eitaa logo
عجائبُ الاَرض🇵🇸
65.2هزار دنبال‌کننده
48.5هزار عکس
47.1هزار ویدیو
207 فایل
متفاوت‌ترین‌مجله‌دانستنی‌هاوعجایب‌جهان🌎 هدف این کانال افزایش‌اطلاعات عمومی و آشنایی با حقایق شگفت انگیزجهان است ‌‌انتقاد؛پیشنهاد؛@Niai73 تبلیغات‌ ارزان بابازدهی عالی: eitaa.com/joinchat/1735000081Ce431fec0ab ‌ ‌ ‌ ‌تبادل @Admin_Tb3 ‌ ‌ ‌ ‌ .
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 ســـلام 💖صبح بخیر 🍂سشنبه تون 💖پراز عشق وامید 🍂وسرشار از اتفاقهای عالی 💖امیدوارم 🍂زندگی به کامتون 💖وخوشبختی 🍂سرنوشتتون 💖و سایه عشق مهمان 🍂همیشگی دلتون باشه
هدایت شده از  کانون تبلیغاتی راگا
نکنه دست میزنی به نافت چیزی توشه😳😳؟؟؟ اگر در ناف شما هم پنبه تشکیل میشود، خیلی سریع رو لینک زیر بزنید تا اتفاق بدی براتون نیافتاده😱‼️ جواب شما در لینک زیر👇 https://eitaa.com/joinchat/609878097C4b5f74e961
هدایت شده از تبلیغات 🌹عکس‌پروفایل..
تم ایتا 🧡👇🏻 @Eitaa_Theme تم واتساپ💚 👇🏻 @Whatsapp_Theme تم تلگرام💙 👇🏻 @Telgeraam_Theme تم اینستاگرام💜 👇🏻 @Instagram_Theme تم جدید برا هر کدوم میخوای بزن روش☝️
🔆آیه قرآن دزد را زاهد و عارف كرد: فضیل عیاض در ابتدای جوانی یكی از راهزنان و سارقان و غارتگران و دزدان و بدكاران و هرزه‎گران و عیّاشان مشهور زمان خود بود كه هر كس اسم او را می‎شنید، لرزه به اندامش می‎افتاد كه در آن زمان حتّی سلطان و خلیفه‌ وقت هارون الرشید هم از دست او ناراحت بود و ترس داشت. روزی از روزها سوار بر اسب آمد كنار نهری ایستاد تا اسبش آب بخورد كه ناگهان چشمش به دختر بسیار زیبائی افتاد كه مشك خود را به دوش گرفته و می‎خواست كنار نهر بیاید و آب بردارد. عشق و محبّت آن دختر به قلبش رخنه كرد و چشم از آن دختر برنداشت تا وقتی كه دختر مشك را پُر از آب كرد و راه خود را گرفت و رفت، به نوكران و بادمجان دورقاب چین‎هایش دستور داردتا او را تعقیب كرده و بعد به پدر و مادر دختر خبر دهند كه دختر را شب آماده كرده و خانه را خلوت نموده زیرا فضیل، راغب آن زیبارو شده، نوكران فضیل پس از تعقیب آن دختر، به در خانه‌ ایشان رسیدند و در خانه را زدند و گفته‎های فضیل را به آنها ابلاغ نمودند. تا این خبر به گوش پدر و مادر دختر رسید بسیار ناراحت و متوحّش و لرزان گردیدند و چون چاره‎ای نداشتند یك عده از پیران و ریش سفیدان شهر را دعوت كردند و با آنها مشورت نمودند كه چه كنیم؟ آنها گفتند: بیا و دخترت را فدای یك شهر كن، زیرا اگر فضیل به مقصود خود نرسد، همه این شهر را به غارت برده و همه چیز را به آتش می‎كشد، پدر و مادر از روی ناچاری دختر را مهیا كرده و خانه را خلوت نمودند. شب هنگام، فضیل وارد شهر شد و قلّاب و كمند انداخت، از بالای دیوار پشت بام به روی بامهای دیگر رفت و تا به خانه‌ دختر رسید همین كه خواست وارد منزل معشوقه خود گردد، یك وقت صدائی شنید، خوب كه گوش داد، شنید صدای قرآن می‎آید و یكی قرآن می‎خواند، توجّه خود را به این آیه جلب كرد. «أَ لَمْ یَأْنِ لِلَّذِینَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ». آیا وقت آن نرسیده كه قلوب مؤمنین به ذكر خدا خاضع و خاشع گردد. (دیگر دست از گناه بردارند و به یاد خدا باشند) این آیه چنان در او اثر كرد كه زندگیش را بیكباره دگرگون ساخت و از نیمه راه برگشت و از دیوار فرود آمد و با كمال اخلاص و صفای دل گفت: پروردگارا، آری نزدیك شده، هنگام خضوع و خشوع و از همانجا جرقه نور خدا دل او را روشن كرد و با خدا رابطه برقرار نمود. انشاء‌ الله كه جرقه‎های نور الهی دلهای ما را نیز روشن و منّور كند.
