم! میروے میایے... مثل اولین بار! زنگ در بہ صدا در می آید...چادر رنگے ام را بر روے سرم مے اندازم و بہ حیاط میروم در را باز میــکنم...پـشت در ایستاده اے با باز شـدن در سرت را بلند میکنے و لبـخند ملایمے میزنے انگــار کہ حوصلہ ی خندیدن ندارے میـپرسے: چرا اومدے پایین با آیفون باز میڪردی با خنده میگـویم : بالاخـره اینجورے میفهمی کہ یکے تو خونہ منتظرت بود دیگہ... کمے لبخندت پر رنگ تر میشـود و سڪوت میکنے در را میـبندم و پا بہ پایت بہ سمت اتاق میروم نـویسنده : خادم الشهــــــ💚ـــــدا ... @AhmadMashlab1995
هم اکنون مستند از شبکه فارس🌱 🎥 ☑️ @Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معـرفے شهیـد⬆ 💫شهیـد محمد احمد عیسی💫 ✨جـزء شهـداے مدافـع‌حرمـ✨ 🌴ولادت⇦21آذر سـال1350🌿 🌴محـل ولادت⇦ع
⬆معـرفے شهیـد⬆ 💫شهیـد عبدالله اسکندری💫 ✨جـزء شهـداے مدافـع‌حرمـ✨ 🌴ولادت⇦15فروردین سـال1337🌿 🌴محـل ولادت⇦قصرالدشت_شیراز🌿 🌴شهـادت⇦1خرداد سـال1393🌿 🌴محـل شهـادت⇦سوریه🌿 🌴نحـوه شهـادت⇦در درگیـرے بـا تروریسـت هـاے داعشے بـہ فیـض عظیـم شهـادت نائـل آمـد🥀🕊 نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه کپےبـدون‌نـام‌نـویسنـده‌حـرام🚫 ـــــــــــــــ|••🦋🌿••|ـــــــــــــــ 『 @AhmadMashlab1995
در هر کجا که باشید، ما با وجود امنیتی که برایمان آوردید ، یادتان را زنده نگه می داریم و راهتان را ادامه میدهیم و سال جدید میلادی را با یادتان جشن میگیریم . #پ.ن.پ تزیین درخت سال نو میلادی با تصاویر شهدای مقاومت ♥️ 🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‏کاش حسن روحانی و دولت اصلاح طلبش بجای رونق اقتصادی روغن نباتی ایجاد می‌کردن که دیگه ملت اونچنان صف نگیرن! ☑️ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
توفیق بوسه بر پاهای مادر😘🤱 مادر بزرگوار سردار حاج قاسم سلیمانی كه از دنیا رفتند،😔 پس از چند روز با
❣ میخواست بره مأموریت… گفت: راستی زهرا…❤ احتمالاً گوشیم اونجا آنتن نمیده…! داد زدم: تو واقعاً‌ 15 روز میخوای بری و موبایلتم آنتن نمیده…؟! گفت: آره…اما خودم باهات تماس میگیرم… نگران نباش…❤ دلم شور میزد… گفتم: انگار یه جای کار میلنگه امین…! جاااان زهرا…💕 بگو کجا میخوای بری…؟ گفت: اگه من الآن حرفی بزنم… خب نمیذاری برم که…❤ دلم ریخت… گفتم: نکنه میخوای بری سوریه…؟! گفت: ناراحت نشیا…آره میرم سوریه… بی‌هوش شدم… شاید بیش از نیم ساعت… امین با آب قند بالا سرم بود…❤ به هوش که اومدم… تا کلمه سوریه یادم اومد… دوباره حالم بد شد… گفتم:امین…واااقعا،داری میر ی ی…؟❤ بدون رضایت من…؟💕 گفت: زهرا… بیا و با رضایت از زیر قرآن ردم کن… حس التماس داشتم… گفتم: امین تو میدونی که من چقدر بهت وابسته‌م…💕 تو میدونی که نفسم بنده به نفست…💕 گفت:آره میدونم…❤ گفتم: پس چرا واسه رفتن اصرار میکنی…؟ صداش آرومتر شده بود… 🍃عاشقت هستم شدیدا دوستت دارم دلبری هایت بماند بعد فتح سوریه🍃 زهرا جان…❤ ما چطور ادعا کنیم مسلمون و شیعه‌ایم…؟ مگه ما ادعای شیعه‌ بودن نداریم…؟ شیعه که حد و مرز نمی‌شناسه… اگه ما نریم و اونا بیان اینجا… کی از مملکتمون دفاع می‌کنه…؟