eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
تصاویر ارسالی شما به مناسبت بیست و سومین سالگرد تولد 🆔 @AhmadMashlab1995
چه حالی داره تو بهشت برات تولد بگیرن
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ #رمان_واقعی #عــاشــقـانـہ_ای_بــراے_تــو #قــسـمـت_نــوزدهـــم
بِسمـِ‌اللهِ‌الرَّحمنِ‌الرَّحیمِ (نــذر چــهــل روزه) همه رو ندید رد می کردم ... یکی از اساتید کلی باهام صحبت کرد تا بالاخره راضی شدم حداقل ببینم شون ... حق داشت ... زمان زیادی می گذشت ... شاید امیرحسینم ازدواج کرده بود و یه گوشه سرش به زندگی گرم بود ... اون که خبر نداشت، من این همه راه رو دنبالش اومده بودم ... . رفتم حرم و توسل کردم ... چهل روز، روزه گرفتم ... هر چند دلم چیز دیگه ای می گفت اما از آقا خواستم این محبت رو از دلم بردارن ... . خواستگارها یکی پس از دیگری میومدن ... اما مشکل من هنوز سر جاش بود ... یک سال دیگه هم همین طور گذشت ... . اون سال برای اردوی نوروز از بچه ها نظرسنجی کردن ... بین شمال و جنوب ... نظر بچه ها بیشتر شمال بود اما من عقب نشینی نکردم ... جنوب بوی باروت می داد ... . با همه بچه ها دونه دونه حرف زدم ... اونقدر تلاش کردم که آخر، به اتفاق آراء رفتیم جنوب ... از خوشحالی توی پوست خودم نمی گنجیدم ... . هر چند امیرحسین از خاطرات طولانی اساراتش زیاد حرف نمی زد که ناراحت نشم ... اما خیلی از خاطرات کوتاهش توی جبهه برام تعریف کرده بود ... رزمنده ها، زندگی شون، شوخی ها، سختی ها، خلوص و ... تمام راه از ذوق خوابم نمی برد ... حرف های امیرحسین و کتاب هایی که خودم خونده بودم توی سرم مرور می شد ... . وقتی رسیدیم ... خیلی بهتر از حرف راوی ها و نوشته ها بود ... برای من خارجی تازه مسلمان، ذره ذره اون خاک ها حس عجیبی داشت ... علی الخصوص طلائیه ... سه راه شهادت ... . از جمع جدا شدم رفتم یه گوشه ... اونقدر حس حضور شهدا برام زنده بود که حس می کردم فقط یه پرده نازک بین ماست ... همون جا کنار ما بودن ... . اشک می ریختم و باهاشون صحبت می کردم ... از امیرحسینم براشون تعریف کردم و خواستم هر جا هست مراقبش باشن ... ✍شهید سید طاها ایمانی ادامه دارد... 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 این دل ما سینه‌ی ما عرش ما حتی بهشت هر کجا « موسی بن جعفر » نیست زندان می‌شود 🍃🌸 #ولادت_امام_کاظم_مبارک🌸🍃 @ahmadmashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃 دستـ نوشتہ جالب #شهیدمدافع‌حرم |محسن حججے| بـرای یڪے از دوستانش ... ♥️ #زندگےبافتن‌یڪ‌قالےاست #شهیداحمدمشلب 🌸🍃 @ahmadmashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 تازه از ماموریت برگشته بود و پیگیر تجهیزات نظامی تا دوباره برگرده منطقه تو ماشین نشسته بودیم که یکدفعه کوبید رو فرمون‼️ گفتم چت شد?😳 گفت "اگه به یقین برسی که این دنیا خبری نیست و اونور مسیرت همواره و قرار نیست کسی حالتو بگیره #هر_کی_باشی_شهید_میشی ... ☝️ #مگه_اینکه خودت شهادت نخوای !!" فهمیدم که تو وجودش جنگه وموندنی نیست... 😞✋ #شهیدرسول_خلیلی به ما بپیوندید 👇 @ahmadmashlab1995
🍃🌸 پست اینستاگرامی همسر #شهیدمحمدبلباسی #بخوانید👇👇👇 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🍃🌸 پست اینستاگرامی همسر #شهیدمحمدبلباسی #بخوانید👇👇👇 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