🥘🥘🥘🥘🥘🥘🥘🥘🥘 از بس برنج خوردیم خسته شدیم😭😭 سریع بیا اینجا انواع غذاهای نونی 20دقیقه ای یاد بگیر 😍 شوهرت انگشتاشم میخوره😈😋 ۳۰دقیقه ای👆 مهمانی های خودمونی 🌯🌮🥙🍕 👇👇👇 بدو کلی و شیک واسه مهمونی های آیندت یاد بگیر https://eitaa.com/joinchat/2614558741Cc7d4e729a6
هدایت شده از تبلیغات 🌹عکس‌پروفایل..
آموزش پخت کیک و ژله 🍉🍰🍉ـــــلدا طوری مخصوص خانمایِ هنـــــــــــرمند☺️😉👇 فن پخت با روکشِ ژله🥮 فن درآوردن 🧊 فن یلدا🍎🍉 تزئین و 🌰🥓 ساده نباش شیپور نزن از کجا یادگرفتی بیا زیر زیرکی خانم بودنتو به رُخ بکش😉👇 https://eitaa.com/joinchat/2614558741Cc7d4e729a6
💠اسحاق بن حنین كندی مردی نصرانی و مانند پدرش حنین بن اسحاق، از فیلسوفان مشهور است. وی به موجب آشنایی به زبان یونانی و سریانی فلسفه یونان را به عربی ترجمه كرد. كندی، فیلسوف نامی عراق، در زمان خویش، دست به تألیف كتابی زد كه به نظر خود تناقضات قرآن را در آن گرد آورده بود. او چون با فلسفه و مسایل عقلی و افكار حكمای یونان، سر و كار داشت، بر طبق معمول با حقایق آسمانی و موضوعات دینی، چندان میانه‌ای نداشت؛ و به موجب غروری كه با خواندن فلسفه به او دست داده بود، به تعالیم مذهبی، به دیده حقارت می‌نگریست. 🔆اسحاق كندی، آن چنان سرگرم كار كتاب (تناقضات قرآن) شده بود كه به كلی از مردم كناره گرفته بود و پیوسته در منزل، با اهتمام زیاد به آن می‌پرداخت. 💠روزی یكی از شاگران او در سامرا به حضور امام حسن عسكری، (ع)، شرفیاب شد. حضرت به وی فرمود: در میان شما شاگردان اسحاق كندی، یك مردِ رشیدِ باشهامتی پیدا نمی‌شود كه این مرد را از كاری كه پیش گرفته، بازدارد؟ شاگرد مزبور گفت: ما چگونه در این خصوص به وی اعتراض كنیم یا در مباحث علمی دیگری كه استادی چون او بدان پرداخته است ایراد بگیریم!‌ او استاد بزرگ و نامداری است و ما توانایی گفتگو با او را نداریم. حضرت فرمود: اگر من چیزی به تو القا كنم می‌توانی به او برسانی و درست به وی بفهمانی؟ گفت: آری. فرمود: نزد استادت برو و با وی الفت بگیر و تا می‌توانی در اظهار ارادت و اخلاص و خدمتگذاری نسبت به او كوتاهی نكن، تا جایی كه كاملاً مورد نظر وی واقع شوی و او هم لطف و عنایت خاصّی نسبت به تو پیدا كند. 🔆وقتی كاملاً با هم اُنس گرفتید، به وی بگو: مسئله‌ای به نظرم رسیده است، می‌خواهم آن را از شما بپرسم. بگو: اگر یكی از پیروان قرآن كه با لحن آن آشنایی دارد، از شما سؤال كند، آیا امكان دارد كلامی كه شما از قرآن گرفته و نزد خود معنی كرده‌اید، گوینده آن، معنی دیگری از آن اراده كرده باشد؟ او خواهد گفت: آری، ممكن است و چنین چیزی از نظر عقل رواست. آن گاه به وی بگو: ای استاد، شاید خداوند آن قسمت از قرآن را كه شما نزد خود معنی كرده‌اید، عكس آن را اراده نموده باشد، و آنچه شما پنداشتید‌، معنی آیه و مقصود خداوند كه گوینده آن است، نباشد. 💠آن شاگرد از نزد حضرت رخصت خواست و به خانه استاد خود، اسحاق كندی رفت و بر طبق دستور امام، با وی رفت و آمد زیاد نمود تا میان آنان اُنس كامل برقرار گردید. روزی از فرصت استفاده نمود و موضوع را به همان گونه كه حضرت، تعلیم داده بود با وی در میان گذارد. همین كه فیلسوف نامی، پرسش شاگرد را شنید، فكری كرد و 🔆گفت: بار دیگر سؤال خود را تكرار كن. شاگرد سؤال را تكرار نمود و استادِ فیلسوف، مدتی درباره آن اندیشید و دید از نظر لغت و عقل، چنین احتمالی هست. امكان دارد آنچه وی از فلان آیه قرآن فهمیده و پنداشته است كه با آیه دیگر منافات دارد، منظور صاحبِ‌ قرآن، غیر از آن باشد. سرانجام فیلسوف نامبرده، شاگرد دانشمند خود را مخاطب ساخت و این گفتگو میان آنها واقع شد. فیلسوف: تو را سوگند می‌دهم بگو این سؤال را چه كسی به تو آموخت؟ شاگرد: به دلم خطور كرد. فیلسوف: نه، چنین نیست. این گونه سخن، از مانند چون تویی سر نمی‌زند. تو هنوز به مرحله‌ای نرسیده‌ای كه چنین مطلبی را درك كنی. راست بگو آن را از كجا آورده و از چه كسی شنیده‌ای؟ شاگرد: این موضوع را حضرت امام حسن عسكری، (ع)، به من آموخت و امر كرد آن را با شما در میان بگذارم. فیلسوف: اكنون حقیقت را اظهار داشتی، آری؛ این گونه سخن فقط از این خاندان صادر می‌شود. 🔆سپس فیلسوف بزرگِ‌ عراق، آن‌چه درباره تناقضات قرآن نوشته و به نظر خود به كتاب آسمانی مسلمانان ایراد گرفته بود، همه را جمع كرد و در آتش افكند 📙مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 257.
♥️چادرت رو از تولیدی بخر♥️ اگه دنبال چادر مشکی و رنگی هستی بیا اینجا👇 تاااااازه...🤔 همراه چادرت کلی هدایا بگیر ووووو...😎😱 سنگ حرم امام حسین ع😍 سنگ حرم حضرت زینب س😍 چادر مشکی ۱۶۵تومن😳 چادر رنگی ۱۱۰تومن😳 http://eitaa.com/joinchat/2691760149C505dd3e785 نیاز هر خانوم خاص پسنده👆👆😍
💠در هر سرزمینی قبری خواهد بود! 🍁یحیی بن هرثمه گوید : روزی متوکل مرا احضار کرد و گفت : سیصد نفر انتخاب کن و با آنها به مدینه برو ، و علی بن محمد بن رضا (امام هادی امام دهم ) را با احترام و تجلیل کامل ، نزد من بیاور . من افرادی را انتخاب کرده و حرکت کردم . یکی از همراهان من شخص شیعه مذهبی بود که با یکی از همراهانم که شیعه نبود ، در بین راه به مباحثه مشغول بود . من که شیعه نبودم از مناظره آنها خوشحال بودم ؛ زیرا موجب سرگرمی من و احساس طولانی نبودن مسیری که در پیش داشتیم ، بود . 🌺وقتی که به وسط راه رسیدیم آن شخص غیر شیعه گفت : شما شیعیان می گویید که علی بن ابی طالب (ع ) فرموده : در همه سرزمینها یا قبری وجود دارد و یا بعدا قبری در آنجا پدیدار خواهد شد . آیا این حرف درست است ؟ مرد شیعه گفت : آری ، امام ما چنین فرموده است . او گفت : در این بیابان خشک و سوزان کسی وجود ندارد تا بمیرد و قبرش در اینجا قرار گیرد ! همه ما به خنده افتادیم و تا ساعتی آن مرد شیعه را مسخره می کردیم و می خندیدیم . 🍀سرانجام به مدینه رسیدیم و خدمت امام هادی (ع ) رفتیم و نامه متوکل را برای او خواندیم . حضرت فرمود : مانعی ندارد ، فعلا استراحت کنید و فردا بیایید . فردا نزد آن حضرت رفتیم ، دیدیم خیاطی آنجا حاضر است و لباس پشمی زمستانی برای آن حضرت فراهم می کند ! حضرت به او فرمود : برای من و غلامان و خدمتکارانم از این لباس تهیه کن و چون فقط امروز را فرصت داری ، چند خیاط دیگر هم کمک بگیر تا این لباسهای گرم فردا آماده شود ! بعد رو به من کرد فرمود : شما بروید کارهایتان را انجام دهید و فردا در همین ساعت بیایید تا حرکت کنیم . 🌻من از پیش او خارج شدم و با خود گفتم : ما در گرمای تابستان به سر می بریم و این شخص دستور می دهد برایش لباس گرم فراهم کنند ، شاید تاکنون مسافرت نکرده ، خیال می کند در هر سفری باید این گونه لباسها را به همراه داشته باشد و تعجب کردم از شیعیان که چگونه چنین شخصی را امام خود می دانند ! روز بعد نزد او رفتم و دیدم برای خود و همراهانش پالتو و پوستین و لباس گرم برداشته و آماده حرکت است ! من بیشتر تعجب کردم و با خود گفتم : آیا او گمان می کند که در وسط تابستان ، زمستان به سراغ ما می آید ؟ 