eitaa logo
#زِیبٰاییٖ_دیٖن
266 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
475 ویدیو
9 فایل
#زِیبٰاییٖ_دیٖن ❤️کانالی برای آرامش،سبک زندگی سالم 🏞کانالی برای رسیدن به راه رشد، تکامل ورسیدن به سعادت انسان ✅پاسخگویی به سوالات دینی و اسلامی 😍ویژه جوانان و نوجوان😍 https://daigo.ir/secret/1565614909 •کپی=حلال•
مشاهده در ایتا
دانلود
⭕️ غــربـــــال در آخــر الـــزمـــان ---------------------------------------- ☀️امام صادق (علیه السّلام) فرمود : به خدا قسم مانند شكستن شیشه شكسته می شوید، و بدرستی كه شیشه بازگردانده می شود و به همانگونه كه بوده است بر می گردد، و به خدا قسم شما مانند كوزه ها شكسته می شوید و همانا كه كوزه همانگونه كه بوده است بر نمی گردد، به خدا قسم شما از همدیگر جدا می شوید، به خدا قسم شما را خالص می شوید، به خدا قسم شما را مانند غربال كردن تلخه گندم از گندم غربال می شوید. ---------------------------------------- ---------------------------------------- ✍️ منابع : 📚 الغیبه ؛ شیخ طوسی صفحه۳۴۰ 📚 تفسیر عیاشی؛ ج۱، ص۱۹۹، ح۱۴۶ 📚 الغیبه نعمانی ؛ صفحه۲۰۵، ح۸ 📚 بحار الانوار ؛ ج۵، ص۲۱۶، ح۱
+ از کجا بدونم دوسش دارم یا نه؟ - یه وقتایی هست یکی یه حرفی میزنه و تو تا سه روز بهش فکر میکنی از اونجا شروع ميشه... الهه_سادات_موسوی @Ahvalatmmmmm احوالاتم
به قول عباس کیارسمتی: «چه خوب است پیدا کردن کسی که زورش به بی حوصلگیِ ما برسد...» احوالاتم
کمی‌بیشتربخند،تودلخوشیِ روزهای‌کسل‌کننده‌ی‌منی... احوالاتم
احوالاتم
وضعیتم این شبا 😢 احوالاتم
امادگیم برای آمارجان 😁 احوالاتم
‹ یک عاشقانه کوتاه ›'🎞️ '🤎 - همه چیز از یك اتفاق ساده شروع شد . . من در ایستگاه مترو نشسته بودم تا با قطار بعدی بروم سراغ زندگی تکراری‌ام ؛ که ناگهان صدای خفه و آرامی که کمی هم خنگ به نظر می‌رسید گفت : ببخشید آقا من گیج شده‌ام و نمی‌دانم باید سوار کدام قطار شوم . راست می‌گفت بیچاره ، گیج شده و راه را گم کرده بود . گفتم هم مسیریم با من بیا . دیگر شانه به شانه‌ام می‌آمد که راه را گم نکند ! شانه به شانه‌ی کسی تا حالا راه نرفته بودم . . قدش یك هوا از من کوچك‌تر بود ، حس جاذبه داشت پدر سوخته و هِی دلم می‌خواست دست ببرم لای موهایش . این دست بردن لای مو را خیلی دیده بودم بین دختر پسرهایی که کنج درب قطار می‌ایستند ، به گوشه‌ی مژه‌هایش که نگاه می‌کردم دلم می‌ریخت! ای کاش حرف می‌زد ، صدایش بغل کردنی بود! آن روز با بقیه‌ی روزهایی که هندزفری می‌گذاشتم و خیره می‌شدم به کنجی فرق کرده بود! مسیر طولانی هر روز داشت مثلِ چشم بر هم زدنی می‌گذشت و هی هر لحظه بیشتر دلم می‌خواست سرِ حرف را باز کنم . . اما من مال این حرف‌ها نبودم و از کودکی به وقت خواستن چیزی لال می‌شدم و ترجیح می‌دادم همه چیز یکنواخت باقی بماند! اما این بار باید یك غلطی می‌کردم و حرف دلم را زدم . گفتم خانوم ، من می‌خواهم بیشتر ببینمتان! راستش امروز این مسیر تکراری با وجود شما لذت‌بخش شده بود . . فقط می‌خواهم کمی بیشتر ببینمتان! قبول کرد ، با همان صدای خفه و آرامش قبول کرد . . قرار بود کمی بیشتر همدیگر را ببینیم اما دیگر کار به جایی رسید که میان شلوغی و ازدحام جز چشم‌هایمان که خیره بودند به هم هیچ‌کس را نمی‌دیدم! دنیای تکراری‌ام رنگی شده بود . صبح با قربان صدقه رفتن بیدار می‌شدیم و شب را دور از هم ولی با هم به ثانیه می‌خوابیدیم . . اول قرار بود کمی بیشتر ببینم‌اش اما دیگر جز او کسی را نمی‌دیدم! قرار بود کمی بیشتر ببینم‌اش اما آنقدر دیدم‌اش که تکراری شدم ، آنقدر زیادی بودم که دلش را زدم ، که دیگر تصمیم گرفتیم همدیگر را نبینیم . که روزی هزار بار به خودم لعنت می‌گفتم که چرا لال نشدم که دنیای یکنواختم ادامه پیدا کند! حالا دیگر تمام مسیرها از تکراری بودن در آمده بود و بوی خاطره گرفته بود . . حالا دیگر حال نبود ، یکنواخت نبود که بدتر بود که گذشته بود و زندگی با یك مُشت حادثه‌ی جا مانده در مسیر ؛ زندگی با صدایی خفه و آرام! ‹ عزیزم ؛ راستش را اگر بخواهی امروز در ایستگاه مترو یك نفر را دیدم که چشمانش عجیب شبیه چشمان تو بود و صدایش خفه و آرام . . حالا ساعت‌هاست هرچه این ایستگاه‌ها را بالا و پایین می‌روم راهم را پیدا نمی‌کنم! به یاد داری که گیج شده بودی و کمکت کردم؟! گیج شده‌ام ، گنگ شده‌ام ، گم شده‌ام . . › - کمکم می‌کنی؟!🧡'🎻' - علی‌سلطانی احوالاتم
- نه من آنم ك تو دانی ، نه تو آنی ك همانی ! احوالاتم
بهت گفته بودم : با تو باشم به هیچ خرسندم?! احوالاتم @Ahvalatmmmmm
😢 احوالاتم @Ahvalatmmmmm