🍃🌸 پس از نشر خبر بازگشت پیکر دو شهید مدافع حرم پس از دو سال؛ همسر شهید حاج محمد بلباسی از شهدای خان طومان در صفحه اینستاگرامی اش نوشت: 🌷ما جای بذر،سرو به زمين داده ايم تا زودتر پاجوش بزند با بذر اميد كار پيش نميرود.. گرد كردن اعداد را همه بلدن براي رُند كردن اعداد،به نزديكترين عدد صحيح متصلش ميكنند، از رفتنت دو سال و خُرده ای گذشته،به آمدنت چقدر مانده؟! به كدام سمت، سالهای فراق تو را گرد كنيم؟ به همان ساعتی كه رفتی و زمان برايم متوقف شد يا به همان لحظه ی موعود ظهور كه قرار است برگردی...؟ كدام نزديكتر است..؟ كاش همراه خود آقا سر از مزار گمنامت دربياورم همان بيابان كه صدای نسيمش به گوشم ميرسد شايد گلی بر مزارت روييده.. همان بيابان حوالی خان طومان... ♻️پ ن:شهید سید جلال حبیب الله پور از سرداران به نام لشکر۲۵ کربلا در سال ۹۴ در منطقه بصرا از استان درعا سوریه توسط داعشی های تکفیری به شهادت رسید. شهید سید سجاد خلیلی از جوانان دهه هفتادی استان مازندران که تا به امروز همه تصور می کردند او در سال ۹۵ و در منطقه خانطومان به اسارت داعش درآمده؛ خبر شهادتش تایید شد. مازندران در مقابله با تکفیری ها جزو استان های فداکار و مقاومی است که در دفاع از مرز و حرم آل الله خوش درخشید. 👇👇👇 🍃🌸 @ahmadmashlab1995
🍃🌸 #خاطرات_شهدا یہ شب تو خواب دیدمش... بهش گفتم: محمد چطور شد شهید شدی؟ گفت : آقایی اومد بهم گفت قرار بود بیای به زیارتم . حالا من اومدم ببرمت . گفت :دستتو بهم بده . وقتیکه دستامو بهشون دادم . دیگه چیزی نفهمیدم .💚 #شهیدمحمدسلیمانی #خادم_الشهدا 🍃🌸 @Ahmadmashlab1995
متن عربی دلنوشته سیده سلام بدرالدین مادر شهید احمد مشلب در بیست و سومین سالگرد تولد پسرش هذه آخر ضحكاتك التي سرقها منا الموت و كأنك تعلم بأنك راحل و أنا ما زلت أعد الأيام و السنين للقاك و سيطل يوم ميلادك و أنت غائب عن نظري يا نظري و تطفئ شمعة ثلاث و عشرون بدمع مقلي و بنار قلبي المتوهجة من لوعة الفراق و ما الايام الا عدد ليوم فيه القاك💔 ترجمه فارسی متن: 👇👇👇 این آخرین خنده های توست که مرگ از ما دزدید و انگار میدانستی که میروی و من هنوز روزها و سال هارا برای دیدنت می شمارم و روز تولدت فرا می رسد در حالی که تو از دیدگانم غایب هستی ای چشمهای من و از درد فراقت خاموش مي شود شمع بیست و سه سالگی ات با اشک های سوزان و آتشي كه در قلبم روشن است و روزها را برای دیدنت دوباره ات میشمارم 💔 ۲۳سالگےشهید 🆔 @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
دومین دلنوشته سیده سلام بدرالدین به مناسبت بیست و سومین سالگرد تولد پسرش شهید احمد مشلب متن عربی دلنوشته 👇👇👇 *..🌸احمدكل يوم اشتاقك وكأني ابحث عن روحي الضائعة بين حنايا المنزل واتبع عبيرك الفواح من حجرة الى حجرة لاكتشف بان عبق رائحتك لازمت المكان واصبحت منها وفيها واتبع صوت زفيرك وشهيقك وانصت قليلا ليعم الهدوء الارجاء فاتيقن بان كل شيئ ينبض بنفسك وصارت روحك المتحررة النورانية تطفي الحياة على الجماد الذي لم يكن له معنى قبلك احمد الروح الهائمة التي اطلق عنانها لتلازمني وتؤنسني فلا يهم يا امي ان رأيتك او لم اراك فروحك التي عانقت الارض والسماء تعانقني كل صباح ومساء* *✍🏻والدة الشهيد احمد محمد مشلب(غريب طوس)* *كلُ عامٍ ورُوحُ أَحْمَد تطُوفُ حَولَنا عِزاً وحُباً وحَنانْ..* *1995-8-31* *ميلادالشهيد_أحمد_* *محمد_مشلب* •• متن ترجمه فارسی 👇👇👇 احمد هر روز دلم برایت تنگ میشود همانند روح دنبال گمشده ام در زاویه خانه و دنبال عطر قشنگ تو از اتاق به اتاق دیگری و آن وقت دقت میکنم که عطر تو در مکان باقی مانده است صدای قشنگ تو را میشنوم و ناگهان سکوت را حس میکنم و یقین میکنم که تپش ها با نفس تو می باشد و روح نورانی تو باعث قشنگ شدن اشیاء می شود که قبل از تو معنایی نداشت. احمد روحی هست که مونس و همراه من شده. مهم نیست مامانی اگر تو را ببینم یا نبینم چون که روحت آسمان و زمین را بغل میکند و روز و شب منو بغل خواهد کرد ✍مادر شهید احمد مشلب (غریب طوس) 1397/6/9 تولد شهید احمد محمد مشلب ترجمه:ناصر سلیمانی ۲۳سالگےشهید 🆔 @AhmadMashlab1995
🌸🍃 تازه از جبهه برگشته بود ولی خستگی براش معنی نداشت رفت سراغ لباس‌ها و شروع کرد به شستن. فردا صبح هم ظرف‌ها رو شست. مادرم ناراحت شده بود خواهش کرد که این کارها رو نکنه، ولی یونس می‌گفت: «خاله جون این کارها وظیفه منه، من که هیچ وقت خونه نیستم، لااقل این چند روزی که هستم باید به خانومم #کمک کنم». #شهید_یونس_زنگی_آبادی 📕 همسفر شقایق، صفحه ۳۱ 🌸🍃 @Ahmadmashlab1995