🌾حرکت را آغاز کرده ، از شهر خارج شدیم تا به همان محلی رسیدیم که بین مرد شیعه و مرد غیر شیعه بحث شدید در مورد قبرها در گرفته بود . ناگهان ابری متراکم در آسمان پیدا شد . رعد و برق آغاز گردید و سرمای شدیدی پدید آمد . آن حضرت و همراهانش لباسهای گرم و پالتوها و پوستین ها را به تن کردند ، دستور داد لباده ای به من و پوستینی به آن مرد شیعه که از همراهان من بود دادند و ما آنها را پوشیدیم . مدتی گذشت ، آنگاه سرما مرتفع شد گرمای سابق پدیدار گشت ، در حالی که حدود هشتاد نفر از همراهان من در اثر سرما جان باختند . 🍂حضرت هادی (ع ) به من فرمود : ای یحیی ! به کمک باقیمانده یارانت ، آنها را که مرده اند دفن کنیم و بدان که این گونه است که در هر سرزمین قبری خواهد بود . من خود را از اسب به زیر انداخته و بسوی او دویدم ، پایش را بوسیدم و شهادت به توحید و نبوت پیامبر - ص - و امامت آن حضرت دادم و شیعه شدم و تا لحظه شهادت آن حضرت از ملتزمین رکاب او بودم .
🍃🌺 🔷🔹حضرت موسي عليه السلام فقيري را ديد كه از شدت تهيدستي ، برهنه روي ريگ بيابان خوابيده است . چون نزديك آمد ، او عرض كرد : اي موسي ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكي به من بدهد كه از بي تابي ، جانم به لب رسيده است . موسي براي او دعا كرد و از آنجا (براي مناجات به كوه طور) رفت . چند روز بعد ، موسي عليه السلام از همان مسير باز مي گشت ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتي بسيار اجتماع نموده اند ، پرسيد : چه حادثه اي رخ داده است ؟ حاضران گفتند : تا به حال پولي نداشته تازگي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويي نموده و شخصي را كشته است . اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند ! 🔷🔹خداوند در قرآن مي فرمايد : (اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند) پس موسي عليه السلام به حكمت الهي اقرار كرد ، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود 📚ولو بسط الله الرزق لعباده في الارض شوري : 27 ‎‌‌‌‎ ‌‌
☄‍ 🌸 ☄‍ ازعزرائیل پرسیدند: تابحال گریه نکردی زمانیکه جان بنی آدمی را میگرفتی؟ عزرائیل جواب داد: یک بارخندیدم، یک بارگریه کردم ویک بارترسیدم. 🌻‍"خنده ام" زمانی بودکه به من فرمان داده شد جان مردی رابگیرم، اورا در کنار کفاشی یافتم که به کفاش میگفت: کفشم را طوری بدوز که یک سال دوام بیاورد! به حالش خندیدم وجانش راگرفتم. 🌻‍"گریه ام" زمانی بود که به من دستور داده شد جان زنی رابگیرم، او را دربیابانی گرم و بی درخت و آب یافتم که درحال زایمان بود.. منتظرماندم تا نوزادش به دنیا آمد سپس جانش را گرفتم. دلم به حال آن نوزاد بی سرپناه درآن بیابان گرم سوخت وگریه کردم. 🌻‍"ترسم" زمانی بودکه خداوندبه من امرکرد جان فقیهی را بگیرم نوری از اتاقش می آمد هرچه نزدیکتر میشدم نور بیشترمی شد. و زمانی که جانش را می گرفتم ازدرخشش چهره اش وحشت زده شدم.. دراین هنگام خدا وندفرمود: میدانی آن عالم نورانی کیست؟.. او همان نوزادی ست که جان مادرش را گرفتی. من مسئولیت حمایتش را عهده دار بودم هرگز گمان مکن که باوجودمن، موجودی در جهان بی سرپناه خواهد بود..