بزرگے مےگفت:
دخترها و خانم هایے ڪہ توے ایام عزادارے ماه محرم #آرایش مےڪنن
میان روضہ
یا میرن ڪنار خیابون تماشاے دسته هاے عزادارے
منو یاد #زن هاے شامے مےاندازن ڪہ وقتے بهشون خبر رسید
ڪاروان اسراے ڪربلا و سرهاے بریده بہ شام رسیده
آرایش ڪردن و خلخال بہ پاهاشون بستن و هلهلہ ڪنان بہ تماشا رفتن،
هیچ وقت این حرفش رو فراموش نمےڪنم😭...
🏴🏴
@ahmadmashlab1995
༻﷽༺
■آسمان آمد زمين تا خون اصغر را بَرَد
قطرههاےسرخ اين ياقوٺ احمر را بَرَد
■تیر را بيرون مڪش،اشڪ خدا هم مےچڪد
فطرس آمد تاهمين سوز مڪرر را بَرَد
#باب_الحوائـج
@Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
༻﷽༺ ■آسمان آمد زمين تا خون اصغر را بَرَد قطرههاےسرخ اين ياقوٺ احمر را بَرَد ■تیر را بيرون مڪش،اشڪ
ماه علقمــ🌙ــه:
🍃🌷🍃
#دلنوشته_های_ادمین
ڪاش عاقبتمان مثل آن کسی بود که خودش را به امام زمانش اینگونه معرفی کرد و در جواب ارباب که فرمودند:
"تو آزادی! برو..."،
عرض کرد:
"چون سیاهم، بوی بد مےدهم، دوست نداری برایت شمشیر بزنم؟!"
و با این حرف، دل امامش را به دست آورد
#جـون، غلام سیاه رویِ امام حسین ع بود اما دلی سپید داشت و عاقبت بخیر شد...
امشب به امام زمانمان عرض کنیم
"مولا جان! نگاهی به سیاهیِ گناه که وجودمان را گرفته نکنید! شما بخریدمان.. مولای مهربان! دعا مےکنم در خون خودم بغلطم و فدایتان شوم و عاقبت.. سرخیِ خونم، سیاهی هایِ باطنم را بشویَد"...
امشب بخاطر گلوی دریده علی اصغرت ارباب جان
دستمان را بگیر
میدونم گناه کارم
میدونم بدم
میدونم اون لحظاتی که هی میرفتی به خیمه و برمیگشتی
دل تو دلت نبود
الهی بمیرم برات هفت بار رو تل رفتی و برگشتی
برات بمیرم که نمیتونستی به خیمه ها برگردی
اقا امشب به درگه باب الحوائجت اومدم
با دستهای کوچیکش گره های بزرگ رو باز میکنه
الهی بمیرم برای علی اصغرت
همه ی شهدای کربلا توان مقابله با دشمن رو داشتن
همه شمشیر به دست میگرفتن
همه جنگ آورای قویی بودن
اما علی اصغرت
فقط و فقط ۶ماه داشت و نای گریه کردن هم نداشت
چطور با تیر سه شعبه آروم شد
فقط بمیرم برای علی اصغرت ارباب
✍ماه علقمــ🌙ــه نسئل الله منازل الشهداء
#خادم_الشهدا
#اللهم_صل_علی_محمدﷺو_آل_محمدﷺو_عجل_فرجهم
کپی بدون ذکر منبع اشکال شرعی دارد
@AhmadMashlab1995
نوشته های خودمانی...
«عمرسعد» آدم عجیبیست.‼️
🔘 آدم فکر نمیڪند ڪسی مثل او فرماندهی تاریڪترین سپاه تاریخ بشود.
🔸ماها تصور میڪنیم سردستهی آدمهایی که مقابل امام حسین میایستند، باید خیلی آدم عجیب و غریبی توی ظلم و قساوت باشد.
⚫️ظاهراً اما اینطور نیست.
🔹عمرسعد، خیلی هم ، آدم دور از دسترس و غریبی نیست. ماها شاید شبیه «شمر» نباشیم یا نشویم هیچوقت، اما رگههایی از شخصیت عمرسعد را خیلیهایمان داریم.
🔸رگههایی ڪه وسط معرڪه میتواند آدم را تا لبهی پرتگاه ببرد.
🔴از همان لحظهی اول ورود به ڪربلا شک دارد به آمدنش، به جنگیدنش با حسین.
🔸حتی جایی آرزو ڪرده ڪه ڪاش خدا من را از جنگیدن با حسین نجات بدهد. عمر سعد «علم» دارد. «علم» دارد به اینڪه حسین حق است.
🔹 به اینڪه جنگیدن با حسین، یعنی قرار گرفتن توی سپاه باطل. اما چیزهایی هست ڪه وقت «عمل» میلنگاندش.
زن و بچههاش، مال و اموالش، خانه و زندگیاش و مهمتر از همهی اینها گندمهای ری؛ وعدهی شیرین فرمانداریِ ری.
🔺شب دهم امام میکِشدش ڪنار، حرف میزند با او
▪️ حتی دعوتش میڪند به برگشتن، به قیام در ڪنار خودش. میگوید؛ میترسم خانهام را خراب ڪنند، امام جواب میدهند: خانهی دیگری میسازم برایت.
🔹میگوید؛ میترسم اموالم را مصادره ڪنند! امام دوباره میگویند؛ بهتر از آنها را توی حجاز به تو میدهم. میگوید نگران خانوادهام هستم، نکند آسیبی به آنها برسانند.
🔹ماها هم «شڪ» داریم، همیشه در رفت و آمدیم بین حق و باطل.
🔸با آنڪه به حقانیت حق واقفیم.
مال و جان و زندگی و موقعیتمان را خیلی دوست داریم؛ از دست دادنشان خیلی برایمان نگرانکننده است.
🔹و اینها نشانههای خطرناڪی هستند.
⚫️نشانههای سیاهی از شباهت ما با عمرابنسعدابنابیوقاص. هزاری هم ڪه هر بار توی زیارت عاشورا لعنتش ڪنیم.
🔸عمرسعد از آن خاڪستریهایی بود ڪه ڪربلا تڪلیفشان را با خودشان معلوم ڪرد. رفت و آمد میان سیاهی و سفیدی تمام شد دیگر. رفت تا عمق سیاهیها و دیگر همانجا ماند
بارالها به حق محمد و ال محمد ص
به همه بندگانت ، مخصوصا شیعیانت بصیرت حق و باطل و ثابت قدمی در دینت اعطا ڪن تا از هر لغزشی در راه صراط مستقیم مصون و محفوظ بمانیم .
✒ماه علقمــ🌙ــه
@AhmadMashlab1995