eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
16.6هزار عکس
2.3هزار ویدیو
144 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
موقع عقد،یک کارت دعوت هم برای امام زمان عج نوشتند و برای اینکه در مجلسشان گناه نشود تصمیم گرفتند با همسرش سه روز روزه بگیرند #شهیدکمیل_قربانی @AhmadMashlab1995
گاهـے همـ ... آرِزوے کَــردَنِ مَن عرشــیـان را بِـہ وا مـیدارَد مَــن ... آرے مَن مَـنِ غَـرقِ گُـنـاهـ 😔 ... @AhmadMashlab1995
#فلش_نشانه #شهید_غیرت #طلبه_شهید_علی_خلیلی @AhmadMashlab1995
پایان شعبــــان رسیده مـرا پاڪ ڪن حسـیـ❤ــن ایـــن دل براے مـ🌙ـاه خدا روبراه نیسٺـ ... #رمضان @AhmadMashlab1995
بـاز مـاه رمـضـان می آید و بـر بـام فـلـک می‌زند بانگ منادی که "گنه‌کار کجاست"!؟ ! ! در را منم منم یارب... عبدآلوده منم! غبارآلوده منم... @AhmadMashlab1995
•┈•✾ 🌺 🌺✾•┈• بچه شهرستان بود ... انگار از استان‌های جنوبی آمده بود و حسابی لهجه غلیظ داشت و کمتر با کسی همکلام ‌میشد. آرام می‌آمد و آرام می‌رفت .. وقت سحر و افطار که می‌شد گوشه‌ای می‌نشست و به بقیه نگاه می‌کرد😕. غذایش را نصفه می‌خورد و نیمه دیگرش را دست نخورده در سفره می ‌گذاشت برای بچه‌های کرمانشاهی که می‌توانستند روزه بگیرند تا سحر چیزی برای خوردن داشته باشند👌. یک روز کتاب قرآنی که همواره به همراه داشت اتفاقی دست ما افتاد ، ڪاغذی وسطش بود😊، بَر روی آن نوشته شده بود : " خدایا من که مسافرم، مسافر راه نجات خاک تو خودت روزه را بر مسافر واجب نکردی، دلم سخت برای روزه گرفتن تنگ می‌شود. 😢تنها می‌توانم غذایم را با همرزمانم تقسیم کنم. در ثوابشان شریکم کن اگر شهید شدم🌸 ..." @AhmadMashlab1995
🔖کتاب و پلاک شهید مدافع حرم 💳قیمت پلاک : 6000 تومان 💳قیمت چاپ چهارم کتاب : 13000 تومان 📪📦ارسال از طریق پست به تمام نقاط کشور 💳📦هزینه ی پست9000تومان و به عهده ی خریدار است جهت خرید💳🛍 و ثبت سفارش کلیک کنید 👇👇👇 @mahsa_zm_1995
سفارش گیری تا ساعت ۲۲امشب
⭕️ چهره‌ی حضرت مهدی(عج) 🔹 در دوران کودکی: سفیدرو و زیبا، پیشانی درخشان، در گونه راستش خالی، مویی از بالای سینه تا ناف به رنگ سبز - نه سیاه - روییده است... موهای سرش از هم جُدا یعنی فرق سر ایشان همچون الفی میان واو! 🔸 در دوران غیبت: صورتی گندم گون، گردنی زیبا، قامتی نه بسیار بلند و نه چندان کوتاه، پیشانی بلند، چهار شانه، بینی کشیده، بر روی گونه راستش خالی زیبا... 🔺 هنگام ظهور: جسمی فوق العاده نیرومند، در سن پیران اما سیمای جوان(حدود چهل ساله)، رنگش سفید آمیخته به سرخی، پشتش دو خال دارد یکی به رنگ پوستش، شانه ای پهن، بلند پیشانی، بینی ایشان باریک، دارای ران های درشت، خالی بر ران راست، چشمانی سیاه و درشت همچنین گِرد و فرو رفته، اَبروانی پُرپُشت و برجسته، میان دو دندان پیشین ایشان، گشاده است و موهایی مُجَعَّد (موی پیچ و تاب دار) دارد... 📚درسنامه مهدویت، ج۱، درس۱۴ 📚نامه‌ها و فرمایشات، اکبرنژاد، ص۳۳. 🍃سلامتی و تعجیل در فرج صلوات🍃
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_بیستم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا آقای میرزایی: اما شهدا خواستنت و انتخابت کردن
بنده_نفس_تا_بنده_شهدا بالاخره صبح شد و به سمت شلمچه راه افتادیم قلبم داشت از جا کنده میشد انگار شهدا منو میدیدن کفشامو در آوردم و پا برهنه روی خاک شلمچه راه میرفتم اشکام با هم مسابقه داشتن روی خاک شلمچه نشستم و زانوهامو بغل کردم شهدا من شرمندتونم حنانه نبودم مست و غرق گناه بودم قول میدم زینبی بشم و بمونم تمام اون سه چهار روز همش گریه میکردم و با شهدا حرف میزدم سفر تمام شد و من برگشتم تهران البته با چادر وای مصیبت شروع شد با چادر که وارد خونه شدم بابا: اون چیه سرت مثل کلاغ سیاه شدی یهو تو همین حین تیام وارد پذیرایی شد تیام : اون چیه سرت شبیه این زنای پشت کوهی شدی فقط سکوت کردم یک هفته بود منو خانواده ام مثل هم خوابگاهیا بودیم فرداشب قراره یه مهمونی تو خونمون برگزار بشه البته مهمونی که غرق گناهه پدرم بهم هشدار داد مثل همیشه تو جشن حاضر بشم خیلی سریعتر از همیشه ۲۴ساعت گذشت وارد پذیرایی شدم که ...... ... ✍ نویسنده : بانو.....ش   📚کپی رمان فقط با ذکر نام نویسنده و منبع مجاز است...👇 @AhmadMashlab1995