#بسم_رب_الشهدا
#قسمت_بیستم
#بنده_نفس_تا_بنده_شهدا
آقای میرزایی: اما شهدا خواستنت و انتخابت کردن که دست از بنده نفس بودن بکشی و بنده خدا و شهدا بشی
در مقابل حرفهای آقای میرزایی فقط سکوت جايز بود
دوسه روز بعد ما ۱۵نفر با آقای میرزایی ،محمدی ، حسینی ،زهرا سادات و زینب رفتیم جنوب
این جنوب اومدن کجا، جنوب اومدن نه ماه پیش کجا
نزدیکای اهواز زهراسادات نزدیکم شد
سرم ب شیشه بود که زهرا سادات صدام کرد
زهراسادات : حنانه
اشکامو پاک کردم و گفتم : جانم
زهراسادات : یادته بهت گفتم معنی اسمتو بفهمی دیگه ازش بدت نمیاد
-آره 😔😔😔
زهرا سادات :خب میخام معنی اسمتو بهت بگم
-ممنون میشم اگه بگی
زهرا سادات : حنانه اسم چهارده معصوم که بلدی ؟
-آره در حد همین اسم
سادات : خوب حالا من بعدا از زندگی همشون بهت میگم
-باشه
سادات :ببین بعداز شهادت امام حسین(ع) تو روز عاشورا و شروع اسارت بی بی حضرت زینب(س)
توراه کربلا به کوفه یه مسجدی هست که الان به مسجد حنانه معروفه
ماجراش اینه یک شب سر شهدای کربلا و خود اسرای کربلا در این مسجد موند
ستون های مسجد به حال حضرت رقیه(س) طفل سه ساله امام حسین(ع) و سر بریده سیدالشهدا گریه میکنن
حنانه یعنی گریه کن حسین
زهرا سادات رفت و من موندم یه عالمه غفلت و سرزنش 😭😔
حنانه ای که معنی اسمش گریه کن حسین هست مست و غرق گناه بوده
رسیدیم اهواز و وارد مدرسه شدیم
این بار نق و نوق نکردم فقط بی تاب و بیقرار شلمچه بودم
بالاخره صبح شد و به سمت .......
#ادامه_دارد...
✍ نویسنده : بانو.....ش
📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇
@AhmadMashlab1995
گاهـے همـ ...
آرِزوے #شَـهـادَٺ کَــردَنِ مَن
عرشــیـان را بِـہ #خَـنـدِه وا مـیدارَد
مَــن ... آرے مَن
مَـنِ غَـرقِ گُـنـاهـ 😔
#تلنگر
#اگه_یکم_تغییر_کنیم
#بدنیست...
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
پایان شعبــــان رسیده مـرا پاڪ ڪن حسـیـ❤ــن ایـــن دل براے مـ🌙ـاه خدا روبراه نیسٺـ ... #رمضان @Ah
وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَانَ ...
به #شهـر_خـدا♥️
نـزدیـک می شـویـم ...
به روزهای عاشقی نزدیک میشویم
بـاز مـاه رمـضـان می آید و بـر بـام فـلـک
میزند بانگ منادی که
"گنهکار کجاست"!؟
#بازکن!
#بازکن! در را
منم منم یارب...
عبدآلوده منم!
غبارآلوده منم...
#ماه_بندگی_درراه_است
@AhmadMashlab1995
•┈•✾ 🌺 #دوستان_شهدا 🌺✾•┈•
#ماه_رمضان_در_جبهه_ها
بچه شهرستان بود ...
انگار از استانهای جنوبی آمده بود و حسابی لهجه غلیظ داشت و کمتر با کسی همکلام میشد.
آرام میآمد و آرام میرفت .. وقت سحر و افطار که میشد گوشهای مینشست و به بقیه نگاه میکرد😕. غذایش را نصفه میخورد و نیمه دیگرش را دست نخورده در سفره می گذاشت برای بچههای کرمانشاهی که میتوانستند روزه بگیرند تا سحر چیزی برای خوردن داشته باشند👌.
یک روز کتاب قرآنی که همواره به همراه داشت اتفاقی دست ما افتاد ، ڪاغذی وسطش بود😊، بَر روی آن نوشته شده بود :
" خدایا من که مسافرم، مسافر راه نجات خاک تو خودت روزه را بر مسافر واجب نکردی، دلم سخت برای روزه گرفتن تنگ میشود. 😢تنها میتوانم غذایم را با همرزمانم تقسیم کنم. در ثوابشان شریکم کن اگر شهید شدم🌸 ..."
#مردان_بی_ادعا
#ماه_مبارک_رمضان
#ماه_عبودیت_و_بندگی_پیشاپیش_مبارک
@AhmadMashlab1995
🔖کتاب و پلاک شهید مدافع حرم #احمدمشلب
💳قیمت پلاک : 6000 تومان
💳قیمت چاپ چهارم کتاب : 13000 تومان
📪📦ارسال از طریق پست به تمام نقاط کشور
💳📦هزینه ی پست9000تومان و به عهده ی خریدار است
جهت خرید💳🛍 و ثبت سفارش کلیک کنید
👇👇👇
@mahsa_zm_1995
#شناخت_امام_زمان
⭕️ چهرهی حضرت مهدی(عج)
🔹 در دوران کودکی: سفیدرو و زیبا، پیشانی درخشان، در گونه راستش خالی، مویی از بالای سینه تا ناف به رنگ سبز - نه سیاه - روییده است... موهای سرش از هم جُدا یعنی فرق سر ایشان همچون الفی میان واو!
🔸 در دوران غیبت: صورتی گندم گون، گردنی زیبا، قامتی نه بسیار بلند و نه چندان کوتاه، پیشانی بلند، چهار شانه، بینی کشیده، بر روی گونه راستش خالی زیبا...
🔺 هنگام ظهور: جسمی فوق العاده نیرومند، در سن پیران اما سیمای جوان(حدود چهل ساله)، رنگش سفید آمیخته به سرخی، پشتش دو خال دارد یکی به رنگ پوستش، شانه ای پهن، بلند پیشانی، بینی ایشان باریک، دارای ران های درشت، خالی بر ران راست، چشمانی سیاه و درشت همچنین گِرد و فرو رفته، اَبروانی پُرپُشت و برجسته، میان دو دندان پیشین ایشان، گشاده است و موهایی مُجَعَّد (موی پیچ و تاب دار) دارد...
📚درسنامه مهدویت، ج۱، درس۱۴
📚نامهها و فرمایشات، اکبرنژاد، ص۳۳.
🍃سلامتی و تعجیل در فرج صلوات🍃